آنطور که مورخین میگویند این شهر روزی مهد فرهنگ بوده و نامداران و بزرگانی داشته که سردیس و تندیس برخی از آنها را امروز در کوی و برزن میبینیم، مردان و زنانی از جنس اخلاق و فن و شعر و ادب و هنر و خلاصه فرهنگ. این شهر روزگاری مهد اولین رخدادهایی بوده که امروز بسیاری به آنها مباهات میکنند. اولین کتابخانه ملی ایران ، اولین تئاتر ایران ، اولین اتوبوس شهری ایران ، اولین قطار ایران ، اولین داروخانه شبانهروزی در ایران و اولین مریضخانه ملی ، اولین خانه معلولین و سالمندان ، اولین بازیگر تئاترِ زنِ ایران ، اولین کارخانه برق ایران ، اولین چاپخانه و روزنامه ایران ، اولین خیابان سنگ فرش ایران ، اولین سیستم اِگو و گنداب ، اولین مدرسه دخترانه ایران ، اولین برگزار کنندگان گرامیداشت روز زن در ایران و بالاخره اولین بلدیه یا همان شهرداری در ایران.
اما امروز از آن اولین های رشت جز افتخار تاریخی شان چه برای رشت و مردمانش مانده است؟! کجاست آن افتخارات فرهنگی رشت؟ چه مانده از آن شهر اولین ها جز شعارهایی پر طمطراق برای پز دادن و رای خریدن برخی در بزنگاه ها؟! به عنوان یک زاده رشت گاهی با خود فکر میکنم که این ها میتواند تنها افسانه باشد برای التیام زخم های امروز این شهر، وگرنه مگر میشود شهری با این همه افتخارات ، امروز تا بدین حد سقوط کرده باشد که قلب شهر و یکی از نشانگان تاریخمندی و افتخارش یعنی ساختمان شهرداری درست در مرکز شهر مورد حمله تفکری قرون وسطایی قرار بگیرد آنهم در سال 1397؟! شاید این رخداد را بتوان “سقوط یک شهر” نامید، آنهم نه یکباره بلکه در فرایندی طولانی که انگار چونان یک سیکل بسته دائما در حال تکرار است و شهر و شهروندانش را به این حال و روز انداخته که هنوز جز افتخار کردن به پیشینه فرهنگیشان و جز چند شعار ” اولترا پان رشتیستی” چیزی در چنته ندارند.
پرده اول:
زمان انتخابات است و خیلی از آنها که یا قلبشان برای رشت می تپد و یا وانمود میکنند که میتپد خود را برای نمایندگی در پارلمان این شهر خسته آماده میکنند. مردم هم با اینکه خیلی وقت است از این نمایش خسته هستند و اتفاقا گاهی با انتخاب هایشان این نمایش را به سخره گرفته اند و هنوز هم میگیرند (شریفیان و علی پور شاید حاصل این بازی شهروندان با انتخابات باشند) اما ، باز هم جنب و جوشی برای این انتخابات دارند اما همه آنها که میخواهند وارد کارزار شوند یک دغدغه مشترک دارند و آن تایید صلاحیت است. تمام کاندیداهایی که سبک زندگی مدرن و امروزینی دارند نگرانند که گذشته معمولیشان برایشان دردساز شود و به دلیل سبک زندگی شان اسیر تیغ عدم صلاحیت شوند. سبک زندگی ای که در شهری چون رشت بسیار معمول و همه گیر است و از نظر اکثر شهروندان (که باید انتخاب کنندگان اصلی باشند) نه نقطه تاریک محسوب میشود و نه مایه خجالت ، اما از سوی مراجع تعیین صلاحیت ممکن است به عنوان گناهی بزرگ و نابخشودنی تلقی شود و باعث رد صلاحیتشان شود. افرادی که برای کمک به شهر و مدیریت شهری آمده اند باید یا تمام گذشته خود را پاک کنند و یا از آن اعلام برائت کنند و یا قول همکاری به نهادها و عالیجناب های خاکستری این شهر پس از ورود به شورای شهر را بدهندتا بتوانند صلاحیتشان را بگیرند و تازه خود را در معرض انتخاب شهروندان قرار دهند. اینگونه است که همه آنها در گام اول مدیون همان کسانی شده اند که کنترل نامحسوس شهر را بر عهده دارند و در واقع انتخاب کنندگان اصلی شهر هستند و دیگر پس از انتخاب شدن نمیتوانند نماینده خواسته ها و مطالبات شهروندان باشند، بلکه باید هر تصمیم و کنش و حتی نطق خود را ابتدا به تایید این عالیجناب های خاکستری برسانند.
