دکتر علی محمد حاضری عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس از دوران دانشجویی اش با آرمان ها و دیدگاه های اسلامی به عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی پا گذاشته است. او مدتی درسمت معاونت پژوهشی موسسه ایفای نقش کرد و سپس مسئولیت پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی را بر عهده داشت و هم اکنون نیز مدیر گروه جامعه شناسی این پژوهشکده است. وی همچنین مسوولیت دبیری انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها را نیز بر عهده دارد. از همین جهت برای تحلیل دیدگاه های امام خمینی(س) در رابطه با دانشگاه ها با ایشان به گفتگو نشستیم.
در ابتدا به نظر می رسد بهتر است تا بدانیم حضرت امام خمینی(س) چه ارزیابی کلی پیرامون دانشگاه و علوم جدید داشتند لطفاً در این رابطه توضیحاتی بفرمایید.
اگر بخواهیم بحث نگاه امام در مورد دانشگاه ها را واکاوی کنیم بهتر است به سوابق و پیشینیه وجه غالب نگاه روحانیون به علوم جدید و دانشگاه ها در ایران برگردیم؛ تفاوت نگاه امام اینجا کاملاً مشخص دیده می شود. با توجه به مسایلی که در نحوه انتقال علوم جدید به ایران اتفاق افتاد و همین طور سابقه ای که این علوم در غرب در تعارض با کلیسا داشت این علوم و نهادهای علمی در ایران با تحریم یا نگاه منفی اکثریت و وجه غالب روحانیون مواجه بود و من در مقاله دیگری توضیح داده ام که ما حدود یک صد سال برای تشخیص لزوم اخذ علوم و دانش های جدید و توجه به آنها تاخیر داشتیم تا وجه غالب روحانیون از آن نگاه طرد و منفی خارج شوند. اما به نحو مشخصی در همان شرایطی که دیدگاه های غالب به این شکل بود و اصولا روحانیونی که نگاه مثبت و یا ارتباط های قوی تری با دانشگاه داشتند به نوعی اعتبار و حیثیت خودشان را در جمع سایر روحانیون و فضای حوزوی از دست می دادند، در این فضای فکری و اندیشه ای، امام از سال چهل و دو که رسماً نهضت خود را آغاز کرد و وارد مناسبات سیاسی شد یکی از اولین حلقه های ارتباطی در این حرکت و مبارزه ،جامعه دانشگاهی و دانشجویان بودند. عامل این نزدیکی از یک سو ارتباط ها و پیام ها و تماس هایی بود که امام با جامعه دانشگاهی داشت و از سوی دیگر مواضعی بود که امام در مبارزه با شاه اتخاذ کرد و روی نکات و وجوهی انگشت گذاشت که جامعه دانشگاهی و علمی کشور آن مواضع را معقولانه و قابل دفاع می دانست.
درهمان سالهای دهه 40 بسیاری از روحانیون با اصل اصلاحات ارضی رژیم شاه مخالفت می کردند در حالی که کمونیست ها و خود رژیم ادعا می کردند که این مخالفت به خاطر این است که خود این ها دستشان در دست فئودال ها و اربابان است و یا خودشان زمیندار و ارباب هستند. امام همان موقع در این رابطه هشدار داد؛ با اینکه با اصل انقلاب سفید شاه مخالف بود توجه داشت که با اصلاحات ارضی مخالفت نشود و اصلا موضع امام این نبود که شاه دارد حقوق اربابان را غصب می کند و این نگاه را نداشت .حتی در مورد بحث آزادی زنان در لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و موارد دیگر امام هیچگاه معتقد نبود که اصل اعطای این آزادی ها به زنان خلاف شرع است بحث این بود که رژیم شاه دارد از این امر سوء استفاده می کند و دروغ می گوید. استدلال امام این بود که اگر شما واقعاً به دنبال انتخابات و مشارکت مردم هستید مگر مردها در این مملکت آزاد هستند که شما بحث زنان را مطرح می کنید. این وجوه بود که جامعه دانشگاهی را به حمایت و دفاع و همسویی با مواضع اینگونه روحانیتی تشویق می کرد والا ممکن بود همان موقع روحانیون دیگری با شاه هم مخالفت بکنند ولی مواضع و دیدگاه هایشان نمی توانست قابل قبول و قابل توجه دانشگاهیان باشد. مخالفت با اصل اصلاحات ارضی و اصل آزادی زنان و یا مواردی از این قبیل هیچ گاه نمی توانست نظرجامعه دانشگاهی آن روز را برای حمایت جلب کند.
