رضا قلی شاهنامه را به مثابه یک اثر اقتصاد سیاسی و اثر سیاسی عرفی می ستاید و کنار گذاشته شدن آن و ایجاد سبک های جدیدی در دانش سیاسی و اقتصاد سیاسی ایرانی از زمان سلجوقیان را چونان عوامل اصلی توسعه نایافتگی ایران تصور و توصیف می کند؛ آنچنان که مدعی است علمی دیده نشدن اقتصاد و سیاست در عصر امروز محصول این پدیده تاریخی است.
به گزارش جماران دکتر علی رضاقلی نویسنده جامعه شناسی نخبه کشی در ادامه بحث پیشین خود درباره چرخه های شوم تاریخ و توسعه نیافتگی در ایران، (بخش قبلی را در اینجا بخوانید)به بحث در این باره پرداخت. او نخست به دیدگاه های نورث و اهمیت فهم تاریخی از اقتصاد اشاره می کند. و مدعی آن می شود که نقطه ضعف بزرگ توسعه نایافتگی در ایران عدم فهم مناسبات تاریخی کش داری است که جامعه امروز مبتلا به آن است.
رضا قلی شاهنامه را به مثابه یک اثر اقتصاد سیاسی و اثر سیاسی عرفی می ستاید و کنار گذاشته شدن آن و ایجاد سبک های جدیدی در دانش سیاسی و اقتصاد سیاسی ایرانی از زمان سلجوقیان را چونان عوامل اصلی توسعه نایافتگی ایران تصور و توصیف می کند؛ آنچنان که مدعی است علمی دیده نشدن اقتصاد و سیاست در عصر امروز محصول این پدیده تاریخی است.
نویسنده جامعه شناسی نخبه کشی به فهم لمبتن ایرانشناس بزرگ و از طراحان کودتای 28 مرداد از تاریخ ایران اشاره می کند و با ارائه مستنداتی توضیح می دهد؛ او که ایران را بهتر از ایرانیان می شناخته است؛ چگونه عاملی برای استمرار چرخه های شوم توسعه نایافتگی در ایران شده است.
در همین زمینه بخوانید:
بدون متدولوژی و ایران شناسی و فهم تاریخ اقتصاددانی وجود
داستان هژبر یزدانی و بانک های خصوصی/ کسری بودجه و دست اندازی به اموال ملت در تاریخ ایران/ تحلیلی جدید از چرایی توسعه نایافتگی
به گزاش جماران دکتر رضاقلی در ادامه بحث خویش درباره چرخه های شوم تاریخ و توسعه نیافتگی در ایران(بخش قبلی را در اینجا بخوانید) به دیدگاه های نورث اشاره کرد و گفت: نورث میگوید برای اینکه آدم ها بفهمد چگونه توسعه را سامان دهند، باید فرآیند تحول را بشناسند. برای شناختن فرآیند تحول باید تاریخ را بشناسد. دانش محور بودن توسعه بحثی جدا هست و بحث جدّی دیگر این است که آیا منافع گروههایی که قدرت چانه زنی دارند اجازه میدهند کسانی که توسعه را فهمیدند تصمیمگیری کنند. بنابراین چند عنصر در کنار همدیگر باید مورد توجه قرار گیرند؛ فهم تاریخی، فهم فرآیند و کسانی که قدرت چانه زنی دارندتا بدانیم چگونه میخواهیم تغییراتی که مورد نظر هست انجام بگیرد.
وی گفت: من با گفتهی داگلاس نورث خیلی موافقم و آن را خیلی حیاتی میدانم. پیش از آشنایی با آثار نورث خود نیز چنین درکی داشتم و دو کتابی که نوشتم حکایت از چنین دیدگاهی دارد. نورث به حق میگوید اگر ما نفهمیم کجا بودهایم و نفهمیم چگونه تا اینجا آمدهایم، نمیتوانیم بفهمیم کجا میخواهیم برویم. ضمن اینکه فرآیند آمدن را هم باید خوب بشناسیم تا بتوانیم عملکرد ضعیف و عملکردی قوی که در اقتصاد یا سیاست یا اجتماعیات مدنظر ما هست را خوب بشناسیم.
این جامعه شناس گفت: ما هیچ وقت تصور نمیکردیم 4 دهه بعداز انقلاب منابع ملّی که در دست دولت است به این بدی اداره میشود و ما هیچ کاری نتوانیم انجام دهیم. نهایت آن این است که آقای مؤمنی گوشزد می کند و کارگرهایی که گرسنه شدند به خیابان میآیند و برای حقوق اعتراض میکنند.
رضا قلی در توصیف مدیر دولتی گفت: کسی که خودش پول درمیآورد و برای خودش خرج میکند بطور متوسط بهترین دقتها را میکند. کسی که پول دیگری را برای خودش خرج میکند ، کمی کم دقتتر میشود. اگر طرف پول خودش را برای شخص دیگری خرج کند دقتی که در مرحلهی اول میکند، نمیکند. به عنوان مثال اگر من برای شما کادویی بخرم آن دقتی را برای کت و شلواری که برای خودم میخواهم بخرم نمیکنم. نوع چهارم این است که شخصی پول شخصی را برای شخصی دیگر خرج کند. در اینجا منافع خودش مطرح میشود. این همان مدیر دولتی است. من نوع دیگری به این مفروضات اضافه میکنم و آن اینکه اگر کسی از یک منبع باد آوردهای مانند نفت بخواهد خرج کند.
