به گزارش جماران، حریم امام به مناسبت سالگرد ارتحال آیت الله روح الله کمالوند نوشت: مشهور بود که «حوزه قم دو حاج آقا روح الله دارد، یکی حاج آقا روح الله خمینی و دیگری حاج آقا روح الله کمالوند».
حاج آقا روح الله کمالوند از روحانیون شهیر لرستان بود. وی از زمان حضور در اراک و شرکت در درس آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، با حاج آقا روح الله خمینی آشنا شد و این ارتباط تا پایان عمر ایشان ادامه داشت. آن دو تقریباً همسن بودند؛ آیت الله کمالوند متولد 1319ق و امام خمینی(س) متولد 1320ق بود. حضور در درس علوم معقول میرزا علی اکبر حکمی یزدی و مباحثه آن درس با یکدیگر، از مشترکات دیگرشان بود.
با اینکه وی در آغاز نهضت امام خمینی رحلت کرد، اما فعالیتهای سیاسی، همراهی با نهضت و همچنین عملکرد و محبوبیتی که در میان مردم لرستان داشتند، ایشان را در تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی ایران ماندگار کرد.
16 اردیبهشت، پنجاه و پنجمین سالگرد ارتحال این عالم بزرگ و مردمدار بود؛ به همین مناسبت در این نوشتار، مروری داریم بر زندگی و فعالیتهای ایشان.
تولد و کودکی
آیت الله حاج آقا روح الله کمالوند در سال 1319ق. در شهر خرم آباد و در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد.
او کودکی و نوجوانی خود را در خرم آباد گذراند. خواندن، نوشتن و مقدمات علوم دینی را از عموی خود ـ آخوند میرزا تقی شیخ الاسلام ـ و آیت الله سید ابوتراب جزایری آموخت.
در بروجرد
آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی پس از سالها تحصیل و تدریس در اصفهان و نجف و داشتن اجازه اجتهاد از بزرگانی چون آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی، در سال 1289ش به بروجرد بازگشت و حوزه قدیمی شهر را رونقی تازه بخشید. حاج آقا روح الله کمالوند در حالی که 17 ساله بود، در سال 1296ش راهی بروجرد شد و در حلقه شاگردان ایشان قرار گرفت که این حضور، 2 سال طول ادامه داشت.
در اراک
آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سال 1292ش پس از سالها کسب علم از علمای سامرا و نجف، به ایران بازگشت و حوزه علمیه اراک را تأسیس کرد. حاج آقا روح الله کمالوند هم در سال 1298ش به اراک آمد و در محضر آیت الله العظمی حائری یزدی به ادامه تحصیل مشغول شد. در نوروز 1301ش، آیت الله حائری به قصد زیارت حرم حضرت معصومه(س) راهی قم شد. این سفر، نقطه عطفی در تاریخ روحانیت شیعه در ایران است. در این سفر بود که آیت الله حائری مورد استقبال وسیع اقشار مختلف مردم قرار گرفت و به تشویق و پیشنهاد تعدادی از علما، در قم اقامت کرد و حوزه علمیه قم را بنیان نهاد.
در قم
با مهاجرت آیت الله حائری به قم، اکثر شاگردان ایشان در حوزه علمیه اراک، به قم آمدند؛ از جمله حاج آقا روح الله کمالوند و حاج آقا روح الله خمینی. حاج آقا روح الله کمالوند 6 سال در قم به تحصیل علم پرداخت و از شاگردان معروف و خوش استعداد آیت الله حائری یزدی بود. در فقه و اصول با آیت الله گلپایگانی و در فلسفه با امام خمینی هم بحث بود.
بازگشت به خرم آباد
حاج آقا روح الله کمالوند پس از 6 سال اقامت در قم و بهرهمندی از محضر آیت الله حائری، در حالی که از ایشان اجازه اجتهاد و از حاج شیخ عباس قمی اجازه روایت گرفته بود، در سال 1306ش به خرم آباد بازگشت.
آیت الله سید حسن طاهری خرم آبادی درباره علت بازگشت ایشان به خرم آباد میگوید: «مرحوم آقای کمالوند از فضلای معروف درس مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری بود ... ایشان در زمان رضاخان و به دلیل تشدید فشار بر حوزههای علمیه، به خرم آباد میآید.»
با آغاز دین ستیزی علنی رضاخان در برخورد با علما و روحانیون، کار به جایی رسید که پوشیدن لباس روحانی، مستلزم داشتن اجازه از حکومت بود. در خرم آباد فقط چند نفر بودند که به واسطه اجازه اجتهادی که از حاج شیخ عبدالکریم حائری و حاج سید ابوالحسن اصفهانی و برخی دیگر از مراجع وقت داشتند، مجاز بودند که ملبس به لباس روحانیت باشند؛ که یکی از این افراد آیت الله کمالوند بود.
بازگشت به قم
آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری در سال 1315ش، یک سال پس از اجرای قانون کشف حجاب، از دنیا رفت. حوزه علمیه قم پس از رحلت ایشان و در سالهای پایانی حکومت پهلوی اول، تحت الشعاع استبداد رضاخانی قرار داشت. حضور نیروهای نظامی بیگانه در ایران و پیامد شهریور 1320 که منجر به عزل رضاخان از سلطنت شد، برنامههای دینستیزانه او را نیز تحت تأثیر قرار داد.
پس از آنکه اوضاع و احوال کشور تا حدودی از آن شرایط بحرانی خارج شد، تقویت حوزه علمیه قم در دستور کار علما قرار گرفت و مسئله دعوت از آیت الله بروجردی برای حضور در قم، که یک بار در سال 1315ش صورت گرفت ـ که به دلیل اختلاف نظرها و شرایط سیاسی اجتماعی آن روزگار مسکوت مانده بود ـ مجدداً پیگیری شد. آیت الله بروجردی در سال 1323 به قم آمد. سال بعد نیز آیت الله کمالوند راهی قم شد تا در تثبیت جایگاه مرجعیت ایشان و تقویت حوزه علمیه قم ایفای نقش نماید.
وی در این زمان همراه امام و دیگر علما، در سطوح عالی حوزه تدریس میکرد؛ مکاسب و کفایه درس میداد و در سالهای آخر اقامتش در قم، درس خارج را نیز آغاز کرد.
بازگشت به خرم آباد
تا سال 1329، علمایی که در خرم آباد مطرح بودند، فوت کردند؛ علمای بزرگ و تأثیرگذاری چون آیات شیخ عبدالرحمن مجتهد لرستانی، سید حیدر طاهری و سید ابوتراب جزایری. در این سال آیت الله کمالوند بنا به درخواست و اصرار مردم و به نمایندگی از آیت الله بروجردی، به خرم آباد بازگشت تا ضمن اقامت دائمی، مدرسه علمیه کمالیه را نیز تأسیس کند.
آیت الله بروجردی در پاسخ به دعوت دوستداران آیت الله کمالوند نامهای به وی نوشت که مضمون آن چنین است: «ضمن تقدیر از شما با اینکه به وجود حضرت عالی احتیاج دارم برای مصلحت اسلام و مسلمین شما را به خرم آباد می فرستم.»
تأسیس حوزه علمیه یکی از بزرگترین نمودهای عینی سازماندهی نیروهای مذهبی بود و پرداخت شهریه طلبههایی که باید در آنجا درس میخواندند، نیاز به منابع مالی داشت که تأمین آن از عهده مردم خارج بود. در این میان نقش دارایی آیت الله کمالوند که از اجداد خود به ارث برده بود، چنان بود که موجب دوام و برپایی آن گردید.
پایان زندگی
آیت الله کمالوند در پی دستگیری امام خمینی(س) پس از قیام 15 خرداد 1342 به تهران آمد و به دلیل طرحی که ساواک ریخته بود، تا دی ماه همان سال از لرستان دور نگه داشته و در تهران ماندگار شد. اما سرانجام در تاریخ 22/10/1342 ایشان به خرم آباد بازگشت و مورد استقبال گرم مردم قرار گرفت.
آیت الله کمالوند در بهمن ماه 1342 در خرمآباد دچار سکته قلبی شد و برای درمان به تهران عزیمت کرد، ولی به تاریخ 16/2/1343 در منیریه تهران دیده از جهان فرو بست.
پیکر او پس از تشییع در تهران، وارد قم گردید و در 17 اردیبهشت 1343 در صحن حضرت معصومه (س) کنار قبر استادش آیت الله حائری به خاک سپرده شد. آیات عظام امام خمینی، گلپایگانی، نجفی و شریعتمداری در مراسم تشییع جنازه او حضور یافتند.
صبح روز 23/3/43 عده زیادی از اهالی خرم آباد، در قم و در منزل امام خمینی حضور یافتند و همان شب مراسم چهلم آیت الله کمالوند برگزار شد.
فعالیتهای سیاسی آیت الله کمالوند و ارتباط با امام خمینی(س)
در سال 1327 که آیت الله کاشانی در قلعه فلکالافلاک زندانی بود، آیت الله کمالوند از نفوذ سیاسی ـ مذهبی خود در خرمآباد استفاده کرد و به دیدار او رفت.
همچنین در پاییز 1330 که هفت تن از فدائیان اسلام به سرپرستی شیخ علی اصغر مروارید به خرمآباد تبعید شدند، آیت الله کمالوند از حامیان و میزبانان آنان بود.
سالهای 1341 تا 1343 اوج فعالیتهای سیاسی آیت الله کمالوند در تاریخ مبارزات روحانیون ایران است.
الف) نامه به آیت الله بروجردی
آیت الله کمالوند که در کنار تدریس در حوزه علمیه قم، اوضاع و احوال سیاسی کشور را نیز زیر نظر داشت، در موقعی که زمزمه تشکیل مجلس مؤسسان و موافقت آیت الله بروجردی با آن مطرح شد، به جمع امضاکنندگان نامه سرگشاده ذیل به تاریخ 3 فروردین 1328ش خطاب به ایشان پیوست: «محضر مقدس حضرت مستطاب آیت الله العظمی آقای حاجی آقا حسین طباطبایی بروجردی ـ متع الله المسلمین بطول بقائه.
چون منتشر است که راجع به تشکیل مجلس مؤسسان، بین حضرت مستطاب عالی و بعض اولیای امور مذاکراتی شده و بالنتیجه با تشکیل مجلس مؤسسان موافقت فرمودهاید، نظر به اینکه تشکیل مجلس مؤسسان، مؤثر در مقدرات آینده کشور و مصالح دینی و ملی و اجتماعی است، به علاوه حدود اختیارات نمایندگان و نتایجی که ممکن است این اقدام داشته باشد معلوم نیست، مستدعی است حقیقت این انتشار را برای روشن شدن تکلیف شرعی اعلام فرمایید.