تقریبااز همان سال چهل و دو ،پا به پای حرکت امام غیر از بخشی از بازار و بخشی از روحانیت که با امام همراهی می کرد، یکی از پایگاه های ارتباطی و حمایتی امام جامعه دانشگاهی بود و در تمام طول سالهای تبعید هم اسناد ومکاتبات امام نشان می دهد این ارتباط ادامه داشته است . یکی از صورت های مختلف این ارتباط و تماس و نامه نگاری هایی است که امام با انجمن های اسلامی و جریان های دانشگاهی دارند. به این ترتیب باید گفت اساساً امام اعتقاد داشت نسبت به مسایل دانشگاه به عنوان یک مقوله با اهمیت نباید نگاه حذفی و دفعی داشت و این نگاه غلطی است؛ بلکه حتماً می بایست به دانشگاه به عنوان نهادی مهم و تاثیرگذار توجه و عنایت داشت و امام رویکرد مثبت به تلاش ها، اقدامات و فعالیت های مبارزین دانشگاهی و فعالیت های علمی آنان را یک اصل می دانست. لذا این رویکرد اساسا در تقابل با رویکردی است که دانشگاه را صرفامحل علوم ملحدین و محل تلاش های منکرین خدا می دانست و در موضع تکفیر کلیت دانشگاه و صاحبنظران علوم جدید بود. این امر تفاوت نگاه امام را در مورد دانشگاه نشان می دهد و اگر امام بعضا در همان سالها نگاه انتقادی هم داشته باشد راجع به سیاست گذاری های رژیم شاه در مورد دانشگاه است که امام معتقد بود که رژیم خیلی مایل نیست که دانشگاه های ما به طور بنیادین رشد مستقلانه ای داشته باشند، مثلا یکی از اشارات امام این بود که 50 سال است که ما دانشگاه داریم ولی برای یک عمل جراحی معمولی، خانواده سلطنتی و دیگر سران حکومت بلند می شوند و به اروپا و آمریکا می روند و از دید امام این اقدام آن ها به منزله تحقیر جامعه علمی کشور است.درحقیقیت نگاه امام به فرایند علمی و دانشگاهی و دانشگاهیان کاملاً مثبت بود و حتی در همان شرایطی که بخصوص در دهه 50 فعالیت دانشگاهی ، به نقش کسانی مثل دکتر شریعتی کاملا گره خورده بود و بسیاری از روحانیون در جهت موضعگیری و تقابل با شریعتی بودند ،امام هیچگاه حاضر نشد این صف آرایی مقابله با شریعتی را تایید کند بلکه با مواضع تلویحی و بعضاً تصریحی، انتقاداتی به برخی از مباحث شریعتی دارد ولی حرکت شریعتی وانگیزه ها و علایق و نوع تلاش وی وامثال او را مثبت و قابل دفاع ارزیابی می کند.
