محمد خدادی، معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد گفت: «گفتگو» نیاز هر جامعهای است و ما چند هفتهای است که این بستر را مهیا کردهایم. در ایران هر زمان به بحران رسیدهایم نیاز به گفتگو پیدا کردهایم. این خلأ گفتگو در جامعه، محسوس و آشکار است. به باور من بحران گفتگو در سطح کلان اجتماعی نیست و از درون خانواده شروع میشود. به رسمیت شناختهشدن تفاوت نظر و دیدگاه، زاویههای ورود به یک موضوع و اجماعسازی، در بستر تحولات اجتماعی ما دچار نوسانات عجیبی شده است. اکنون در شرایطی هستیم که انتخابی غیر از گفتگو نداریم
به گزارش جماران؛ به نقل از روزنامه اطلاعات، نشست «اقوام ایرانی و تحولات اجتماعی اخیر» از سلسله نشستهای «راه گفتگو» با حضور احسان هوشمند؛ پژوهشگر مطالعات قومی و صلاحالدین قومی؛ استاد جامعهشناس دانشگاه خوارزمی و با اجرای محمد خدادی، معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد به عنوان دبیر جلسه در محل روزنامه اطلاعات برگزار شد. آنچه میخوانید، ماحصل این نشست است:
خدادی: «گفتگو» نیاز هر جامعهای است و ما چند هفتهای است که این بستر را مهیا کردهایم. در ایران هر زمان به بحران رسیدهایم نیاز به گفتگو پیدا کردهایم. این خلأ گفتگو در جامعه، محسوس و آشکار است. به باور من بحران گفتگو در سطح کلان اجتماعی نیست و از درون خانواده شروع میشود. به رسمیت شناختهشدن تفاوت نظر و دیدگاه، زاویههای ورود به یک موضوع و اجماعسازی، در بستر تحولات اجتماعی ما دچار نوسانات عجیبی شده است. اکنون در شرایطی هستیم که انتخابی غیر از گفتگو نداریم. امروز نیز درباره «اقوام و تحولات اجتماعی اخیر» گفتگو میکنیم.
هوشمند: از چند ماه گذشته کشور ما درگیر مجموعهای از حوادث و رویدادها شده است که بخشی از ابعاد آن برای بسیاری از تحلیلگران شگفتانگیز است. متأسفانه رویدادهای غمانگیزی رخ دادهاند و شماری از هموطنان عزیزمان کشته و زخمی شدند. ما در وضعیت حاضر با پرسشهای بیشماری روبرو هستیم و یکی از حوزههایی که به دلایل گوناگون میتوانیم به آن بپردازیم، وضعیت استانهای مرزی است؛ از جمله این که جرقه آغاز این رویدادها، درگذشت غمانگیز خانم «مهسا امینی» است که شهروندی اهل کردستان و از شهرستان سقز بود.
وجه دیگری که توجه ما را به این استانها بیشتر جلب میکند، تلفات بسیار غمانگیزی است که جمعه «۸ مهرماه» در زاهدان رخ داد و شمار قابلتوجهی از هموطنان ما متأسفانه کشته و زخمی شدند.
طبیعتاً همین ۲ شاخص را اگر به عنوان نکات اصلی ورود به بحث مورد توجه قرار دهیم، درمییابیم که ۲ استان که یکی در شمال غربی و دیگری در جنوب شرقی کشور قرار دارد به عنوان استانهای مرزی ما با مسائلی دست به گریبان هستند. اگر نکته سوم را شاخصهای توسعه و برخوردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در استانهای مرزی در بیش از ۷ دهه که از نظام برنامهریزی کشور میگذرد در نظر بگیریم، همچنان عدمتعادل و ناپایداری در این استانها به ویژه در استان خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان، ایلام و کردستان نمایان است. بر مبنای این مقدمه؛ نکاتی را بیان خواهم کرد. در ضمن گرامی میدارم یاد کسانی که در تأسیس این روزنامه در حدود صد سال قبل نقش داشتهاند و کسانی که تا به امروز در بنیانگذاری و استمرار کار این روزنامه مشارکت کردهاند؛ به ویژه یاد مرحوم دعایی را به خاطر ویژگیهای خاص ایشان از جمله مهربانی و اعتدالی که در رویکردشان بود.
قادری: نگاه من بیشتر در حوزة جامعهشناختی یک پدیده میتواند باشد. قبل از پرداختن به تحولات اجتماعی امروز و اعتراضات و مسأله قومیتها؛ باید ببینیم به طور کلی چه نوع نگاهها و رویکردها و گفتمانهایی در سطح بینالمللی و در سطح جامعه ایران در حوزة قومیت وجود دارد و در ایران طی سالهای اخیر (قبل و بعد از انقلاب)، چه رویکردی نسبت به قومیتها وجود داشته است و خود آنها چه فضاها و پیامدهایی شکل دادهاند؟ غیرمنصفانه است اگر اعتراضاتی که ما امروز داریم، تقلیل پیدا کند به اینکه فقط یک اتفاقی رخ داده است. ما معتقدیم پدیدههای اجتماعی، تاریخ دارند و حاصل بسترهایی هستند که این بسترها بر اثر عوامل مداخلهگر از حالت انفعال، خارج و تبدیل به مسائل میشوند. ما در بحث قومیت میتوانیم ۴ نگاه داشته باشیم که ۲ نگاه آن خاص و جامعهشناختی و اجتماعی است و ۲ نگاه دیگر آن خارج از این عرصه است. یکی از رویکردهای مسلط در دنیا، مسأله قومیت و نابرابریهای قومی به عنوان یک مسأله اجتماعی است. رویکرد دوم، نگاه به قومیت به عنوان یک امر اجتماعی است که این نگاه اخیراً در جامعه امروز ایران بسیار قابل مشاهده است. اگر در گذشته، نابرابریهای اجتماعی به عنوان مسأله اجتماعی مطرح میشدند در این دوره به عنوان امر اجتماعی بیان میشوند. رویکرد سوم این است که مسأله قومیت را از دریچة امر سیاسی ببینیم و رویکرد چهارم به این مسأله از منظر امر امنیتی توجه دارد. امر سیاسی و امنیتی در یک گفتمان قرار میگیرند ولی به مراتب امر امنیتی، متفاوتتر از امر سیاسی است؛ زیرا امر سیاسی ممکن است نگاه ملایمتری به مسأله داشته باشد. تأکید من بیشتر بر تفاوتهایی است که وجود دارند.