روح الله [کمالوند] خرم آبادی، مرتضی حائری، سیدمحمد یزدی [داماد]، روح الله الموسوی [الخمینی]، محمدرضا موسوی گلپایگانی. 22 جمادی الاولی 1368»
جواب آیت اللّه العظمى بروجردى
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
اوّلا: از علماى اعلام انتظار مىرود در مواقعى که این رقم انتشارات مخالف واقع مىشود، خودشان دفاع کنند، البته علاقمندى حقیر به حفظ دیانت و مصالح مملکت به همه مشهود است. نهایت مقتضى نیست که هر اقدامى گوشزد عامه شود.
ثانیاً: موقعى که فرمان همایونى صادر شد براى اینکه مبادا تفسیراتى در موارد مربوط به امور دینیه داده شود بوسیله اشخاص به اعلىحضرت همایونى تذکراتى مکرراً دادم. با اینکه اخیراً جناب آقاى وزیر کشور و آقاى رفیع از طرف اعلىحضرت ابلاغ نمودند که نه تنها در موارد مربوط به دیانت تصرّفى نخواهد شد، بلکه در تحکیم و تشیید آن اهتمام خواهد شد. مع ذالک در تمامى مجالسى که از طرف این قضیه مذاکره مىشد که در بعضى از آن مجالس عدّهاى از علماى اعلام حضور داشتند کلمهاى که دلالت یا اشعار به موافقت در این موضوع داشته باشد از حقیر صادر نشده، چگونه ممکن است در چنین امر مهمى اظهار نظر نمایم با آنکه اطراف آن روشن نیست.
ب) لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بخشی از اصلاحات مورد نظر شاه و آمریکا بود که نمودهای ضد دینی صریح و روشنی داشت. در مهر ماه 1341، رژیم شاه با تصور خلأ اقتدار مذهبی، تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی را با شرایط جدید اعلام کرد. اسدالله عَلَم (نخست وزیر وقت) مأمور اجرای آن شد. در مصوبه دولت علم، از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان، قید اسلام حذف و به جای سوگند به قرآن نیز سوگند به کتاب آسمانی قید، به زنان هم حق انتخاب شدن و انتخاب کردن داده شده بود. این اقدام، مخالفت یک پارچه علما و مردم را به پرچمداری امام خمینی به دنبال داشت. آیت الله کمالوند در جریان مبارزه با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، مکرر با امام در ارتباط بود. ایشان در پیامهای خود بیان میکرد که هر وقت شما صلاح بدانید، من به تهران بروم و با سران حکومت صحبت کنم و یا اگر دستور بدهید، ما بازار را تعطیل کنیم.
پس از آنکه لایحه انجمن های ایالاتی و ولایتی لغو شد، امام در نامهای که به آیت الله کمالوند مینویسند، نقش ایشان را در این مبارزه گوشزد میکنند: «در این قضیه مسلمین پیشرفت نموده و برای روحانیت عظمت خاص پیدا شد ... اینجانب در خلال این مدت که به مطالعه شخصیات نیز مشغول بودم اعتراف میکنم که جنابعالی در صف اول واقع بودید ... لکن از بیدار شدن دشمن باید بیمناک بود و راه تدبیری اتخاذ کرد که لطمهای وارد بیاورند و جبران فضاحت خود را بخواهند بکنند، محتاج به همفکری مثل جنابعالی هستیم.»
ج) ملاقات با شاه
یکی از مسائل اصلی و مهمی که در جریان مبارزات مردم و روحانیت با حکومت پهلوی به وقوع پیوست، ملاقات آیت الله کمالوند با محمدرضا پهلوی بود. نقش آیت الله کمالوند در زمان حضور در قم و جایگاهی که در نزد آیت الله بروجردی در خصوص ملاقات با برخی از دولتمردان وقت داشت از یک سو و حضور علی کمالوند ـ عموزاده ایشان در جایگاه مدیر کلی دفتر اسدالله علم که در آن وقت نخستوزیر بود ـ از دیگر سو، موجب شد تا آیت الله کمالوند در دی ماه 1341، پس از مطرح شدن رفراندوم انقلاب شاه و ملت، پس از آمدن به تهران و مشورت با برخی از علما، با شاه ملاقات کند.
آیت الله کمالوند تا آغازین روزهای نیمه فروردین 1342 در قم اقامت داشت؛ سپس به خرمآباد بازگشت؛ اما کمی بعد دولت از او خواست تا میانجی آشتی میان مراجع و دولت شود.
وی نیز این خواسته را توسط سید احمد طاهری خرمآبادی به اطلاع امام و دیگر مراجع قم رساند که به صلاحدید ایشان قرار شد بیآنکه در قم با علما دیداری داشته باشد، نخست به تهران برود و سخن مقامات را بشنود. از این رو عازم تهران شد و با شاه و تنی چند از مقامات دولتی از جمله پاکروان، رئیس ساواک، دیدار کرد؛ ولی نتیجه روشنی به دست نیامد؛ بنابراین به قم بازگشت و نتیجه اقدامات خود را به استحضار امام و دیگر مراجع رساند.
در این دیدار، شاه ضمن مقایسه عملکرد روحانیون ایران با علمای اهل سنت، از رفتار آنها انتقاد کرد. آیت الله کمالوند هم در پاسخ گفت: «آنها مأمورین رسمی دولتهایشان هستند و دعاکردنشان به پادشاه روی انجام مأموریت است؛ مانند استانداران و فرمانداران ایران که دعا و نیایش آنان برای پادشاه روی مراسم اداری است؛ ولی علمای شیعه در تاریخ هزارساله خود هیچ گاه مأمور حکومتها نبوده و نخواهند بود، باید حسابها را از هم جدا کرد». شاه پاسخ روشنی به آیت الله کمالوند نداد و وی نیز نتیجه را به اطلاع مراجع قم رساند.
شیخ على نخعى معروف به افصح المتکلمین از وعاظ طراز اول تهران که مدتها با ساواک همکاری داشت، در گزارش محرمانه خود به سرهنگ نشاط، درباره دیدار خود با امام خمینی مىنویسد: «در ملاقات با ایشان چنین گفتم که «... از آنجایى که شنیدهام آقاى حاج آقا روح اللَّه کمالوند را اعزام فرموده بودید، دیدن نخست وزیر (اسد اللَّه علم) راه عملى یافته و ترمیمى بدهند، دلخوش شدم و مىخواستم عرض کنم محققاً اقدام به صلح و اصلاح حضرت عالى با دولت، خیلى به موقع است»». امام هم در جواب میگوید: «درباره آقاى کمالوند هم، ما ایشان را اعزام نکرده بودیم؛ بلکه آقاى کمالوند را دولت طلبیده بوده است؛ و تلفنى از ما استجازه کردند که در سر راه، اول به قم بیایند. در جوابشان عرض کردم مطلقاً راضى به آمدنشان نیستم و مادامى که این دولت عَلم مصدر کار است، داخل هیچ قسم مذاکره صلح و مصالحهاى نخواهیم شد؛ زیرا این دولت به ترتیبى با اهل علم معامله کرده است، که تماس سران حوزه علمیه همراه او انتحار روحانیت است؛ و تا آنجا که اختیار روحانیت با ماست، تن به چنین صلح و اصلاحى نخواهیم داد.»»
د) قیام 15 خرداد 1342
موضعگیری شدید امام خمینی(س) و علما در قبال برنامههای استعماری حکومت پهلوی و استقامت و ایستادگی مردم در پیروی از نهضت امام خمینی، منطقه لرستان را نیز با محوریت آیت الله کمالوند و آیت الله سید عیسی جزایری در این مسیر قرار داده بود. حسن پاکروان ـ رئیس وقت ساواک ـ برای دور کردن آیت الله کمالوند از منطقه لرستان، دستور داد ایشان را سریعاً از خرم آباد طرد کنند.
این دستور، به علت همزمانی حضور علما و مراجع سراسر کشور در تهران برای پیگیری مسئله دستگیری امام خمینی، که آیت الله کمالوند نیز یکی از آنان بود، مسکوت گذاشته شد. حضور آیت الله کمالوند در تهران، یکی از نقاط قوتی بود که در برخی گزارشهای مأمورین ساواک که در لباس روحانیت در پیرامون مسئله حضور داشتند را ناکام میگذاشت: «طبق اطلاع رسیده از ساعت 8:30 الی 11 روز 30/4/42 حدود 25 نفر از روحانیون در منزل روح الله کمالوند ... حضور به هم رسانیدهاند و آقایان شریعتمداری، میلانی، بنی صدر، شیخ علی اصغر کرمانی در منزل مزبور حضور داشتند... ضمناً چون در منزل مزبور اشخاص بخصوصی دعوت شده بودند، از ورود مأمور مربوطه که معمم بوده، در منزل مورد نظر جلوگیری به عمل آوردهاند.»
خاتمه
آیت الله حاج شیخ روح الله کمالوند خرم آّبادی یکی از بزرگانی است که در خطه دلاورخیز لرستان، نشو و نما نمود و در کورانهای مختلف تاریخی به ایفای نقش پرداخت. او با جایگاه علمی، فقهی و سیاسی خود، در زمانهای گوناگون به حمایت از اسلام و نهضت امام خمینی پرداخت و همچنین باعث خدمات اجتماعی و حوزوی ماندگاری را در لرستان شدند. روحش شاد.
حسن کمالوند: مسئول پاسخگویی به استفتائات دفتر آیت الله بروجردی بود
مهندس حسن کمالوند فرزند مرحوم آیت الله کمالوند خرم آبادی به تشریح دورههای مختلف زندگی پدر پرداخت و از علاقه و ارتباط وی با حضرت امام و علما و نهضت سخن به میان آورد.