این تحلیل گر اجتماعی با اشاره به این که مالیات گرفتن کار سختی هست.گفت: اگر تاریخ ایران را مطالعه کنید متوجه میشوید مالیات گرفتن چقدر سخت است. به اندازه ای که معمولاً مالیاتها را کنترات میدادند بخاطر اینکه نمیتوانستند بگیرند. اگر بودجه را با سختی جمع میکردند در هزینه کردن کنترل میکردند. اما اگر مانند نفت باد آورده باشد، کسی نمیتواند تابع تقاضای خودش را کنترل کند تا کجا میخواهد بایستد و این بدترین نوع میشود.
وی با اشاره به پژوهش های رابین سون و آقای عجم اقلو در کتاب «چرا ملّتها شکست میخورند»، گفت: در آنجا بیش از پنجاه کشور را بررسی کردند مانند شوروی، چین و اکثر کشورهای آفریقای جنوبی، آفریقا و آمریکای جنوبی؛ و متوجه شدند وقتی این کشورها در مبارزه با استعمار اقتصادی و امور سیاسی موفق شدند و سرکار آمدند چهرههایی خشنتر از قبلیها پدید آمدند. در کتاب «جامعهی باز و دشمنانش» پوپر هم با حرکتهای تند مخالفت میکند. استدلال او برای مخالفت اخلاقی و تکنیکی است. او میگوید ما اخلاقاً نمیتوانیم تضمین کنیم وقتی آن ها حرکت میکنند چه زمانی متوقف میشوند و چه عواقبی کار آنها دارد تا اگر متوجه شدیم زیان بار است، جلوگیری کنیم؛ و نمیتوانیم جلوگیری کنیم و خسارتهای آن جبران ناپذیر است.
به گزارش جماران دکتر رضاقلی ادامه داد: پس این نوعی اعتراض اخلاقی بود که پوپر انجام میداد. اگر خاطرتان باشد آقای دکتر سروش با آقای رضا داوری اردکانی درگیری شدیدی داشتند. آقای دکتر سروش به آقای رضا داوری میگفت تو ولایت افلاطونی داری و او هم جواب میداد شما لیبرال هستید و حشر و نشر شما با پوپر زیاد است. پوپر میگفت نکتهی تکنیکی هم دارم. نکتهی تکنیکی اینکه کسی که ابزار اصلاح ندارد و نمیتواند آرام آرام اصلاح کند، نمیتواند تخریب کند که از نو بسازد. مثال خیلی سادهاش اینکه خانهای را در نظر بگیرید که لامپهای سوخته و چند مورد شیر آب خراب دارد، من به دلیل نداشتن ابزار نمیتوانم آن را اصلاح کنم بعد تصمیم بگرم آن را تخریب کنم و دوباره از نو خوب بسازم. تو که نمیتوانی یک پیچ را تعمیر کنی و شیشهی شکسته را نمیتوانی عوض کنی چگونه میخواهی کل خانه را درست کنی!
وی افزود: نکتهی دیگری به حرفهای نورث و پوپر اضافه میشود و آن اینکه وقتی شما می خواهید با ابزاری به هدفی برسید آیا نوع ابزار در هدف و رفتار شما تأثیر نمیگذارد؟ آیا با هر ابزاری میتوان هر کاری انجام داد؟ اینکه میگفتند باید آرام آرام نهادها را تغییر داد و جلو رفت به دلیل آن است که از ابزارهای نهادی و سازمانی استفاده کنید تا از ابزار خشونت بار استفاده نکنید که وارد خشونت شوید معلوم نیست تا کجا ادامه داشته باشد و چه تصویری برای شما درست کند.
نویسنده جامعه شناسی نخبه کشی گفت: میخواهم نکتهای را از کتاب «گبرکان» برای شما بخوانم تا به عرض برسانم این مسائل خیلی تاریخی هست. چون سلطان محمود مخالف شاهنامه بود عنوان آن را کتاب گبرکان گذاشت. زمانی که مجدالدوله را گرفته بود به او گفت شنیدهام کتاب گبرها را میخوانی! بخاطر این طنز، عنوان آن را کتاب گبرکان گذاشتند والا خود فرودسی عنوان نامور، نامهی شهریار گذاشته بود که بعدها عنوان شاهنامه را گرفت. بدین معنا؛ کتابی است که تاریخ سیاسی ایران را بازگو میکند. در آنجا زمانی که پیروز پادشاه ساسانی را میکشند فردوسی نقل میکند:
بکشتند پیروز را ناگهان/ چنان شهریاری چراغ جهان
مبادا که باشند یک روز شاد/ که هرگز نخیزد ز بیداد داد
رضا قلی ادامه داد: او می گوید با ابزار خشونت آمیز و با بیدادگری نمیتوانید دادگری به وجود بیاورید و داخل چرخهی شوم میافتید؛ این یک اصل است. «مبادا که باشند یک روز شاد» به دلیل ابزاری که مورد استفاده قرار دادند آرامش از جامعه رخت برمیبندد.
