یک رئیسجمهور باید استراتژی گفتاری و گفتمانی داشته باشد. یعنی آنکه نظریهای برای اداره کشور داشته باشد و این نظریه را به مفاهیم و منظومهای گفتاری تبدیل کند و آن را به اشکال گوناگون ومبتنی بر وظایف بخشهای مختلف بیان کند البته بدون آنکه ملال آور و تکراری باشد.
دونالد ترامپ رئیسجمهوری است که زیاد، بیقاعده و گاهی نیندیشیده سخن میگوید. سخنرانیها و ژستها و موضعگیریهای متعدد او گاه به خودشیفتگی و تبرّج تعبیر میشود. جلوه گری و خودنمایی آفت بزرگی برای یک رئیسجمهور است. از ترامپ که بگذریم اغلب روسای جمهور کشورها بصورت روزمره و در باره همه چیز سخنرانی نمیکنند و هر روز بخشهای مهم خبری سخنرانیهای آنان را پوشش نمیدهند. یک «مقام رسمی» دیگر خودش نیست و نیازمند از "خود" گذشتن است. باید از خویشتن و از نفس خود و از جلوه گری که ممکن است به اشکال گوناگونی تجلی یابد گذر کند. نمیتواند بداهه گویی کند یا بی حساب و کتاب سخن بگوید. رسانههای عمومی سبب شدهاند که یک مقام به صد جلوه تماشا شود و به هزار گونه روایت گردد. از اینرو اگر هر روزه به میدان سخن درآید سخت است که نقص وی از چشم خلایق پنهان بماند. همه ما آدمیان نقصهایی داریم، اما، نقص یک رئیس در نظرگاه عوام به عیب او تعبیر میشود. عیب یک رئیس از لحاظ تربیتی بازتاب مخربی در جامعه دارد از اینرو «عیب پوشیده بِهْ تا بر آفتاب رسوایی برنیفتد».
یک رئیسجمهور باید استراتژی گفتاری و گفتمانی داشته باشد. یعنی آنکه نظریهای برای اداره کشور داشته باشد و این نظریه را به مفاهیم و منظومهای گفتاری تبدیل کند و آن را به اشکال گوناگون ومبتنی بر وظایف بخشهای مختلف بیان کند البته بدون آنکه ملال آور و تکراری باشد. «منظومه معنایی» ابزار رئیسجمهور برای متقاعد سازی و برانگیزندگی خلق است. مثلا اگر علاقهمند به عدالت است باید بر فهم و تفسیر روشنی از عدالت تکیه کند و آن را بر بخشهای کارگری و کارفرمایی و کارمندی و مدنی و سیاسی انطباق دهد تا تفسیر خود از عدالت را بر دستگاه عظیم اجرایی تحت امرش جاری و ساری کند. بنابراین، سخنرانی رئیسجمهور بداهه سرایی نیست بلکه دارای یک دستگاه موسیقایی و معنایی مشخصی است. سخن رئیسجمهور بیش از هر چیز رنگ فرهنگ دارد نه آهنگ جنگ؛ سازنده است نه آشوبنده.
سخنرانی یک رئیسجمهور بخشی از اجرای سیاست است. سیاستها برای آنکه اجرایی شوند بایستی بر بدنه دیوانسالاری و در میان مردمان ترویج و تفهیم شوند والا در اجرا با موانع مفهومی مواجه میشوند. لذا افکارعمومی را با خود برای اجرای یک سیاست هماهنگ میکند. یک بخش مهم از مخاطبان رئیسجمهور دستگاه اداری تحت امر خود اوست. رئیسجمهور گرفتاریها و ضعفهای اداری دستگاه خود را از این طریق جبران میکند.
پیام ضعف و استیصال بدترین پیامی است که یک رئیسجمهور میتواند به جامعه منتقل کند. رئیسجمهورِ مستاصل رئیسجمهوری بازنده است. او تجلی قدرت عمومی است و این باید از سخنان اقتدارآمیز او هویدا باشد. رویکرد امید بخشی باید در قالب «راه حل یابی» به عموم مردم منتقل شود نه اینکه با عباراتی کلی، تکراری و شعاری بخواهد به جامعه امید واهی بدهد.