در ابتدا مختصری از زندگینامه مرحوم والدتان، آیتالله کمالوند برای ما بفرمایید. اینکه تحصیل را در کجا آغاز کرد؛ همدورهایها و هممباحثهایها و اساتید ایشان کدام یک از بزرگان بودند؟
مرحوم آیتالله روحالله کمالوند عمویی به نام آشیخ محمدتقی کمالوند، ملقب به شیخالاسلام داشت. خانواده ایشان در اثر بیماری وبا در حدود یکصد سال پیش فوت کردند؛ یعنی عیال و فرزندان عموی پدرم. آشیخ محمدتقی به برادرش حاج رضای کمالوند (پدربزرگم) مراجعه میکند و از ایشان میخواهد به خاطر این ضایعهای که ایجاد شده، روحالله را به فرزندی قبول کند تا سبک زندگیاش را ادامه بدهد و او را در سلک روحانیت دربیاورد. خود ایشان هم در تعلیم و تربیت روحالله تمام همت و تلاشش را به کار بست. پدربزرگم با پدرم در این باره مشورت میکند و این قضیه مورد تأیید خانواده قرار میگیرد و نتیجه این میشود که آیتالله روحالله کمالوند در سن هجده سالگی با هدایت و راهنمایی عمویش شیخالاسلام به نجف میرود. پدرم یک سال در نجف میماند و عموی پدرم پس از یک سال به نجف میرود تا ببیند برادرزادهاش در چه حالی است و تحصیل را به کجا رسانده است. متوجه میشود که پدرم چندان از وضعیت آنجا رضایت ندارد. به پدرم میگوید که دوستی در بروجرد به نام سید حسین طباطبایی (آیتالله العظمی بروجردی) دارم و با ایشان صحبت کردم. قرار است شما را به شاگردی بپذیرد و بهتر است که به ایران برگردیم و شما برای ادامه تحصیل به بروجرد بروید. پدرم موافقت میکند و به اتفاق هم مستقیماً به بروجرد خدمت آیتالله العظمی بروجردی میروند. ایشان سه سال در بروجرد از محضر آیتالله بروجردی استفاده میکند. بعد از گذشت سه سال مرحوم شیخالاسلام به پدرم در بروجرد مراجعه میکند تا ببیند در چه حالی است. به پدرم میگوید که من تصمیم گرفتم تو را به شیخ عبدالکریم حائری که در اراک است، معرفی کنم. وقت آن رسیده که باهم به اراک برویم. بدین ترتیب ایشان یکی از شاگردان مرحوم حاج شیخ میشود. در همان زمان مرحوم امام، مرحوم آیتالله گلپایگانی، مرحوم آیتالله اراکی و... در اراک از شاگردان حاج شیخ بودند. وقتی حاج شیخ تصمیم میگیرد که به قم هجرت کند و در آنجا حوزه علمیه را تأسیس کند، همگی این شاگردان همراه ایشان به قم میروند؛ از جمله آنان مرحوم پدرم، آیتالله روحالله کمالوند بود. سالها در قم ساکن بود و از محضر حاج شیخ بهره میبرد و بعد به خاطر وجود اختلافات میان حکومت رضاشاه با حوزه علمیه مدتی را به خرمآباد میرود. تا اینکه آیتالله العظمی بروجردی به قم تشریف میبرد. آیتالله کمالوند با توجه به سابقه سه ساله شاگردی در محضر آیتالله بروجردی، به قم احضار میشود تا در کنار ایشان بماند. آیتالله کمالوند سالها در کنار دیگر بزرگان، مانند مرحوم امام و آیتالله گلپایگانی و آیتالله اراکی، از شاگردان ممتاز آیتالله بروجردی در قم و از یاران نزدیک ایشان بود. همچنین مسئول پاسخگویی به استفتائات دفتر ایشان بود.
ما آن موقع که به قم رفتیم، به مدت سه سال در یخچال قاضی، همسایه دیوار به دیوار امام بودیم. خاطرات خیلی خوبی از این سه سال زندگی در جوار آن بیت شریف دارم. با فرزندان امام همبازی بودم. یکی از صبیههای امام که همسر آیتالله اشراقی بود، همسن خواهرم بود و به خاطر دارم که آن دو دوست و همبازی بودند. من اغلب با احمد آقا همبازی بودم. خاطرات خیلی خوبی از این دوستی و همزیستی با خانواده امام در آن سه سال برای من باقی مانده است.
از بازگشت پدر به خرمآباد و چگونگی و چرایی تأسیس حوزه علمیه آن شهر به دست ایشان مطالبی بیان کنید.
پس از سه سال آیتالله بروجردی موافقت کرد که پدرم به خرمآباد برگردد و در آنجا حوزه علمیه تأسیس کند و در جهت ترویج مسائل دینی و مذهبی اقدام نماید. ایشان هم بنا به فرموده آیتالله بروجردی در سال 1328 به خرمآباد رفت و ما سالها در آنجا اقامت داشتیم. از بدو ورود برای تأسیس حوزه علمیه خرمآباد اقدام کرد و سعی داشت از عشایر و خانوادههای خانها اشخاصی را بهعنوان طلبه به حوزه علمیه دعوت کند تا روحانیت در استان لرستان توسعه پیدا کند و همینطور هم شد. تعداد زیادی از خانوادهها خانها و سرشناس و کسانی که به روحانیت علاقه داشتند، در حوزه ثبتنام کردند و خیلی از آنان بعدها به مقامات بالای روحانیت رسیدند.
فعالیتهای ایشان در امور سیاسی به چه شکل بود و چرا با دربار مرتبط بود و با شاه ملاقات میکرد؟
آیتالله کمالوند در امور سیاسی فعال بود و به نوعی واسطه آیتالله بروجردی با دربار و شاه و دولت بود. هر مسئلهای که بین حوزه و حاکمیت پیش میآمد یا اینکه مسئلهای از طریق آیتالله بروجردی به ایشان محول میشد، اقدام میکرد. غالباً یک یا دو سال این فعالیتها ادامه داشت و از خرمآباد به قم میرفت و منویات آیتالله بروجردی را میشنید و به تهران میبُرد و با شاه ملاقات میکرد و پیام آقا را به او میداد. اغلب این فعالیتها و مذاکرات هم منجر به نتیجه مثبت میشد. در یکی از سفرها وقتی میخواست به قم برود تا با آیتالله بروجردی ملاقات کند و بعد برای گفتوگو با شاه به تهران برود، به امام خمینی(ره) اطلاع میدهد و ایشان را از آمدنش به قم و قصدش از این سفر را باخبر میسازد. از امام میخواهد که با ایشان هم ملاقات کند تا اگر مطالبی هست، آگاه بشود. امام در پاسخ به ایشان میگوید: «من صلاح نمیبینم که در قم با من ملاقات کنید. چون ممکن است در مذاکراتتان با شاه تأثیر منفی بگذارد و شاه مطلع بشود که شما در قم با من ملاقات کردید. بنابراین بهتر است بعد از دیدار با آیتالله بروجردی مستقیماً به تهران بروید و با شاه ملاقات کنید و اگر مایل بودید در بازگشت از تهران با هم ملاقات میکنیم.» این قضیه را یکی از دوستانم که از یکی از علمای قم شنیده بود، برای من مطرح کرد.
یک بار پدرم برای ملاقات با شاه به تهران رفت و ما هم همراه ایشان بودیم. سردار فاخر حکمت، رئیس مجلس شورای ملی آن موقع با پدرم تماس تلفنی برقرار کرد و خواست تا با ایشان ملاقات کند. قرار ملاقات ترتیب داده شد و سردار فاخر حکمت نزد پدرم آمد. من در آن موقع با سن کم پذیرایی میکردم و صحبتهایشان را میشنیدم. بعدها از خود مرحوم پدرم شنیدم سردار فاخر حکمت در آن روز مطرح کرده که اعلیحضرت او را فرستاده تا جویای وضعیت حوزه علمیه ایشان در خرمآباد باشد. به نوعی میخواست هزینههای حوزه و مشکلات مالی آن را حل کند. در واقع این پیام را شاه از طریق سردار فاخر حکمت به پدرم داده بود. پدرم در پاسخ به سردار فاخر حکمت گفت: «اولاً شخصاً خودم مستغنی هستم و احتیاجی به کمک ندارم. برای حوزه علمیه هم مردم کمک میکنند و بهطور کلی نیاز چندانی نداریم. اما اگر کمبود داشته باشیم و گاهی هم مشکلاتی از نظر مالی به وجود میآید، آیتالله بروجردی آن را جبران میکند. بنابراین بهطور کلی نیازی به کمکهای شاه نداریم.» از سردار فاخر حکمت تشکر کرد و کمک شاه را نپذیرفت.
همانطور که عرض کردم، هر سال یک یا دو بار با شاه به مناسبتهای مختلف ملاقات میکرد. در سفر بعدی سپهبد تیمور بختیار، رئیس ساواک وقت، با ایشان تماس گرفت و گفت من حامل پیامی از اعلیحضرت هستم و میخواهم شما را ملاقات کنم. ملاقات صورت گرفت و من مثل هر سال از آنان پذیرایی کردم و صحبتهایشان را میشنیدم. محافظان زیادی همراه تیمور بختیار آمده بودند. عین آن مطالبی که سردار فاخر حکمت گفته بود، تیمور بختیار مطرح کرد و گفت: «ما اطلاع داریم که حوزه علمیه شما در خرمآباد با کمبود امکانات و بودجه مواجه است. به هر حال حوزه با آن تعداد طلبه، صرف هزینه و بودجه کافی میطلبد.» مرحوم پدرم مجدداً همان مطالبی که به سردار فاخر حکمت گفته بود، برای تیمور بختیار تکرار کرد. از این جهت کمکهای شاه را به هیچ وجه نپذیرفت. از همان ابتدا که حوزه علمیه خرمآباد را تأسیس کرد، نیاز به صرف هزینههای زیادی داشت. به هر حال آن زمین ابتدا مخروبهای بیش نبود که رفته رفته حجرهها و ساختمان کتابخانه و... در آن ساخته شد. مردم در این زمینه به ایشان کمک کردند. خود مرحوم پدرم هم امکانات مالی خوبی از خودش داشت. همچنین بدون اینکه تقاضایی از دربار کند، چک صدهزار تومانی از سوی دربار برای ایشان به عنوان کمکهزینه ساخت حوزه علمیه فرستاده شد. به هر حال شاه و دربار در آن موقع این کمک را به حوزه علمیه خرمآباد داشتند و نمیتوان آن را انکار کرد. انگیزه شاه و دربار از این کمکها، ایجاد ارتباط با حوزه و علما و نفوذ در میان آنان بود؛ هر چند به نتیجه هم نرسیدند.
بعد از واقعه خرداد 1342 که منجر به دستگیری حضرت امام(ره) شد، حکومت مقرر کرد که ایشان را محکوم به اعدام کند. به همین خاطر علمای حوزهها در تهران تحصن کردند. در آن موقع من مشغول تحصیل در خارج از کشور بودم. تصمیم گرفتند که نمایندهای برای مذاکره با شاه و آزادی امام خمینی مشخص کنند. مرحوم پدرم را برای این امر مناسب دیدند. ایشان آنطور که شنیدم در همان سال 1342 هشت بار با شاه ملاقات کرد و او را متقاعد ساخت که این کار مناسب و به صلاح حاکمیتش نیست. البته بعد از اینکه شاه رضایت داد امام خمینی محاکمه نشود و به قم برگردد، به علما دستور داد که تحصن خودشان را در تهران بشکنند و به شهرهای مختلف بروند. حتی به مرحوم پدرم گفت که حق ندارد به خرمآباد برگردد و باید به مشهد تبعید بشود؛ یعنی به نوعی علما مورد غضب شاه واقع شدند. نتیجه مذاکرات برای شاه نتیجهبخش نبود؛ چون منجر به آزادی امام از زندان شد.
این ارتباط با دربار و شاه، باعث بدنامی ایشان در میان مردم نمیشد؟
ارتباط با دربار در صورتی بود که آیتالله بروجردی دستور آن را میداد و این ملاقات برای خدمت به اسلام و روحانیت بود.