در نگاه قومیت به عنوان امر اجتماعی از نوع مسأله اجتماعی، سیاسی و امنیتی با مکانسیمهایی مواجه هستیم که «فوکو» به آنها به خوبی پرداخته است. مکانیسم تحقیر و نادیده گرفتن و حتی قدرتی که به حذف، تحقیر و کنار گذاشتن بینجامد، مقاومت ایجاد میکند؛ مقاومتی که از بطن خودش به وجود میآید. قومیت میتواند در رویکرد امر اجتماعی به عنوان ظرفیتی باشد که نظام اجتماعی از آن برای تنوعطلبی، پویایی و تعالی خودش بهرهبرداری کند.
خدادی: زاویههای این بحث بسیار ریشهای و تاریخی است و در عین حال بهقدری این تحولات سریع شده است که به روز شدن آن نیازمند پرداخت مستمری است و به راحتی نمیتوان از یک زاویه وارد و سپس از آن خارج شد.
در تحولات اجتماعی امروز و گسترش فضای اعتراض در کشور با ابعاد بزرگ، یکی از فلشهای این اعتراضات به مناطق قومی با رویه تندتری کشیده شده است که متأسفانه تلفات بیشتری هم داشته است و سرعت تحولات آن زیاد بوده است.
حال باید پرسید نسبت مسائل با محوریت قومی با اعتراضات اخیر چیست؟
هوشمند: ابتدا مقدمهای را با چند کلید واژه مطرح میکنم. ما اصطلاح «دوران» را از زمینشناسی وام گرفتهایم و با مفهوم متفاوت وارد علوم اجتماعی کردهایم؛ یعنی یک دگرگونی که میتواند ماهیت نظام اجتماعی را وارد دوره جدیدی کند. تصور میکنم امروز جامعه ایران در شرایطی است که میتواند یک دگرگونی دورانساز یا یک تحول ایرانساز را تجربه کند. در ضمن دورانساز به معنای مثبت و منفی آن مطرح نیست بلکه به معنای یک دگرگونی است که طرف دیگر آن برای ما نامکشوف است. جامعه ایران مشخصاتی دارد از مجموع متغیرها و عوامل متعدد که در فضای اجتماعی و تحولات چند دهه گذشته کشور رخ دادهاند و ایران را به یک «آن» تاریخی که در حال حاضر در آن قرار داریم، رساندهاند. ممکن است این دگرگونی ما را به جایی رهنمون کند که فقط بتوانیم از دور نشانههای آن را ببینیم؛ نه لزوماً بتوانیم بگوییم دوره «طلایی آینده ایران» است یا خدای ناکرده «دوره سیاه» ایران است. تحول و دگرگونی با سرنوشت یک مملکت و حتی جوامع مجاور سروکار دارد. طبیعتاً ممکن است برای یک سیاستمدار و تحلیلگر و برای افراد رسانه مطلوبتر آن باشد که وارد دگرگونی شویم و تحول ایرانساز بنامیم تا ایفاگر نقش در آن باشیم.
یعنی نیروی فکری و سیاسی جامعه بتواند در ترسیم این افق همراهی کند. اما در حال حاضر وجه دوم حضور و ظهور ندارد و به مسیر خود ادامه میدهد؛ زیرا تدبیر لازم هم در ساختار سیاسی برای آن نیندیشیدهاند. ساختار آشفته و ناکارآمد با رانت و مختصاتی از فقر تجربه و دانش، طبیعتاً نمیتواند مواجهه با چنین موضوعی را به طور جدی در دستور کار قرار داده باشد. بهویژه که نهادهای علمی در جامعه نقش جدی ندارند. ما در صد سال گذشته نهادی نساختیم و نهادهای ما ناکارآمد هستند. دانشگاه و پژوهشگاههای فراوان داریم اما برای ایران نیستند؛ همانگونه که مراکز مطالعات به دلایل گوناگون شرایط بغرنجی را تجربه کردهاند. یک دورهای از تأسیس دانشگاه تا سال ۵۷، دانشگاه دژی بود مخالف وضع موجود یعنی رژیم پهلوی، بیآنکه بداند در بیرون از دانشگاه جامعه با چه تحولاتی رو برو است. وقتی که مؤسسه مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران توسط احسان نراقی و دکتر صدیقی تأسیس شد در واقع چپگراترین آدمهای مملکت از جمله امیرپرویزپویان، بنیانگذار چریکهای فدایی خلق و حبیبالله پیمان، بنیانگذار چپهای مذهبی و دیگر اشخاص در آن مؤسسه در حال مطالعه بودند؛ دورهای که آن بخش از نخبگان جامعه ما یا تاریخاندیش بودند یا مانند نادر افشار میدان پژوه بودند. متأسفانه بعد از انقلاب پژوهشگران ما نه تاریخپژوه هستند و نه جامعهپژوه.
حال دگرگونی به اصطلاح دورانساز را در بحث قومی مطرح میکنم. ما آنچه را که به نام امر قومی یا امر اجتماعی مربوط به اقوام میشناسیم، پدیدهای جدید در جامعه ایران است. جامعه ایران یک جامعه تاریخی است که شبیه عراق و ترکیه نیست. جامعهای تاریخی است که گروههای متعددی در این جامعه تاریخی زندگی کردهاند که پیوستگی، اسطوره و سنتهای مشترک داشتهاند. در دنیا هم قبل از تاریخ معاصر به این نام شناخته شدهایم و به کرات درباره حدود و ثغور این حوزه تمدن هم صحبت شده است. صدو اندی سال پیش همزمان با مشروطه، واژهای به نام فرهنگ ملیتها و قومیتها وارد فرهنگ سیاسی ما شد. البته قوم و قومیت دو مفهوم جدا از هم دارند. قوم، یعنی یک سری از اقوام که در ایران هستند و ویژگیهای خاصی دارند. اما قومیت، یعنی یکسری گروه در ایران هستند که ویژگیهایی دارند و سیاسی شدهاند. از سال ۱۹۰۴ بعد از شکست روسیه از ژاپن و تجربه تازهای که در روسیه تزاری شد، برای نخستین بار این واژه وارد فرهنگ سیاسی کشور ما شد. این فرهنگ توسط ایرانیهای مهاجر قفقاز وارد کشور ما شد.
در واقع گروههای سیاسی که در قالب مشروطه در مجلس دوم ایفاگر نقش بودند و حزب کمونیست ایران، مفهومی را به نام «خلقها، قومیتها و ملیتها» وارد فرهنگ سیاسی ما کردند.