پرده دوم:
انتخابات به پایان رسیده و شهروندانی که فکر میکنند نمایندگان مورد وثوق و علاقه شان به پارلمان شهری راه یافته اند خوشحال و شادمان از انتخابشان و امیدوار به آینده ای روشن برای شهر هستند. در میان انتخاب شدگان از طیف ها و گروه های مختلف و گاه حتی مقابل هم دیده میشوند. ترکیبی که در نگاه اول ناهمگون و متضاد می نماید و بعید است بتوانند کنار هم کار مشترک و بدون تقابلی را پیش ببرند. اما انگار خود منتخبین عزمشان را جزم کرده اند تا متحد و یکصدا شهر را به سامان برسانند و شهروندان را امیدوارتر کنند. گام اول در این مسیر سخت انتخاب سکانداری برای شهرداری رشت است. از همان ابتدا اسامی زیادی برای تصدی این پست به گوش می رسد. از “ثابت قدمِ ” از اینجا مانده و از آنجا رانده گرفته تا افرادی که حتی نامشان هم برای بسیاری از مردم رشت ناشناس است خود را آماده مدیریت کلانشهری کرده اند که هزاران پروژه نیمه کاره و بر زمین مانده با خود دارد. طیف های مختلف خود را برای این انتخاب در شورای شهر آماده میکنند و رایزنی هایشان را آغاز کرده اند. گروهی درون شورا که اکثریتشان در دوره قبلی هم سابقه حضور در شورا را داشته اند و اکثرشان از حامیان دیروز و منتقدین امروزِ ثابت قدم هستند سفری مارکوپولو وار را آغاز کرده اند و شهر به شهر میگردند تا شهرداری غیر بومی برای این شهر خسته دست وپا کنند انگار که امیدشان از مردان و زنان این شهر ناامید شده و آنها هم باور کرده اند که نامداران این شهر تنها متعلق به تاریخ هستند و امروز هیچکس در این شهر پیدا نمیشود که توان مدیریت رشت را داشته باشد. چند نام دیگر هم در خود شهر مطرح شده که انگار کمی نزدیک تر به شهرداری شده اند. در میان آنها جدی ترین نامها شاید ” کاظمی ” و ” زالفی” باشند. پس از شنیدن این نامها و جدی تر شدنشان اما دوباره دلواپسان پشت پرده این شهر نگران شدند و تک تک اعضای شورا را “صدا کردند” و با ارشاد همراه با ارعاب به آنها فهماندند که اگر یک نام از جلسه علنی شورا بیرون بیاید کارشان تمام است و تمام آنچه از آنها در اختیار دارند را رو میکنند و حتی امکان خروجشان از شورا هم هست. جمعی که تا پایان شب آخر رای گیری دور مهندس زالفی جمع شده بودند و قرار بود حتی با تعداد کم هم در جلسه به او رای بدهند اولین گام را به عقب نشستند و تصمیم گرفتند کاندیدایشان در جلسه استعفا بدهد.
آنان که در جریان ریز آن دیدارها هستند شاید در سالهای بعد شفاف تر و دقیق تر از آن ” شام آخر” سخن بگویند و بیان کنند آنچه امروز یارای گفتنش را ندارند .
پرده سوم:
روز جلسه انتخاب شهردار فرا رسیده و دلواپسان شهر با قلبی آرام و مطمئن، شهر و جلسه علنی انتخاب شهردار را به نمایندگان مرعوب شده سپرده اند و مطمئنند از این جلسه نام هرکسی بیرون بیاید خطری برای منافع پشت پرده آنها محسوب نخواهد شد. در ابتدای جلسه با خواندن نامه انصراف “زالفی ” تقریبا همه آسوده میشوند که دیگر شهر را هیچ خطری تهدید نمیکند و جالب آنکه انگار همه تصمیم میگیرند به گزینه ای رای بدهند که از ابتدا گزینه شان نبوده و ناگهان با اکثریت قاطع آرا نام مردی شنیده میشود که نه رشتی است و نه احتمالا قلبش برای رشت میتپد اما حالا دیگر حامیانی دارد که اتفاقا از” لیست رشتی ها” وارد شورا شده اند و با تعصب خاصی از رشت و رشتی سخن میگویند. مدیریت شهر در یک بازی پشت پرده در دستان مردی قرار میگیرد که شاید هیچ از پیشینه و سابقه فرهنگی رشت نداند ، اما حامیانی ” رشتی و با تعصب ” دارد. شاید مهمترین نقطه عطف و سکانس به یادماندنی این جلسه انتخاب شهردار آنجایی باشد که “فرهام زاهد” به عنوان” آخرین مرد مقاوم و ایستاده ” * به احترام کاندیدای مستعفی از جای برمیخیزد و شاید با این کار از ابتدا اعلام میکند که ”خواستیم اما نگذاشتند” .