اگر از ملاقات ایشان با شاه و دربار خاطراتی به یاد دارید، نقل کنید.
به خاطر دارم یک بار وقتی سپهبد رزمآرا، رئیس ستاد ارتش بود، آیتالله بروجردی میخواست پیامی به او بدهد. مرحوم پدرم نماینده ایشان شد تا پیام را به رزمآرا برساند. آن زمان من سن و سالی نداشتم؛ اما خاطرم هست که همراه پدرم شاهد ملاقاتشان بودم. در آن زمان رزمآرا هنوز نخستوزیر نشده؛ با این حال بعد از شاه، قدرت در دست سپهبد رزمآرا بود. به همین خاطر آیتالله بروجردی پیامی برای او داشت و مرحوم پدرم را واسطه ارسال آن پیام تعیین کرد.
مرحوم پدرم، آیتالله کمالوند با آیتالله کاشانی دوستی دیرینه و عمیقی داشت. خودم شاهد بودم هر وقت به تهران سفر میکردیم، منزل آیتالله کاشانی میرفتیم و آن دو ساعتها باهمدیگر صحبت میکردند. وقتی ایشان را به قلعه فلکالأفلاک خرمآباد تبعید کردند؛ مرحوم پدرم به فرمانده لشکر تماس برقرار میکند؛ چون قلعه فلکالأفلاک در دست لشکر و پادگان نظامی بود. به فرمانده میگوید: «میخواهم با آیتالله کاشانی ملاقات کنم و پذیرایی ایشان را خودم بر عهده بگیرم. تمام امکانات خواب و آسایش و امور تغذیه را خودم برایشان فراهم میکنم.» فرمانده لشکر اعلام میکند که چنین اجازهای ندارد؛ چون تبعیدی و زندان سیاسی است و حتی امکان ملاقات هم ندارد. پدرم به فرمانده میگوید: «چنانچه ظرف چند ساعت پاسخ مثبت ندهید، با عدهای از اهالی به قلعه فلکالأفلاک میآیم. دم درمیآییم؛ یا خودتان در را باز میکنید یا خودمان در را باز میکنیم.» فرمانده هم گفت: «اجازه بدهید تماس بگیرم تا ببینم میتوانم کاری کنم یا نه.» تا اینکه اجازه ملاقات با آیتالله کاشانی را داد.
این قضیه را مرحوم مفتح برای ما نقل کرد و گفت: «وقتی شما در خارج از کشور تحصیل میکردی، از طرف پدرت مأموریت داشتم به خرمآباد بروم تا به منبر بروم و سخنرانی کنم. در منزل شما اقامت داشتم. یک بار دم در مرا خواستند و گفتند که رئیس شهربانی شما را احضار کرده است. برگشتم و پدرت به من گفت: که بود؟ گفتم: از شهربانی مرا احضار کردند. ایشان تلفن را برداشت و به رئیس شهربانی زنگ زد. گفت: شنیدم مأمور فرستادی و آقای مفتح را احضار کردی! اگر کاری با ایشان داری، خودت اینجا بیا. ایشان مهمان من است و به شهربانی هم نمیآید... . دو ساعت بعد رئیس شهربانی زنگ زد و گفت: حاج آقا، من عرضی با آقای مفتح ندارم. اگر خودتان فرمایشی دارید، خدمت میرسم.»
ارتباط ایشان با حضرت امام به چه نحو بود؟
معمولاً میان مرحوم پدرم با مرحوم حضرت امام نامههایی رد و بدل میشد. در نامهها منعکس است که ایشان فرمود ما برای این نهضت روی شما حساب میکنیم و شما رکن اساسی این نهضت ما هستید. این نامهها موجود و چاپ شده است.
چه چیزی ایشان را آزرده خاطر میکرد؟
آن سالی که به مشهد تبعید شد، خیلی آزردهخاطر بود. این همه سال به استان لرستان خدمت کرد و بعد حکومت شاه ایشان را به مشهد تبعید کرد. به نوعی افسردگی گرفت. آن تبعید برای ایشان خیلی گران تمام شد. در آن مقامی که واسطه روحانیت با شاه بود، به مشهد تبعید و از امور مدیریتی خود در خرمآباد دور شد.
شخصیت پدر را در یک یا دو جمله برای ما توصیف کنید.
پدر من، آیتالله کمالوند، نمونه کامل زهد و تقوا در زندگی بود. جز ادب و احترام و انسانیت برای عموم مردم، چیز دیگری از ایشان ندیدم. حتی به دیوانگان هم احترام میگذاشت و نمیگذاشت کسی به آنها بیحرمتی کند. دائم از آنان پذیرایی میکرد و انعام میداد. من نمونه این قبیل رفتارها را در کسی ندیدم.
اساتید مرحوم آیت الله کمالوند
مرحوم آیت اللّه حاج آقا روح اللّه کمالوند خرمآبادى از علما و بزرگان فراوانى در شهرهاى خرمآباد و بروجرد و نجف و اراک استفاده نمودند که در ذیل مىتوان به آنها اشاره نمود:
خرم آباد
1 - آیت اللّه سید ابوتراب جزائرى خرمآبادى(دروس سطح)
2 - آیت اللّه حاج شیخ عبدالرّحمن لرستانى(دروس سطح)
3 - آیت اللّه شیخ محمّد تقى شیخ الاسلام خرمآبادى (دروس سطح و مقدمات)
4 - آیت اللّه سید غلام رضا مصطفوى شاهرخى خرمآبادى (مقدمات)
5 - حجت الاسلام و المسلمین سید خلیل موسوى خرمآبادى (مقدمات)
6 - حجت الاسلام و المسلمین سید غلام رضا موسوى خرمآبادى(مقدمات)
بروجرد
7 - آیت اللّه العظمى حاج آقا حسین طباطبایى بروجردى (خارج فقه و اصول)
8 - آیت اللّه العظمى حاج شیخ محمّد حسین غروى بروجردى (خارج فقه و اصول)
9 - آیت اللّه سید فخرالدین احمدى طباطبایى بروجردى (دروس سطح)
10 - آیت اللّه شیخ على تألهى بروجردى (دروس سطح)
نجف اشرف
11 - آیت اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (خارج فقه و اصول)
12 - آیت اللّه شیخ عباس قمى (حدیث و درایه)
اراک
13 - آیت اللّه العظمى شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (خارج فقه و اصول)
قم
14 - آیت اللّه العظمى شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (خارج فقه و اصول)
15 - آیت اللّه العظمى حاج آقا حسین طباطبایى بروجردى (خارج فقه و اصول)
16 - آیت اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (خارج فقه و اصول)
17 - آیت اللّه العظمى میرزا محمّد حسین نائینى (خارج فقه و اصول)
[صاحب کتاب «یادگار عمر» درباره چگونگى استفاده ایشان از دو استاد اخیر در قم مىنویسد:
(جالب توجه است که در سال 1341 هـ ق حادثه مهمى واقع مىشود و آن اینکه کشور عراق از نظر سیاسى دستخوش حوادث ناگوارى مىگردد، در نتیجه به دستور دولت عراق حضرات آیات عظام آقا سید ابوالحسن اصفهانى رحمهالله و حاج میرزا حسین نائینى رحمهالله به ایران تبعید مىشوند.
البته در ایران مورد استقبال و احترام دولت و مردم ایران و در حوزه علمیه قم مدّت هشت ماه توقف دارند. در این مدّت مجلس درس و بحث برقرار مىکنند و فضلاء و علماء از محضر ایشان استفاده شایان مىنمایند.
مرحوم حاج آقاى کمالوند رحمهالله از جمله افرادى بوده که در این مدّت کوتاه در درس و بحث این دو بزرگوار شرکت داشته است، به طورى که خود ایشان مىفرمودند:
«این مدّت گرچه کوتاه بود، امّا بسیار مفید و قابل استفاده بود و بسیارى از طلاب و فضلاى حوزه علمیه قم از محضرشان استفاده کرده بودند».]
18 - آیت اللّه میرزا على اکبر حکمى یزدى مشهور به «تجلى». (فلسفه)
سیدمحمد جواد علوی بروجردی: ایشان آدمی مهذب، پاک و متدین به تمام معنا بود
بین اصحاب آیت الله بروجردی معروف شده بود که آیت الله بروجردی دو روح دارد و یک ریح؛ مراد از دو روح آیت الله بروجردی، یکی حاجآقا روح الله خمینی بود و یکی هم حاجآقا روح الله کمالوند و منظور از ریح، مرحوم حاجآقا ر آیت الله سید محمد جواد علوی بروجردی با توصیف شخصیت علمی و سیره عملی مرحوم آیت الله کمالوند خرمآبادی، از ارتباط متقابل ایشان با مرحوم آیت الله العظمی بروجردی و جایگاه وی در بین علما و نقش اثرگذار وی در لرستان سخن گفت. یحان الله نخعی گلپایگانی بود
ارتباط مرحوم آیت الله کمالوند با حضرت امام خمینی به چه صورت بود؟
ایشان رفاقت فوقالعاده زیاد و صمیمی با حضرت امام داشتند و در مهاجرت آیت الله بروجردی به قم که امام خیلی تلاش و فعالیت میکردند و دائماً در حال رفتوآمد بین قم و تهران و بیمارستان فیروزآبادی بودند مشاهده میکنیم که حاجآقا روح الله کمالوند در کنار ایشان هستند و بعد هم که آیت الله بروجردی در قم مستقر شدند این نزدیک بودن حضرت امام با ایشان به مدت هفت سال ادامه داشت و از همین رهگذر حاجآقا روح الله کمالوند هم این مصاحبت را حفظ نمودند فلذا در آن زمان بین اصحاب آیت الله بروجردی معروف شده بود که آیت الله بروجردی دو روح دارد و یک ریح؛ مراد از دو روح آیت الله بروجردی، یکی حاجآقا روح الله خمینی بود و یکی هم حاجآقا روح الله کمالوند و منظور از ریح، مرحوم حاجآقا ریحان الله نخعی گلپایگانی بود که ایشان هم از اصحاب آیت الله بروجردی بودند و از خواص ایشان بود و بعد هم که ایشان به تهران مهاجرت کردند، از علمای شاخص تهران شدند و ایشان بهتماممعنا آدم فاضل و مُلّایی هم بودند.
در هر حال مرحوم حاجآقا روح الله کمالوند با مرحوم آیت الله بروجردی خیلی انس داشتند و بعدها به درخواست مرحوم آیت الله بروجردی به خرمآباد رفته و در آنجا مستقر شدند. لکن باوجوداینکه به خرمآباد رفته بودند، اما ارتباطش را با قم و با حضرت امام قطع نکرد.
