« 90 میلیون مارک از بودجه جنگ به جیب وزارت صنایع سنگین رفت.آقای نبوی در مورد این چیزی نمیگوید اما راجع به آن توالت صحرایی میگوید حتما حاج محسن که آدم خوبی هم هست اشتباه کرده. درصورتی که خطاب من به آقای نبوی اصلا راجع به توالت صحرایی نبود بلکه راجع به اینها بود.»
سخنان محسن رفیق دوست وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درباره آن چه که عدم همراهی دولت در دوران دفاع مقدس می نامد، مطلب جدیدی نیست. وی در تازه ترین گفت و گوی خود با "دوماهنامه صبح قریب" از آن چه که « گلایههای آیتالله هاشمیرفسنجانی درباره عدم همراهی میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر برای کمک به جبههها» خوانده، سخن گفته و مدعی شده است: خدا رحمت کند آقای هاشمی را؛ به من گفت این دولت هم شعار جنگ میدهد اما تمام قد به جبههها کمک نمیکند.
از سوی دیگر جماران در گفت و گو با بهزاد نبوی که وزیر صنایع سنگین در دولت مهندس موسوی، رئیس کمیته صنعتی کمیسیون پشتیبانی صنعتی و مهندسی جنگ در دولت و معاون لجستیک ستاد فرماندهی کل قوا در سال پایانی جنگ بوده است، این موارد را مطرح کرده که این گفت و گو را می توانید در [ اینجا ] بخوانید.
جماران مشروح گفت و گوی جدید محسن رفیق دوست را جهت اطلاع مخاطبان در پی می آورد:
قبل از تهاجم رژیم بعث عراق به ایران وقایعی رخ داد که در کاهش توان نظامی ایران تاثیر داشت. به عنوان مثال آقای ابراهیم یزدی به نمایندگی از دولت موقت قراردادهای نظامی را لغو کرد و همین موضوع باعث شد تا توان نظامی کشور تحلیل برود. به نظر شما کاهش توان نظامی کشور در آن زمان چه تاثیری در آغاز جنگ داشت؟ دولت موقت چقدر در این مسئله نقش داشت؟
محسن رفیقدوست: این سوال شما به این شکل، آن هم تقریبا بعد از گذشت حدود 38 سال، برای اولین بار است که طرح میشود. اما باید بگویم اگر دولت موقت آن قراردادها را هم لغو نمیکرد بهطور صددرصد امریکاییها به ما نمیدادند. البته آنها (دولت موقت) کار بدی کردند که قراردادها را لغو کردند.
انقلاب ما یک انقلاب "نه شرقی، نه غربی" بود و همانقدر که آمریکا و اذنابش با ما بد بودند، همانقدر شوروی و اذنابش هم با ما بد بودند. این یک داستان معروف است که ارتش از یوگسلاوی یک پارچه سیم خاردار میخرد و اینها با کامیون حمل میشود و تا آذربایجان که آنموقع جزو شوروی بود میآید و در آنجا سه سال توقیف میشود. بعدا سفیر شوروی در زمانی که آقای بشارتی قائممقام وزیر بود به وزرات خارجه میرود و میگوید: با کمال افتخار اسلحههایتان را آزاد کردیم.
اما اگر دولت موقت قراردادها را فسخ نمیکرد و اگر امریکا همه قراردادهایش با محمدرضا پهلوی را با ما اجرا میکرد وضع ما خیلی بهتر بود.
الان در نیروی هوایی ارتش ما یا هوافضای سپاه ما، همه بر آنچه که دارند مسلط هستند. اما وقتی که انقلاب شده بود، نیروی هوایی ما آنقدر بر هواپیماهای ما مسلط نبود. اعداد فرق میکند اما بین 35 تا 60 هزار مستشار نظامی در ایران همه کارها را انجام میدادند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، هم مستشارانشان را بردند و ما آنها را بیرون کردیم و هم دیگر قطعه به ما ندادند.
قبل از جنگ وقتی بعضی از روزنامههای خارجی را که برای مسئولین سپاه خلاصه و ترجمه میکردند و برای ما میآوردند، تعجب میکردیم که چرا اینقدر مقایسه میکنند که ایران چندتا تانک دارد یا عراق چند تانک دارد؟ ایران چند فروند هواپیما دارد و عراق چند فروند هواپیما دارد.
در همان مقطع ما از نظر نظامی در ضعیفترین زمان ممکن بودیم. البته منظور از نظر عُده است نه عِده؛ چون یکی از دلایلی که باعث پیروزی ما در جنگ شد، حضور مردم بود. حضور سپاه و بسیج در کنار ارتش معادلات را برهم زد. بهطوری که حتی برای برخی از ارتشیان ما که آنها را قبول داشتیم ـمثل تیمسار ظهیرنژادـ هم قابل درک نبود. او میگفت من نمیدانم چگونه باید بجنگیم؟ میگفت در جنگ تجهیزات حرف اول را میزند؛ مثلا شما دو تانک داری و دشمن یک تانک؛ یا شما یک هواپیما داری و دشمن دو هواپیما. اینها را باید گفت. این که ما مثلا چند گردان بسیج داریم من این را نمیفهمم.