در این انتخاب شهردار غیر بومی اما برنده اصلی احتمالا” رضا رسولی ” است که از ابتدا مبدع سفرهای یافتن شهردار است و به خود میبالد که از ابتدا شهردار را مدیون خود کرده است و شاید بازنده اصلی یار دیرین کاندیدای مستعفی باشد که انگار انتخاب در شورای شهر برایش آغاز تمام باخت های زندگی اش بوده و او را از نماینده خاطره انگیزترین مجلس (مجلس ششم) به یک عضو عادی شورای شهر بدل کرده است.
پرده چهارم:
شهردار رشت با اکثریت مطلق آرای اعضای ناهمگون شورا انتخاب شده است و دیگر کلید مدیریت شهر را در دست دارد اما با ورود به شهرداری در می یابد که همه آنچه در ذهن داشته و یا برایش از رشت گفته اند سرابی بیش نبوده است. شهرداری ای که تحویل گرفته یکی از بدهکارترین شهرداری های کلانشهرهاست و هیچ اثری از مدیریت در آن دیده نمیشود. طلبکارانش هر روز حساب شهرداری را مسدود میکنند و کارمندانش ماه هاست حقوق نگرفته اند و انتصابات فامیلی و بی رویه در آن بیداد میکند و حتی دیگر اثری از اولین ها در آن نیست جز اولین سرپرستی که به خودش نامه مینویسد و به خودش خانه هدیه میدهد. او تازه میفهمد که هنوز پای در شهرداری نگذاشته، به نهادهایی مدیون است که رقبایش را با ارعاب و تهدید استعفانیده اند و برایش اجماع آرا ایجاد کرده اند و حالا برای پاداششان همه شهر را میخواهند. شهری فرهنگی را تحویل گرفته که حتی یک سالن تخصصی تئاتر ندارد و سالن های سینمایش از شدت فرسودگی لانه موش ها شده اند و به عنوان پر کنسرت ترین شهر ایران حتی یک تالار کنسرت ندارد. از همه فرهنگی بودن تنها تاریخ و نامی از آن را یدک میکشد. اعضای شورایی که او را انتخاب کرده اند آنقدر مرعوب شده اند که حتی برای انتخاب مشاورینشان هم باید تایید نهادها و عالیجنابان خاکستری خود را بگیرند.
حالا که او حاکم شهری شده که هیچ مدافع جدی ای ندارد و آنها که ادعای دل تپیدن دارند حتی از انتخاب مشاورین خود هم عاجزند، میکند آنچه دلخواه اوست و شهر را آنگونه هدایت میکند که حتی صدای اولین مدافعین خود را هم در می آورد و همانها که تا دیروز به انتخابش افتخار میکردند امروز منتقد جدی اش میشوند.
پرده پنجم:
مردم و شهروندان در تمام این مسیر در خوابی عمیق فرو رفته اند و کنشگرانش دیگر نَفس و رمقی برای کنشگری ندارند و همه تبدیل به ماشین های تولید پست و استوری اینستاگرامی شده اند که تنها راه مطالبه گری هایشان ایجاد هشتگ ها در فضاهای مجازی است. رسانه های شهر غالبا آنقدر آلوده پول های کثیف و تمیز شده اند که دیگر رمقی برای طرح مطالبات و دخالت در اداره شهر ندارند. رسانه هایی که باید نقش صدای مردم و جامعه را داشته باشند هرکدامتبدیل به بلندگوهایی برای اعضای شورای شهر شده اند که یا مجیز می گویند و یا تخریبگر دیگر اعضا هستند، آنچه در این میان مغفول مانده مطالبه گری شهروندان است و سکوت و انفعال منتخبین مردم در مقابل تمام زخم هایی که بر تن این شهر خسته و بی طبیب مانده است. در این میانه آنچه مغفول مانده مطالبه عمومی برای رفع فساد سیستماتیک در نهاد شهرداری و شفافیت بودجه ها و هزینه کردها و انتصابات و قراردادهاست که انگار هیچکس دوست ندارد از آنها حرفی بزند و تنها گاهی به عنوان اهرم فشار و فقط برای امتیاز گیری و باجگیری از سوی برخی رسانه ها به آنها اشاره میشود و به زودی فراموش میشوند.