آن دوران گذشت و آیت الله بروجردی فوت شدند و مسائل انقلاب و اتفاقاتی چون قضایای انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 41 شروع شد و بعد سال 42، یکی از افراد دست اندرکاری که خیلی به او توجه نشده است مرحوم حاجآقا روح الله کمالوند است علتش این است که حاجآقا روح الله کمالوند با دربار و شخص شاه رفیق بود و رفتوآمد داشت و در طول این مدت که مراوده داشت، یعنی پیغامهایی را از علماء و خود حضرت امام به خود شاه میبرد و برای شاه جواب میآورد؛ حاجآقا روح الله کمالوند چنین شخصیت بود. البته بعد از زمان آیت الله بروجردی، ارتباط با دربار اشکالی نداشت چراکه خیلیها با دربار و شاه مرتبط بودند؛ چون اصلاً درگیری وجود نداشت و بعد از وفات آیت الله بروجردی بازهم به فاصله یک سال مشکلی دراینارتباط نبود چون در سالگرد آیت الله بروجردی دکتر امینی نخستوزیر وقت، برای شرکت در مجلس سالگرد آیت الله بروجردی به قم آمد و با همه مراجع آن زمان ملاقات نمود حتی با حضرت امام هم ملاقات کرد. اینگونه هم نبود که یکدفعهای به قم بیایند بلکه از قبل، قرار مدارها را گذاشته بودند یعنی با قرار قبلی این ملاقاتها شکل میگرفت فلذا در آنوقت بین قم و دربار تنشی نبود؛ لیکن مسائل، از انجمنهای ایالتی و ولایتی پیدا شد و باز مرحوم حاجآقا روح الله کمالوند رایزنی میکردند و حتی بعد از سال 42 که حضرت امام دستگیر شدند نیز حاجآقا روح الله کمالوند در مسائل دخالت میکردند و سراغ شاه میرفت و در مورد آنها با شاه جروبحث میکرد؛ بنابراین ایشان ارتباطش را با دربار قطع نکرده بود و آن مؤلفهی شخصیتی حاجآقا روح الله کمالوند که بنده در صددم روی آن تکیه کنم، عبارت از این است که معمولاً آنکسانی که با دربار یا شاه مراوده داشتند، نزد مردم محبوب نبودند چراکه آنها از این رفتار که یک آخوندی با حکومت ارتباط داشته باشد، موافق نبودند؛ اما حاجآقا روح الله کمالوند یک استثناء بود با دربار و شاه رفیق بود و رفتوآمد داشت و درعینحال در منظر همه آقایان، موجه بود. همچنین در بین مراجع و در قم و در شهر خودش، بین مردم و بین اهل علم هر دو چهرهای کاملاً موجه داشت؛ یعنی ایشان دو جهت مُبعِّد داشت: یکی اینکه ثروت زیاد داشت، اموال داشت و ملَّاک بود و دیگری هم اینکه با دربار ارتباط داشت هرکدام از این جهات بهتنهایی، برای زمین خوردن یک روحانی، کفایت میکرد لکن ایشان هر دو را دارا بود ولی یک شخصیت محبوبی را هم بین روحانیت و هم بین مردم به نمایش گذاشته بود؛ این رویه، خود هنر است که جهت آن را عرض میکنم.
مرحوم حاجآقا روح الله کمالوند ازجمله کسانی بود که حتی گاهی از اوقات در خرمآباد به سراغش میرفتند و درخواست میکردند که به تهران برود و اقدامی کند و ایشان هم هیچوقت، از اینکه کاری انجام دهد وقدمی بردارد ابایی نداشت یعنی حاج آقا روح الله یک انسان باکرامتی در همه این امور بود و تا زمانی که در قید حیات بودند، نقیصهای از جهت این ارتباط، برای آن مجموعه وجود نداشت و لذا بعد از فوت ایشان نقیصه پیدا شد. چراکه روحانیت در مقابل دستگاه شاهنشاهی، قد علم کرده بود؛ اما گاهی کسی را که دستگیر میکردند، مسئله پیدا میشد فلذا محتاج رایزنی میشدند؛ مانند همین جریان حزب ملل اسلامی که وقتی در آن زمان، افرادی مثل آقازادههای آقای بجنوردی خصوصاً آقا کاظم را دستگیر کردند.
اینها محکوم به اعدام شده بودند بنابراین علما در تهران تشکیل جلسه دادند و از آقای حکیم رحمهالله علیه درخواست کردند که در این قضیه ورود پیدا کند و به شاه بگوید که این افراد را اعدام نکند؛ درنتیجه از آقای خوانساری خواستند اقدامی کند و این موارد همگی بعد از حاجآقا روح الله کمالوند رخ داد. حاجآقا روح الله کمالوند با ظرافت عهدهدار این امور بودند و درعینحال فرد باسیاستی بود؛ یعنی عالمی نبود که نزد شاه بهگونهای حرف بزند که برای دفعهی بعد وی را نپذیرند.
ایشان ادبیات آنها را خوب بلد بود چون بههرحال خود حاجآقا روح الله کمالوند هم بزرگزاده بود و از طرفی هم به آن مفاهیمی که در ذهن آقایان مراجع، بزرگان و علمای تهران و قم بود، کاملاً واقف بود که میدانست که باید رعایت شود و این خصیصه در کمتر کسی پیدا میشد یعنی یک سیاستمداری خاصی را میطلبد چون دیپلماسی، کار راحتی نیست چراکه بعضی از سیاستمدارها، خوب و مسلطاند اما دیپلمات نیستند به این دلیل که وقتی رهایشان کنند یکشبه روابط با کل کشورها را به هم میزنند؛ دیپلمات یک داستان دیگر است و یکزبان خاصی دارد، دانشگاه و رشته خاصی دارد. تخصص لازم دارد و در آن تخصص، بنا بر مطالعاتی که گهگاه داریم، تکیه میکنند بر روی جهات مشترکی که فیمابین آنها است؛ مثلاً میدانند که این دو کشور کاملاً باهم دیگر اختلاف دارند اما نمیخواهند که رابطه بین آنها قطع شود، بنابراین سعی میکنند که آن جهات اشتراکی را که ممکن است وجود داشته باشد و میشود روی آن دست گذاشت، برجسته کنند و آن را به سایر امور تسری دهند. دیپلماسی این است که یواشیواش یکبخشی را بگیرند و یکبخشی را واگذار کنند که اینها را دانش و علم آن، ذکر میکنند. مرحوم حاجآقا روح الله کمالوند اینگونه بودند.
جایگاه ایشان در میان مردم به چه صورت بود؟
من فوت ایشان را هم به خاطر دارم؛ فوت ایشان، نهتنها در خرمآباد بلکه در همه بلاد اطراف خرمآباد یک حادثهی عظیمی بود همه را تحت تأثیر قرار داده بود. مثلاً آن زمان یک نامهای را که یکی از روزنامههای آنوقت، از انشاء یک دانشآموز در مدرسهای در خرمآباد چاپ کرده بود با این تعبیر که دیگر در شهر ما آفتاب طلوع نمیکند و مردم در عزاداریهایشان در فوت ایشان خیلی تجلیل کردند و علتش این بود که مرحوم حاجآقا روح الله باوجوداینکه بهاصطلاح مالک بود و دارای املاک زیادی بود و همچنین با دربار رابطه داشت لیکن محبوب بود، چون واجد چند خصلت بودند.
یکی اینکه انسانی مهذب بود خودش واقعاً آدم مهذبی بود حالا در حدی که ما اطلاع داشتیم و میدیدیم هرچند آنوقت ما بچه بودیم اما از بزرگترها مخصوصاً از پدرم و از دیگران میشنیدم و مرحوم آقای سلطانی با ایشان مأنوس بود از ایشان میشنیدم فلذا ایشان آدمی مهذب، پاک و متدین بهتماممعنا و ملتزم بود.
دوم اینکه اهل کرامت و آقایی بود؛ بعضی از انسانها، آدمهای خوبیاند و همچنین آدمهای متدینیاند، اما آقا نیستند؛ ایشان دارای کرامت و آقایی بودند و حواسش به همهی فقرا، از هر صنفی بود؛ بالأخص افرادی که اهل علم و فاضل بودند ولی دستشان از مال دنیا خالی بود و چنانچه درصدد کمک به کسی برمیآمد، آبرویش را نمیبرد و هوای همه را داشت و اگر شأن و جایگاه اهل علم، مختلف بود به این نحو که مثلاً بعضی، دارای امکانات بودند و بعضی فاقد آن، ایشان این مراتب را مراعات میکرد و این اختلاف را در نظر میگرفت؛ یعنی به آن شخصی که امکانات نداشت از این لحاظ میرسید و آن شخصی که دارای امکانات و ثروت بود و به این نتیجه میرسید که ازنظر مالی بینیاز هست، اما نیاز حیثیتی دارد این مسئله را در مجالس و در بین افراد رعایت میکرد؛ علیایحال ایشان با آن آقایی و کرامتی که داشت اهل رعایت همه بود.
ایشان در درس خواندن سابقهی خوب و قوی داشت؛ هر چند نسبت به آیت الله بروجردی، جایگاه شاگردی داشت اما نسبت به مراجع بعد از آیت الله بروجردی که همدوره و رفیق بود باوجوداینکه خودش ملا و فاضل بود، در تقویت کار این علما تلاش میکرد و اهتمام داشت؛ علیرغم اینکه در خرمآباد بود، میگفت الآن وظیفهی من این نیست که در خرمآباد مرجع باشم بلکه من وظیفهام این است که قم را تقویت کنم و نباید قم بعد از رحلت آیت الله بروجردی تضعیف شود و از اعتبارش نزد مردم و نزد دستگاه برای تقویت این مقوله به کار میگرفت و لذا در خود خرمآباد، همین رفقا و دوستان خودش را تقویت و برجسته میکرد که این نوع رفتار کردن در بین ما روحانیون، هنر است و این همان آقایی و کرامتی است که ایشان داشت.
ایشان اهل صداقت، رفاقت و صفا هم بود؛ و باوجود تمام این خوبیهایی که داشت، اهل رفاقت بود و خود این رفاقت و معاشرت با افراد، یک داستانی جدا از همهی این فضایل بود؛ کسی بود که علاوه بر اینکه آقایی و کرامت داشت، رفیق نگهدار هم بود. این خصیصه نیز خود یک امتیازی است و مرحوم حاجآقا روح الله این خصوصیت را هم داشت یعنی با تمام شخصیتهای روحانی قم و تهران رفیق بود و مراوده داشت و همچنین نامهنگاری میکرد و با آنها رفتوآمد داشت و این آقایان را به خرمآباد دعوت میکرد.
حتی در بروجرد، مرحوم حاج شیخ علیمحمد بروجردی هم این روحیه را داشت یعنی کسی بود که نفوذ و توانمندیاش، بیشازاندازه شهر بود مرحوم حاج سید علی بهبهانی رامهرمزی نیز اینجوری بود که فقط مختص به اهواز نبود بلکه همه از وجودشان بهرهمندمی شدند و مرحوم حاج شیخ بهاءالدین محلاتی هم همینگونه بودند و ما در گوشه و کنار همانند مرحوم آخوند ملاعلی همدانی زیاد داشتیم و الآن متأسفانه جای چنین شخصیتهایی خالی مانده است و لذا الآن گاهی اوقات دنبال کسی میرویم که در خود شهرش مطلوب باشد و بتواند همان شهر خودش را اداره بکند و بیش از این توقع نداریم؛ اما درگذشته ما این بزرگان را داشتیم.