چنین است باد افره دادگر/ همان بد کنش را بد آید بسر
وی افزود: چرخهی حذف همین گونه تکرار میشود و امنیت را از جامعه میبرد. من میخواهم چیزی گستاخانه ادعا کنم و بگویم کسانی که دست اندرکار تصمیمگیریهای تند و هیجانی در ایران بودند به اندازهی خانم لمبتون اطلاعات و قدرت تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی را نداشتند. توجه کنید چه کسی میتواند برای چه کسی تصمیم بگیرد! خانم لمبتون جاسوس انگلستان وابسته فرهنگی ای که خیلی پر استعداد و نابغه بود. هشتاد مقاله داشت که تماماً مرجع و رفرنس هستند. به طور مثال خانم لمبتون در جلد پنجم تاریخ ایران؛ پژوهش کمبریج مقالهای به نام ساختار درونی نظام سلجوقیان دارد. نظام سلجوقیان از سال 1430 هجری قمری در ایران مستقر شدند و آرام آرام بسط پیدا کردند بعد خطهای از ایران را گرفتند به آسیای صغیر رفتند و در آسیای صغیر حکومت تشکیل دادند تا حکومتشان توسعه پیدا کرد به طوری که که بخش قابل ملاحظهی آنها عثمانیهای امروزی هستند. او میگوید اگر میخواهید بفهمید چگونه ایرانیها جواب سؤالات قرن بیستم خودشان را به مسائل میدهند باید از سلجوقیان مطالعه کنید و جلو بیایید. چون چیزی که آنجا شکل گرفت با کم و زیاد تا قرن بیستم و آستانهی مشروطه استمرار پیدا کرد. خیلی حرف است؛ یک انگلیسی، با چنین درکی عمل کند. او در بسیاری از جاها راهنمای سفارت انگلیس بود و اطلاعات دست اول را به آنها میداد و در لندن معلم زبانهای شرقی بود و هشت لهجه فارسی مثل اصفهانی، کاشانی و... را چنان صحبت میکرد که خود کاشانیها و اصفهانیها نمیفهمیدند او کاشانی و اصفهانی نیست. داستان مفصّل دارد اگر میخواهید یک قسمت از آن را خوب بدانید بخارا یک شمارهاش را به آن اختصاص داد.
وی گفت: قبل از کودتای 32 او را به ایران آوردند تا مطبوعات ایران را علیه مصدق ساماندهی هماهنگ کند و کارهایی که لازم است را انجام دهد. او تقریباً موفق بود. او از ابتدا پافشاری میکند و میگوید اگر شما بخواهید پاسخ سؤالاتی که ایرانیان در قرن نوزده و بیست به مشکلات خود دادند را خوب بفهمید باید به دقت تاریخ ایران را مطالعه کنید تا پی ببرید اکنون در حال انجام چه کاری هستند.
به گزارش جماران رضا قلی ادامه داد: خانم لمبتون از مطالعه اسطورههای ایران شروع کرده و در تجزیه و تحلیل آخر به اصلاحات ارزی میرسد و جلو میآید. مقالههای او در سیاست و اقتصاد مقالههای خیلی سنگینی است. معلوم هست خیلی کار کرده و به صورت روشمندی حواسش به اضلاع کار هست مانند پایان نامههای امروزی نیست. من اجمالاً در جلسات قبل دربارهی اقتصاد سیاسی ایران قبل از اسلام برای شما توضیحاتی دادم. حالا میخواهم نکتهای را به آن اضافه کنم. ورود شاهنامه، فردوسی، ابومحمد عبدالرزاق و کسانی که شاهنامهی ابومنصوری را تدوین کردند به مسئلهی سیاست و اقتصاد یک ورود تقریبا عقلانی و علمی بود. بدین معنا اگر آن رویه تداوم پیدا میکرد در ایران علم اقتصاد و سیاست میتوانست پا بگیرد، به گونه ای که این علم مانند اکنون وارداتی نباشد. ورود شاهنامه ورود عقلانی- علمی بود. به عنوان مثال در آغاز شاهنامه فردوسی میگوید ابومنصور و کسانی که میخواستند شاهنامه جمع کنند چند سؤال از تاریخ داشتند. سؤال آنها این بود که چرا حکومتهای برافراشته فرو ریختند؟ این یک سؤال کاملاً علمی هست. برای پاسخ شما ناگزیر هستید نقاط قوت و ضعف حکومت را مشاهده کنید و بررسی کنید که چه عواملی موجب شد حکومتی قدرت پیدا کنند تا 450 سال به یک امپراطوری تبدیل شود و چه عواملی دست به دست هم داد تا فرو بریزد. دربارهی جای جای عوامل و مسائل اقتصادی به نوبهی خود توضیحات عالمانهای به شما میدهد. بعد از اسلام متونی از این دست حالت الهیاتی به خود میگیرد. از حالت رشتهی علمی و عقلانی که قابل کندکاو و سؤال برانگیز باشد جدا میشود و شکل دیگری به خود میگیرد.
یکی پهلوان بود دهقان نژاد/ دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهندهی روزگار نخست/ گذشته سخنها همی باز جست
وی افزود: سپه سالار خراسان بود بدش نمیآمد حکومتی مشابه ساسانیان برپا کند. در نتیجه دنبال این بود که در مسائل تئوریک خود را آماده کند. در سال 346 کتاب شاهنامه ابومنصور را به نثر تدوین کردند که بعد بدست فردوسی رسید و به اثری که شما میبینید تبدیل شد. شاهنامهی ابومصور از بین رفت، اکنون هشت صفحه از آن مانده است.
بپرسیدشان از نژاد کیان/ از آن نامداران فرخ گوان
گیتی به آغاز چون داشتند/ که ایدر بما خار بگماشتند
چگونه سرآمد به نیک اختری/ همه روز ایشان بگند آوری
رضا قلی ادامه داد: هدف پاسخ به این سوال بود که چگونه و چرا حکومت بلند و استواری که داشتند فروریخت؟ پس غرض این نبود که شاعری میخواهد شعر بگوید بلکه سؤالاتی دربارهی تاریخ اقتصاد سیاسی ایران وجود داشت که می خواستند به آن ها جواب دهند. جواب سؤال در سرتاسر شاهنامه پخش است. اگر من بخواهم ورود کنم و همه را توضیح دهم تقریباً دو ترم سه واحدی لازم است. تا کنون اندیشههای تثبیت شده را برای شما بیان کردم که چه اندیشههای حکومت را سرپا نگه داشته بود.