هیچکدام از رسانه ها به جز نظرسنجی درباره رضایت شهروندان از شهردار و میزان محبوبیت اعضای شورا به میزان عملکرد شهرداری و پایش وعده های اعضای شورا نمی پردازد. هیچکس از شهردار و شورای شهر بیلان عملکرد نمیخواهد و هیچکدام حتی سعی هم نمیکنند که مطالبه گر باشند و وعده های برزمین مانده را پیگیری کنند. هیچکدام نمیپرسند چرا تعدادی از اعضای شورای شهر که رای مردم را برای مدیریت شهری گرفته اند امروز سودای مجلس در سر دارند و به راحتی دارند به آرای شهروندانشان خیانت میکنند و شهر را با هزار زخم برتن در میانه راه برای سودای نمایندگی مجلس رها میکنند و ” میزهای خدمت به خویش” را بریا انتخابات بعد اماده می کنند. تقریبا هیچکدام از اعضای شورای شهر نمی پرسند که یک عضو شورای شهر را چه به ریاست هیات ورزشی؟ هیچکس نمیپرسد مگر یک قلب همزمان برای چند پست و مقام و میز می تواند بتپد و مگر یک فرد چقدر توان دارد که همزمان بتواند در چند جبهه همزمان بجنگد.
مگر وضع رشت آنقدر گل و بلبل است که یک عضو شورا بتواند همزمان در چند پست فعالیت کند؟ هیچکس نمیپرسد که چطور میتوان بی توجه به اصل”تعارض منافع”هم در اصناف عهده دار ریاست بود و هم در شورای یک کلانشهر نقش آفرینی کرد؟ تمام این نپرسیدن ها و سکوت ها شاید نتیجه تزریق پول به رسانه ها باشد که چون افیون جان رسانه های شهر را خموده و بی تحرک کرده و مجالی برای مطالبه گری در آنها باقی نگذاشته است و کیست که نداند آنچه در غیاب رسانه مستقل و آزاد رخ میدهد تنها گسترش فساد است؟
پرده ششم:
در میان تمام انفعال ها و وادادگی ها و خستگیهای اعضای شورا و شهردار و مدیران شهری و مردم و جامعه و رسانه ها اما یک گروه فضا را برای جولان مناسب دیده است، همان ها که اربابانشان از پیش از انتخابات شورای شهر و پیش از انتخاب شهردار در زمینی فاقد شفافیت و در اتاقهایی خاکستری و در بسته که کسی را یارای گفتن از آنها نیست ، تکلیف شهر و مدیریتش را یکسره کرده اند. دلواپسانی که دشمن سفیدی اند و انگار سفیدی ساختمان شهرداری را هم بر نمیتابند و در نبود صاحبی برای شهر خود را صاحب و مالک شهر میدانند و به یاد روزهای انقلاب به دیوارنویسی روی آورده اند و با شعار” مرگ” سایه زندگی را از شهر میزدایند و زخم بر زخم های این شهر می افزایند و در این میان یک حامی از درون شورا دارند که اتفاقا منتخب مردمی است که انتخابات را به سخره گرفتند و شاید امروز قد علم کرده تا تاوان به سخره گرفتن هایمان باشد.
اگر شهر تا دیروز در پشت پرده در دست گروه های فشار و نهادهای خاکستری بالادستی بود اما امروز در عیان و درست در قلب شهر نشانه های این مدیریت غیر شفاف و پاسخگو و قلدر مآب را میتوان دید. روزگار امروز رشت و شهروندانش شاید بسیار شبیه آن دژی است که درست از قلب خود و درمیان خود از دشمن شکست میخورد و اسب تروایی در خویش دارد که در میان خواب غفلت مدیران و شهروندان خویش ناگهان سقوط میکند. البته که این پایان داستان این سقوط نیست بلکه تنها نشانه ای است برای آنکه دیگر عده ای نمیخواهند از پشت پرده برای شهر تصمیم بگیرند و عزم این کرده اند که خیلی علنی در مقابل توسعه شهر بایستند. شاید این آغازی باشد برای کنشگری فعالتر شهروندان و دلسوزان شهر که با ایستادگی در همین نقطه و شکایت از آمرین و عاملین این تجاوز آشکار به قلب شهر،یکبار و برای همیشه ریشه خودسری و مدیریت پشت پرده را بخشکانند و شهر را دوباره به دست صاحبان اصلی اش یعنی شهروندان و رشتوندان بسپارند.
