انتشار فیلم اظهارات متجاوز مدرسه به دانش آموزان در تهران قلب هر انسانی را درد می آورد اما از پس هر فاجعه و بحران اجتماعی نکاتی هست که باید به دقت واکاوی شود.
بعضی ها این متجاوز را با سعید طوسی مقایسه کرده و حاصل عملکرد حاکمیت دانستند و بعضی ها هم در مقابل آمریکا را مثال زدند که از این دست جنایت ها در آن زیاد یافت می شود. اظهارات احساسی در هر جامعه ای روال طبیعی محسوب می شود و نمی‌توان جلوی بروز احساسات خدشه دار شده را گرفت اما برای حل یک فاجعه بهتر است ابتدا آن را تحلیل کرد. چه در جامعه ای که سعید طوسی در دادگاه بیگناه اعلام می شود یا در اعلام بی گناهیش رعایت اصل اقناع افکار عمومی رعایت نمی شود و چه در جامعه ای که محبوب ترین هنرمندان به جرم تجاوز محکوم‌ می شوند؛ احساس انزجار از مجرم ، حس غالب آن جامعه می شود اما چند تفاوت اساسی در احساس برجا مانده از این فجایع در دو جامعه فوق الذکر وجود دارد.
1_ در جامعه‌ی مدل اول، یک حس خطرناک بر قلب و روان آن جامعه به یادگار می ماند که درباره جامعه دوم که معروف ترین سیلبرتی ها و سیاستمدارانش از قدرت قانون و افکار عمومی در امان نیستند ، صدق نمی کند و آن احساس بی عدالتی است. شاید مردم بعد از یکی دو هفته ماجرای تجاوزها را از یاد ببرند اما احساس تلخ بی عدالتی همواره و همیشه در خاطرشان نقش می بندد و پس از تکرار هر فاجعه مشابهی به یاد همان داستان اولیه می افتند که جرمی رخ داد و مجرم، متهم نمی شود.
2_ دومین اثر روانی نامطلوب اجتماعی، حس تبعیض است. در غرب شاید موارد متعددی از این دست جنایت اتفاق بیافتد اما احدی از جامعه دچار حس تبعیض نمی شود مثلا چند سال پیش در یکی از تیم های فوتبال آمریکایی گزارشگری پرده از تجاوز مدیر آن تیم که از قضا چهره ای شناخته شده در امر خیریه بود ، برداشت. نه تنها آن مدیر مجازات شد که مدیران دانشگاه معتبری که صاحب این تیم فوتبال بودند و حتی مربی محبوب آن تیم به خاطر سهل انگاری اخراج شدند یا در پرونده معروف تجاوز گسترده کشیشان به بچه ها که واتیکان را مجبور به عذرخواهی کرد. سیاستمداران در هیچ کشوری عاری از خطا و فی النفسه سالم نیستند اما قدرت افکار عمومی و رسانه ها به حدی است که هیچ قاضی و سیاستمداری توان اعمال نفوذ در اجرای صحیح حکم را ندارد و اینگونه است که راه هر اعمال تبعیضی در جامعه گرفته می شود. البته نه اینکه تبعیض یا فساد در کشورهای توسعه یافته وجود نداشته باشد اما شانس و احتمال بیشتری درخصوص افشای آن وجود دارد. حس تبعیض در کنار حس بی عدالتی در یک جامعه ،حسی خطرناک است که شعله ور شدنش تنها نیاز به یک جرقه کوچک دارد. نمونه اش اعتراضات گسترده و خونین چند دهه پیش در دیترویت آمریکا که جنبشی خشن و نافرجام در اعتراض به تبعیض گسترده اجتماعی و اقتصادی میان سیاهپوستان و سفیدپوستان بود.
3_حس تحقیر خطرناک ترین حس اجتماعی است‌. جامعه ای سرخورده و تحقیر شده قابلیت جذب به پوپولیسم همسو با فاشیسم را دارد. اگر جامعه شاهد اعتراف دردناک قربانیان تجاوز باشد اما قانون با متجاوز برخورد قاطع نکند یا در نحوه صدور حکمش، اقناع جامعه را مدنظر قرار ندهد و توضیحات لازم را منتشر نکند در واقع دست به تحقیر جامعه خشمگینی زده که انتظارش برآورده نشده است. یادمان باشد در آلمان پس از جنگ جهانی اول با ملتی سرخورده و تحقیر شده روبرو بودیم که به شعارهای پوپولیستی هیتلر که از بزرگی ملت آلمان می گفت، روی آوردند‌. حال در هر جامعه ای که ملتش احساس کند مدام در حال تحقیر است و امیدهایش یکی پس از دیگری ناامید می شود ، در واقع زمینه برای ظهور و بروز پوپولیسم فراهم شده است. حال چه در لباس احمدی نژاد باشد و چه در لباس بعضی از شومن های خارج نشین.