دکتر رضا قلی گفت: مسائل دیگری مطرح است که فردوسی متعرض آن نشد و چون امروز علم ما پیشرفت کرده می توانیم اضافه کنیم. اینکه چرا حکومت فرو میریزد؟ چرا عملکرد ضعیف دارد؟ چرا عملکرد قوی دارد؟ یک سؤال است، سؤال دیگر این است که جامعهی خوب چه جامعهای هست؟ یک پاسخ این است که جامعهی خوب جامعهای است که شریعت مقوم آن باشد و مردم پاک دین باشند. پاسخ دیگر این است که جامعهی خوب باید ویژگیهایی داشته باشند باشد و مردم باید این ویژگیها را داشته باشند.
وی گفت: بنابراین یک پاسخ این است که اگر شما دین خوب داشته باشید جامعه هم خوب میشود. وقتی دین خوب شد سالیان دراز نگاه شما شرعی میشود و باید در آن چارچوب پاسخ دهید، هر پاسخی را نمیتوانید بدهید، هر سؤالی را نمیتوانید مطرح کنید. طبق شرع و شریعت جامعه و حکومت تشکیل میشود و وقتی حکومت طبق شریعت تشکیل شد شما از آن فرمان میبرید. ممکن است نظرات مختلف باشد ولیکن یک قالب نظریهی رسمی میشود. این یک بحث جامعه شناسی است. اگر در اینجا هفت امامیها حکومت تشکیل داده بودند همهی ما هفت امامی میشدیم و تبعیت میکردیم. اگر در اینجا زیدیه حکومت تشکیل میدادند همهی ما زیدی بودیم و از آن دفاع میکردیم. اگر در اینجا خوارج یا اباضیه که در عمان هستند حکومت تشکیل داده بودند اکنون همهی ما جزو فرقهی اباضیه بودیم. در ایران شیعهی دوازده امامی صفویه با شکل خاص خود جا افتاد.
وی ادامه داد: وقتی به ایران بعد از اسلام برمیگردید نوع ورود به مسائل، ورود دینی میشود. تئوریسینها فقهای بزرگ هستند. ابوالحسن ماوردی که کتاب الاحکام السلطانیه را نوشت از فقهای طراز اول است. قاضی القضات خلافت در تمام سرزمین اسلامی بود. او آدم فوق العاده قوی بود. او ایرانی بود و خیلی نوشتههای جانداری داشت که توضیح می دهد حکومت چگونه هست و اجزاء حکومت چگونه باید باشد. ولیکن چندی نپایید که عنصر جدیدی در عمل پیدا شد و آن اینکه کسانی پیدا شدند حکومت را به زور گرفتند. این افراد نه عرب بودند نه قریشی بودند و نه با آن تئوری سر سازگاری داشتند؛ بطور مثال مانند سلجوقیان بودند ولی به ظاهر مسلمان بودند. حال یک تئوریسین میخواهد تا اینها را درست کند. تئوریسینهایی که در ایران پیدا شدند. اول کار خواجه نظام الملک و امام محمد غزالی هستند که به فاصلهی کوتاهی سر برآوردند. تنظیم کتاب این افراد با تنظیمی که فردوسی کرد فرق میکند. در آنجا میخواستند حکومتی شبیه به ساسانیان برقرار کنند؛ سؤال مطرح کردند دنبال پاسخ بودند که چگونه این را تئوریزه کنند تا حکومت را سامان دهند. در اینجا حکومت سرپا بود این افراد قصد داشتند آن را با شکل شریعت همخوان کنند.
رضا قلی گفت: ملک شاه سلجوقی سومین پادشاه سلجوقیان، نامهای به خواجه نظام الملک داد و گفت حال که ما در اینجا قدرتمند شدیم کتابی بنویسیم تا بدانیم چگونه رفتار کنیم تا مناسب شرع باشد. امام محمد غزالی از نظر تفکر با خواجه نظام الملک خیلی تفاوت دارد. به فاصلهی کمی سلطان سنجر به او گفته بود چیزی بنویس تا بدانیم حکومت شرع چگونه حکومتی هست. خواجه نظام الملک سیاست نامه را مینویسد و امام محمد غزالی نصیحت الملوک را مینویسید. فاصلهی زمانی آنها با هم کم است. خواجه نظام الملک سال 485 کتاب خود را تحویل میدهد. امام محمد غزالی سال 503 کتاب خود را تحویل میدهد. امام محمد غزالی یک فقیه قوی بود ولیکن زاهد پیشه بود و خیلی علایقی به دنیا و اقتصاد نداشت. خواجه نظام الملک را دست کم نگیرید. اول اینکه او 29 سال نخست وزیر بود که در ایران نخست وزیر 29 ساله کم داریم. بعد سه پسر و دو نوههای او نخست وزیر بودند. شش نفر از یک خانواده نخست وزیر بودند که هر شش نفر کشته شدند چون فضا، فضای ناامنی بود. خود خواجه نظام الملک هم در کشتن عمید الملک کندی دست داشت که نخست وزیر قبلی او بود. عمید یکی از دانشمندان ایران بود. من این گناه را بر خواجه نظام الملک نمیبخشم که بیرحمانه عمید الملک کندی را کشت و هر تکه از بدن او را به هر شهری فرستادند. این افراد میخواستند عدالت پیشه کنند. این افراد بحث شرعی شروع میکنند و سیاست را در قالب شرع طرح ریزی میکنند. این بحث با فراز و فرودهای خود همچنان تا آستانهی مشروطه ادامه پیدا میکند.