تاثیر اقدامات دولت موقت در آغاز جنگ تحمیلی
از نظر امکانات دفاعی ما در ضعیفترین وضع بودیم و البته دلایلش هم مختلف بود؛ یکی اینکه دولت موقت قراردادها را فسخ کرد و اگر هم فسخ نمیکرد امریکاییها نمیدادند؛ دیگر اینکه آن چیزی را هم که داشتیم و در پادگانهایمان بود، قبل از انقلاب توسط مردم از کار افتاده بود. طبیعی هم بود، تانکها به روی مردم آتش میگشودند، خوب، طبیعی بود که مردم آنها را از کار بیندازند. لذا به عنوان مسئول لجستیک جنگ شاید دید من بر روی این مسائل بیشتر از دیگران بوده است.
لشکر زرهی 92 اهواز، تنها 2 تانک سالم در پادگانش داشت. اکثر تانکهایش در خیابانهای اهواز از کار افتاده بود و نیاز به تعمیر داشت. لذا ما آن موقع این مشکلات را داشتیم. با همه این حرفها دشمن میدانست ما الان در ضعف امکانات نظامی هستیم.
به غیر از لغو قراردادهای نظامی دولت موقت دو کار دیگر انجام داد که به مراتب بدتر از آن بود. یکی این بود که ناگهان مدت سربازی را به یک سال کاهش داد و این ضررش به مراتب بیشتر بود. چرا که یک مرتبه پادگانها نصف شد و سربازان به خانههایشان رفتند.
همچنین دولت موقت دستور داد به علت مشکلاتی که در رابطه با محل سکونت افسران ارتش وجود داشت هر افسری به شهر خودش برود و در آنجا خدمت کند. این مسئله که پرسنل یک سازمانی بومی همانجا باشند، شاید در همه سازمانها قابل توجیه باشد، اما در سازمان نظامی توجیه ندارد. در بررسی امکانات میگویند تنها بخشی که محل خدمتش باید خانه سازمانی داشته باشد، نیروی نظامی است. الان هم همینطور است و قبلا هم همینطور بود. به نظر من با این خیانت دانسته یا ندانسته، ناگهان پادگانهای ما خالی شد و بعد هم عراق حمله کرد.
صدام در ابتدای جنگ وعده اشغال یک هفتهای تهران را داده بود. به نظر شما کاهش توان دفاعی ایران چقدر در این موضوع تاثیر داشت که صدام تصور کند میتواند در عرض یک هفته ایران را بگیرد؟
محسن رفیقدوست: دقیقا او این محاسبات را که عرض کردم در رابطه با کاهش قدرت دفاعی ایران کرده بود و بر مبنای محاسبه و عقل نظامی هم درست فکر کرد.
موضوع مهم دیگری که در رابطه با دوران دفاع مقدس وجود دارد، بحث رفت و آمد شما به سوریه برای آموزشهای نظامی و موشکی بود. توان موشکی ایران چگونه از این طریق افزایش پیدا کرد؟ حافظ اسد به عنوان رئیس جمهور سوریه چه کمکهایی به افزایش توان موشکی ایران داشت؟
محسن رفیقدوست: جنگ که تمام شد، این حرف معروف است که از 34 کشور غنیمت گرفته بودیم. یعنی چیزهایی که از عراق گرفته بودیم ساخت 34 کشور بود. یعنی هر کشوری که مهمات میساخت به عراق میفروخت. در بین همه کشورهای عربی، تنها دو کشور بود که با ما همراه بودند: سوریه و لیبی. لبنان هم که خودش در همان زمان درگیر جنگ بود. این دو کشور با ما بودند.
از اول پیدایش جنگ تا سال 62 من هرسال شاید 7 یا 8 بار به سوریه و لیبی میرفتم. من در سال 62 وزیر شدم. وزیر که شدم مثل سالهای قبل به سوریه و لیبی نرفتم تا آنها رسما دعوت کردند. من میخواستم سفر رسمی بروم. بعد نزد آقای هاشمی (به عنوان فرمانده جنگ) رفتم و گفتم میخواهم به سوریه و لیبی بروم. آقای هاشمی گفت مشکلی که ما الان داریم این است که تهران زیر موشکها و هواپیماهای عراقی است و ما بیدفاع هستیم. برو و ببین میتوانی از آنها موشک بگیری. من هم گفتم سعی میکنم.
بعد خدمت مقام معظم رهبری رسیدم که آن موقع رئیسجمهور بودند. از ایشان خواهش کردم برای آقای اسد و برای آقای قذافی به عنوان رئیسجمهور پیام بفرستند و عرض کردم که آقای هاشمی هم چنین مطلبی گفتهاند. آقا فرمودند البته من بعید میدانم آنها این چیزها را به ما بدهند اما تو برو با آن شیوهای که خودت بلد هستی شاید بتوانی این کار را انجام دهی.
کمک سوریه به افزایش توان موشکی ایران
ما تیم خود را آماده کردیم که در آن تیم افراد رده بالا مثل سردار سرلشگر رحیم صفوی و شهید بزرگوار طهرانی مقدم بودند. وقتی من با اسد ملاقات کردم، او دلایلی آورد که ما نمیتوانیم به شما موشک بدهیم و به نظر من دلایلش هم قابل قبول بود. چون ما قبلا هم غیر از موشک چیزهایی از او گرفته بودیم. ولی او گفت ما میتوانیم تیم شما را آموزش بدهیم. گفتند اگر 34 نفر بیایند و آموزش ببیند، یک تیم کامل پرتاب موشک است.