ارزیابی شما از انتظارات حضرت امام از دانشگاه ها چیست؟
من فکر می کنم یکی از اصلی ترین محورهای انتظارات امام از دانشگاه بعد توجه ایشان به خود باوری علمی و خود اتکایی علمی است و اینکه بالاخره دانشگاه در مسیر تحقق هدف استقلال خواهی ملت ایران اقدام کند. اگر این را یکی از انتظارات اساسی امام بگیریم ،به نظر می رسد آن وجه نظر امام تا حد بسیار زیادی تامین شده است. من به یک مورد اشاره کنم .بااینکه در رژیم شاه تا سال 57 حدود پنجاه سال از عمر نظام دانشگاهی ایران می گذشت و در زمان شاه همه امکانات ارتباطی و همراهی و همکاری و شرایط مساعد توسعه علمی و ارتباطات علمی با دنیا ی غرب هم فراهم بود، هیچ مانعی هم وجود نداشت و تقریبا می شود گفت در رژیم شاه سیاست های توسعه دانشگاهی و روند توسعه دانشگاه ها هم وجود داشت یعنی اینطور نبود که رژیم شاه به دانشگاه ها بی اعتنا باشد، توسعه علمی هم انجام می شد؛ ولی نوعاً در رژیم شاه توسعه عملی محدود به مرحله لیسانس و مرحله ما قبل آن بود و در آن دوره سطح نهایی تولید علم که در سطوح تحصیلات تکمیلی فوق لیسانس و دکترا اتفاق می افتاد کمتر مورد توجه بود. ما در ایران رشته هایی داشتیم که سی چهل سال در مقطع لیسانس تدریس می شد ولی در همان سطح لیسانس مانده بودند و مقطع فوق لیسانس هم خیلی کم داشتند و اصلا ما قبل از انقلاب جز چند رشته محدود مثل ادبیات فارسی و پزشکی دکترا نداشتیم. در رشته های علوم پایه و علوم انسانی و.فنی.. ما دوره دکترا نداشتیم وفقط تعداد محدودی رشته فوق لیسانس داشتیم. نه اینکه فرصت این امر فراهم نشده بود .طبق معمول نظام های دنیای غرب هر جایی ودر هر رشته ای را که مدتی در مقطع لیسانس تدریس کردند شرایط برای رسیدن به مرحله فوق لیسانس هست و سه یا چهار سال که فوق لیسانس ارائه کردند قاعدتاً باید زمینه ها و شرایط برای ارتقا به سطح بعدی به وجود آمده باشد.ظاهرا دران موقع جهت گیری سیاسی و سیاستگذاری آموزش عالی این است که این مقاطع درایران تولید نشود و فعالیت نشود. من اشاره می کنم بلافاصله پس از انقلاب فرهنگی و سالهای اولیه پس از انقلاب، یک جهت گیری کلی متاثر از آن علایق امام و سیاست های کلی انقلاب در اینکه این رشته ها دایر شود به وجود آمد و ما امروزه خوشبختانه تقریبا در اکثریت رشته های رایج دنیا ، در نظام دانشگاهی ایران ، در سطح فوق لیسانس و دکترا دا ئر هستیم و الان کم رشته رایجی هست که ما هنوز نتوانسته ایم ظرفیت عالی ترین سطح را در آن به وجود آوریم. متناسب با آن توسعه مبنایی مقاطع تحصیلات تکمیلی، از طریق پایان نامه و تحقیقات در حوزه رشد علمی و فناوری ها دستاوردهای خوبی داریم. نمی گویم نقایصی نداریم ولی روی هم رفته در مقایسه با بخش های دیگری ازحوزه فرهنگ و اجتماع و سیاست و اقتصاد ،در حوزه علمی و خود اتکایی علمی نسبتاً از قلمروهای موفق و پیشرفته نظام جمهوری اسلامی است که می شود گفت تا حدودی تحقق بخش منویات حضرت امام بوده است.
اما انتظار دیگری که امام از جامعه دانشگاهی و نظام دانشگاهی داشتند همان فهم کاملا روشن بینانه و راهگشا در عرصه های مختلف بود.در این بعد نظام دانشگاهی ما به اندازه کافی نتوانست بسمت ارایه یک چهره اسلام پیشتاز خرد گرا و حل کننده مسایل و معظلات اجتماعی کشور حرکت کند و علت اش هم این بود که در این عرصه ها به تدریج یک نوع محدودیت های سیاسی وتنگ نظری هایی ایجاد شد که اجازه نداد مطابق بینش امام آن وجه اسلام باوری کاملا خردورزانه و اجتهاد پویا بیشتر مطرح شود و ما شاهد حضور یک برداشت بسته تر از اسلام بودیم که آن نگاه، درجامعه دانشگاهی ایران نمی توانست بخوبی مورد اقبال و استقبال قرار بگیرد.