وی ادامه داد: در آستانهی مشروطه نظریهها چند تکان شدید میخورد. شیخ فضل الله طرفدار سنتی آن نظریهها باقی میماند که شهید میشود. در زمان مشروطه این نظریه پردازی ها از نظر عرفی بودن به نظریهی فردوسی نزدیک میشود. تعدادی از روحانیون مثل آخوند خراسانی و آقای نائینی همراه این نظریه بودند. اما چند تکان سخت خورد که تمام دوران پهلوی را در برگرفت تا کمکم ایران به سمتی برود که مسائل خود را عرفی و عقلانی نگاه و حل کند. نهادهایی که از مدرسه و دانشگاه و ادارهی قوهی قضائیه و... تأسیس شد، چهرهی عرفی و علمی شدن و علمی نگاه کردن را با خود داشتند. سیاست در حال عرفی شدن بود. چند تکان را خورد اما بعد پول نفت آمد در بازار تهران بین بچه مسلمانها پخش شد و دست به دست یکدیگر دادند یک گروه مبارزین مسلح شکل گرفت که ایدئولوژیک و در حال برگشتن به همان اندیشه بودند. در مشروطه این پدیده تکان خورده بود. من به شما گفتم حداقل از زمان سلجوقیان این بستر شکل گرفته بود، ان ها عرفی شدن را پایین کشیدند و بعد این بحث را وارد قالب شریعت کردند. تئوریهای امام غزالی البته کمی متفاوت است بخاطر اینکه مستندات ایران باستان او در نصیحت الملوک زیاد است. خواجه نظام الملک شافعی بود ولیکن با حنفیها سرخوش بودند و کارها را انجام میدادند. امام محمد غزالی ظاهراً شافعی بود. در هر صورت راحتتر میتوان آن را کنار تئوریهای عرفی قبل از اسلام گذاشت یا میتوان کنار تئوریهای عرفی مشروطه گذاشت. اینکه میگویند تاریخ را بدانیم دقیق کجا بودیم و چگونه تا اینجا آمدیم، از اینجا میخواهیم حرف کنیم به کجا میخواهیم برویم در اینجا حساس میشود که اگر بخواهید تغییری ایجاد کنید چه چیز جای آن مینشیند؟ با آن چه کار انجام میدهید؟
دکتر رضا قلی در ادامه به رئوس مطالب کتاب خواجه نظام الملک پرداخت و گفت: اول اینکه عملاً تاریخ به یک رشتهی ناگسستهی خشونت و تکرار خشونتها تبدیل میشود. به همان اندازه که میگویند سلجوقیان حکومت ملّی درست کردند، باید توجه کرد که سلجوقیان برای ایران نبود که حکومت ملّی درست کنند ولی پادشاههای اولیهی سلجوقی آدمهای بدی نبودند. نه طغرل، آلب ارسلان، ملک شاه و محمد ابن ملک شاه پوشالی بودند و نه نخست وزیرهای آنها پوشالی بودند؛ نه عمید الملک کندری آدم معمولی بود و نه خواجه نظام الملک طوسی آدم معمولی بود. آدمهای قدری بودند و خلاصه توانستند چیزی را بنا کنند. سطح عالی سیاست تسویه پشت تسویه تا سطوح پایین جامعه بود. آلب ارسلان دومین پادشاه سلجوقی ترور شد. ملک شاه مظنون است که طرفداران خواجه نظام الملک به او سمّ دادند یا خودش مرد. قصد دارم به شما بگویم در سطح بالا ناامنی موج میزد. هم ملک شاه و هم خواجه نظام الملک ترور شدند و بعد بچههای او ترور شدند. آلب ارسلان چند روز قبل از مرگش کشور را بین برادرها و فامیلهای خود تقسیم کرد. او همان کاری را انجام داد که فتحعلی شاه انجام میداد. یک ایل سرکار میآمد و با کشور هر کاری دلشان میخواست میکردند. اینکه تمدن شهری طبق قائدهای سرکار آمده باشد و طبق قاعدهای اداره شود اینگونه مسائل نبود. یک رشتهی تنش فوق العاده بود. اگر بخواهم یک نمونه از تنشها را در بین مغولها برای شما توضیح دهم این است که در زمان غازان خان ده شاهزادهی عالی رتبه به قتل رسیدند. این می تواند نشان دهنده اوج ناامنی نظام باشد که اینگونه کشت و کشتار وجود داشته باشد. زمان ساسانیان هم بود ولیکن اصلاً به این شدت نبود و نمیتوانست باشد.
وی افزود: سؤال دیگری مطرح میشود که چرا این اتفاقات رخ داد؟ چرا ناامنی وجود داشت؟ چرا آرامش برقرار نمیشد؟ چرا رئیس جمهور آمریکا به عنوان یک بازنده هیچ ترسی ندارد و زندگی معمولی خود را انجام میدهد؟ ولیکن در دنیای سوم یک نفر میترسد پایین بیاید چون معلوم نیست فردا او را تنبیه کنند یا نکنند. این سؤالات پاسخهای جدّی میطلبد.
وی گفت: نکتهی دیگر این بود که دیوانیان دستگاه سلجوقی همه ایرانی شدند و در مال اندوزی دست کمی از سلجوقیان نداشتند. بدین معنا در درجهی اول تابع تقاضای خودشان اهمیت داشت به همین خاطر زمانی که ثروتها را برمیداشتند رسم شده بود وقتی دیوانیان از کار کنار میروند باید بخاطر سوء استفادهها و حسادتها کشته شوند و پولهایی که داشتند را مصادره کنند. یکی از منابع درآمد دولت مصادره بود. به طور مثال آقای مؤمنی هفتهی پیش گفت حجم نقدینگی پنج برابر شده است. این یک نوع مصادره است. اگر بخواهید تداوم تاریخ را نگاه کنید میتوانید راحت نگاه کنید نگویید چه ربطی به هزار سال پیش دارد. شما میتوانید تداوم آن را مشاهده کنید که یکی از منابع درآمد دولت مصادرات بود. افراد را صدا میکردند و اموالشان را مصادره میکردند یا اینکه آنها را به شخص دیگری با چند صد هزار دینار میفروختند پول را نقد میدادند بعد تحت شکنجهی شدید پول را میگرفتند و او را میکشتند.