گویا آیت الله کمالوند به پیشنهاد آیت الله بروجردی، در خرمآباد نیز حوزه علمیهای دایر کرده بود؟
ایشان در خرمآباد حوزه علمیه داشت و دائم مشغول تدریس بود یعنی معمولاً یک کسی که درگیر و کارهای مِلکی و امورات اینچنینی است قطعاً این مسائل، تماموقتش را اشغال میکند و دیگر به مطالعه و تدریس و یا طلبه پروری نمیرسد، اما ایشان بین همه آنها تفکیک قائل بودند که آن کارها سر جای خودش رسیدگی میشد و به این امورات هم سر جای خودش پرداخته میشد؛ لیکن همه فعالیتها یکطرف، فعالیت حوزوی هم یکطرف و لذا آنوقت خرمآباد حوزه نداشت و فقط حوزه ایشان دایر بود و لذا تنها مرکز حوزوی که سالها در خرمآباد برپا بود، همین مدرسه علمیه کمالیه بود که مدرسه ایشان بود.
هرچند ممکن بود که علمای آن خطه، تدریس فردی یا خصوصی داشته باشند اما ایشان در خرمآباد، حوزه را بنیان گذاشت و لذا این افراد از شخصیتهای هستند که کمتر به آنها پرداخته میشود و من تشکر میکنم از مجموعه شما و شخص شما که توجه به این شخصیتها دارید یعنی شما بعد از سالها باز این بحثها را مطرح میکنید که اولاً خود مردم خرمآباد و لرستان فراموش نکنند که این بزرگان، چه شخصیتهای نافذی در کل امور مرجعیت و روحانیت بلکه در کل امور شیعه، داشتند و خودشان را دستکم نگیرند و بدانند که یک همچنین علمایی در بینشان پرورش پیداکرده است و لذا طلابی که الآن در آن منطقه مشغول تحصیل هستند بدانند که اینها الگوهای اینچنینی، از شهرشان آنها بر خواستهاند و این تصور که چون من طلبه خرمآباد هستم دیگر جایگاه فضلا و علما بلاد دیگر را پیدا نخواهم کرد، از خودش دور کند؛ و به ایشان القاء شود که شما هم مثل مرحوم حاجآقا روح الله، میتوانید در عرصهی فقاهت و خدمترسانی ورود پیدا کنید و شاخص و تأثیرگذار باشید.
علی آذری: اخلاق و گذشت و سخاوت آیتالله کمالوند زبانزد همگان بود
آقای حاج علی آذری از خیرین نیک اندیش و همراه صمیمی مرحوم آیت الله کمالوند خرم آبادی، از جایگاه اجتماعی و نفوذ فروان آیت الله کمالوند در بین مردم سخن گفت و خاطراتی شنیدنی از جمله زندانی شدن آیت الله کاشانی در قلعه فلکالافلاک خرم آباد و دیدار مرحومآیت الله کمالوند با ایشان را بیان کرد.
چگونه با مرحوم آیتالله کمالوند آشنا شدید؟
پدر و مادر من در سال 1308 از روستایی در استان لرستان به خرمآباد کوچ کردند. در سال 1312 پدرم به رحمت خدا رفت. در آن زمان ما به قدری از نظر معیشتی فقیر و در تنگنا بودیم که نتوانستیم پول کفن و دفن پدرم را تهیه کنیم. مادرم از همسایه مهربان ما هشت ریال قرض، و خرج کفن و دفن پدرم کرد. تا سال 1330، بعد از جنگ جهانی قبر پدرم، سنگ نداشت. در آن سال وضع مالی من خوب شد و توانستم سنگ قبری بر مزار پدرم تهیه کنم. در آن سال آیتالله کمالوند از سوی آیتالله بروجردی به خرمآباد آمده بود و حوزه علمیه را با هزینه خودش تأسیس کرد. در آن سال خدمت ایشان رفتم و شرح حال خودم را عرض کردم. به ایشان گفتم: «وضعیت مالی من در حال حاضر خوب شده است. از شما خواهش میکنم فردا شب به منزل ما تشریف بیاورید و تمام دارایی مرا حساب کنید تا خمس آن را بپردازم.» فردای آن روز که به منزل ما آمد، از ایشان سؤال کردم و گفتم: «وقتی در سال 1312 پدرم فوت کرد، خرج کفن و دفن ایشان را هم نداشتیم و مادرم هشت ریال از همسایه قرض کرد. از آن زمان تا الان که هجده سال میگذرد، مزار پدرم سنگ قبر ندارد. الان میتوانم برای مزار ایشان سنگ قبری تهیه کنم؟» آیتالله کمالوند فرمود که دو روز دیگر خدمتش برسم و پاسخ سؤالم را بگیرم. دو روز دیگر که خدمت رسیدم، حساب کرد و گفت که از کل داراییام، باید شش هزار تومان خمس بپردازم. دستور داد که به دو نفر از مؤمنان خرمآباد ورشکسته، نفری سه هزار تومان بدهم و رسید آنها را خدمتش بیاورم. دو روز دیگر رسید خمس را گرفتم و پیش حاج آقا بردم. آقایی به نام شهرستانی پیش ایشان بود؛ سید جلیلالقدر از علمای تهران که به شهرستان الشتر آمده بود. آیتالله کمالوند به من گفت: «آن آقای سیدی که گفتم ایشان است. با هم مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که شما در آینده انشاءالله وضع مالیتان خوب میماند. سنگ قبر را بر مزار پدرتان نگذارید تا همیشه یادتان بماند یک زمانی حتی نمیتوانستید سنگ قبر تهیه کنید و هیچ وقت با این اوضاع مالی مغرور نشوید.» من هم به توصیه ایشان عمل کردم و بر مزار پدرم سنگ قبر نگذاشتم. مزار پدرم هنوز هم سنگ قبر ندارد. این یکی از خاطراتی است که من از آیتالله کمالوند به یاد دارم و در واقع آشنایی ما از همان موقع آغاز شد.
برنامههای مذهبی و فرهنگی آیتالله کمالوند در خرمآباد به چه شکل بود؟
مردم خرمآباد معمولاً در ایام عاشورا تا یازدهم مراسم روضه میگیرند و از آن روز اکثر مغازهها تعطیل میشوند. ایشان به ما امر فرمود: «شما از یازدهم تا هفدهم محرم را مراسم برگزار کنید و روضه بگیرید. من هم برای مراسم این ایام واعظی از قم دعوت میکنم.» سالها آقای تربتی را به خرمآباد دعوت میکرد. پس از آقای تربتی، آقای مروارید به خرمآباد میآمد. بعد از ایشان، آقای صدیقی آمد. در طول این شش شب، مراسم هر شب منزل یکی از اهالی خرمآباد برگزار میشد. ما هفت نفر بودیم و اهالی را برای شام دعوت میکردیم و پس از صرف شام، واعظ به منبر میرفت و مراسم را شروع میکرد. یک شب آیتالله کمالوند که خدا روحش را با حضرت امام علی علیهالسلام محشور کند، به آقای تربتی گفت در پای منبر اعلام کند کسبه بازار توجه داشته باشند که هیچ کس به خانمهای بیحجاب جنس نفروشد. در آن زمان تنها همسران امرای ارتش بیحجاب بودند. خودشان به بازار میرفتند و خرید میکردند؛ اما حجاب نداشتند. آقای تربتی این موضوع را سر منبر اعلام کرد. پس از پنج الی شش روز، تیمسار نکوزاد که خودش انسان متدینی بود، به مسجد آمد و پشت سر آیتالله کمالوند نماز خواند. هر روز لباس نظامی را از تنش درمیآورد و عبا به تن میکرد و پشت سر آیتالله کمالوند نماز میخواند. معمولاً آیتالله کمالوند جمعهها مراسم روضه داشت. روز جمعه بود که تیمسار نکوزاد به مسجد آمد و به آیتالله کمالوند گفت: «از بالا دستور دارم که آقای تربتی را ببرم و چند سؤال از او بپرسم.» آیتالله کمالوند به تیمسار نکوزاد گفت: «برو به آن کسی که به تو دستور داده بگو روحالله کمالوند میگوید به هیچ وجه آقای تربتی همراه شما نمیآید و اگر لازم باشد خودم با همه بازاریها میآیم.» تیمسار انسان متدینی بود. وقتی موضع آیتالله کمالوند را دید، به ایشان «چشم» گفت و از آنجا رفت. یک ساعت طول نکشید تماس گرفت و به آیتالله کمالوند گفت: «آقا، قضیه احضار آقای تربتی منتفی شد.»
خاطره جالبی را بیان کردید. باز هم اگر درباره آیتالله کمالوند خاطراتی به یاد دارید، ذکر کنید.
یکبار آیتالله کاشانی را به قلعه فلکالأفلاک آوردند. آیتالله کمالوند به ما اعلام کرد که به دیدار آیتالله کاشانی برویم. تیمساری به نام بهرامی بود که فقط یک پا داشت و پای دیگرش مصنوعی بود. او رئیس دژبانی را فرستاد و گفت که هیچ کس حق ندارد با آیتالله کاشانی ملاقات کند. آیتالله کمالوند به رئیس دژبانی گفت: «برو و به تیمسار بهرامی بگو: یک ساعت فرصت داری. اگر اجازه دادی ما به دیدار آیتالله کاشانی برویم که هیچ؛ اما اگر اجازه دهی، با همین لباس و عبا به بازار میروم و با همه بازاریها به دیدار آیتالله کاشانی میآیم.» یک ساعت طول نکشید که رئیس دژبانی آمد و گفت که تیمسار اجازه داد. آیتالله کمالوند به همراه چند نفر خدمت آیتالله کاشانی رسید و چند دقیقهای باهم گفتوگو کردند. من هم همراه ایشان بودم و شنیدم که آیتالله کمالوند به آیتالله کاشانی میگوید: «حاضرم همینجا همراه شما باشم تا شما تنها نمانید.»
از خصوصیات اخلاقی و رفتاری آیتالله کمالوند برای ما بگویید.