باتوجه به آرشیو کلی که از اسناد آن دوران در دسترس است. متوجه میشویم که ژوزف استالین در سال ۱۹۰۴ نظریهای با عنوان حق تعیین سرنوشت ملت ارائه داد و «ولادیمیرلنین» آن را به عنوان نظریه رسمی «مارکسیسم، لنینیسم» رسمیت داد و تجربه کشوری ۵۰۰ ساله مانند روسیه از صفر تقریبا به یک سوم عرض مسکون رسید. یعنی بخشهایی از جوامع ایران، چین، ژاپن و بخشهایی از شرق تا غرب عالم را درنوردیدند و به خاک خود اضافه کردند. سپس متوجه شدند که این جوامع که بخشی از آنها از ملتها یا اقوام گوناگونی هستند با یکدیگر تناسب فرهنگی، تاریخی، تمدنی و اسطورهای و زیست مشترک ندارند. این گفتار بیآنکه تجربه ما باشد وارد ایران میشود. برای این تجربه، ادبیات علمی و سیاسی تولید شد؛ بیآنکه جامعهشناسی و علم تاریخ ما در این زمینه خود را متمرکز بر مطالعات تاریخی بکند، ادبیات مارکسیستی وارد ایران شد. مؤسسه مطالعات اجتماعی که در سال ۱۳۳۷ توسط یک شرکت مشاوره آمریکایی تأسیس شد، در اولین کار جمعی بر روی بلوچستان مطالعه کرد. اما تا امروز و بعد از این سالها، چون مبنای نظری و مطالعاتی درست را وارد نکردهایم، این اقدامات نتیجهبخش نبوده است. بعدها نتیجه ورود اندیشه مارکسیستی همراه با سازماندهی و فعالیتهای چریکی چپ که بعدها مجاهدین خلق نیز به آنها اضافه شد، در سال ۵۷ در حوزههایی از جمله کردستان بروز کرد. در واقع این فرصت از فردای پیروزی انقلاب یعنی ۲۳ بهمن ماه مهیا شد. با این مقدمه بلند میخواهم آن بزنگاه تاریخی که نامش را دگرگونی دورانساز گذاشتها، با این تحول که از سال ۱۳۵۷ وارد فاز تازهای در جامعه ایران شد را در کنار هم بگذارم. ۲۲ بهمن سال ۵۷ انقلاب اسلامی پیروز میشود. ۲۳ بهمن شهربانی مهاباد خلع سلاح میشود. ۳۰ بهمن مرحوم مهدی بازرگان، نخست وزیر موقت، به دلیل نگران از سرنوشت کشور، هیأتی را به مهاباد اعزام میکند همزمان با آن پادگان مهاباد غارت میشود پس ماجرای سنندج بهوجود میآید و شورای انقلاب نگران از وضعیت، عالیترین هیأت که در تاریخ جمهوری اسلامی اعزام شده است را به سرپرستی آیتالله محمود طالقانی به همراه آیتالله بهشتی، رفسنجانی و بنیصدر به سنندج اعزام میکند. به دنبال آن رویدادها ابعاد دیگری پیدا میکنند و در شهریور ۵۸ بعد از جریان پاوه، هیأتی ویژه برای حل مسأله کردستان تشکیل میشود. اما هنوز نمیدانیم با آن تجربه چه کردیم؟ چرا در کردستان هزاران نفر آدم کشته شد؟ بار سنگین این مسأله صدها سال بر دوش مملکت سنگینی خواهد کرد. دانشگاههای ما در این زمینه مطالعه نکردهاند و کمترین تحقیقات علمی در این موضوع در استانهای مرزی کشورمان صورت گرفته است. حال شرایط امروز را ببینیم. سرکار خانم «مهسا امینی» از یک خانواده محترم ایراندوست سقزی فوت میکند. عموی ایشان، آقای «دکتر احمد امینی» رئیس و بنیانگذار دانشگاه آزاد سقز است که سالها نماینده شورای نگهبان و عضو هیأت نظارت بر انتخابات شهرستان بودهاست. جمهوری اسلامی دچار چه سوء کارکردی شده است که در این فاجعه رخ داده حتی نمیتواند با کسی که سالها برای این کشور زحمت کشیده است، به عنوان فرد نزدیک به خانمی که فوت شده است، تعامل اولیه داشته باشد؟
دوم اینکه یک فرد در دست نیروی انتظامی به دلیل استرس و دیگر دلایل فوت کرده است. آیا دستگاه تدبیر جمهوری اسلامی دچار چنان ناکارآمدی شده که حتی نمیتواند یک هیأت تحقیق و تفحص را مأمور این کار کند تا به همراه خانواده فرد فوت شده برای علتیابی حادثه اقدام کنند؟ آیا برخوردها با این خانم در حوزه پروتکلهای نظامی، درست بوده یا نبوده؟ سال ۱۳۹۴ در زمان ریاست آقای روحانی «ماجرای هتل تارای مهاباد» رخ داد که در فضای رسانهای ابلاغ شد که یک دختر خانمی توسط نیروی امنیتی در معرض تعرض بوده و برای حفظ ناموس خود از پنجره هتل خود را به پایین پرت کرده و فوت شده است. این اتفاق مشابه اتفاقی است که برای خانم امینی رخ داد البته به مراتب بدتر چون سیستم متهم است به اینکه نیروی امنیتیاش قصد تجاور داشته است. در مسأله «هتل تارا» دولت احساس کرد که نمیتواند کارش را درست انجام دهد و ممکن است نیروهای امنیتی و انتظامی باعث کشته شدن مردم شوند، بنابراین گروهی را مأمور کرد تا با مشورت نخبگان و شخصیتهای فرهنگی برای این مسأله چاره اندیشی کنند. چون یک تدبیر حداقلی برای این موضوع اندیشیده شد، تلفات و درگیری در آن دوره به وجود نیامد. اما زمان دفن جنازه «خانم مهسا امینی» هیچ یک از دستگاههای فراوان حاکمیتی که با پول این مملکت ارتزاق میکنند، حاضر نشدند در مراسم تدفین در کنار این خانواده باشند!