افزایش توان موشکی معادلات جنگ را عوض کرد
بلافاصله هم این ماموریت به شهید طهرانی مقدم داده شد و افراد به سوریه رفتند و آنجا سوریها هم تقریبا آنها را خوب تحویل گرفتند و به آنها آموزش دادند که این موضوع در خاطرات شهید طهرانی مقدم و دوستان دیگر هم دیده میشود. بعد هم که رفتیم به لیبی و آنجا با همان روش توانستیم موشک بگیریم و افزایش توان موشکی خود توانستیم معادلات جنگ را عوض کنیم.
در آن دوران که ما تحریم اقتصادی و تحریم نظامی بودیم و به قول شما حتی نمیتوانستیم سیمخاردار وارد کنیم تدابیر فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای خودکفایی چگونه بود؟ در واقع مدیریت جنگ چگونه باعث برونرفت وضعیت تحریمها بود؟
محسن رفیقدوست: خوب، ما ابتدا فهمیدیم که این تحریم، تحریم امریکا و شوروی بود. به طوری که ما حس میکردیم، بلغارستان، مجارستان، لهستان، یوگسلاوی و ... خیلی از این تحریم خوشحال نبودند و علاقه داشتند تجهیزاتشان را به ما بفروشند. ما برای این مسئله یک راه پیدا کردیم. مثلا ما با افسران سوری به مجارستان میرفتیم. من با یک نفر از ایران میرفتم که سردار احمد وحید دستجردی بود. آنها هم با علم به اینکه برای ما است مذاکره میکردند. قراردادها هم به نام سوریها امضا میشد، اعتبار هم باز میشد و ما کشتی میفرستادیم و به ایران میآوردیم.
از لیبی هم ما خیلی اسلحه مجانی گرفتیم و آوردیم. از همان اول ما حس کردیم و الان هم همان عقیده را داریم که تا وقتی انقلاب اسلامی است، ما نمیتوانیم با هم سازش داشته باشیم. یا ما باید از اصول انقلاب کوتاه بیاییم یا او؛ هیچکداممان هم کوتاه نمیآمدیم. لذا شاید ممکن بود درباره مسائل اقتصادی کارهایی کنند ولی به این نتیجه رسیدیم که ما باید از لحاظ نظامی به فکر خودمان باشیم.
لذا از اواخر سال 59 ما ساختن امکانات را از نارنجک و خمپاره 60 شروع کردیم که اینها قبل از تشکیل وزارت و تشکیل معاونت صنایع و ساخت کارخانههایی که تا آخر جنگ از چندین برابر تشکیلاتی بود که صنایع دفاع قبل داشت که الان شاید 90 درصد بنیه دفاعی ما را کارخانجاتی که توسط سپاه در زمان جنگ ساخته شد تشکیل میدهد و هنوز هم معتقدیم که همان باعث شد که تحریم تبدیل به فرصت شد و از این فرصت صددرصد استفاده شد و ما الان از نظر دفاعی خودکفایی کامل هستیم.
شما درباره کاهش توان نظامی کشور قبل از آغاز جنگ صحبت کردید و اشاره کردید که عملکرد دولت موقت باعث شد که کشور علاوه بر تجهیزات نظامی در عرصه نیروی انسانی هم ضعیف شود. ضعف نیروی انسانی چگونه ترمیم و بازسازی شد؟ در واقع برای ترمیم نیروی انسانی که قبل از آغاز تهاجم رژیم بعث عراق به ایران، با اقدامات و تصمیمات اشتباه دولت موقت تحلیل رفته بود چه اقداماتی انجام شد؟
محسن رفیقدوست: این موضوع در مرحله اول هنر حضرت امام بود که بسیج را ایجاد کرد که همه آن خلاءهای قبلی را پر کرد و الحمدالله ادامه هم پیدا کرده و الان هم یکی از عواملی که ما را از هجوم نظامی دشمن مصون میدارد خودکفایی نظامی است، یک عامل دیگر توان به صحنه آوردن چندین میلیون جوان آموزش دیده و آماده دفاع است که ما در کمتر از ده روز میتوانیم دهها لشکر قدرتمند را بسیج کنیم.
در جنگ این موضوع کمکم به یک حرکت کاملا نظامی ارزشمند تبدیل شد. یعنی وقتی میخواستیم عملیات انجام بدهیم حساب میکردیم که مثلا سپاه چه نیرویی دارد و حالا چند گردان هم بسیجی میخواهیم. این چند گردان بسیجی به همه 10 منطقه سپاه ابلاغ میشد (آن موقع سپاه 10 منطقه داشت) آنها فوری فراخوان میدادند و تجدید آموزش میکردند و به جبهه اعزام میکردند. هیچوقت ما در جبهه برای عملیاتمان مشکل نیرو نداشتیم.
لذا اصل هنر برای حضرت امام بود و استفاده خوبی که سپاه توانست از این فرمان امام انجام دهد و یک نیروی جدید داوطلب را از همه اقشار جذب کند. یعنی وقتی ما میخواستیم در یکی از عملیاتها بین خودمان و دشمن آب بیندازیم، از بین بسیجیها چند نفر مهندس سطح بالای محاسبات زمین و آب را پیدا میکردیم و از آنها استفاده میکردیم. اکثر بچههایی که بعدا آمدند در صنایع نظامی و شاخص شدند از جبهه پیدا میشدند. میگفتند ما میتوانیم چنین کارهایی بکنیم و ما هم آنها را به کارخانهها یا مراکز مطالعاتی میبردیم و از آنها استفاده میکردیم.