شهر خالی است زعشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
*عنوان برگرفته از نام فیلم “رم، شهر بیدفاع” (به ایتالیایی ( Roma , città aperta : فیلمی ایتالیایی در سبک درام جنگی به کارگردانی روبرتو روسلینی
* آخرین مرد مقاوم (به انگلیسی: Last Man Standing) فیلمیاست اکشن به کارگردانی والتر هیل.
7294/2007
اما امروز از آن اولین های رشت جز افتخار تاریخی شان چه برای رشت و مردمانش مانده است؟! کجاست آن افتخارات فرهنگی رشت؟ چه مانده از آن شهر اولین ها جز شعارهایی پر طمطراق برای پز دادن و رای خریدن برخی در بزنگاه ها؟! به عنوان یک زاده رشت گاهی با خود فکر میکنم که این ها میتواند تنها افسانه باشد برای التیام زخم های امروز این شهر، وگرنه مگر میشود شهری با این همه افتخارات ، امروز تا بدین حد سقوط کرده باشد که قلب شهر و یکی از نشانگان تاریخمندی و افتخارش یعنی ساختمان شهرداری درست در مرکز شهر مورد حمله تفکری قرون وسطایی قرار بگیرد آنهم در سال 1397؟! شاید این رخداد را بتوان “سقوط یک شهر” نامید، آنهم نه یکباره بلکه در فرایندی طولانی که انگار چونان یک سیکل بسته دائما در حال تکرار است و شهر و شهروندانش را به این حال و روز انداخته که هنوز جز افتخار کردن به پیشینه فرهنگیشان و جز چند شعار ” اولترا پان رشتیستی” چیزی در چنته ندارند.
پرده اول:
زمان انتخابات است و خیلی از آنها که یا قلبشان برای رشت می تپد و یا وانمود میکنند که میتپد خود را برای نمایندگی در پارلمان این شهر خسته آماده میکنند. مردم هم با اینکه خیلی وقت است از این نمایش خسته هستند و اتفاقا گاهی با انتخاب هایشان این نمایش را به سخره گرفته اند و هنوز هم میگیرند (شریفیان و علی پور شاید حاصل این بازی شهروندان با انتخابات باشند) اما ، باز هم جنب و جوشی برای این انتخابات دارند اما همه آنها که میخواهند وارد کارزار شوند یک دغدغه مشترک دارند و آن تایید صلاحیت است. تمام کاندیداهایی که سبک زندگی مدرن و امروزینی دارند نگرانند که گذشته معمولیشان برایشان دردساز شود و به دلیل سبک زندگی شان اسیر تیغ عدم صلاحیت شوند. سبک زندگی ای که در شهری چون رشت بسیار معمول و همه گیر است و از نظر اکثر شهروندان (که باید انتخاب کنندگان اصلی باشند) نه نقطه تاریک محسوب میشود و نه مایه خجالت ، اما از سوی مراجع تعیین صلاحیت ممکن است به عنوان گناهی بزرگ و نابخشودنی تلقی شود و باعث رد صلاحیتشان شود. افرادی که برای کمک به شهر و مدیریت شهری آمده اند باید یا تمام گذشته خود را پاک کنند و یا از آن اعلام برائت کنند و یا قول همکاری به نهادها و عالیجناب های خاکستری این شهر پس از ورود به شورای شهر را بدهندتا بتوانند صلاحیتشان را بگیرند و تازه خود را در معرض انتخاب شهروندان قرار دهند. اینگونه است که همه آنها در گام اول مدیون همان کسانی شده اند که کنترل نامحسوس شهر را بر عهده دارند و در واقع انتخاب کنندگان اصلی شهر هستند و دیگر پس از انتخاب شدن نمیتوانند نماینده خواسته ها و مطالبات شهروندان باشند، بلکه باید هر تصمیم و کنش و حتی نطق خود را ابتدا به تایید این عالیجناب های خاکستری برسانند.