قادری: ضمن تشکر از آقای هوشمند که بسیار عالی به این مسأله پرداختند. ما یک تاریخی داریم که بدون توجه به آن نمیتوانیم به پدیده تحولات اجتماعی بپردازیم. من میخواهم بپرسم چرا در مناطق کردنشین و بلوچنشین تا این اندازه فاجعه ایجاد شد؟ به خوبی شاهدیم، این پدیدهای که به وجود آمده یک امر فرهنگی است. تمامی جامعهشناسان معتقدند که این مسأله از حوزه اجتماعی هم فراتر رفته و به یک عرصه فرهنگی ورود پیدا کرده است و عرصه فرهنگی در دوره امروز مسأله بسیار مهمی است. ما در دورانی هستیم که اصطلاحاً به آن دوره «مدرنیته» گفته میشود و این دوره الزامات و افکار خودش را دارد و ارزشها و مکانیسمهای خودش را خلق و تحمیل کرده است. «مدرنیته» مانند لوکوموتیوی است که راه افتاده است؛ یا جلوی آن میایستیم و له میشویم یا به آن آویزان میشویم و حرکت میکنیم. مسأله از آن جایی شروع شده است که این جریانهای فرهنگی در بطن قومیتها خیلی شعلهور شدند. در واقع مسأله از قومیت شروع نشد؛ بلکه از یک مسأله فرهنگی شروع شد ولی فردی که پیشقراول این جریان بود به طور تصادفی از یک قومیت بود. همچنین این جریان خاص جمعی بین انواع گروههای مختلف جامعه ایران به ویژه میان جوانان و زنان مطرح است. و دلیلش هم این است که این مسأله فرهنگی است و در دوره مدرنیته اتفاق افتاده است. در دوره مدرنیته، فرهنگ به عنوان سبک زندگی، مختصات و چارچوب دارد. اصلیترین عنصر سبک زندگی، مصرف است. یکی از مؤلفهها در حوزه مصرف، انتخاب است. خودت باید مشخص کنی چه چیز مصرف میکنی. هر شخصی در جامعه مدرن باید این احساس حق انتخاب را داشته باشد.
عنوان پایاننامه دکترایم در سال ۹۰، «ارزیابی پیامدهای پیشگیری از جرم تحت ارتقاء اجتماعی» بود که در حال حاضر با عنوان طرح «گشت ارشاد» مطرح است. آن زمان این موضوع برای معتادان، اراذل و اوباش و مسأله حجاب مطرح بود. در آن سال متوجه شدم که خیلی از آدمها تجربه زیسته از برخورد گشت ارشاد داشتند و همان افراد اگر حجاب معمولی داشتند، در حال حاضر آن را به یک مسأله اعتراضی تبدیل کردهاند. یعنی مسأله حجاب از یک امر انتخاب سبک زندگی در سال ۹۰ مبدل شده است به یک امر انتخاب اعتراضی؛ زیرا خیلی از دختران و زنان جامعه ما تجربه زیستهای از این پدیده داشتند. خیلیها هم درگیر این مسأله شدند که اگر دختر و خانواده من بود چی میشد؟ این مسأله باعث شد که طیفهای گوناگونی وارد میدان شوند. اما چرا در قومیتها تفاوت ایجاد کرد؟ بستر این مسائل کاملاً ملی است اما در بستر قومی شعلهورترشده است. در سطح ملی ما نسل پدران یعنی دهه ۶۰ و پایینتر و پدربزرگان ما در جاهای دیگر به این مسأله ورود پیدا نکردند و همراه نسل جوان در این جریانها نشدند. اما در مناطق قومی یکی از اصلیترین ویژگیهایی که وجود دارد، ورود نسلهای پیشینتر به این عرصه است. قاطبه مردم در سقز و مهاباد حضور پیدا کردهاند و فقط محدود به جوانان، نوجوانان و زنان نیست. چرا در این مناطق چنین است؟ من به هیچ عنوان تاکنون نتوانستهام واژه انقلاب برای این حرکت انتخاب کنم. معتقدم جامعهشناسی با انقلاب نیز سرخوشی ندارد. به نظر من این مسأله بسیار فراتر از انقلاب است. در مورد این جنبش کوتاه بیان میکنم و بعد به مسأله قومی که وجود دارد میپردازم و نیز درباره شعار «زن زندگی آزادی» که از کجا آمد بحث میکنم. همه میدانند که این شعار از سوریه آمد. دختران سوریه که در مقابل داعش میجنگیدند این شعار را مطرح کردند. اما یک بستر اجتماعی در شهر مریوان اتفاق افتاد. در مناطق قومی، اگر میخواستند کسی را تحقیر کنند لباس زنان بر تن آن میکردند تا آبرویش برود. در مریوان برای از بین رفتن این باور، در سالهای قبل، زنان لباس مردانه و مردان لباس زنانه پوشیدند و معلمی نیز چند سال پیش به خاطر دانشآموز سرطانیاش موهای سرش را تراشید؛ یعنی این گونه خلاقیتها در این شهرها رواج دارد. اما ما یک پدیده قومی، تاریخی را در این منطقه دامن زدیم. بعد دیدیم چه اتفاقاتی افتاده است و ما حساس کردیم همه را و مثلاآن را مدیریت کردیم و سرو سامان دادیم؛ حال آنکه ما موضوع را خفه کردیم . خفه کردن، جرأت و جسارت با خود میآورد. در هیچ یک از جنبشهایی که در دهههای اخیر داشتهایم مسأله قومیتها مطرح نبوده ولی وقتی این اتفاقات رخ داد، قومیتها جرأت و جسارت پیدا کردند. قومیتها در این مدت یک پرت شدگی تاریخی داشتند که به مراتب بیشتر از دیگر مردم ایران بود. از تحقیرشدگی و خود سانسوری خسته شده بودند و حرفشان این بود که من تا کی باید ساکت باشم و شرافتم را زیرپا بگذارم؟ این مسأله با درگیر کردن نسلهای قبلی برجسته شد. از این طرف نیروهای حاکمیت با نگاه امنیتی برجسته وارد شدند. این دو مورد باعث شدند تا مواجهه شدیدتر بین دو طرف افراطی شکل بگیرد. در زاهدان نگاه امنیتی شدیدتر بود و آن مسائل را به وجودآورد.
بنابراین برای رسیدن به راه حلها، اولین مورد این است که آن تفکر، بینش و روایتها و دالهای ذهنی و تفسیرهایی که مثل عینک در پرداختن به مسائل عمل میکنند، باید از امر سیاسی و امنیتی به بستر یک امر اجتماعی برده شوند. تا وقتی رویکرد از امنیتی به اجتماعی تغییر نکند، هیچ اتفاق مثبتی نمیافتد. باید به سمت امر اجتماعی برویم و راهی به جز این نداریم.
هوشمند: به طور اساسی مشخصه ۱۰۰ سال گذشته دولت جدید در تاریخ ایران این است: بیآنکه ابعاد و جزئیات و مکانیزمهای مرتبط با مسائل را بدانیم، دائم شخصیتهای مهم علمی، سیاسی، ایدئولوژیک، روحانی و مقامات بالا را درگیر میکنیم تا به سرعت مسأله را مثلا حل کنیم. اما واقعیت مسأله این نیست؛ پدیدهها باید در بستر خودشان شناسایی شوند تا راه حلها به دست بیایند.