به هرحال این دیدگاههای بسته تر از اسلام که همان چیزی است که امام هم به واسطه تسلط نگرش های مرتجعانه و یا غیر منطبق با زمان و مکان از آن نگران بود ،نشاط و شادابی لازم را از نظام دانشگاهی گرفته یا تحلیل برده است ولی در مجموع بخش مهمی از اهداف و انتظارات امام از جامعه دانشگاهی تحققش به سمت روندصعودی بوده است.
آیا وقایع سال های اول انقلاب به خصوص انقلاب فرهنگی را در راستای تحقق این دو خواسته و انتظار می دانید؟
به نظر من اصولا در هر انقلابی رخدادها را می بایست در ظرف زمانی و اقتضای زمانی خودش ارزیابی کرد و سنجید و خارج کردن رخداد و حادثه از ظرفیت ها و شرایط زمانی خودش و نگاه به آن بر اساس شرایط و معیارهای غیر منطبق بر آن زمان ،نگاه و ارزیابی درست و یا واقع بینانه ای به دست نمی دهد. واقعیت قضیه این است که درفضای دانشگاهی کشور در شرایط قبل از انقلاب و آخرین سالهای رژیم شاه ،اندیشه های مارکسیستی و در عین حال غربگرایانه و روشنفکرانه سکولار غیر منطبق با دین فعال بود و این دیدگاه ها در دانشگاه قوی تر و گسترده تر از محیط عمومی جامعه بودند.البته طی دودهه آخر ،جریان اسلامگرا رشد خیلی خوبی داشت ولی وقتی انقلاب اسلامی به پیشتازی بخشی از نیروهای دانشگاهی منطبق با تفکر دینی و با همراهی و پیشتازی روشنفکران دینی و روحانیان نواندیش وحمایت قاطبه مردم صورت گرفت ،یعنی بخش عمده ای از ملت ایران که فرهنگ دینی و باورهای دینی داشتند با پیشتازی این بخش از نیروهای دیندار انقلاب، حرکت کردند و انقلاب را به پیروزی رساندند،وزن نیروهای غیر اسلامگراهم در دانشگاهها کم نبود. به این ترتیب نرخ دینداری و دین باوری کلیت جامعه ایران در آن موقع بیشتر از این نرخ در نظام دانشگاهی بوده و سهم و مقدار حضور نیروهای مارکسیستی در دانشگاه بیشتر از جامعه بود.به هر حال بعد از پیروزی انقلاب و به خصوص بعد از رفراندوم ،معلوم شد سهم نیروهای حمایت کننده از اندیشه اسلام انقلابی و پویای امام و نیروهای روشنفکری دینی در جامعه رقم بالایی است و نرخش هم در رفراندوم خودش را نشان داد. این رفراندوم نشان داد که نود و هشت درصد مردم مدافع این ایده واین نگاهی است که اسلام مدرن را با ارزش های دموکراتیک و آزادی و پیشرفت تلفیق کرده و مفهوم مرکب یاترکیبی جمهوری اسلامی از آن بیرون آمده است که در زبان امام و روشنفکران دینی و روحانیون روشن بین جاریست. آن موقع تلقی سازگاری بین همه ارزش های دموکراتیک و ارزش های مترقی و پیشرفت های علمی و تکنولوژی و ارزش های مدرن با دینداری و دین باوری با هم مطرح شد و تلقی جمهوری اسلامی به وجود آمد. ما در واقع یک نود و هشت درصد حمایت را در کلیت ومتن جامعه داریم اما آن یک و نیم درصد بقیه که حمایت عمومی را ندارد عمدتاً جایش کجاست؟ در بقیه جامعه که جایی ندارد و خودش را عمدتا در نظام دانشگاهی متمرکز کرده بود. اینجاست که ما در سال 58شاهد آن بودیم که بخشی از جامعه که در کل جمعیت سهم اش یک درصد است ، نیرویش را در دانشگاه متمرکز کرده است. از طرف دیگر ، نیروهای مسلمان وفادار به ارزش های انقلاب و نظام که قبل از انقلاب در همان نظام دانشگاهی فعال بودند و حتی در سالهای 56 و 57 در اوج فعالیت های رقابتی جریانهای دیندار و مارکسیست در دانشگاه، شانه به شانه همدیگر حرکت می کردند، بعد از انقلاب ،بخش اسلام گرای این نیروها به تناسب نیازها و ضرورتهای انقلاب در فعالیت های بیرونی حضور پیدا کردند و به همین واسطه نمی توانستند در دانشگاه حضور داشته باشند. لذا فضای دانشگاهی به نحو کاملا متمایز از فضای کلی جامعه ،مرکز تجلی فعالیت های غیر منطبق با اندیشه های مقبول مردم حامی امام و انقلاب شده بود. به همین جهت بخشی از فعالیت انقلاب فرهنگی محصول همین قسمت بود که این انرژی یا نیروی متراکم شده در دانشگاه ،سنخیتی با سهم نیروهای موجود در کل کشور ندارد و این جریانات حاضر نبودند دانشگاه را مطابق انتظارات و براساس معیارهای نود هشت درصدی مردم اداره کنند وبه نحو اجتناب ناپذیری چنین ناسازگاری بین انتظارات نیروهایی که از بقیه جامعه رانده شده بودند و صرفا در دانشگاه متمرکز بودند با مطالبات و خواسته های عمومی کشور که کلیت جامعه و مردم به دنبال آن بود به وجود آمد.
به این اضافه کنیم بحث های مربوط به نظام دانشگاهی باقی مانده از رژیم سابق که به علت بقایای خودباختگی های قبلی ،باور چندانی به توسعه علمی نداشت و در واقع یک نوع خود باوری علمی که لازمه حرکت بود آنجا وجود نداشت. این دو مسئله یعنی هم وجه سیاسی و هم این وجوه انتظارات تعمیق بخشی به ارزش های علمی دانشگاه ،دست به دست هم داد و این امر موجب شتاب بخشیدن به جامعه دانشگاهی در جهت انطباق هر چه بیشتر با کلیت انقلاب و انتظارات مردم ذیل عنوان انقلاب فرهنگی را موجب شد. اما در ان قضیه هم مثل خیلی از رخدادهای دیگر انقلابی که همیشه افراط و تفریط و تندروی ها و ناکارآمدی هایی به وجود می آید آنجاهم بوجود آمد که بعدها حتی خود امام هم مثلاً در ارتباط با گزینش ها چند بار نهیب زدند و نارضایتی خودشان را اعلام کردند .یا در همان موقع بخشی از جریانات افراطی اسلام گرایی ظاهر شد که مثلا دیوارکشی یا پرده کشی درکلاس درس بین دانشجویان زن و مرد ایجاد کردند. امام و اسلام گرایی امام از این جنس نبود و امام هم آن موقع شبانه دستور داد که همه آنها را جمع کنند. وقتی که اساساً این گونه تلقی ها و باورها وجود داشته باشد ،طبعا بالاخره در رخدادها و عملکردها و اقدامات ،جاهایی اثر خودش را می گذارد. نمی شود که دانه دانه اقدامات را مراقبت کرد و بالاخره وقتی می گوییم اسلامی شدن دانشگاه ها یک جایی اش هم اینگونه ظهور و بروز دارد، معلوم می شود که در اسلامی شدن دانشگاه ها برداشت های کج سلیقه و غلط و انحرافی و تندروی هم وجود داشته و آنها هم قطعاً تبعات خودش را در مقاطعی گذاشته است وهنوز هم ادامه دارد.