یعنی در الگوی مدیریت جنگ از نیروی انسانی و امکاناتی که در داخل داشتیم استفاده میکردید؟
محسن رفیقدوست: بله. قبل از عملیات کربلای 4، فرماندهی تصمیم داشت عملیات بزرگ انجام دهد. مثلا خواستهای که از ما داشت 12 میلیون گلگله توپ و خمپاره بود. ما حساب کردیم که اگر بخواهیم این را بخریم حداقل چقدر ارز میخواهیم. بر فرض محال آن پول را هم داشته باشیم چقدر زمان نیاز داریم. دیدیم که بیشتر از 3میلیارد دلار برای این مسئله ارز میخواهیم و بیش از یک و نیم سال هم زمان میخواهیم. حالا ما برای این کار چقدر ارز داشتیم؟ یک هفتم، یعنی 400 میلیون دلار. چقدر زمان داشتیم؟ سه ماه. و در این کشور در آن زمان این اتفاق افتاد.
- وقتی مدیریت جنگ باعث جهش صنعت تراشکاری ایران شد
یک مادهای هست به نام شمش سورل؛ شمش سورل یک فلزی است که در تمام صنایع ریختهگری اعم از قابلمه و سیلندر خودرو و پوکه خمپاره و پوکه توپ ... به عنوان ماده اولیه استفاده میشود. ما مقداری از این ماده را هم با شیوه زمان جنگ وارد کردیم. همه کارخانجات بزرگ و کوچک دولتی مثل ایران خودرو، سایپا، ماشین سازی تبریز و ... را در اختیار گرفتیم و گفتیم این مواد اولیه و این نمونه را بگیرید و پوکهها را برای ما درست کنید. همزمان 3هزار دستتگاه ماشین کپی تراش که هر دستگاهش هزار دلار بود آن هم با یک نوع دور زدن وارد کردیم و به 3هزار تراشکار در سراسر کشور دادیم و گفتیم اینها را مطابق خمپارهای که به شما دادیم کپی بتراشید؛ به آنها گفتیم علاوه بر اینکه مزدتان را به شما میدهیم، هرکس که کارش را زودتر تمام کرد این دستگاه کپیتراش را هم به او هدیه میدهیم. یادم است بعد از جنگ یک روز اتحادیه صنف تراشکارها پیش من آمدند و گفتند صنعت تراشکاری از آن تاریخ به بعد یک مرتبه اوج گرفت و جهش پیدا کرد. اکثر تراشکاران ما آروزی این را داشتند که یک کپی تراش داشته باشند.
با همین کار شروع کردیم. در بیابانهای کرج هم اینها را پر میکردیم. البته چند شهید هم دادیم. ولی در سادهترین حالت و با کمترین امکاناتی که داشتیم آن حرکت انجام شد. به طوری که در کربلای 5 برای اولین بار آتش ما بر آتش دشمن که از سی و چند کشور دیگر مهمات میگرفت برتری پیدا کرد که دشمن هم به این برتری اعتراف کرد؛ یک سرتیپ عراقی را گرفته بودند که فرمانده تیپ 65 ارتش عراق بود. او را نزد من آوردند و او به من گفت من قسم میخورم که جهنم خدا به این گرمی که شما درست کرده بودید نبود. این آتش را شما از کجا آورده بودید که باعث شد اکثر تیپهای ما اصلا به خط نرسند. لذا اتکا به جوانان تحصیل کرده و رزمنده، هم در میدان جنگ ما را پیروز کرد و هم آینده ما را تضمین کرد.
- هماهنگی سپاه و ارتش؛ ثمره "مدیریت جنگ"
در تاریخ دفاع مقدس به خصوص بعد از عزل بنیصدر شاهد همکاری سپاه و ارتش در جنگ هستیم که باعث پیروزیهای بزرگی هم شد که یکی از مهمترین نمونههای آن فتح خرمشهر بود که سردار محسن رضایی هم به فرماندهی مشترک فرمانده سپاه و ارتش در آن عملیات بزرگ اشاره میکند. به نظر شما این همکاری چگونه در مدیریت جنگ تاثیر گذاشت و باعث پیروزیهای بزرگ شد؟
محسن رفیقدوست: در زمان جنگ، هم فرمان امام، هم فرمان فرمانده جنگ و هم فرمان عقل بود که این اتحاد صورت گیرد اما تا زمانی که بنیصدر بود نمیگذاشت این اتفاق بیفتد. او سپاه را قبول نداشت و اگر حضرت آقا آن موقع در جبهه نبودند ما نمیتوانستیم کاری کنیم. هرکجا کم میآوردیم مقام معظم رهبری ما را کمک میکرد.
این که حالا دشمن حمله کرده، وظیفه دفاع از مرزها به عهده ارتش است، ارتش مشکلاتی دارد و سپاه هم برای جنگ ساخته نشده، اما احساس کرد که باید به کمک ارتش برود. مشکلی که آنجا بود دو شیوه کاملا ناشناس برای همدیگر بود. یعنی شیوه رزم ارتش یک شیوه بود و شیوه رزم سپاه هم یک شیوه دیگر. اتفاقا هنر برادر محسن و شهید صیادشیرازی این بود که این دو شیوه را به هم نزدیک میکرد.