پرده دوم:
انتخابات به پایان رسیده و شهروندانی که فکر میکنند نمایندگان مورد وثوق و علاقه شان به پارلمان شهری راه یافته اند خوشحال و شادمان از انتخابشان و امیدوار به آینده ای روشن برای شهر هستند. در میان انتخاب شدگان از طیف ها و گروه های مختلف و گاه حتی مقابل هم دیده میشوند. ترکیبی که در نگاه اول ناهمگون و متضاد می نماید و بعید است بتوانند کنار هم کار مشترک و بدون تقابلی را پیش ببرند. اما انگار خود منتخبین عزمشان را جزم کرده اند تا متحد و یکصدا شهر را به سامان برسانند و شهروندان را امیدوارتر کنند. گام اول در این مسیر سخت انتخاب سکانداری برای شهرداری رشت است. از همان ابتدا اسامی زیادی برای تصدی این پست به گوش می رسد. از “ثابت قدمِ ” از اینجا مانده و از آنجا رانده گرفته تا افرادی که حتی نامشان هم برای بسیاری از مردم رشت ناشناس است خود را آماده مدیریت کلانشهری کرده اند که هزاران پروژه نیمه کاره و بر زمین مانده با خود دارد. طیف های مختلف خود را برای این انتخاب در شورای شهر آماده میکنند و رایزنی هایشان را آغاز کرده اند. گروهی درون شورا که اکثریتشان در دوره قبلی هم سابقه حضور در شورا را داشته اند و اکثرشان از حامیان دیروز و منتقدین امروزِ ثابت قدم هستند سفری مارکوپولو وار را آغاز کرده اند و شهر به شهر میگردند تا شهرداری غیر بومی برای این شهر خسته دست وپا کنند انگار که امیدشان از مردان و زنان این شهر ناامید شده و آنها هم باور کرده اند که نامداران این شهر تنها متعلق به تاریخ هستند و امروز هیچکس در این شهر پیدا نمیشود که توان مدیریت رشت را داشته باشد. چند نام دیگر هم در خود شهر مطرح شده که انگار کمی نزدیک تر به شهرداری شده اند. در میان آنها جدی ترین نامها شاید ” کاظمی ” و ” زالفی” باشند. پس از شنیدن این نامها و جدی تر شدنشان اما دوباره دلواپسان پشت پرده این شهر نگران شدند و تک تک اعضای شورا را “صدا کردند” و با ارشاد همراه با ارعاب به آنها فهماندند که اگر یک نام از جلسه علنی شورا بیرون بیاید کارشان تمام است و تمام آنچه از آنها در اختیار دارند را رو میکنند و حتی امکان خروجشان از شورا هم هست. جمعی که تا پایان شب آخر رای گیری دور مهندس زالفی جمع شده بودند و قرار بود حتی با تعداد کم هم در جلسه به او رای بدهند اولین گام را به عقب نشستند و تصمیم گرفتند کاندیدایشان در جلسه استعفا بدهد.
آنان که در جریان ریز آن دیدارها هستند شاید در سالهای بعد شفاف تر و دقیق تر از آن ” شام آخر” سخن بگویند و بیان کنند آنچه امروز یارای گفتنش را ندارند .
پرده سوم:
روز جلسه انتخاب شهردار فرا رسیده و دلواپسان شهر با قلبی آرام و مطمئن، شهر و جلسه علنی انتخاب شهردار را به نمایندگان مرعوب شده سپرده اند و مطمئنند از این جلسه نام هرکسی بیرون بیاید خطری برای منافع پشت پرده آنها محسوب نخواهد شد. در ابتدای جلسه با خواندن نامه انصراف “زالفی ” تقریبا همه آسوده میشوند که دیگر شهر را هیچ خطری تهدید نمیکند و جالب آنکه انگار همه تصمیم میگیرند به گزینه ای رای بدهند که از ابتدا گزینه شان نبوده و ناگهان با اکثریت قاطع آرا نام مردی شنیده میشود که نه رشتی است و نه احتمالا قلبش برای رشت میتپد اما حالا دیگر حامیانی دارد که اتفاقا از” لیست رشتی ها” وارد شورا شده اند و با تعصب خاصی از رشت و رشتی سخن میگویند. مدیریت شهر در یک بازی پشت پرده در دستان مردی قرار میگیرد که شاید هیچ از پیشینه و سابقه فرهنگی رشت نداند ، اما حامیانی ” رشتی و با تعصب ” دارد. شاید مهمترین نقطه عطف و سکانس به یادماندنی این جلسه انتخاب شهردار آنجایی باشد که “فرهام زاهد” به عنوان” آخرین مرد مقاوم و ایستاده ” * به احترام کاندیدای مستعفی از جای برمیخیزد و شاید با این کار از ابتدا اعلام میکند که ”خواستیم اما نگذاشتند” .