به گزارش جماران نویسنده کتاب جامعه شناسی نخبه کشی ادامه داد: نکتهی دیگری که اتفاق افتاد این بود که مذهب رکن حکومت شد. بدین معنا مقوّم جامعه شریعت شد؛ این گونه تلقی می شد که خدا جامعه را با این شکل آفریده و این افراد موظف هستند تا کارهایی را انجام دهند و کارهایی را انجام ندهند. درخت تنومندی که بالا آمده و میخواهد اینجا را اداره کند، شریعت میگوید چه کار باید انجام دهد و چه کار نباید انجام دهد. وقتی شریعت بگوید شخصی با این شیوه اینجا میماند اگر شما بخواهید این حقوق را به تودهی مردم انتقال دهید و بگویید مردم هستند که تصمیم میگیرند چه کسی بیاید و چه کسی نیاید دچار معضل بزرگی میشود. این چیزی هست که از اول مشروطه تاکنون درگیر هستیم. اکنون جمهوری اسلامی سعی کرده بین این دو را در قانون اساسی به نحوی جمع کند تا شریعت و نحوهی حاکمیت لحاظ شود هم مردم حضور داشته باشند. اینکه نتایج چه میشود من نمیتوانم داوری کنم.
وی گفت: در آن زمان پادشاه و جامعهی خوب، جامعه، پادشاه و جامعه ای بود که دیندار باشند. هر کسی دربارهی دیندار بودن مردم بحثی داشت که دین خوب اینگونه نیست. این موضوع هنوز ادامه دارد. اما یک سوال این است که آدم خوب دیندار خوبی است یا دیندار خوب آدم خوبی است؟ علم به شما میگوید که باید مناسبات اجتماعی را به نحوی تعریف و اجرا کنید که در آن فرصت طلبی، غارت و دزدی کمتر اتفاق بیفتد.
رضا قلی افزود: اختلافاتی که در حکومت مشروطه بود اختلافات کمی نبود. آن زمان بعضی میگفتند دین تعیین میکند قانون داریم پس مجلس نمیخواهیم. دیگری میگفت ما مجلس را برای ادارهی امور مردم میخواهیم مشکلی با دین نداریم. آقای ملکیان میگوید آدمها باید خودشان را آراسته و منزّه کنند تا جامعه خوب شود. بنده میگویم تا زمانی که جامعه را قانونمند طبق قوانین اصلاح نکنید این آدمها نمیتوانند آدمهای خوبی باشند. در چارچوب دین ممکن است حرفهای همپوشانه با این موضوع داشته باشید اما کشورهایی که سالم سازی کردند از طریق دین سالم سازی نکردند بلکه از طریق تجربه و علم و چیزهایی که یاد گرفتند سالم سازی کردند که هیچ منافاتی با دینداری ندارد. هیج منافاتی با اینکه رئیس جمهور به نماز جمعه برود یا نرود ندارد.
وی ادامه داد: خواجه نظام الملک نوشته ایزد تعالی در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهانه و ستوده آراسته گرداند و درب فساد و آشوب و فتنه را بر او بسته دارد. معیاری دست شما نیست. من نمیخواهم بگویم او درست گفته یا غلط گفته ولی تئوری اینگونه شد و همین تئوری ماندگار شد. زمانی که همه چیزی وارد قالب شریعت شد شما باید روی کار آمدن طغرل بیک را توضیح دهید. تئوری قبلیها این بود که عقیده داشتند خلیفه باید از قریش باشد و با او بیعت کنند. بعد که سر و کلهی ایلیها پیدا شد باید به نحوی چاره میکردند. هر کاری انجام دادند متوجه شدند نمیتوان کاری کرد گفتند ایزد تعالی در هر عصری یک نفر را با هنرهای شاعرانه انتخاب میکند. اینها در نامههای خودشان چنین مضمونی را مینوشتند که خداوند ما را انتخاب کرد و چنین توانی داد. ما این تئوری را پذیرفتیم که آقامحمد خان را هم پذیرفتیم. وقتی می پرسد که فرو ریختن حکومت چگونه شد؟ آن ها می گفتند وقتی حادثهای آسمانی پدید آراید و مملکت را چشم بد اندر یابد. یک چشم زخمی به مملکت بزنند. پس افتادن و دزدیدن و غارت کردن یک حادثهی آسمانی شد که به ما ربطی ندارد. این را با نگاه عرفی فردوسی مقایسه کنید. وقتی عرفی نگاه کنید میتوانید کنترل کنید ولی وقتی اینگونه نگاه کنید کارهای نیستید. تا زمانی که تاریخ را با ریز ریز اینها زیر و رو نکنید معلوم نمیشود ما وارث چه کسی هستیم به اینجا رسیدیم و به کجا میخواهیم برویم. من از ریزه کاریها بیرون میآیم و در سطوح اصلی میمانم. حکومت مبتنی بر زور شد هر کسی روی کار میآمد میگفت من همان کسی هستم که خدا گفته. ولی عملاً حکومت متخصصین خشونت بود. یک گروه متعصب به هم پیوستهی خشن بیاخلاق که از هیچ کشت و کشتار و غارتی دریغ نمیکردند. عملاً حکومت این بود ولیکن تئوریکال آن بود که به شما گفتم. بیثباتی و ناامنی دستگاه حاکمیت جزو ذات او بود. به پیوست بیثباتی سیاسی، بیثباتی اقتصادی خیلی طبیعی بود که نظم همهی امور به هم میریخت و دیگر نمیتوانستند دقتی که لازم هست برای امنیت و عدالت و آزادی کنند تا بتوانند اقتصاد را شکوفا کنند.