ما در جبهه سه جور عملیات داشتیم؛ یا سپاه عملیات میکرد، یا ارتش عملیات میکرد و یا ادغام میکردیم. این ادغام کار مشکلی بود اما قبلش هماهنگ میکردند و لشکرها همدیگر را میدیدند و مثلا لشکر امام حسین(ع) با لشکر 5 نصر خراسان و لشکر 77 مشهد با هم ادغام میشدند که مثلا زبان و لهجه همدیگر را خوب وراحت متوجه شوند. کار سختی بود اما انجام شد و نتیجهاش هم این شد که وقتی جنگ تمام شد دوتا سازمان نظامی در یک میدان جنگ، خونشان باهم آمیخته شد. مثلا آنجا که سرلشکر آبشناسان شهید شد، چندتا از سرداران سپاه هم شهید شدند. یعنی وقایع جوری پیش آمد که بعد از جنگ معلوم شد که ما دو سازمان نظامی هستیم و باید با هم باشیم. یک گروه ماموریت مرزی و درونی دارد اما در مقابل هجوم دشمن باید با هم ادغام شویم و از کشور دفاع کنیم. این هماهنگی سپاه و ارتش الان هم دیده میشود و سپاه و ارتش امروز خیلی به هم نزدیک هستند.
یعنی الگوی مدیریت جنگ وضعیت هماهنگی و وحدت ارتش و سپاه را در شرایط امروز کشور هم رقم زده است؟
محسن رفیقدوست: بله.
آن موقع یک سری مشکلات اقتصادی هم بود. کشور در حال جنگ بود. مدیران نظامی به خصوص سپاه برای حل مشکل اقتصادی جبهههای جنگ چه تدبیری اندیشید؟
محسن رفیقدوست: در سال 64 یا 65، یعنی همان سالی که ما خودکفایی بزرگ را انجام دادیم، کل ارزی که کشور داشت 6 و نیم میلیارد دلار بود. این مملکتی که به علت سیاستهای غلط زمان رژیم طاغوت همه گندمش را از خارج وارد میکرد، ما لااقل باید نان مردم را میدادیم. از این 6 و نیم میلیارد دلار، تنها 2میلیارد دلار به جنگ میرسید. حالا شما حساب کنید این پول باید برای ارتش، سپاه، بسیج، هلال احمر و حتی یک بخش برای کمک به بودجه وارد کردن دارو خرج میشد.
لذا از اول جنگ یک پدیدهای به عنوان کمکهای مردمی پیدا شد. کمکهای مردمی هیچوقت هم دقیق محاسبه نشد چون بخش اعظمش مستقیم بین شهر یا استان خاصی و لشکر یا تیپ خاصی بود. یک بخشی هم اجبارا هماهنگ میشد؛ یعنی مثلا لشکر یا تیپ امام حسین(ع) اصفهان، فرمانده تیپ رفته در شهرستان خودش سخنرانی کرده و مردم به او گفتند که شما چه چیزهایی میخواهید و آن فرمانده هم گفته ما مثلا ماشین تویوتا میخواهیم. مردم که نمیتوانند بروند از ژاپن تویوتا بخرند و بیاورند. لذا باید میآمدند پیش ما و میگفتند ما پول میدهیم و شما تویوتا تهیه کنید و به لشکر ما بدهید.
یک داستان معروفی هم هست درباره "مردم و کلاه آهنی". خوب، اوایل جنگ ما کمبود کلاه آهنی داشتیم اما بعدا صنایع قدیمی ما شروع به تولید کلاه آهنی کرد. البته اولش یک مقدار از خارج وارد کردیم ولی بعد در کشور ساختیم و خودکفا شدیم. بعد میدیدیم که مردم مراجعه میکردند و میگفتند که میخواهیم مثلا 5هزارتا کلاه آهنی بخریم و به رزمندگان بدهیم. من خدمت امام رسیدم و گفتم که داستان این است، ما کلاه آهنی به اندازه کافی داریم و خودمان هم به لشکرهایمان میدهیم. امام فرمودند که شما مردم را رد نکنید و پول همان کلاه آهنیهایی که به لشکرها میدهید را از مردم بگیرید و مردم آنها را به لشکر بدهید و شما آن پول خودتان را برای خریدهای دیگر نظامی خرج کنید.
کمکهای مردمی از نظر تغذیه بخش بالایی از نیاز ما را تامین میکرد و مثالهایی که میزنند واقعیت دارد. مثلا یک پیرزن 5 عدد تخم مرغ به مرکز جمعآوری کمکهای مردمی میآورد و میگفت همین 5 تخم مرغ را دارم. یا من خودم دیدم یک پیرمرد از دماوند با یک وانت به خرمشهر آمده بود. درست همان ساعات اولیه پیروزی خرمشهر هم به آنجا رسیده بود. در وانتش چند جعبه سیب بود و اصرار داشت که خودش آن سیبها را بین رزمندهها تقسیم کند. لذا بخش عمدهای از نیازهای غذایی جبههها را مردم تهیه می کردند. کمکهای زیادی میشد و به جز اسلحه که امکان تهیهاش نبود، همه چیز توسط مردم تهیه میشد و کمبود بودجه جنگ را تا آنجا که میشد جبران میکردند.
آن موقع هیچ کار اقتصادیای نمیکردیم. تا وقتی که جنگ بود ما هیچ کار اقتصادیای نمیکردیم. مسئله "اقتصاد" موضوع وسیعی است. ما در طول جنگ کمیت خیلی بالایی از وسایل راهسازی را خریدیم و مقدار بالایی هم از دشمن به غنیمت گرفتیم و با آنها در جبهه کار میکردیم. خوب، حالا جنگ تمام شده و مملکت هم ویران شده است؛ لذا آن بخش قرارگاه خاتمالانبیا که ایجاد شد، بیشتر کار مهندسی میکرد.