گذشته از ارزیابی کلی که از کارنامه سی ساله پس از انقلاب داشتید انتظار می رفت که در نیمه دوم این دوره با پایان جنگ تحمیلی و دوران بازسازی روند توسعه علمی سرعت بیشتری بگیرد ارزیابی تان از این دوره و میزان تحقق انتظارات چیست؟
در ارتباط با سیاست های توسعه علمی کشور صرف نظر از جبهه بندی های سیاسی که وجود دارد در نوع سیاست های علمی بعد از انقلاب سه نوع دیدگاه در مقابل هم وجود داشته است. یک نگاه ،تلقی اش از دانشگاه مطلوب جمهوری اسلامی در دوره حاکمیت اسلام، تسری بینش های متحجرانه از اسلام به محیط های دانشگاهی است ،تلقی این نگاه از اسلامی شدن دانشگاه و محیط آن بیشتر یک نوع صورتگرایی است و نگاهش به بقیه امور و عقل و دانش های بشری نگاه بسته تری است. این نگاه اثر خودش را بر بخشی از فعالیت ها داشت. نقطه مقابل این حرکت نگاهی بود که الآن هم داریم که به توسعه علمی کشور و علم به عنوان یک مقوله کاملاً جهانی و با استانداردهای کاملاً عام که علم را اصولاً و ذاتاً مرز ناشناس می داند ومعتقد است که در سیاست علمی ما،هیچ گونه بومی سازی و انطباق با ضرورت ها و نیازهای ملی و بومی ضرورتی ندارد و بایستی با طراز علم جهانی حرکت کنیم و براساس همان شاخص ها حرکت کنیم این نگاه البته معتقد است در بلند مدت این نوع روندهای توسعه ،بالاخره به توسعه کشور کمک می کند. یک گرایش دیگر در این میان بین آن نگاه افراطی اسلام گرایی متحجرانه و آن نگاه استاندارهای عام علم وجود داشت و آن این بود که ضمن اینکه بایستی افق علمی بلند مدت در انطباق خردورزانه از دین و برداشت های کاملا اجتهادی نسبت به اصول را داشته باشیم اما ما در حوزه علم یک سری نیازها و اولویت های ضروری تر و بومی تر متناسب با مقتضیات فعلی جامعه خودمان را داریم که بایستی به آنها توجه کنیم و اگر اینها را رعایت نکنیم تلاش علمی ما در درجه اول معطوف به سئوال ها و مساله ها و پاسخ هایی است که در سطح نیازهای کشورهای توسعه یافته است و ما بر اساس نیازهای علمی آنان حرکت می کنیم. آنها نیاز هایشان را مطرح کرده اند و در این رویکرد آن مسایل پاسخ می گیرد. این نگاه می گوید دانشمند شما در مقاله علمی تلاش می کند ولی به چه چیزی پاسخ می دهد؟ به سوالها و نیازهای عام علمی پاسخ گفتن یا حرکت در طراز علمی نیازهای ناسا حرکت کردن فی نفسه امری مطلوب است ولی ما باید به نیازهای تکنولوژیک صنایع داخلی خودمان توجه کنیم که ممکن است آنها 20 سال پیش آن راه را طی کرده باشند. ولی ما اگر به نیازهای خودمان توجه نکنیم باید در همین تکنولوژی و دانش ها همچنان از تولیدات آنها کپی برداری کنیم. ما در سیاست های علمی این سه رویکرد را داشتیم.
در دوره هایی با ایده ها و انگیزه های مثبت وخیر خواهانه برای حرکت به سمت شاخص های کاملاً عام جهانی بر شاخص هایی مثل آی اس آی تاکید بسیار زیادی می شد. اصل این نگاه هم با ایده مثبت و مطلوبی صورت می گیرد اما شما با نگاه آی اس ای لزومانمی توانید یک نیاز علم شیمی فلان کارخانه رنگ سازی فعلی ما را پاسخ بدهید.چون این نیاز در طراز دانش علم شیمی در مقیاس جهانی آن نیست. لذا به نطر بعضی ها الگوی توجه بیشتر به نیازها و ضرورت های بومی برای ما مناسبتر است. به هر حال ما آن سه گرایش را در نظام دانشگاهی داشتیم. به غیر از آن ،نگرش غیر پویا و غیر منطبق بر زمان و مکان در فهم دین که انهم اثر خودش را بر برخی دروس عمومی و برخی از فعالیت های فرهنگی دانشگاه گذاشت ولی در حوزه فعالیت علمی این دو رویکرد بیشتر حضور داشته است. یکی رویکرد کاملا استاندارد و جهانی و دیگری رویکردی که بیشتر می خواست به ضرورت ها و نیازهای بومی و مقتضیات تکنولوژی صنعتی و شرایط خاص جامعه ایران توجه بکند این دو سیاست با هم رقابت می کرد.