مرحوم آیتالله کمالوند عادت داشت در هر مجلسی که وارد میشود، دم در بنشیند. تمام تلاشی که صاحبخانه یا صاحب مجلس میکرد تا ایشان بالا بنشیند، بینتیجه میماند. یک بار در عید نوروز در مشهد خدمت ایشان بودیم. آیتالله کمالوند هر کجا میرفت مباحثه علمی را با علما دنبال میکرد. با مسئول مسجد گوهرشاد مشهد صحبت کردیم تا مباحثه را در آنجا برگزار کنیم. مسئول مسجد هر کاری کرد تا آیتالله کمالوند بالا بنشیند، موفق نشد. رئیس حوزه علمیه مشهد بالا نشست. آقا عادت داشت که روی زمین بنشیند و مباحثه را شروع کند. غالباً در مباحثات علمی دیگران را مغلوب میکرد. در آن جلسه رئیس حوزه علمیه مشهد را هم مغلوب کرد. جالب اینکه رئیس حوزه آمد و دست آقا را بوسید و اصرار کرد که جایش را با ایشان عوض کند. هر کاری کرد تا آقا بالا تشریف ببرد، موفق نشد.
رابطه ایشان با حضرت امام چگونه بود و برای نهضت انقلاب چه اقدامی مهمی انجام داد؟
آیتالله کمالوند بهطور بینهایت به حضرت امام علاقه داشت. بعد از فوت آیتالله بروجردی، خدمت ایشان رسیدم تا بپرسم حال که آیتالله بروجردی رحلت کرده، مقلد چه کسی باشیم. آیتالله کمالوند فرمود: «من مقلد حاج آقا روحالله خمینی هستم و شما هم میتوانید از ایشان تقلید کنید.»
شاید نود درصد مردم لرستان که به انقلاب و مبارزات آیتالله خمینی روی آوردند، به خاطر توصیهها و هدایتهای آیتالله کمالوند بود.
آیتالله کمالوند چند بار به ملاقاتِ شاه رفت؛ آن هم برای مذاکره. پس از اینکه امام دستگیر شد، علما در شهرری تحصن کردند و ایشان برای آزادی حضرت امام با شاه ملاقات کرد و قول آزادی امام را گرفت. حتی شاه میخواست سی هزار تومان به آیتالله کمالوند بدهد که ایشان نپذیرفت و گفت که به این پولها احتیاجی ندارم. واقعاً هم احتیاجی نداشت؛ چون انسان متمکن بود و خاندان ایشان صاحب چندین دِه بودند.
آیتالله کمالوند در خرمآباد مخالفینی هم داشت؟
در دهه چهل مردم لرستان دو گروه بودند؛ یک گروه طرفدار شاه و گروه دیگر طرفدار انقلاب اسلامی و امام خمینی. عموماً گروه طرفدار شاه، مخالف آیتالله کمالوند بودند و بهطور مرتب در مجالس به ایشان اهانت میکردند. یک بار یکی از آن آقایان که عموماً در مجالس به آیتالله کمالوند اهانت میکرد، بیمار شد. وقتی آیتالله کمالوند متوجه شد که آن شخص بیمار شده است، به من و چند تن دیگر از آقایان گفت که بعد از نماز مغرب و عشا به منزل ما بیایید. وقتی به منزل ایشان رفتیم، به ما گفت که امشب به عیادت فلانی برویم...! این در حالی است که آن شخص سردسته مخالفین آیتالله کمالوند بود و در مجالس بهطور علنی به ایشان اهانت میکرد. وقتی منزل آن شخص رسیدیم، آیتالله کمالوند بالاسرش رفت و برایش آرزوی شفا کرد. آن شخص خیلی خجالتزده بود و با شرمندگی به آیتالله کمالوند گفت: «شما کاری کردید که حضرت رسول صلیالله علیه و آله در زمان خودش با آن یهودی کرد.» همانطور که میدانید یکی از یهودیان مخالف رسولالله(ص) هر وقت ایشان را میدید، به پشتبام میرفت و از بالا، بر سر پیامبر خاک میپاشید و به ایشان اهانت میکرد. مدتی گذشت و رسولالله به یارانش گفت که مدتی است آن شخص یهودی نیست که به ما خاک بپاشد. به ایشان اطلاع دادند که بیمار است. در همان حال تصمیم گرفت که به عیادت ایشان برود... . آیتالله کمالوند در مواجهه با مخالفین خودش همینطور رفتار میکرد.
اگر متوجه میشد یک نفر در شهر کسالت دارد، امکان نداشت که به عیادتش نرود. اخلاق و گذشت و سخاوت آیتالله کمالوند زبانزد همگان بود. برای صدها نفر خانه خرید یا زمین در اختیارشان گذاشت. نود درصد مردم لرستان ایشان را میشناختند و برایش ارزش و احترام زیادی قائل بودند.
بنده معمولاً هر کجا آیتالله کمالوند سفر میکرد، همراهشان بودم و اطلاع داشتم که در آن زمان هشتصد هزار تومان از جیب خودش داد و زمین حوزه علمیه را خرید و آن را ساخت. در آن زمان مردم پول نداشتند که مساعدت کنند. عده قلیلی از بازاریها بودند که مقدار اندکی کمک میکردند و مابقی را خود ایشان میداد. حوزه علمیه در زمان آیتالله کمالوند خیلی رونق داشت.
در پایان شخصیت آیتالله کمالوند را در یک یا دو جمله برای ما توصیف بفرمایید.
آیتالله کمالوند مردی بود که مسلمان و شیعه واقعی تربیت میکرد. مهر و محبت اولیای خدا را در دل مردم میکاشت و آنان را جذب دین و مذهب حق تشیع میساخت.
محمدکریم مروجی: آیت الله کمالوند فقیه برجسته بصیر بود
حجت الاسلام والمسلمین محمد کریم مروجی استاد حوزه علمیه قم، نماینده اسبق بروجرد در مجلس شواری اسلامی و از شاگردان مرحوم آیت الله کمالوند خرمآبادی به برخی از سجایای اخلاقی و علمی و اجتماعی ایشان اشاره کرد.
شخصیت مرحوم آیتالله شیخ روحالله کمالوند خرمآبادی را برای خوانندگان ما معرفی بفرمایید.
مرحوم آیتالله شیخ روحالله کمالوند خرمآبادی بدون شک از علمای تراز اول بعد از آیتالله بروجردی و در واقع در رده آنان بود؛ چون تا زمانی که آیتالله العظمی بروجردی در قید حیات بود، یگانه مرجع تقلید سراسر جهان تشیع به شمار میآمد. البته ممکن بود چند تن از علما بهعنوان مرجع تقلید، مقلدان اندکی داشتند؛ اما آیتالله بروجردی بهعنوان مرجع عام شناخته میشد و در سراسر دنیای اسلام و تشیع نفوذ خاصی داشت و مورد احترام و تعظیم کشورهای خارجی و حتی غیر مسلمان بود. ظاهراً ایشان اولین کسی بود که به خارج از کشورهای اسلامی، نمایندهای اعزام کرد. در آلمان مسجدی بنا کرد و نماینده خودش را در آنجا فرستاد تا مذهب تشیع را در آنجا معرفی کند. بعد از ایشان مرجع واحد دیگری نداشتیم. مراجع متعدد بودند. حتی حضرت امام با آن همه عظمت که انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند، در زمان حیاتش مرجع واحد نبود. ما در زمان امام مراجع تقلید دیگری هم داشتیم که مقلدان زیادی داشتند؛ مانند مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، مرحوم آیتالله العظمی خویی، مرحوم آیتالله العظمی مرعشی نجفی و... . مرحوم آیتالله کمالوند هم در ردیف این بزرگان بود و از شاگردان برجسته مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری بود. با مرحوم آیتالله گلپایگانی و مرحوم امام رفاقت دیرینه داشت. این بزرگان هم خیلی خوب ایشان را میشناختند؛ چون همدوره بودند و برایشان قابل احترام بود. با این حال آیتالله کمالوند رسالهای بیرون نداد؛ با اینکه میتوانست و به لحاظ علمی در سطح بالایی قرار داشت که رساله بدهد. با این حال خودش را مطرح نکرد. در آن زمانی مرحوم آیتالله بروجردی ایشان را به خرمآباد اعزام میکند تا مدرسه علمیهای را تأسیس کند و در آنجا مشغول تدریس بشود، تا قبل از آن در قم، مدرس بود. حوزهای که ایشان در خرمآباد تأسیس کرد، الان هم برقرار است و اثرات پُربار آن مشاهده میشود.
من در سال 1342 از بروجرد به خرمآباد رفتم. در آن موقع پانزده سال داشتم. ایشان در آنجا رئیس حوزه بود و برای اساتید درس خارج میگفت. اساتید هم حسب مقامشان درسهای مقدماتی و سطح میگفتند. ایشان چون خودش آدم ثروتمند و متمولی بود، لذا شهریه طلبههای آن مدرسه علمیه هیچگاه متوقف نمیشد. گاهی اگر وجوهات نمیرسید، از جیب خودش به طلبهها شهریه میداد؛ یعنی شهریه هیچگاه قطع نمیشد؛ برخلاف حوزه علمیه بروجرد که مرحوم آقای شیخ علیمحمد بروجردی مدیر آنجا بود و گاهی وجوهات به آنجا نمیرسید و خودش هم وضعیت مالی خوبی نداشت، به همین خاطر شهریهها یا نمیرسید یا کامل نمیرسید و مسئولان مدرسه به سختی اوضاع مالی را اداره میکردند.
خود حضرتعالی چطور شد که به خرمآباد هجرت کردید و درس را در حوزه علمیه خرمآباد ادامه دادید؟
علت اینکه به خرمآباد رفتم، این بود که علم در غربت بهتر تأثیر خودش را میگذارد. عموی من هم در خرمآباد و از شاگردان برجسته مرحوم آیتالله کمالوند بود. وقتی هم آیتالله کمالوند نبود، عمویم آیتالله مروجی را مأمور امام جماعت میکرد؛ یعنی تا این حد مورد اعتماد بود که اساتید و طلبههای آنجا همگی پشت سرش نماز میخواندند. ایشان چون از آنجا آشنایی داشت، مرا برای رفتن به حوزه خرمآباد تشویق میکرد. مرحوم پدرم کشاورز بود و خیلی دلش میخواست که من طلبه بشوم و خود ایشان مرا به خرمآباد برد و به عمویم سپرد. علت دیگر در آن مقطع زمانی حوزه علمیه خرمآباد به واسطه حضور آیتالله کمالوند گرمتر از حوزه بروجرد بود. تا قبل از آن بروجرد مرکز علوم حوزوی در استان لرستان بود. خود مرحوم آیت الله کمالوند ابتدا در بروجرد درس خواند و بعد به قم رفت. وقتی به خرمآباد رفت و حوزه علمیه را تأسیس کرد، چند استاد زبده را به آنجا دعوت کرد و خودش هم خیلی خوب مدیریت میکرد و نمیگذاشت که طلبهها با کمبود شهریه مواجه بشوند. اولین شهریه ایشان سی تومان بود. طلبه در همان ابتدای آغاز تحصیل، سی تومان شهریه میگرفت. در آن زمان سی تومان رقم قابل توجهی بود و ما با آن سی تومان با قناعت زندگی میکردیم. آنهایی هم که در سطوح بالاتر بودند، شهریه بیشتری میگرفتند.من در آن مقطع زمانی مجرد بودم و با همان سی تومان زندگی را میگذراندم.