اقتصاد، صنعت است؛ کشاورزی است؛ مسکن است؛ تجارت است و خدمات. ما این مورد آخر را اجرا میکردیم. یعنی ما نه در کشاورزی وارد شدیم، حالا آن چیزی که سپاه در پادگانهایش چیزی هم دارد برای مصرف خودش است یا کارخانجات ما، کارخانجات نظامی است. اگر بعدا رفتند مثلا سهام صنایع فلرز را هم خریدند برای بعد است یعنی سرریز امکانات است ولی تا وقتی که من یادم است، کارهای عمرانیای که حتی الان سپاه دارد انجام میدهد عموما در توان دیگران نیست. مثلا الان یکی از مشکلاتی که شهرداری تهران دارد میگوید چرا شهرداری قبلی با سپاه قرارداد بسته و سپاه آمده و کلی برای شهرداری کار کرده و الان طلبکار است.
البته در آن زمان که ما در وزارت سپاه بودیم، موقعی که عملیات نبود مهندسی وزارت سپاه هم از این کارها میکرد. یعنی ما خیلی از مناطق تهران را گازکشی کردیم. اما تقریبا میشود گفت در مقایسه با دیگران هم ارزانتر و هم بهتر بودیم.
یعنی بیشتر به دنبال خدمات بودید٬ تا تجارت...
محسن رفیقدوست: بله. به دنبال تجارت نمیرفتیم و الان هم سپاه به دنبال تجارت نمیرود.
مسئله مهم دیگری که در عرصه مدیریت جنگ قابل مشاهده است، حضور نیروی جوان در مدیریت جنگ است به طوری که اغلب مدیران جنگ، جوانها بودند. به نظر شما جواگرایی چه تاثیری در مدیریت جنگ داشت؟
محسن رفیقدوست: من که خودم یکی از مسنترین افراد سطح بالای سپاه بودم، وقتی که وزیر شدم 42 ساله بودم که الان شاید بگویند خیلی جوان است. عموما فرماندهان سپاه، 35 سال به پایین بودند.
آن موقع که وزارت سپاه تشکیل شد، همین آقای فرهادی که تا چند وقت پیش وزیر علوم بود و در دوره ما هم وزیر علوم بود، یک روز در وزارت سپاه پیش من آمد و گفت: تو چکار کردی؟ تو به اندازه چند برابر وزارت علوم هیئت علمی جمع کردهای. یعنی ما چندین هزار نفر دکترا و مهندس و فوق لیسانس و لیسانس و ... در وزارت سپاه داشتیم. یعنی محلی بود که جوانها جذب میشدند. من هم که یک مقدار سنم بالا بود هنر کار با جوانها را از جوانها بهتر بلد بودم و این را خودشان میگفتند. با وجود اینکه من مدارج علمی بالایی هم نداشتم، دیپلمه بودم و در دوران جنگ لیسانس گرفتم. خوب، این یکی از امتیازات ما در جنگ بود که بالای 90 درصد از بچههای ما زیر 35 سال بودند. مخصوصا فرماندهان ما اکثرا از جوانان بود. این هنر مدیریت جنگ بود که بتواند از جوانها استفاده کند و به آنها اعتماد کند و همین موضوع باعث شد در پیروزیهای جنگ تاثیر بسزایی بگذارد و موفقیتهای زیادی را کسب کنیم.
همانطور که شما گفتید، در اوایل جنگ توان دفاعی ما کم شد. وقتی توان دفاعی کشور افزایش پیدا میکند، کار به جایی میرسد که مجامع بینالملل تلاش میکنند که ایران را از ادامه جنگ منصرف کنند. اما چه اتفاقاتی رخ داد که ما به این مرحله رسیدیم و چه اتفاقاتی افتاد که باعث شد ما شرایط را عوض کنیم؟
محسن رفیقدوست: ببینید، همه میدانند که جنگ فقط علیه سرزمین ایران نبود بلکه جنگ علیه انقلاب بود و برای نابودی انقلاب بود. یعنی صدام نمیخواست خوزستان را از ایران جدا کند. در اولین مصاحبهاش هم در شروع جنگ گفت که من 6 روز دیگر در تهران مصاحبه میکنم. خب، در همان وضعیت ضعف از نظر امکانات، یعنی ما وقتی که خرمشهر را گرفتیم چیز زیادی نداشتیم و هرچیزی هم که داشتیم از دشمن گرفته بودیم. یعنی آن نیروی زرهی که درست کرده بودیم که با آن حمله کردیم و خرمشهر را پس گرفتیم، برای ارتش که توسط خودشان تامین شده بود و ما هم صددرصد از دشمن گرفته بودیم. یعنی ما تا آن موقع نه تانکی خریده بودیم، نه توپی خریده بودیم. اصلا امکانش نبود و از آن به بعد شروع کردیم.
حالا یک سوال پیش میآید که چرا آن موقع جنگ را تمام نکردیم؟ ما محاسبه کردیم که از نظر سیاسی یک اتفاقاتی افتاده است. یعنی دشمن آمد و چند شهر ما را گرفت و خیلی از روستاها و خیلی از نقاط استراتژیک را گرفت؛ ما شروع کردیم و شهرهایمان را آزاد کردیم. سوسنگرد و بستان و مهران و ... همه را آزاد کردیم. خوب، این از نظر سیاسی و از نظر افکار عمومی؛ اما از نظر نظامی چه اتفاقی افتاده بود؟ از نظر سوقالجیشی هنوز نقاط خیلی مهم دست دشمن بود و او فرصت میخواست تا خودش را بازسازی کند و دنیا هم به او کمک کند، آنها نقطه قوت ما را نمیشناختند و در آن دو سال و اندی شناختند و میخواستند برای نقطه قوت ما که همین نیروی مردمی است فکری کنند.