در این انتخاب شهردار غیر بومی اما برنده اصلی احتمالا” رضا رسولی ” است که از ابتدا مبدع سفرهای یافتن شهردار است و به خود میبالد که از ابتدا شهردار را مدیون خود کرده است و شاید بازنده اصلی یار دیرین کاندیدای مستعفی باشد که انگار انتخاب در شورای شهر برایش آغاز تمام باخت های زندگی اش بوده و او را از نماینده خاطره انگیزترین مجلس (مجلس ششم) به یک عضو عادی شورای شهر بدل کرده است.
پرده چهارم:
شهردار رشت با اکثریت مطلق آرای اعضای ناهمگون شورا انتخاب شده است و دیگر کلید مدیریت شهر را در دست دارد اما با ورود به شهرداری در می یابد که همه آنچه در ذهن داشته و یا برایش از رشت گفته اند سرابی بیش نبوده است. شهرداری ای که تحویل گرفته یکی از بدهکارترین شهرداری های کلانشهرهاست و هیچ اثری از مدیریت در آن دیده نمیشود. طلبکارانش هر روز حساب شهرداری را مسدود میکنند و کارمندانش ماه هاست حقوق نگرفته اند و انتصابات فامیلی و بی رویه در آن بیداد میکند و حتی دیگر اثری از اولین ها در آن نیست جز اولین سرپرستی که به خودش نامه مینویسد و به خودش خانه هدیه میدهد. او تازه میفهمد که هنوز پای در شهرداری نگذاشته، به نهادهایی مدیون است که رقبایش را با ارعاب و تهدید استعفانیده اند و برایش اجماع آرا ایجاد کرده اند و حالا برای پاداششان همه شهر را میخواهند. شهری فرهنگی را تحویل گرفته که حتی یک سالن تخصصی تئاتر ندارد و سالن های سینمایش از شدت فرسودگی لانه موش ها شده اند و به عنوان پر کنسرت ترین شهر ایران حتی یک تالار کنسرت ندارد. از همه فرهنگی بودن تنها تاریخ و نامی از آن را یدک میکشد. اعضای شورایی که او را انتخاب کرده اند آنقدر مرعوب شده اند که حتی برای انتخاب مشاورینشان هم باید تایید نهادها و عالیجنابان خاکستری خود را بگیرند.
حالا که او حاکم شهری شده که هیچ مدافع جدی ای ندارد و آنها که ادعای دل تپیدن دارند حتی از انتخاب مشاورین خود هم عاجزند، میکند آنچه دلخواه اوست و شهر را آنگونه هدایت میکند که حتی صدای اولین مدافعین خود را هم در می آورد و همانها که تا دیروز به انتخابش افتخار میکردند امروز منتقد جدی اش میشوند.
پرده پنجم:
مردم و شهروندان در تمام این مسیر در خوابی عمیق فرو رفته اند و کنشگرانش دیگر نَفس و رمقی برای کنشگری ندارند و همه تبدیل به ماشین های تولید پست و استوری اینستاگرامی شده اند که تنها راه مطالبه گری هایشان ایجاد هشتگ ها در فضاهای مجازی است. رسانه های شهر غالبا آنقدر آلوده پول های کثیف و تمیز شده اند که دیگر رمقی برای طرح مطالبات و دخالت در اداره شهر ندارند. رسانه هایی که باید نقش صدای مردم و جامعه را داشته باشند هرکدامتبدیل به بلندگوهایی برای اعضای شورای شهر شده اند که یا مجیز می گویند و یا تخریبگر دیگر اعضا هستند، آنچه در این میان مغفول مانده مطالبه گری شهروندان است و سکوت و انفعال منتخبین مردم در مقابل تمام زخم هایی که بر تن این شهر خسته و بی طبیب مانده است. در این میانه آنچه مغفول مانده مطالبه عمومی برای رفع فساد سیستماتیک در نهاد شهرداری و شفافیت بودجه ها و هزینه کردها و انتصابات و قراردادهاست که انگار هیچکس دوست ندارد از آنها حرفی بزند و تنها گاهی به عنوان اهرم فشار و فقط برای امتیاز گیری و باجگیری از سوی برخی رسانه ها به آنها اشاره میشود و به زودی فراموش میشوند.