برای اینکه بحثم ملموس شود، دو مثال از کردستان و سیستان میزنم.
اولاً این که رضاشاه مسألهاش قومی نبود، عشایر بود که ممکن بود از هر قومی باشند. کما اینکه در دوره پهلوی آخرین فرمانده لشگر قزوین ،کرد سنی مذهب اهل سنندج بود.
در جمهوری اسلامی هم مسأله قومی نیست، بلکه مذهبی است. آقای زنگنه بیشترین دورههای وزارت در جمهوری اسلامی را دارد که کرد است. وزیر سابق کشور کرد بود. آقای رمضانزاده کرد بود و اگر سنی بود، سخنگوی دولت نمیشد یا آقای رحمانی فضلی هم به همین شکل. پس در جمهوری اسلامی مسأله مذهبی است نه قومی؛ اما به دلایلی، روایت قومی روی آن سوار شده است.
بلوچستان البته مشکلش با دورههای قبلی متفاوت است. روز ۱۰ شهریور بعد از ماجرای یک قتل، اهالی روستا فشار آوردند که چرا پلیس فلان خانواده که متهم به قتل است را مورد پیگرد قرار نداده. ۱۰ شهریور ماه، پلیس مادر و دختر را احضار و بازجویی میکند و دختر بعداً اعلام میکند که به او بیحرمتی شده است. چند روز بعد از ماجرا من به وزیر کشور نامه نوشتم که این ممکن است برای بلوچستان مسأله شود.
قبل از آن بگویم شما هر جای ایران بروید، اگر به خانه کسی بروید از شما پذیرایی میکنند ولی در بلوچستان این تفاوت وجود دارد که اگر یک هفته هم مهمان دوستتان باشید، بانوی خانواده را نمیبینید. خانههایشان مثل ایران کهن است، اندرونی و بیرونی دارد. در زمان ریاست جمهوری آقای روحانی، یک عملیات تروریستی توسط جیش العدل در سراوان اتفاق افتاد و اتوبوسی منفجر شد. در این رابطه، بانویی دستگیر شد که تلویزیون هم نشان داد. بانو، ایرانی نبود و برای حمله انتحاری بمب به خودش بسته بود. قاعدتاً با این شرایط باید اعدام میشد. اما تا جایی که من میدانم، آزاد شد. چرا؟ چون زن در جامعه بلوچستان درگیر سیاست و فرهنگ نیست. گروههای تروریستی نامه دادند که خطا بوده و یک نفر اشتباه کرده و زنی را برای عملیات آورده است.
میخواهم بگویم در بلوچستان مسأله زنان متفاوت است، البته در کردستان هم قتل ناموسی داریم ولی در بلوچستان فرق دارد.
به هر حال، درباره دختری که ادعا کرده بود به وی بیحرمتی شده، ما هشدار دادیم. آقایان استدلال کردند که «حلش کردیم»؛ با مولویها صحبت کردیم و مسأله حل شد. این همزمان میشود با موضوع مرحوم مهسا امینی و آن اتفاقات میافتد. چون معتقد بودند حل شده، هیچگونه آمادگی هم نداشتند.
ما در زاهدان سه تا بحران داشتیم. اولی در آذر۵۸ بود که ابراهیم یزدی به عنوان نماینده امام مأمور میشود و به آنجا میرود. دومی سال ۱۳۷۲ یا ۱۳۷۳ بعد از موضوع مسجد شیخ فیض مشهد اتفاق افتاد و آنجا تعدادی از افراد کشته شدند. ولی مهمترین رویداد تاریخ بلوچستان، همین حادثه اخیر است که با تلفات بسیار بالا اتفاق افتاد. چرا؟ چون مدیرانی که برای آن استان انتخاب شدهاند ـ مثل استان کردستان ـ دانش این کار را ندارند و برای این کار نیستند.
برای کردستان هم مثالی میزنم. بعد از انقلاب دهها هزار نفر درگیر جنگ داخلی در کردستان میشوند به دلیلی که میدانیم ولی در مورد آن کار پژوهشی نکردهایم. نه رسانه، نه مراکز علمی و نه دانشگاه در مورد آن کاری نکرده اند. لازم بود خاطرات بسیاری از کسانی که درگیر بحران کردستان، بحران شیخ جبیر خاقانی بودند را کار میکردیم. بگذریم، در کردستان وقتی جنگهای داخلی شروع شد، ۵۲ درصد از کشتهشدگان، کردهایی بودند که شهید شدند، یعنی نباید تصور کنیم همه کسانی که آنجا کشته شدند، طرفدار کومله یا احزاب دیگر بودند.
با این حال، در انتخابات ریاستجمهوری در سال ۷۲ برخلاف تمامی استانهای کشور، مرحوم هاشمی رأی نیاورد و احمد توکلی رأی اول را آورد. دوم خرداد هم در این استان به آقای خاتمی رأی دادند و در دوره دوم انتخابات آقای خاتمی، رأی به احمد توکلی در همین استان یک دهم سال ۷۲ بود.
من اسم این را گذاشتم سیاست رأی در کردستان و البته در کل کشور هم صادق است. مردم با صندوق رأی حرف خود را بیان کردند.
در انتخابات دور دوم سال ۸۴، آقای هاشمی و احمدینژاد دور دوم رفتند. بخش بزرگی از رسانههای اپوزیسیون از مردم خواستند که به هاشمی رأی ندهند. به کردها میگفتند رأی ندهید، اگر هم رأی میدهید به هاشمی رأی ندهید. اما جالب است بدانید تنها استانی که رأی هاشمی از احمدی نژاد بالاتر بود، کردستان بود. یعنی مردم نگاهشان به گروه های تجزیهطلب نیست، بلکه به دنبال تغییر است.
به جز این، شاخصهای زندگی را در کل کشور بررسی کنیم و بعد شاخصهای استانهای کردستان و بلوچستان را هم نگاه کنیم بعد ببینیم چرا این گونه شد.