ما هم معتقد بودیم که حداکثر تا شش ماه دیگر عراق حمله میکند و حتی تا تهران هم پیش میآید. لذا پیشنهاد کردیم که جنگ را ما به داخل عراق بکشانیم و ما وارد خاک عراق شویم.
امام، با اصل اینکه ما جنگ را ادامه دهیم موافق بودند اما برای وارد خاک عراق شدن خیلی شرایط میگذاشت؛ یعنی معتقد بود که ما نباید برویم و مردم عراق را بکشیم. بلکه ما باید هم خودمان قوی شویم و هم دشمن را تضعیف کنیم. این که بعد از فتح خرمشهر امام شعار جنگ را از "جنگ،جنگ تا پیروزی" به "جنگ، جنگ تا رفع فتنه" عوض کردند، برداشت بنده به عنوان فرمانده لجستیک و وزیر سپاه این بود که یعنی ما آنچنان قوی شویم که کسی هوس نکند به ما حمله کند و ما چشم فتنه را کور کنیم.
و این موضوع در این 30 سال اتفاق افتاد. یعنی ما طوری حرکت کردیم که از نظر سازماندهی نیروی انسانی به جایگاه خوبی رسیدیم؛ یعنی بسیج در سراسر کشور از روحانی و استاد دانشگاه تا کارگرهای شهردادری و کارخانهها و مدارس و دانشآموز و دانشجو و... همه را جذب کرد. این چند خاصیت دارد؛ یکی اینکه دشمن تصمیم گرفت به جای جنگ نظامی، جنگ فرهنگی را بیندازد، این نیروی بسیجی جلوی جنگ فرهنگی را میگیرد.
از نظر امکانات هم که ما در خیلی از چیزها با امریکا پهلو میزنیم و من شنیدهام در بعضی از پهبادها ما از امریکا جلوتریم و آن دوراندیشی بعد از فتح خرمشهر باعث شد که امروز فقط راجع به گزینه نظامی حرف زده شود و عملی در آن قطعا نیست.
یعنی تاثیرات مدیریت زمان جنگ را الان هم در مدیریت کشور تاثیر گذاشته؟
محسن رفیقدوست: بله، تاثیرش را گذاشته است و الان ما قرار است که برویم و در دانشگاه امام حسین(ع) تجربیاتمان و شیوه مدیریتمان را به نسل جدید منتقل کنیم که برادر رضایی مبتکر این طرح است و ما داریم آماده میشویم و دو جلسه هم رفتهایم.
بعد گذشت سالهای متمادی هنوز خاطره یا نگفتهای دارید؟
محسن رفیقدوست: تقریبا همه خاطراتم را گفتهام، اما یکی از خاطراتم این است که یک روز مرا به یک جلسهای که بخاطر جنگ در استانداری تهران تشکیل شده بود دعوت کردند. من قرار بود در آنجا سخنرانی کنم. وقتی رفتم دیدم تقریبا همه نمایندههای استان تهران هستم و تعدادی از وزرا هم حضور دارند. در آنجا صحبتی که آماده کرده بودم یادم رفت؛ وقتی پشت تریبون رفتم و گفتم که من متاسفم که در این دنیا در مقامات بالا تنها دو نفر معتقدند که "جنگ، جنگ تا پیروزی"؛ یکی حضرت امام است و دیگری صدام. بعد شروع به دردل کردم و گفتم جبهه از من تعدادی توالت صحرایی خواسته است. توالت صحرایی چهارتا نبشی است که روی آن ورق کرکرهای میاندازند. ما این را از وزارت صنایع خواستهایم و وزارت صنایع گفته است که هرکدام 75 هزار تومان خرج دارد؛ لذا خودمان رفتیم و اطراف جاده کرج ساختهایم هرکدام 7هزار تومان. از این گلهها کردم. البته مورد خطاب من در آن اعتراض، بهزاد نبوی نبود، اصلا آن موقع آقای شافعی وزیر صنایع بود ولی او به خودش گرفته بود. خب، این سخنرانی من مورد اعتراض بزرگان ما هم قرار گرفت که البته بعدا از بعضی از آنها عذرخواهی کردم.
از این موارد اتفاق افتاده بود که در دولت با بعضی از وزرا دعوایمان شده بود و حتی کتککاری کرده بودیم. البته من بعد از جنگ در یک جلسه از همه وزار حلالیت طلبیدم و گفتم که من همه شما را اذیت کردم و با همه شما برخورد کردم. مثلا نیروهای وزیر علوم را برای کارهای جنگ به زور میگرفتم. از آنها حلالیت طلبیدم و گفتم من را حلال کنید؛ یکی آمد و به او گفتم من تو را حلال نمیکنم چون میتوانستی کمک کنی اما نکردی. او هم گفت که تو مرا کتک زدی...
آقای رفیقدوست نظرتان در مورد دوران نخستوزیری میرحسین موسوی در بحبوحه جنگ تحمیلی چه بود؟ آیا میرحسین موسوی به جبهههای جنگ کمک میکرد؟
محسن رفیقدوست: آن موقع آقای هاشمی من را از جنگ کنار کشید. آن زمان من وزیر سپاه بودم که صبح میرفتم و پشت میز مینشستم و چای میخوردم و ... خدا رحمت کند آقای هاشمی را؛ به من گفت این دولت هم شعار جنگ میدهد اما تمام قد به جبههها کمک نمیکند.