رضا قلی ادامه داد: در شاهنامه مکرر با این مسئله برخورد میکنید که اول امنیت، نظم و قانون را برقرار میکنند، دزدی متوقف میشود، مالیاتها به خزانه برمیگردد و دیوانیان با دقت و وسواس اینها را خرج میکند بعد از آن اقتصاد شکوفا میشود و زمانی که اقتصاد شکوفا شد فرهنگ شکوفا میشود. اقتصاد باید جان بگیرد تا بعد فرهنگ جان بگیرد. زمان ساسانیان ایرانیها برای تجارت با خارج زبان ساسانی یاد میگرفتند ولیکن سلسله مراتب را طی میکرد که اول نظم وجود داشت. زمان سلجوقیان به قدری بینظم بود که نمیتوانستند مالیات وصول کنند و آبادانی از کشور رفته بود و مجبور بودند زمینها را به سپاهیها و دیگران تیول دهند تا شاید منبع درآمدی باشد.
بدان شهر شد شهریار بزرگ/ که از میش کوته کند چنگ گرگ
به شهری که برگذشتی سپاه/ نیازرد زان کشت مندی به راه
یکی از مصیبها حرکت سپاهیان بود.
نجستی کسی از کسی نان و آب/ به رهبر بیاراستی جای خواب
مردم به قدری امنیت داشتند که هر جایی میتوانستند راحت بخوابند.
بگشت و نگه کرد هر جای را جهان دید یکسر پر از کشت مند
وقتی امنیت برقرار میشود:
در و دشت پر از گاو و گوسفند زمینی که هرگز آباد نبود برو بر ندیدند کشت و درود
خمیده سر از بار شاخ درخت به فرّ جهاندار بیدار بخت
زمانی که امنیت برقرار شد زمینی که خشک بود سرسبز شد. حرفی اضافهتر از این میگوید اگر کسی پول ندارد از خزینه میتواند بگیرد.
کسی کش نیاز است آید به جنگ/ ستاند ز گنجو درم سخته پنج
اگر دستش تنگ شد میتواند برای امورات خودش پول بگیرد. کمی جلوتر میرویم میگوید:
سه من تافته بادهی سال خرد/ به رنگ گل نار یا رنگ زرد
درب خزینه برود سه من باده برای خوردن بگیرد.
جهان چون بهشتی شد آراسته/ ز داد و ز خوبی پر از خواسته
نشستند شاهان ز آویختن/ به هر جای بیداد و خون ریختن
کسی کو به ره بر درم ریختی/ از آن خواسته دزد بگریختی
رضا قلی ادامه داد: از این نکات بسیار زیاد است بعد در جای دیگری توضیح می دهد که تجارت چه قدر رونق گرفت و ایرانیها زبان خارجی یاد گرفته بودند و با خارجی بحث کنند و خرید و فروش و تجارت کنند. از نظر ورود در امنیت و نهایتاً رسیدن به اقتصاد خیلی زیبا هست. اما در تاریخ مبارک غازانی راه حلهای دیگری پیدا کردند. چیزهای دیگری در ایران تثبیت شد. یک مورد کم رنگ شدن مهین پرستی و ایران دوستی است. این نکتهی خیلی حساسی است. شما به عنوان یک حکومت باید دلایلی داشته باشید که فرمان آن را ببرید چون اگر نافرمایی کنید هزینهاش زیاد میشود. زمانی که گفت چهل کیلومتر سرعت بروید شما باید چهل کیلومتر سرعت بروید. اگر بخواهد سرعتگیر وسط خیابان بگذارد با هزینه شما میگذارد و ماشینهایی که از روی سرعتگیرها میروند و جلوبندیهایشان میشکند هزینههای شخص و ملّی درپی دارد. در نتیجه باید فرمان حکومت را برد. اگر حکومت در عمل و تجربه با مشکلات عدیدهای روبرو شود و مهین دوستی از بین برود، کم کم شریعت هم آسیب میبینید. سوال این است که پس شما خواه ناخواه برای چه باید فرمان حکومت را ببرید؟ اگر در این دستگاه کار میکردید به چه دلیل باید منافع کسی را حفظ کنید؟ یک کسی به من گفت روزنامهی همشهری 1600 نفر پرسنل و دو هزار میلیارد بدهی دارد. من به جرأت به شما میگویم در آنجا کسی نه علاقهای به ایمان، شرع و نگه داشتن اسلام دارد و نه میهن پرست هست. چون اگر این دو بودند آنجا را با پرسنل و هزینهای با اندازه اداره میکردند. با کاری که سلجوقیان و ایلات در ایران کردند مهین پرستی تقریباً خیلی کم رنگ شد. در شاهنامه بیش از هزار بار اسم ایران میآید.
چو ایران نباید تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن نباد
وی افزود: از این قبیل بسیار زیاد است. در ایران میوهها، پهلوانان و همه چیز ستودنی است. چهرهای برای شما میکشد که دوست داشته باشید. من بعید میدانم اواخر ساسانیان هم آن چهره باقی مانده باشد. آن چهره هم باید لطمه خورده باشد که ایرانیها فرو ریختند. به طور کلی هم از جانب دین صدمه خورد و هم از جانب طبقات اجتماعی مرفه و ستمی که به مردم میکردند. در آنجا ظاهراً رانت خواری بوده و چیزهایی شبیه به آن علم شده و بعد گرفتاریها به وجود آورده است.