هیچکدام از رسانه ها به جز نظرسنجی درباره رضایت شهروندان از شهردار و میزان محبوبیت اعضای شورا به میزان عملکرد شهرداری و پایش وعده های اعضای شورا نمی پردازد. هیچکس از شهردار و شورای شهر بیلان عملکرد نمیخواهد و هیچکدام حتی سعی هم نمیکنند که مطالبه گر باشند و وعده های برزمین مانده را پیگیری کنند. هیچکدام نمیپرسند چرا تعدادی از اعضای شورای شهر که رای مردم را برای مدیریت شهری گرفته اند امروز سودای مجلس در سر دارند و به راحتی دارند به آرای شهروندانشان خیانت میکنند و شهر را با هزار زخم برتن در میانه راه برای سودای نمایندگی مجلس رها میکنند و ” میزهای خدمت به خویش” را بریا انتخابات بعد اماده می کنند. تقریبا هیچکدام از اعضای شورای شهر نمی پرسند که یک عضو شورای شهر را چه به ریاست هیات ورزشی؟ هیچکس نمیپرسد مگر یک قلب همزمان برای چند پست و مقام و میز می تواند بتپد و مگر یک فرد چقدر توان دارد که همزمان بتواند در چند جبهه همزمان بجنگد.
مگر وضع رشت آنقدر گل و بلبل است که یک عضو شورا بتواند همزمان در چند پست فعالیت کند؟ هیچکس نمیپرسد که چطور میتوان بی توجه به اصل”تعارض منافع”هم در اصناف عهده دار ریاست بود و هم در شورای یک کلانشهر نقش آفرینی کرد؟ تمام این نپرسیدن ها و سکوت ها شاید نتیجه تزریق پول به رسانه ها باشد که چون افیون جان رسانه های شهر را خموده و بی تحرک کرده و مجالی برای مطالبه گری در آنها باقی نگذاشته است و کیست که نداند آنچه در غیاب رسانه مستقل و آزاد رخ میدهد تنها گسترش فساد است؟
پرده ششم:
در میان تمام انفعال ها و وادادگی ها و خستگیهای اعضای شورا و شهردار و مدیران شهری و مردم و جامعه و رسانه ها اما یک گروه فضا را برای جولان مناسب دیده است، همان ها که اربابانشان از پیش از انتخابات شورای شهر و پیش از انتخاب شهردار در زمینی فاقد شفافیت و در اتاقهایی خاکستری و در بسته که کسی را یارای گفتن از آنها نیست ، تکلیف شهر و مدیریتش را یکسره کرده اند. دلواپسانی که دشمن سفیدی اند و انگار سفیدی ساختمان شهرداری را هم بر نمیتابند و در نبود صاحبی برای شهر خود را صاحب و مالک شهر میدانند و به یاد روزهای انقلاب به دیوارنویسی روی آورده اند و با شعار” مرگ” سایه زندگی را از شهر میزدایند و زخم بر زخم های این شهر می افزایند و در این میان یک حامی از درون شورا دارند که اتفاقا منتخب مردمی است که انتخابات را به سخره گرفتند و شاید امروز قد علم کرده تا تاوان به سخره گرفتن هایمان باشد.
اگر شهر تا دیروز در پشت پرده در دست گروه های فشار و نهادهای خاکستری بالادستی بود اما امروز در عیان و درست در قلب شهر نشانه های این مدیریت غیر شفاف و پاسخگو و قلدر مآب را میتوان دید. روزگار امروز رشت و شهروندانش شاید بسیار شبیه آن دژی است که درست از قلب خود و درمیان خود از دشمن شکست میخورد و اسب تروایی در خویش دارد که در میان خواب غفلت مدیران و شهروندان خویش ناگهان سقوط میکند. البته که این پایان داستان این سقوط نیست بلکه تنها نشانه ای است برای آنکه دیگر عده ای نمیخواهند از پشت پرده برای شهر تصمیم بگیرند و عزم این کرده اند که خیلی علنی در مقابل توسعه شهر بایستند. شاید این آغازی باشد برای کنشگری فعالتر شهروندان و دلسوزان شهر که با ایستادگی در همین نقطه و شکایت از آمرین و عاملین این تجاوز آشکار به قلب شهر،یکبار و برای همیشه ریشه خودسری و مدیریت پشت پرده را بخشکانند و شهر را دوباره به دست صاحبان اصلی اش یعنی شهروندان و رشتوندان بسپارند.
شهر خالی است زعشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
*عنوان برگرفته از نام فیلم “رم، شهر بیدفاع” (به ایتالیایی ( Roma , città aperta : فیلمی ایتالیایی در سبک درام جنگی به کارگردانی روبرتو روسلینی
* آخرین مرد مقاوم (به انگلیسی: Last Man Standing) فیلمیاست اکشن به کارگردانی والتر هیل.
7294/2007
کپی شد