آقای هاشمی درباره آقای موسوی گفت؟
محسن رفیقدوست: بله، آقای هاشمی به من گفت. گفت: من میخواهم توپ را در زمین دولت بیاندازم؛ بعد هم که ستاد را تشکیل دادند و آقای موسوی رئیس ستاد شد و آقای خاتمی رئیس تبلیغات و آقای بهزاد نبوی هم معاون لجستیک جنگ شد. مثلا آقای بهزاد نبوی یکی از مخالفین جنگ بود و هروقت من از جبهه میآمدم و در هیئت دولت گزارش میدادم، او میگفت حاج محسن جنگ را کی تمام میکنید؟ آن وقت او شده بود مسئول لجستیکی.
اینها آمدند و گفتند که جنگ کی تمام میشود؟ برادر محسن (رضایی) گفت: وقتی صدام سقوط کند. گقتند صدام کی سقوط میکند؟ گفت: وقتی بغداد را بگیریم. بغداد را کی میتوانیم بگیریم؟ وقتی که این امکانات را داشته باشیم.
من حتی تا یکی دو سال بعد عمدا به سراغ آن امکانات نرفتم تا ببینم آن امکانات چیست؛ ولی بعد که دیدم، گفتم اگر از من میخواستند میگفتم که من تهیه میکنم. برادر محسن هم نمیگفت که من یک ساله بغداد را میگیرم؛ بلکه یک برنامه چهار یا پنج ساله داشتند. همه آن موارد هم میشد که تهیه شود. اما آنهایی که مسئول بودند عین آن نامه را میبرند خدمت امام که سپاه اینها را میخواهد و ما هم نمیتوانیم تهیه کنیم.
یعنی میرحسین موسوی نقش مؤثری در نوشیدن جام زهر توسط امام خمینی نقش مؤثری داشت...؟
محسن رفیقدوست: من همیشه دولتیها را به سه دسته تقسیم میکردم؛ یک دسته ماها بودیم که با جنگ بودیم؛ یک دسته بیطرفها بودند و یک دسته مخالفها. آن دسته سوم معتقد بودند که ما نمیتوانیم بجنگیم. ما معتقد بودیم میتوانیم بجنگیم و آن گروه بیطرف هم ما را نگاه میکردند.
خب مخالفین چه کسانی بودند؟ طبق صحبتهای آقای هاشمی به نظر میرسد آقای موسوی بود؟
محسن رفیقدوست: بله، تقریبا. چرا؟ چون خیلی تحت تاثیر آقای نبوی بود. من در جنگ تصمیم گرفتم سپاه را از نظر خودرویی یک پله بالاتر ببرم. یعنی سپاه بود و تویوتا؛ خب، ما در سپاه چرا کلاشینکف را انتخاب کردیم؟ چون قد بسیجیها را دیدیم. تویوتا هم همینطور؛ روی آن خمپاره میبستیم؛ توپ 130 میبستیم؛ تانکر آب میگذاشتیم؛ تانکر ضدمواد شیمیای میگذاشتیم و خلاصه همه کار میکردیم. لذا لازم بود که یک پله از تویوتا برویم روی بنز 911. خب، فرض کنید 5 هزار خودرو میخواهیم بخریم؛ قیمتی که مطرح شد 67 هزار مارک بود. ما رفتیم آلمان سراغ کمپانی بنز. آنها گفتند که 911 را ما نمیسازیم؛ به اسم ما هست اما کارخانهای که آن را میسازد کارخانه اشمیت است. ما رفتیم 5 هزار بنز 911 را با قیمت هر دستگاه 49 هزار مارک با اشمیت پیش قرارداد کردیم و به ایران برگشتیم.
- ماجرای از بین رفتن 90 میلیون مارک از بودجه جبههها
برای اینکه بتوانیم اینها را بخریم باید وزارت صنایع سنگین مهر عدم ساخت میزد ولی گفت نمیزنم؛ گفتند باید بیایید از ما 67 هزار مارک بخرید، ما هم بالاخره باید در جنگ نان بخوریم دیگر. بین ما و آقای نبوی دعوا شد. من یک نامه به آقای موسوی نوشتم که احتمالا کپی نامه را هم داشته باشم؛ البته این نامه در وزارت دفاع موجود است. من این نامه را نوشتم و شرح دادم که موضوع این است و شما به عنوان نخستوزیر اجازه بده که ما این را مستقیم از آلمان بخریم. آقای موسوی به شخصی به نام آقای سرهنگ شیرازیون که مشاور نظامی آقای موسوی و پدرخانمی شخصی به نام اسماعیلی بود که او دبیر هیئت دولت بود نامه نوشتند. او آمد با من در وزارت سپاه ملاقات کرد و دلایل من را شنید و زیر همان نامه من تائید کرد که این کار باید توسط وزارت سپاه انجام شود؛ ولی آقای مهندس موسوی نوشتند که وزارت سنگین اقدام کند. یعنی 90 میلیون مارک از بودجه جنگ به جیب وزارت صنایع سنگین رفت.
آقای نبوی در مورد این چیزی نمیگوید اما راجع به آن توالت صحرایی میگوید حتما حاج محسن که آدم خوبی هم هست اشتباه کرده. درصورتی که خطاب من به آقای نبوی اصلا راجع به توالت صحرایی نبود بلکه راجع به اینها بود.