بخش دیگری از مخاطبان یک رئیسجمهور، مخالفان و مانع تراشانند که البته استراتژیهای گوناگونی بسته به نوع آنها باید در پیش گرفته شود. برای برنامه ریزی گفتاری بایستی سنخ شناسی از آنان داشته باشد و برای هر گروهی به تناسب، «گنجینه» ای از مفاهیم یا «زرادخانه» ای از عبارات در انبان داشته باشد. حساب آنان که قابلیت گفتوگو و مفاهمه و مصالحه اجتماعی-سیاسی دارند را از آنان که از اساس در پی گفتوگو و مصالحه نیستند جدا کند و استراتژیهای گفتاری با ترکیبی از واژگان مفهومی (از گنجینه تا زرادخانه) را در باره آنان به اجرا گذارد.
«منظومه معنایی» برای آنکه به گفتمانی عمومی تبدیل شود بایستی قدرت فکری و نظری داشته باشد؛ سخنرانیِ بی مایه، فطیر است. از همین روست که به روسای جمهور پیشنهاد میشود که یک تیم امین و حرفهای از نظریه پردازان در اطراف شان باشد و نه تهی مغزانی که در عمرشان یک کتاب در ادبیات و فلسفه و علوم اجتماعی نخواندهاند. این منظومه معنایی اگر پربار باشد میتوان آن را بصورت "دارکوبی" به عرصه عمومی درآورد. یعنی به مناسبتهای گوناگون گُلِ پرده نشینِ ایده را به گلاب بازاریِ سخن تبدیل کرد.
فرانکلین روزولت در زمانه رکود بزرگ اقتصادی یک استراتژی گفتاری مشخص داشت که حول مفاهیم «امید»، «بازسازی»، و «اتحاد ملی» شکل گرفته بود. جمله معروف او چنین است: «تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خود ترس است». سخنرانیهای او بداهه نبودند؛ تیمی از مشاوران حرفهای متنها را آماده میکردند تا پیامها همراستا با استراتژی کلان باشند. او از تکرار شعارگونه پرهیز میکرد و بهجای آن، راهحلهای عملی را با زبانی فرهنگی و امیدبخش ارائه میداد.
نمونه دیگر آبراهام لینکن است که در زمان جنگ داخلی آمریکا (1861-1865) با چالش حفظ اتحادیه آمریکایی و پایان بردهداری روبهرو شد. گفتمان لینکن حول مفاهیم «اتحاد»، «آزادی»، و «اخلاق انسانی» متمرکز بود. یک سخنرانی معروف او تنها در 272 کلمه یکی از قدرتمندترین نمونههای استراتژی گفتاری است که با عبارت «دولتی از مردم، توسط مردم، برای مردم» یک منظومه معنایی خلق کرد که هدفش بازتعریف دموکراسی و توجیه ادامه جنگ بود. او جنگ را نهفقط یک نزاع نظامی، بلکه یک آزمون اخلاقی برای ملت نشان داد.
یک رئیسجمهور به همه موضوعات اشراف ندارد از اینرو گوش فرا دادن به سخنان مشاوران امین را یک وظیفه قطعی بداند. برای اطمینان، او باید از مشاورانی که با یکدیگر اختلاف نظر دارند بهره برداری کند و خود به "مدیریت دانشِ" آنان اهتمام ورزد. مدیریت دانشِ دانشمندان (که خود ممکن است نظرات متفاوتی داشته باشند) یک امر حیاتی برای رئیسجمهور است. در چنین صورتی است که یک رئیسجمهور میتواند از خطر اسارت فکری بِرَهَد. بویژه رئیسجمهور باید از دوستان و اطرافیان مستبد خود دوری کند و آنها را دایرمدار حوزه فکری خود نکند. او باید بداند که مردمان در محضر بدخویان و بدبینان پروای سخن دارند و به مستبدان در اطراف خود میدان ندهد.
روسای جمهور معمولا به اسارت حلقههای فکری، سیاسی، امنیتی در میآیند. راه گریز این است که رئیسجمهور اطراف خود را نسبت به آزادیهای کارشناسی و اختلاف نظرهای حرفهای ایمن کند و تضمین بخشد. اینها مستلزم معماری حرفهای اطراف یک رئیسجمهور است.
نتیجه آنکه به این امور باید خردمندانه اندیشید نه اینکه آن را به دست تصادف و اتفاق یا عوامزدگی افراد سپرد. البته گاهی گوش یک رئیسجمهور مهمتر از زبان اوست.