به گزارش جماران نویسنده کتاب جامعه شناسی نخبه کشی در ادامه روایت خود از تاریخ ایران گفت: آدمهای ایلی تا قبل از مشروطه سرکار بودند بعد زمانی که رضاشاه سرکار آمد آدمهای ایلی زیاد در دم و دستگاه او بودند. من نمیخواهم بگویم همهی آنها ناوطن پرست بودند ولی زمانی که ایلی شدید اولین چیزی که مهم هست ایل است بعد تیرهی خودتان است و بعد خانوادهی خودت است بعد هم امکانات و چراگاه و... هستند. اگر همهی ایران را بخواهید ملّی کنید امکان ندارد ضمن اینکه یکی از راههایی که میخواستند بر گردن کشی ایلات غلبه کنند این بود که آنها را به جان هم میانداختند.مسأله این است که وقتی هست که شما میسازید میمانید، پیشرفت میکنید میمانید یا وقتی هست که تخریب میکنید تا بمانید. این سیاست را تا اواخر زمان قاجار هم پیاده میکردند. کمی که قوی میشدند میترسیدند ابزار کار ایل دیگری را فراهم میکردند تا با هم درگیر شوند. طبیعی است که نتیجهاش خیلی نامطلوب است. این حاکمیت و زندگی ایلات و کم رنگ شدن میهن پرستی است. کم رنگ شدن میهن پرستی آسیبهایی که گفتم را به بار میآورد و در پی آن کم رنگ شدن مشروعیت نظام هم کم رنگ میشود. شما باید نظام را با چیزی سر و پا نگه دارید. هر جای عالم باشد در طول تاریخ و عرض جغرافیا برای مشروعیت آن سرمایهگذاری میکنند تا بتوان آن را نگه داشت.
وی افزود: متأسفانه نکتهی دیگری که تثبیت شد و خانم لمبتون هم اشاره میکند ورود نظامیان در سیاست و اقتصاد است. اقتصاددانان باید این را تعریف کنند که وقتی آنها میآیند تخصیص چه شکلی به خود میگیرد. تقریباً تخصیص رقابتی زوری و رانتی میشود. زمان سلجوقیان خیلی مصیبت بار بود بعدها چهرههای مصیبت بار آن تکرار شد. تثبیت ورود لشکران به سیاست برای زمان اینها است. تثبیت رانت حاکمان دیوانی از هر دست از زمان اینها خیلی زیاد شد که توضیح دادم. از زمان اینها رانت مذهبی ایجاد شد که علما و قضات دریافت میکردند؛ بعد دورههای جنگهای طولانی و پیامدهای اقتصادی فرهنگی و اجتماعی آن که موجب فقر کشور میشد؛ سختی، مشقت، قحطی، بیماری، نادانی، جهالت و خرافات وجود داشت. اگر میخواهید بدانید چقدر ایران در این عرصهها عقب بود، در مشروطیت یا زمانی که رضاشاه سرکار آمد یک نگاه به ایران بیندازید و بررسی کنید دستاوردهای آن از آن تاریخ بلند چه هست. عامل وحدت ظاهر اسلام بود ولکن در داخل همه نوع تشنج وجود داشت. در ایران مشکلی داریم که باید به آن توجه داشته باشیم. زبان و مذهب گوناگون داریم؛ قومیتها با هم مشکل دارند؛ زندگی ساکن داریم؛ زندگی کوچ رو داریم؛ مشکل نظامیان با مردم همیشه تاریخی هست و در تاریخ ذکر شده است. این اجمال سیاستی بود که با تثبیت سلجوقیان تا مشروطه برای ما به یادگار ماند و مسائلی که در مشروطه به وجود آمد من امیدوارم از اشتباهات عملی روزانهی اقتصادی که کمر مردم را میشکند پند بگیرد و تکرار نکند.
رضا قلی گفت: اتفاقاتی که در سلجوقیان شکل گرفت و با مواردی که گفتم گسترده شد تا مشروطه آمد، در مشروطه خیلی تلاش شد تا تغییر دهند خیلی زحمت کشیده شد تا به سمت عرفی شدن . مردم ده هزار سال است که اینجا زندگی کردند و دربارهی همه چیز تجربه دارند. اینکه هدف وسیله را مباح میکند یا نه به راحتی در شعر فردوسی نقد شده بود «هرگز نخیزد ز بیداد داد» آن ها تجربه کرده بودند و آموخته بودند. به راحتی میتوانیم به تاریخ مراجعه کنیم و آن ها پیدا کنیم و سر جای خود بنشانیم و یاد بگیریم. من تأسفم خودم را اینگونه اعلام میکنم. من با آقایی صحبت میکردم که حداقل چهل سال را در سیاست بود. وقتی به او گفتم مشکلات توسعهی ایران چه چیزی هست، نمیدانست با اینکه نمایندهی مجلس بود. اینکه وقت نکرده بودند یا حوصله نداشتند یا علاقمند نبودند مطالعه کنند یا مطالعه نکرده بود نمی دانم ولی به نحو دیگری فکر میکردند. طبیعی است چون نمیدانست کاری هم نمی تواند انجام دهد خیلی مشخص بود. وقتی ما نمیدانیم به چه کسی رأی میدهیم و چرا رأی میدهیم بازار سیاسی خیلی پر هزینه می شود و طبیعی هست اگر اتفاقی بدی پیش رو باشد ما نمی توانیم پیشگیری کنیم تا آن اتفاق نیفتد.