در ارتباط بامباحثی که درخصوص علوم انسانی طرح می شود چه نظری دارید؟
من در این موضوع دوسطح ودوگونه بحث متمایز تشخیص می دهم که یک وجه ان تاملات ودغدغه های فابل توجهی دارد که من دراین مجال به آن نمی پردازم .ولی بخش مهی از این بحث که بیشتر بامطامع واهداف سیاسی همراه است ومتاسفانه مطرح کنندگان آنهم مسئولین اجرایی ناآشنا با عمق این مباحث هستند مورد توجه من است .باعنایت به سطح بندی مذکور وبا تصریح به این امر که در اینجا سطح معرفت شناسی آن مورد نظر نیست باید بگویم در همین سطح هم در ارتباط با علوم انسانی من با دو تلقی از این قضیه نظر خود را می خواهم بگویم. دریک تلقی فرض را بر این می گیریم که ادعای این قضیه که برخی از رشته ها اصولا برای جامعه اسلامی و اندیشه های اسلامی خطرناک اند و در وضع فعلی شان آن رشته ها و نظریات و دیدگاه هایشان ممکن است جوانان ایرانی را از ارزش های اصیل باز بدارد و از این علوم به عنوان علوم مضره و علوم خطرناک یاد بکنند این را مفروض می گیریم. من اشاره می کنم که خود این نگاه قابل تامل است ،اما از طرفی اگر با فرض اینکه همین علوم را خطرناک هم بشناسیم و بگوییم اینها علومی اند که محصولاتش و فعالیت هایش به زیان اسلام وکشور تمام می شود، اصلا این استراتژی آقایان برای محدودیت و نفی آنها استراتژی درستی نیست. این قضیه مثل سیاست های جلوگیری از ماهواره و مقابله با ویدئو و امثال آن بود که همه اکنون آن را به عنوان نگاه انفعالی و نگاه غیر فعال در مواجهه با مسایل فرهنگی می شناسیم. اگر این رشته ها حقیقتا خطرناک باشند اتفاقا نشان می دهد که اینها رشته هایی هستند که شما باید بیشترین توجه و بیشترین سرمایه گذاری را برای آن ها انجام دهید و مرکز توجه شما باید همین رشته ها باشد.اگر بگوییم یک رشته ای وجود دارد که در آن بر اساس متد و روشی و بر اساس آن دانش ها می توان انسان ها و گرایش ها و فرهنگ ها و ملتها را مدیریت کرد و آنان را از فرهنگ شان تهی کرد.اگر کارایی این رشته این است و به زعم آقایان اگر رشته ای چنین قابلیت ها و تواناهایی را دارد آنها باید همین رشته را به اندازه کافی بشناسند وبا احاطه کامل و شناخت صحیح با آن مواجه بشوند. تعطیل کردن و ایجاد محدودیت که چیزی را حل نمی کند. اگر معتقدید این رشته ها خطر آفرین اند ، این اسلحه کار آمدی است شما باید با استفاده از آن و در اختیار گرفتن رموز و شیوه ها و راهبردهایش در جهت مقاصد خودتان از آن استفاده کنید. بیشتر این ها نوعی تکنولوژی است و با حصر و بی اعتنایی و تعطیل کردن و در محاق بردن آنها در اینجا، که پروسه اش در دنیای غرب متوقف نمی شود. آنها تولیدات خودشان را انجام می دهند و هر روز هم راهکارهای جدیدی را می دهند و همان تولیدات مخرب به زعم آقایان ،روز به روز نسخه های مدرن تر و جدیدی از آن ها تولید می شود و فقط شمایید که ده بیست سال از آنها عقب مانده اید.