قبل از هر چیز باید بدانیم که بعد از انقلاب، تحولات عجیب و غریبی در کشور رخ داد و یک مجموعه دسترسیهایی ایجاد شد. مثلا الان تعداد سیمکارتها دو برابر جمعیت است، یا طول راههای کشور در دوره پهلوی ۲۹۰۰ کیلومتر بود، الان حدود ۲۰۰ هزار کیلومتر راه داریم. میزان طول راههای کردستان، به اندازه کل راههای دوره رضاشاه است. سطح سواد بانوان، سطح سواد دانشگاهی بانوان، دسترسی به آب، برق و اینترنت و اینها تحولات مهمی هستند که در تمامی کشور ارتقاء یافتهاند ولی باز هم شاخصها در کردستان پایینتر است.
اما همزمان با رشد آگاهیهای فرهنگی و ملی، اتفاقاتی دیگری هم روی دادهاند که ناپایداری توسعه کشور را نشان میدهند، از جمله اینکه محیط زیست ما به شدت تخریب شده است، کردستان هم مثل بقیه کشور همین مشکل را دارد. الان همدان دچار بحران آب است و آب را از بیجار برای همدان میآورند و بیجار هم دچار مشکل آب است و آب را از دیوان دره برای بیجار میبرند! اتفاقاتی که نمونه بزرگ و کاملا شکستخورده آن را در خوزستان با ۵ رودخانه بزرگ کشور میبینیم.
ناپایداری توسعه، ناشی از ساختارها و نیروهاست. ساختار کارآمدی نداشتیم و نیروهایی که گزینش و به کارگرفته شدهاند، کارآمد نیستند.
ما بلایی سر محیط زیست کشور آوردهایم که به این زودی حل نمیشود. حالا ببینیم این مدیریت ناکارآمد بر سر موضوع قومیت چه بلایی سر کشور آورده است. در دوره آقای خاتمی یک تجدید نظری شد. تا پیش از دوره وزارت عبدالله نوری در وزارت کشور، مصوبهای بود که نیروهای اهل سنت را در ساختار سیاسی به کار نگیرند. در نتیجه تا قبل از دوره خاتمی حتی یک فرماندار سنی مذهب نداشتیم؛ فقط یک معاون استاندار سنی مذهب داشتیم. هیچ فرماندار، بخشدار، رئیس آموزش پرورش، مدیر دانشگاه، مدیر ارشاد و مدیران بخشهای دیگر حتی در استانها و شهرستانهای سنی مذهب، نداشتیم. ما خاندان سنی داریم که تا ۳۰ شهید دادهاند؛ حتی به آنها مسئولیت ندادهایم.
دولت آقای خاتمی، اولین فرماندار سنی مذهب را در دیواندره بر سر کار گذاشت. به مرور مدیرکل ارشاد، رئیس دانشگاه، رئیس دانشگاه علوم پزشکی، رئیس جهاد کشاورزی و … همه از اهل سنت شدند که اقدامی بیسابقه در جمهوری اسلامی بود.
نکته اول، یک مسأله ملی است که هنوز حل نشده است: مرز خودی و غیرخودی. روز به روز دایره خودی تنگتر شده است. شبیه عکس هواپیمای امام در روز ۱۲ بهمن است که هر روز یکی از استقبالکنندگان از امام از روی پلههای هواپیما حذف شد و حالا فقط خلبان مانده است!
طبیعتا در جایی مثل سیستان و بلوچستان، اوضاع خیلی بدتر است. هر چند باید این نکته را هم گفت که این را بدانید با اینکه این استان ضعیفترین استان کشور است، شاخصهای توسعه آن ۵۰ سال از بلوچستان پاکستان بالاتر است. نیمی از مردم بلوچستان پاکستان به دستشویی که دارای آب باشد دسترسی ندارند و ۳۰ درصد آنها باسوادند. بودجه دانشگاه زاهدان از کل بودجه ایالت بلوچستان پاکستان که بیش از ۴۰ درصد خاک پاکستان و ۸ درصد جمعیت آنجا را دربرگرفته، بیشتر است.
فقط در کردستان ۸۰۰ نفر دارای پست دکترا هستند. آیا کسی از میان آنها نبود که وزیر شود؟آیا از روحانیت اهل سنت کسی شایستگی این را نداشت عضو فلان نهاد و یا شورا باشد؟ آنها احساس میکنند دیده نمیشوند.
بحث دوم ناکارآمدی است. بودجه و امکانات هست و چون برنامهها بر اساس علم و دانش نیست، برنامه برای کردستان بر مبنای آمایش سرزمین نیست، همان بودجه و امکانات به ضد خودش تبدیل میشود. این موارد برای کل کشور و ماهیت تمدنی ما مسأله شده است.
یک بار استاندار کردستان اعلام کرده بود که ۲۰ هزار پروژه در دوره من انجام شده، من کنجکاو شدم، رفتم دنبال فهرست پروژهها. پروژه اول برفروبی جاده فلان روستا تا فلان روستا و پروژه دوم ادامه برفروبی از روستای دوم تا سوم؛ چون در آن سال هشت بار برف آمده بود، همین جاده ۲۵ پروژه شده بود! مردم اینها را میفهمند. اینها چکهای بلامحلی است که مسؤلان کشیده و وقتی زمان آن برسد، باید پس بدهد. مطالبه ایجاد شده، کار نادرست و غیرکارشناسی انجام داده شده، پس یک روز باید جوابگو باشد.
بعد از موضوع تنگ شدن دایره خودیها، کار کارشناسی باید انجام شود، ولی کار کارشناسی ناظر میخواهد. ناظر چه کسی باید باشد: احزاب، رسانه آزاد و رادیو تلویزیون ملی که سخنگوی مردم باشد. در این صورت حکومت مجبور میشود شایستگان را انتخاب کند.
اکنون نیروی اهل سنت که در استان کردستان و بلوچستان به کار گرفته شدهاند و در بعضی جاها ۹۰ درصد نیروها، بومی هستند و الان باید در سطح ملی مورد استفاده قرار گیرند را بررسی کنید. دستگاههای ناظر کشور محاسبه کنند، معدل فساد این نیروهای بومی را با گروههای دیگر بسنجند، به مراتب پایینتر است. آنها دلشان برای مملکت و استان خودشان میسوزد، پس باید این فضا را بشکنیم و نیروهای کارآمد سر کار بیایند.
باید بدانیم همه ایران ملک مشاع همه ایرانیان است و همه ایرانیان از هر آیین و مذهب باید در سرنوشت کشور نقش داشته باشد. این کار را نکردیم و نتیجه آن این خشم شده که در اعتراضات میبینیم.