برنامههای آیتالله کمالوند در حوزه علمیه خرمآباد به چه شکل بود و ایشان چگونه آنجا را مدیریت میکرد؟
یکی از برنامههای آیتالله کمالوند این بود که شبهای پنجشنبه از طلبهها در حوزه علمیه امتحان میگرفت. آن حوزه حدود چهارده یا پانزده حجره داشت و به ترتیب هر هفته از یک حجره امتحان میگرفت. حجرهنشینها که سرجایشان بودند و عدهای دیگر هم متأهل و وابسته به حجرهای سابق خود بودند، میآمدند و امتحان میدادند. برای مثال ما سه نفر مجرد در یک حجره بودیم و چهار نفر متأهل هم که از آن حجره رفته بودند، از آن حجره سهم داشتند. حق داشتند که گاهی به آن حجره بیایند و از آن استفاده کنند. مجموع طلبههای مجرد و متأهل وابسته به یک حجره، شبهای پنجشنبه اگر نوبتشان باشد، باید میآمدند و امتحان میدادند. خود آیتالله کمالوند هم سر جلسه امتحانات حضور داشت. خدا ایشان را رحمت کند، هر بار که امتحان میدادیم، به من جایزه میداد؛ بنابراین در آن زمان مدرسه علمیه خرمآباد خیلی گرمتر و فعالتر از مدرسه علمیه بروجردی بود و حتی میگفتند بعد از قم، حوزهای به گرمی آنجا نداریم؛ حتی از مشهد و اصفهان و... . درسها از اول صبح ساعت هشت، شروع میشد و تا یازده ادامه داشت. در طول این ساعات صدای درس و بحث در کل حوزه میپیچید. عموی ما هم در خرمآباد بود؛ اما چندی نگذشت که آیتالله کمالوند به رحمت خدا رفت. من در سال 1342 به خرمآباد رفتم و ایشان در اردیبهشتِ سال 1343 در سن 64 سالگی بعد از یک دوره بیماری به رحمت خدا رفت.
ایشان نزد بزرگان و مراجع زمان خودش و مردم خرمآباد چه جایگاهی داشت؟
آیتالله کمالوند مورد عنایت حوزه علمیه قم و علما، بهخصوص امام خمینی و آیتالله بروجردی بود. حتی ایشان را بهعنوان نماینده حوزه علمیه قم به ملاقات شاه میفرستادند. در آن زمانی که نهضت شروع شد، یعنی در سال 1341 که اصطکاک بین حوزه با شاه به وجود آمد، بنا شد یک نماینده از طرف حوزه و مراجع برود و با شاه صحبت کند. آیتالله کمالوند را انتخاب کردند؛ چون شخصیت جاافتاده و سر و زباندار و سیاسی بود. کسی که بتواند با شاه صحبت کند و حرف حوزه را به آنها برساند، انتخاب شد و به ملاقات شاه رفت؛ البته از محتوای صحبتهای رد و بدل شده ایشان با شاه را اطلاع ندارم؛ اما میخواهم بگویم که چنین شخصیتی داشت. وقتی به رحمت خدا رفت، شهر و حوزه علمیه خرمآباد منقلب شد. ایشان در تهران فوت کرد و بعد در قم در مسجد بالاسر پایین قبر استادش مرحوم آیتالله حائری یزدی دفن شد. البته سنگقبر ندارد؛ اما قالیچهای به همراه نوشتهای روی قبر ایشان گذاشته شده بود. گاهی هم آن قالیچه را برمیدارند و الان هم روی قبر ایشان نیست. با اینکه در قم دفن شد، اما خرمآباد مثل روز عاشورا منقلب شد. در مراسم فاتحهخوانی آنجا یکی از علما، به نام حاج سید حسین جزایری با اینکه با حوزه علمیه خرمآباد هم ارتباط نداشت، اما از علمای شهر بود و در حوزه علمیه قم درس میگفت و ما هم بعداً مقداری در تابستان نزد ایشان مکاسب خواندیم، به منبر رفت؛ یعنی در اولین منبر مراسم فاتحه آیتالله کمالوند، حاج سید حسین جزایری سخنرانی کرد. در صحبتهایش خیلی گریه میکرد. از جمله صحبتهایش گفت: «چند وقت پیش حاجآقای کمالوند به من فرمود: حاج سید حسین، من تا الان هفتصد هزار تومان از پول شخصی خودم خرج حوزه علمیه خرمآباد کردم.» نقل این داستان مربوط به سال 1343 است. در آن زمان هفتصد هزار تومان رقم بسیاری بود که شاید میشد یک روستای کامل را با آن خریداری کرد. یادم هست دو یا سه سال قبل از آن و قبل از آنکه طلبه بشوم، روستایی در بروجرد با نام شاهویران بود که نسبتاً روستای بزرگی به شمار میآید و پنج کیلومتر با شهر فاصله دارد. در آن موقع بُن کل روستا را چهارصد هزار تومان فروختند؛ یعنی تمام زمینها و چشمهها و خانهها را با این مبلغ فروختند. شاید سی خانوار در آن روستا کشاورزی میکردند. با این رقم آن موقع، میتوان فهمید که هفتصد هزار تومان در آن زمان چقدر ارزش داشت و آیتالله کمالوند آن مبلغ را خرج حوزه علمیه و طلبهها کرد؛ یعنی وقتی وجوهات نمیرسید، ایشان از جیب خودش به طلبهها شهریه میداد. اساتیدی هم که به آن مدرسه علمیه برای تدریس دعوت میشدند، به وضع معیشتیشان رسیدگی میکرد.
اساتید حوزه علمیه خرمآباد در زمان حیات آیتالله کمالوند چه کسانی بودند؟ کدام یک از آن بزرگان الان در قید حیاتاند و کدام به رحمت خدا رفتند؟
آقای صادقی از اساتید بنام حوزه علمیه خرمآباد است که آیتالله کمالوند ایشان را به آنجا دعوت کرده بود و تاکنون در همانجا هست. البته اخیراً کسالت دارد و برای تدریس نمیرود. در آن زمان ممتحن مدرسه علمیه خرمآباد بود. از من میپرسید که تا کجا درس خواندهای؟ من هم جواب میدادم و مرا به خاطر پاسخهای درست تشویق و ترغیب به تحصیل میکرد.
آیتالله کمالوند شخصیت جاافتاده و مقبول همگان بود. شخصیتی ثروتمند که نیازی به کسی نداشت و حتی از جیب خودش به حوزه کمک میکرد. به همین خاطر برای رونق گرفتن هر چه بهتر و بیشتر حوزه علمیه خرمآباد، اساتید مبرز و برجستهای را دعوت کرد. یک آقایی را که تحصیلکرده نجف بود، به خرمآباد برای تدریس دعوت کرد. ایشان همدوره آیتالله مکارم شیرازی بود. با اینکه استاد مکاسب و رسائل و کفایه بود، به ما حاشیه درس میداد تا از ابتدا با این مطالب آشنا بشویم. همچنین آقای مجلسی که رساله دارد و الان در اصفهان است و خداوند انشاءالله ایشان را حفظ کند. آیتالله کمالوند ایشان را هم به خرمآباد دعوت کرده بود تا به طلبهها تدریس کند که تحصیل کرده نجف بود. آقای عبودیت هم در اصفهان بود و به حوزه علمیه خرمآباد از سوی آیتالله کمالوند دعوت شد. استاد ما بود و حاشیه را نزد ایشان خواندیم. انسان متدین و باتقوا بود و در حجره زندگی میکرد. زن و فرزندانش در اصفهان بودند و به خرمآباد میآمد و به ما درس میگفت. سال گذشته در زمستان به رحمت خدا رفت. مردم هم به ایشان بیشتر به خاطر تقوا و عرفانش عنایت زیادی داشتند.
حوزه علمیه خرمآباد، حوزه گرمی بود و آیتالله کمالوند هم از علمای تراز اول آنجا به شمار میآمد و این حوزه نتیجه کار و تلاش ایشان است.
آیتالله کمالوند با مردم خرمآباد و عشایر استان لرستان چگونه تعامل میکرد؟
رفتارش و تعاملش با مردم خیلی خوب بود. در شبهای ماه مبارک رمضان درس تفسیر و درس خارج داشت. در آن موقع چون ماه رمضان در زمستان واقع میشد، شبها هم طولانیتر بود. در ساعت چهار مناجات میکرد و حدوداً ساعت پنج و نیم اذان صبح میگفت. در ساعت دو الی سه برای اساتید مدرسه، در منزل خودش درس خارج و از ساعت سه الی چهار برای عموم تفسیر میگفت. ما طلبهها اگرچه درس خارج را نمیتوانستیم برویم، اما جلسات تفسیر را شرکت میکردیم. مردم عادی هم میآمدند و منزل ایشان جمعیت زیادی میآمد و اغلب از متدین بازاری بودند. بعد از ساعت چهار صبح، مقداری مناجات میکردند و سحری میل میفرمودند. لذا ارتباطش با مردم اینطور گرم و صمیمی و علمی بود. خداوند ایشان را رحمت کند. با عشایر هم ارتباط خیلی خوبی داشت و در آنجا وزنه مهمی برای پشتوانه حوزه و نهضت بود. در واقع نهضتی که در قم برپا شد، در استان لرستان هم پشتوانه قوی داشت؛ چون مردم آیتالله کمالوند را قبول داشتند و شاید اگر جهاد میداد، عده زیادی حاضر میشدند و در مقابل حکومت شاه ایستادگی میکردند.
در پایان اگر نکته خاصی درباره شخصیت آیتالله کمالوند باقی مانده، آن را بهعنوان حُسن ختام گفتوگو بیان بفرمایید.
به نظرم دو نفر از بزرگانی که دیدیم، گمنام ماندند و آنطور که حقشان بود، شناخته نشدند: یکی مرحوم آیتالله کمالوند است که در خرمآباد شخصیت بینظیر و مطرحی بود، اما در سطح کشور چندان شناخته شده نشد. جز طلبههای خرمآباد و مردم خرمآباد و مراجعی که در آن زمان با آیتالله کمالوند ارتباط داشتند، کمتر کسی ایشان را میشناسد؛ دوم مرحوم آیتالله شیخ علیمحمد بروجردی نجفی که در بروجرد بود. ایشان رساله توضیح المسائل داشت و جزو علمای تراز اول به شمار میآمد؛ اما به هر ترتیب بهطور کافی شناخته نشد.
آیتالله کمالوند فقیه برجسته بصیر بود. این بصیر بودن خیلی مهم است. بعضیها فقاهت بالایی دارند، اما بصیرت ندارند. ایشان فقیه برجسته بصیر و از علمای تراز اول بعد از آیتالله بروجردی بود.