من عقیده دارم که حتی اگر آن تلقی درست باشد این استراتژی در قبالش درست نیست. اما بحث چیز دیگری است.من معتقدم اساسا بخشی از این احساس خطر و توهم ناشی از خطر نسبت به اصل دین نیست. ناشی از خطری است که برخی از این رشته ها نسبت به ارکان قدرت ایجاد می کند. حس پرسشگری و نقادی را پرورش می دهد. آنها می خواهند این نقادی نباشد والا در جامعه ایران در همان دوران قبل از انقلاب و پس از انقلاب ،عرصه دانشگاه باز بوده و شرایط هم کاملا فراهم بوده شما نگاه بکنید ببینید آقایانی که مدعی دانشگاه اسلامی وعلوم انسانی اسلامی هستند چند نظریه علمی روانشناسی اسلامی تولید کرده اند که در جامعه دانشگاهی ارائه نشده است؟ اگردر این زمینه مشکل و ضعفی هم وجود داشته باشد مسوول این نقصان و ضعف همان آقایانی هستند که امروز فریاد وااسلاما سر می دهند؛ یعنی در واقع مشکل خودشان را به حساب دیگران می گذارند. اگر قرار بوده است روانشناسی اسلامی ،همه نظریه ها و مطالبش از منابع اسلامی اخذ شود شما باید دراین سی سال برای این کار اقدام می کردید،منابع و امکانات و حمایت مدیریتی نیز که فراهم بوده است اما چرا در این زمینه اقدامی نکرده اید؟از طرف دیگر اگر حقیقتا این مطالب از موضع درد دین بیان می شود آیا در خود دنیای غرب و جاهای دیگر در علوم دقیقه و علوم تجربی است که بیشتر نقد واشکال بر مبانی کلامی و نگرش هستی شناسانه دینداران وارد می شود یا درحوزه علوم انسانی؟ مثلاً نظریه تکامل به عنوان یک نظریه ای که از همان ابتدا مدعی بود که یکی سری از برداشت های دینی را مورد تشکیک و تردید قرار می داد یا همین امروز در پاره ای از نظریات و دیدگاه های فیزیک و ریاضی است که بعضی از استدلال های هستی شناسانه خدا باورانه را زیر سئوال می برد یا حوزه علوم انسانی؟ لذا در واقع آن جایی که حقیقتا یک نوع استدلال و بحثی وجود دارد که ممکن است با برخی از باورهای دیندارانه متعارض باشد در فیزیک هم هست. همان طور که همین امروز هم برخی از چهره های نامدار علوم طبیعی هستند که دیدگاه ها و حرف هایشان متعارض دین و وجود خداست اما آقایان در آن عرصه هیچ واکنشی نشان نمی دهند،.یعنی گویا عرصه حاکمیت خداوند و خالقیت خداوند اگر زیر سئوال برود هیچ اشکالی ندارد و آقایان هم خیلی نگران نیستند ولی اگر کرسی قدرت یک دستگاه حاکمیتی سیاسی از طریق برخی از باورها وارزش های مطرح شده در بعضی ار این علوم زیر سئوال برود آن جا فریاد واسلاما بلند می شود. به هر حال به نظر من ما در عرصه سیاست های علمی اگر از برداشت های متحجرانه از اسلام بگذریم که در جامعه دانشگاهی هیچ گاه خریدار نخواهد داشت و حتی اگر به زور نیز حاکم شود به قول علما یک حرکت قصری است و نه طبیعی، اولویت و مبنای حرکت ما باید توجه به ضرورت ها و اولویت ها و نیازها ی بومی تر باشد و این حرکت معقول و منطقی است و این امربه هیچ معنا همسو بانگاه محدودیت آفرین برای فعالیت های این رشته ها نیست بلکه نگاه اعتنا و توجه و شناخت ضعف ها و کاستی ها است والبته در این نگاه است که نقادی های بنیادی وهستی شناسانه نسبت به محدودیت های نگرشهایی که انسان را اسیر ابعاد محدود مادی انگارانه می پندارند فرصتی مناسب برای طرح می یابند.