دستگاه تدبیر کشور باید عاقلتر از این باشد که پدیدههای دور را به هم متصل کند. در رویدادهای اخیر یک نکته مسلم است: ملیترین شعارها در تمامی کشور داده شد. اگر مدیریت کنیم به تحول ایرانساز تبدیل میشود، اگر نتوانیم مدیریت کنیم تحولی دورانساز میشود که نمیدانیم آخر آن چیست، آیا خوشبختی مردم ایران را به همراه دارد یا تلخکامی میآورد؟
قادری: یک سئوال برای خودم از آقای هوشمند میپرسم که آیا اقدامات رضاخان واقعا قومی و هویتی نبود؟ دوست دارم مثالهای دیگری از عشایر که کوچ داده شده بزنند؟ میخواهم بدانم آیا موضوع این اقدامات صرفا یک الگو و سبک زندگی بود؟
هوشمند: بله، همین قزوین، عشایر لر ساکن شدند، بالاتر در لوشان در استان گیلان و در مشهد هم شبیه آن را داریم. عشایر آذری هم همینطور، شاهسونها از آن جملهاند. عشایر فارس زبان، مثل نایبیهای کاشان که برای نظام سیاسی ما دردسرساز بودند، آنها نیز به زور ساکن شدند. این موضوع مسأله رضا شاه نبود، او آدم تاریخخوان و آگاهی نبود؛ معدل نخبگی کشور از او میخواست موضوع عشایر را سامان دهد. شما شعارهای بعد از مشروطه را بخوانید ببینید، علیه عشایر چه میگویند. ترکمنها از آسیای مرکزی تا یزد میآمدند و دختران را میدزدیدند، این به یک مطالبه عمومی تبدیل شده بود.
قادری: در مورد راه حلها، یک نکته بگویم. راه حل برای پدیدههای اجتماعی و تاریخی است. همه متفق القولیم این اتفاقات بسترهای تاریخی ـ اجتماعی دارند. بنابراین معتقدیم راه حلها در فرایندهای سیاسی – اجتماعی ساخته میشوند و هیچ چیز قالببندی شده و آمادهای نداریم. ماکس وبر میگوید من نمیتوانم نسخه بپیچیم، ولی میتوانم بگویم اگر این کار را کردی، چه پیامدی خواهد داشت. پس رویکردهایی که جامعهشناسی دارد، به این صورت است. سناریونگاری میشود و امکانهایی که بر اساس بسترها وجود دارد، بررسی میشود. ما در مورد مسأله اجتماعی تصور روشنی از قبل نداریم. من در مورد اعتیاد کار کردهام، ولی نمیتوانم با صراحت بگویم راه حل قاطع این است.
راه حل در تعامل نیروهای سیاسی و اجتماعی است. نیروهای سیاسی قدرت دارند، حتما نیروهای سیاسی باید در میدان باشند و تدابیری بیندیشند.
پس با این توضیحات، ما به یک تئوری و گفتمان نیاز داریم. گفتمانی که بگوید مسأله قومیت، امنیتی نیست. اگر اول انقلاب بارقههایی از تجزیه بود، الان این رویکرد در میان اقوام وجود ندارد. تجربه کردهای کردستان در رفت و آمد به اربیل، به دانشگاههای آنجا و تجربیات زیستی آنها میگوید نمی توانند مناسباتی که با مردم ایران دارند را با کردهای آنجا داشته باشند. واقعا سالهای سال است احزاب کرد، هیچ جایگاهی میان کردها، به ویژه نسل جدید ندارند. اگر هم الان مطرح شدهاند، به دلیل نسلهای پیشین است که به این جریان آمدهاند. اما در خاطره ما ایرانیها، مظلومنمایی جایگاه دارد. اگر در خیابان ببینیم پلیس دزدی را میگیرد، دلمان برایش میسوزد.
نباید به آنها مرتبط بدانیم. ممکن است ما برای خوشامدگویی طرفداران خودمان چیزهایی بگوییم، ولی پیامد ناخواسته این کنش چیست؟ ما در جامعهشناسی موضوعی داریم با همین عنوان «پیامد ناخواسته کنش.»
امروزه برنامهای میگذاریم و کاری را خیرخواهانه میکنیم و در بستر اجرا و دالها و معانی که وجود دارد، نتیجه ۱۸۰ درجه متفاوت خواهد شد. در حال حاضر این مسأله به وجود آمده است و فراتر از کردهای ایران است. خیلی از کردهای عراق میآیند در کانالها و گروههای ایران فارسی صحبت میکنند چون علاقمندند. آقای صادق زیباکلام سالها قبل گفت که به کردستان عراق رفته و متوجه شده آنها چقدر طالب زبان و فرهنگ ایران هستند. ما آنها را رها کردیم و رفتیم سراغ جاهایی رفتیم که هیچ نسبت زبانی و فرهنگی با آنها نداریم.
هر جایی نیروهای مخالف وجود دارد، اما به نظرم قاطبه مردم کردستان هیچ نسبتی با احزاب تجزیهطلب ندارند. تجربه زیستی کردهای ایران ثابت کرده هیچ جایی بهتر از کنار ملت ایران نیست.
ما پیشروترین شعار را در این تحولات داشتیم: «زن، زندگی، آزادی». فیلسوف آمریکایی گفت شعار انقلاب فرانسه «برابری، برادری و آزادی» بود، و اینکه این شعار ما تکمیل کننده شعار انقلاب فرانسه است رویش نشد بگوید این شعار برتر از آن است.
با بقیه پیامدها هم کاری نداشته باشیم، همین که در کل دنیا، ایران را با این شعار شناختند، مایه مباهات است. روزنامه لیبراسیون با خط و زبان فارسی این شعار را روی جلد برد. متفکران و سیاستمداران دنیا به زبان فارسی همین شعار را میدهند. کردها هیچ وقت نگفتند این شعار برای ماست. ماموستاها یا مولوی عبدالحمید میآیند می گویند مسأله قومی نداریم، البته همیشه افراد تندرو هم وجود دارند، ولی قاطبه مهم است.
اگر معتقدیم باید به این مسأله نگاه اجتماعی داشته باشیم، این نگاه اشتباه نیست. واقعیت دنیای امروز میگوید. نسلهای جدید چقدر دغدغه نسلهای پیشین را دارند؟ الان مسأله نسل جوان با هر قومیتی سبک زندگی جدید است، نه قومیت.
برای حل مساله باید شیفت پارادایم کنیم: قومیتها بخشی از جامعه و واقعیت ایران هستند؛ بخش جداییناپذیر و پرورش دهنده ارگانیسم جامعه ایران هستند و با این جایگاه عمل میکنند.
