ظهور بریکس چالشی مستقیم برای هژمونی غرب و زنگ خطری برای اروپا است. در دنیایی که قوانین بازی جهانی در حال بازنویسی است، اتحادیه اروپا نمیتواند بیعملی را ادامه دهد. آیا بروکسل اراده سیاسی برای رهبری دارد یا اینکه نقش ثانویهای را قبول خواهد کرد؟ آینده اروپا به توانایی آن در عمل استراتژیک و قاطعانه در این نظم جهانی جدید بستگی دارد.
پایگاه خبری جماران - گسترش و نفوذ روزافزون گروه بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی و سایر متحدان) چالشی بیسابقه برای تعادل قدرت جهانی به شمار میآید. با عضویتی که تقریباً نیمی از جمعیت جهان را شامل میشود و استراتژی اقتصادی متنوعی که در حال گسترش است، بریکس در حال بازتعریف صفحه شطرنج ژئوپلیتیکی و به چالش کشیدن هژمونی غرب تحت رهبری ایالات متحده است.
خاویر ویلامر، روزنامه نگار متمرکز بر تحولات اتحادیه اروپا در وب سایت تحلیلی brusselssignal در این باره مینویسد: اتحادیه اروپا (EU) با خطرات اقتصادی و استراتژیک مواجه است که تهدیدی برای اهمیت جهانی آن و تواناییاش در تحقق اهدافی مانند دستور کار 2030 به شمار میآید. اروپا در یک دوراهی تاریخی قرار دارد: یا باید به یک جهان چندقطبی که بریکس رهبری تغییرات را بر عهده دارد، سازگار شود یا به عنوان یک تماشاگر پشت در بماند. از زمان جنگ جهانی دوم، واشنگتن نیرویی غالب بر قاره اروپا بوده است، اما ظهور یک بلوک جهانی مخالف با منافع غربی، تغییر چشمگیری از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی را نشان میدهد.
بریکس که در سال 2009 تأسیس شد، از یک گروه اقتصادی نوظهور به یک مرکز استراتژیک از آنچه که به نام «جنوب جهانی» شناخته میشود، تبدیل شده است. اعضای کنونی و متحدان بالقوه آن، مانند عربستان سعودی، نه تنها 46 درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند بلکه در زمینههای کلیدی مانند تولید نفت و کنترل مواد معدنی استراتژیک از گروه 7 (G7) پیشی گرفتهاند.
این مزایا در زمینهای که انرژی و کالاها برای اقتصادها حیاتی هستند، بسیار مهم است. ابتکارات بریکس، مانند بریکس پی، یک سیستم پرداخت بینالمللی که میتواند باSWIFT چالش کند و توافقهای تجاری به ارزهای محلی، به دنبال کاهش وابستگی به دلار آمریکا و ایجاد یک سیستم چندقطبی هستند.
این ظهور نه تنها اقتصادی بلکه سیاسی نیز هست. بریکس خود را به عنوان یک پلتفرم برای انتقاد از مدل غربی معرفی میکند که بسیاری آن را منسوخ میدانند.
رهبرانی مانند ولادیمیر پوتین و شی جینپینگ استدلال کردهاند که رادیکالیسم ایدئولوژیک و انحراف اخلاقی غرب جذابیت جهانی آن را تضعیف کرده است. اروپا که به طور سنتی متحد ایالات متحده بوده، در موقعیتی دشوار قرار دارد.
در دنیایی که دیگر حول گروه 7 نمیچرخد، نفوذ اتحادیه اروپا در مناطقی مانند آفریقا و آسیا رو به کاهش است. در حالی که بریکس با پیشنهادات ملموس خود کشورهای نوظهور را جذب میکند، اروپا شرایط و سیاستهایی را ارائه میدهد که دیگر با «جنوب جهانی» که خواستار احترام و خودمختاری است، همخوانی ندارد.
سلطه بریکس در تولید نفت و دسترسی به مواد معدنی استراتژیک چالشی مستقیم برای انتقال سبز اروپا محسوب میشود. کشورهایی مانند چین و روسیه منابع ضروری برای فناوریهای پاک را کنترل میکنند و این امر اتحادیه اروپا را آسیبپذیر میسازد. اگر این اتحادیه زمانی در برابر روسیه در زمینه هیدروکربنها آسیبپذیر بود، اکنون به لطف افراطگرایی اقلیمی در برابر کشورهای بیشتری آسیبپذیر خواهد بود.
تأثیر انزواگرایی مسکو به عنوان تأمینکننده، وابستگی به واردات را تهدید میکند و ممکن است هزینهها را افزایش دهد و زنجیرههای تأمین را تضعیف کند. اورزولا فون در لاین و تیم او سعی کردهاند این ریسک را از طریق توافقهای جهانی کاهش دهند، اما رشد تجارت درون بریکس و ادغام بازیگرانی مانند اندونزی و نیجریه بازارها را دوباره ترسیم میکند.
صنایع اروپایی، به ویژه در زمینه تولید و فناوری، با رقابت فزایندهای مواجه هستند. در این راستا، ایالات متحده سیاستهای حمایتگرایانهای را اتخاذ کرده و رئیسجمهور منتخب دونالد ترامپ وعده افزایش تعرفهها، از جمله برای شرکای خود در NAFTA را داده است. این میتواند چین را به تشدید استراتژی خود برای باز شدن به بازارهای جدید سوق دهد و بریکس را بیشتر تقویت کند.
در همین حال، اروپا در مباحث داخلی درباره جنسیت، معنای واقعی نمایندگی و بوروکراسی گرفتار شده و از چالشهای ژئوپلیتیکی حیاتی غافل شده است. در حالی که اروپا سیاستهای اقلیمی جاهطلبانهای را دنبال میکند، بریکس توسعه مبتنی بر سوختهای فسیلی و رشد سریع را ترویج میدهد. تلاش برای متقاعد کردن چین، روسیه یا هند به پذیرش مدل کاهش رشد به نظر بیهوده میرسد.
برای جلوگیری از موقعیت وابسته در برابر بریکس، اتحادیه اروپا باید به طور فوری در چهار حوزه کلیدی اقدام کند: ایجاد اتحادهای جدید و اصلاح رویکرد خود به آفریقا و سایر اقتصادهای نوظهور. مشروط کردن کمکهای توسعهای به تحمیلهای فرهنگی یا سیاسی دیگر مؤثر نیست. اروپا باید گزینههای صادقانه و محترمانهای را در مقابل مدل بریکس ارائه دهد. همچنین باید بر رقابتپذیری تمرکز کرده و در نوآوری فناوری، زیرساختها و انرژی هستهای به عنوان پایهای برای استقلال انرژی سرمایهگذاری کند.
با چنین اقداماتی، اروپا مستقل از طرفهای ثالث خواهد ماند. خودمختاری استراتژیک ضروری است، اما این امر مستلزم کاهش وابستگی به واشنگتن در عین حفظ یک همکاری عملی با ایالات متحده است. این نیازمند تغییرات سیاسی عمیق است که با بازگشت ترامپ به کاخ سفید دشوار خواهد بود.
ظهور بریکس چالشی مستقیم برای هژمونی غرب و زنگ خطری برای اروپا است. در دنیایی که قوانین بازی جهانی در حال بازنویسی است، اتحادیه اروپا نمیتواند بیعملی را ادامه دهد. آیا بروکسل اراده سیاسی برای رهبری دارد یا اینکه نقش ثانویهای را قبول خواهد کرد؟ آینده اروپا به توانایی آن در عمل استراتژیک و قاطعانه در این نظم جهانی جدید بستگی دارد.