4_ افتخار حاکمیت و دولت در ایران همواره برقراری امنیت در کشور است. مخصوصا در منطقه بلازده خاورمیانه که حتی کشور تقریبا توسعه یافته ای مانند ترکیه هم از خطر تروریسم در امان نیست. حال چه می شود که با متجاوزین داخلی به فرزندان این ملت برخورد قاطع نشود؟ احساس عدم امنیت در جامعه دیوار اعتماد عمومی را فرو می ریزد. یک جامعه شاید با کمبودهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی زندگی کند اما با حس عدم امنیت نمی تواند کنار بیاید‌. هر انسانی شاید بتواند با فقر و تنگدستی و محدودیت های سیاسی و فرهنگی سر کند اما مطمئنا با این حس دردناک که ممکن است هر لحظه و هر ثانیه فرزندش در دام خطری هولناک بیافتد نمی‌تواند زندگی راحتی داشته باشد. حال اگر این حس فردی تبدیل به حس اجتماعی شود با جامعه ای خطرناک و نشسته بر شعله های آتش روبرو هستیم. در کشورهای توسعه یافته شاید جرم و جنایت زیاد باشد اما حس عدم امنیت ، یک حس اجتماعی نیست یا اگر هم هست به خاطر نبود حس بی عدالتی، تبعیض و تحقیر تبدیل به خطر اجتماعی نمی شود اما وای به روزی که این چهار حسِ منفیِ اجتماعی در کنار هم قرار بگیرند، دیگر ایران و آمریکا نمی شناسد. کمااینکه بارها در تاریخ معاصر شاهد خیزش ها و اعتراضات اجتماعی خونینی در آمریکا به خاطر تشدید این چهار حس منفی اجتماعی بودیم و شاید ظهور فردی مانند ترامپ در آمریکا نیز تا حدودی به خاطر تشدید این چهار حس منفی اجتماعی بوده است. ملتی که به خاطر سرخوردگی ناشی از واقعه 11 سپتامبر، شکست آمریکا در مبارزه با تروریسم، ایجاد فاصله نجومی طبقاتی و سیستم ناعادلانه و تبعیض آمیز سرمایه داری و بانکی در آمریکا و حتی اعتراضات مربوط به امر قضا ابتدا جنبش تی پارتی را شکل داد ، بعد به اعتراضات وال استریت رسید و اکنون با دیدن مردی به نام ترامپ که شعار آمریکای بزرگ را احیا کرد به او رای داد تا هم غرور آمریکایی را زنده و هم با یک درصد مولتی سرمایه دارهای آمریکایی مبارزه کند ، ولو آنکه ترامپ خود جزئی از آن یک درصد باشد اما چه می شود کرد که در فضای پوپولیستی ای که مدعی است برای جامعه عدالت و امنیت و غرور می آورد، ترامپ ها ظهور می کنند.
5_معلم متجاوز به دانش آموزان تهرانی حاصل رویکرد سیاسی و اجتماعی ماست و در واقع خود قربانی همین جامعه و سیاست های کلانش. در جامعه ای که برای تربیت دینی دانش آموزانش ، معلم پرورشی پیش بینی شده اما هیچ معلمی را در نظر نگرفته اند که دانش آموزان در سن بلوغ را متوجه خطرات و واقعیت ها کند ظهور متجاوزین آسان است. در جامعه ای که در کتاب های درسی اش از کنترل میل جنسی سخن ها و روایت ها گفته شده اما هیچ آموزشی درخصوص شناخت این میل و عصیان های روحی و روانی اش گفته نشده ، احتمال بروز سواستفاده جنسی بسیار زیاد است. در جامعه ای که پدران و مادران نمی توانند از مسائل جنسی برای فرزندانشان صحبت کنند و غریزه جنسی یک قبح اجتماعی و خانوادگی محسوب می شود؛ طبیعی است که نوجوانان در دام منحرفین بیافتند. در جامعه ای که قضاوت منصفانه ای به تجاوزشده ندارد و قربانی از ترس قضاوت اجتماعی حاضر به افشای فاجعه نمی شود ، متجاوز بودن آسان است. در جامعه ای که چشم و گوشش را به سوی واقعیت بسته و فکر می کند تنها متجاوز همین معلم است و انگار نه انگار که فجایعی هم تراز این حادثه در هر مکان اجتماعی و گروهی دیگری رخ می دهد ، امیدی به درمان یا کاهش فجایع نیست.
فجایع تلخی هستند که در کوی و برزن و خانه های این مملکت اتفاق می افتند و کسی جرات و یارای گفتنش را ندارد. پس بیاییم برای یک بار هم که شده نگذاریم یک فاجعه اجتماعی مشمول مرور زمان شود و بعد از سوگواری اولیه به فراموشی سپرده شود بلکه بیایم با کمک گرفتن از رسانه ها، جامعه شناسان و روانشناسان و اعمال قدرتمند قانون بدون در نظر داشتن روابط و سوابق ، حس بی عدالتی، حس تبعیض ، حس تحقیر و حس ناامنی را از چهره جامعه بزداییم و رفتار مجرمانه یک فرد را تبدیل به یک حس غمگین و خطرناک اجتماعی نکنیم که دودش به چشم همه ماهایی می رود که در کشتی پرتلاطم ایران زندگی می کنیم.
2007
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.