قومیتها در خودشان تاریخ دارند. آنتونی گیدنز در کتاب جامعهشناسی، بخشی دارد که میگوید جامعهشناسی چگونه به ما کمک میکند. یکی از کارهایی که جامعهشناسی میکند مشخص کردن تفاوتهای فرهنگی است. می گوید اگر شما یک مددکار سفیدپوست را به محله سیاهپوستان برای مددکاری بفرستید، اگر این مددکار از تاریخ سیاهان و سفیدها اطلاع نداشته باشد، هرچند خیرخواه باشد، به جای خدمت خیانت یا دستکم ایجاد مشکل میکند، چون آگاهی ندارد و نمیداند عملی که شاید از نظر خودش بیمنظور است، از نگاه مقابل چگونه تفسیر خواهد شد، چون نمیداند آنها یک تاریخ از حوادث دارند. وقتی این نگاه حاصل شد، در مرحله بعدی باید افرادی که به آن آگاه هستند در عرصه ورود کنند.
در عرصههای بعدی در حوزههایی میتوانیم از ظرفیت اقوام برای فرهنگسازی استفاده کنیم، برای هنر و زیست جمعی. امر اجتماعی مبتنی بر زیست جمعی است. ما در یک زیست جمعی در یک عرصه اجتماعی مشترکیم، اگر این ذهنیت و این دال جمعی شکل بگیرد، میتوانیم خیلی از مسألهها را حل کنیم.
اما بقیه راه حلها را باید در عرصه از تبادل میان نیروهای سیاسی و نیروهای اجتماعی با توافق و اجماع به دست بیاوریم.
هوشمند: آقای دکتر قادری واقعاً نکته مهمی را در مورد تجربه زیست مردم کرد گواهی دادند. افرادی برای اینکه با این واقعیت اجتماعی مواجه نشوند، میخواهند اعتراضات ملی را به تجزیهطلبی تقلیل دهند.
نکتهای باید اضافه کنیم: براساس میزان مشارکت در انتخابات قبلی مجلس و ریاست جمهوری و نظرسنجیهای متعددی که نهادهای مختلف انجام دادهاند، آیا مجموعه حاکمیت به این جمع بندی رسیده است که کشور در شرایط حساسی است و نارضایتی فراگیر وجود دارد؟ آیا درک کرده که نتیجه اخیر ایسپا و نظرسنجی صدا و سیما چه میگوید؟
نظرسنجی را کنار بگذاریم، اعداد مشارکت در انتخاباتها را ببینیم، آیا نارضایتی دیده شده است یا نه؟ اگر نپذیرفتید، مسیر به سمت دگرگونی دوران ساز خواهد بود که نمیدانیم در نهایت چه میشود. سیستم باید بداند که روند اعتراضات ابعاد نگران کننده ای به خودش گرفته است. کشته شدن نیروهای انتظامی در اعتراضات پیام دارد و دست من و شما و بقیه تحلیلگران نیست.
استان داریم که در ۱۰ سال گذشته، پنج هزار تجمع خیابانی داشتند. چرا؟ نارضایتی وجود دارد.
یا سیستم میپذیرد که اعتراض در ایران به وجدان جمعی و خودآگاه منتقل شده است یا نه؟ اگر پذیرفت، باید کاری کند. گام اول به نظرم تشکیل کمیتهای است از نخبگان و افراد خوشنام که معدل افکار عمومی برای آن اعتبار قائل است. میتواند آقای خاتمی در آن باشد، آقای علی دایی باشد و خیلی از کسانی که افکار عمومی به آن اعتماد دارد. به علاوه کسانی که سیستم خودش به آنها اعتماد دارد. اینها دور هم بنشینند، راه حلی را پیدا کنیم، پیشنهادهای شدنی و عملی بدهند.
در دولت آقای رئیسی هیأتی برای موضوع به بلوچستان رفت. آقای زینیوند که فرد موجه و موفقی است در رأس این هیأت بود. گفت من نمیروم و اگر بروم گزارش واقعبینانه میدهم، دروغ نمیگویم. رفتند، گزارش دادند مشکل از سمت ناکارآمدی نیروی انتظامی و نهاد سیاسی دولت و… اینها دلیل اتفاق بودند. میبینیم که اینها یکی یکی عوض میشوند. رفتند قصور را پذیرفتند. اتفاقی افتاد؟ کسی سوءاستفاده کرد؟ بعد از آن تاریخ هم تجمعاتی در بلوچستان شکل گرفت، کشته هم نداد.
پس اول تشکیل کمیته ملی مهم است. بعد از آن برای اینکه مقداری از این محدودیتهای شخصیت ملی گذاشتهاند، برطرف شود و سوم دگرگونی جدی در رسانه ملی صورت بگیرد تا گفتگو جانشین نفرت شود. بعد مردم به رسانهای که کارمند دولت بیگانه است اعتماد نمیکنند و راه بر روی رسانههای آن طرف بسته میشود.
قاعدتاً این دو وقتی میسر است که اراده جدی برای تغییر در سیستم سیاسی دیده شود و راه برای گردش نخبگان باز شود. اگر در کردها یکی مثل آقای زنگنه پیدا میشود، قطعا میان اهل سنت هم افرادی شبیه به آن هستند. مگر در رژیم سابق وزیر دادگستری و سرلشگر اهل سنت داشتیم، اتفاقی برای این مملکت افتاد؟ الان فرمانده نیروی دریایی اهل سنت است، آیا نیروی دریایی از بین رفت؟ هموطن باید احساس کند راه برای پیشرفت است.
در چند سال گذشته نه فقط مهاجرت نخبگان، بلکه مهاجرت همه اقشار شدت گرفته است. حالا دیگر مکانیکها و آرایشگران نیز در کنار پزشکان در حال مهاجرت هستند. برای جلوگیری از آنریال عزم جدی برای مدیریت اقتصادی کشور لازم است. برای مدیریت اقتصادی دو تا موضوع در سیاست خارجی کشور باید حل شود:
۱ـ تعیین تکلیف برای مهمترین مسأله خارجی که برجام است. اگر نمیخواهیم زودتر تمامش کنیم. الان زندگی مردم گروگان گرفته شده است. باید زودتر تمام شود.
۲ ـ تجدید رابطه با عربستان.
بخش عمده مشکلات و مسائل منطقهای ما به دلیل حمله غیرمسئولانه و ضد ملی گروهی به سفارت عربستان بود و ملت هزینه آن را میدهد. باید تجدید رابطه کنیم و به شکل معقولی روابط داشته باشیم. اگر این مقدمات رخ داد، تجدیدنظر برای مدیریت استان کردستان و از آن مهمتر آذربایجان غربی است.