به گزارش خبرنگار ایرنا حال و هوای غریبی بود، قدم در مراسمی گذاشتم که اگرچه مثل سایر برنامه های فرهنگی به ظاهر کاشت نهال در هفته منابع طبیعی را به دنبال داشت اما حال و هوایش چیز دیگری بود.
خانواده هایی که با دعوت اداره فرهنگی شهرداری و با هماهنگی های انجمن طرفداران توسعه بندرانزلی به مراسم کاشت نهال به یاد بود عزیزان از دست رفته شان دعوت شده بودندبا قاب عکسی در دست از سیمای عزیزانشان در این مراسم حاضر شدند.
مادری که فرزندش را بر اثر مرگ مغزی از دست داده بود و همسری که روح چراغ خاموش شده خانه اش را در این مراسم حس می کرد همه و همه این بیت شهر از سعدی شیرین سخن را بر ذهن تداعی می کرد که سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز، مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.
اگر چه اهدا کنندگان عضو دیگر در بین ما نیستند اما یادمان نرود آن ها رفتنشان هم زیبا بود و با رخت بر بستن از دیار فانی و اهدای اعضایشان به دیگر هموطنان، جان دوباره ای به هم نوعانشان بخشیدند.
با مادری هم سخن شدم که فرزندش را از دست داده بود و غم فراق فرزند دیدگان مادر را پشت ویترین عینک طبی قرار داده بود و اشک دیدگانش همچون چشمه ای زلال بر گونه هایش جاری بود.
مادر می گوید: خوشحالم ، چون روح پسرم اینجاست و می دانم که اونیز خوشحال است .
وی با اینکه از نوع خدمات رسانی بیمارستان ها به فرزندم رضایت نداشتم ادامه می دهد: خیلی خوشحالم که توانستم با اهدای اعضای فرزندم جان فرزند هموطن دیگری را نجات دهم و به او افتخار می کنم ؛ ... و در ادامه اشک امانش نمی دهد.
به سراغ مردی می روم که پلاکاردی در دست داشت و در آن نوشته بود: انسان بی شباهت به آب نیست، گربخواهد زنده باشد و زندگی ببخشد باید جاری باشد، باید باران شود و برجهان ببارد، وگرنه مرداب می شود و می گندد...زندگیتان بارانی باد.
مرد که همسرش را از دست داده و قلب همسر 60 ساله اش هم اکنون در بدن جوان ورزشکاری می تپد به خبرنگار ایرنا می گوید: همسرم بیماری موروثی فشار خون داشت و در مغازه نشسته بود که به یکباره فشارش بالارفته و در نهایت دچار مرگ مغزی می شود و کلیه و قلب و قرنیه چشمانش را اهدا کردیم.
وی ادامه می دهد : همسر مرحومم با وجود اینکه 60 سال سن داشت اما به گفته پزشکان قلب بسیار سالم و بزرگی داشت که تنها می توانست به یک ورزشکار پیوند شود و دیگر اعضایش را نمی دانیم به چه افرادی پیوند زده اند اما با این فرد ورزشکار در ارتباطیم.
وقتی از او می پرسم از اینکه قلب همسرت در بدن فرد دیگری می تپد چه حسی داری ؟می گوید: همسرم همیشه کنار من است و از شب قبل که قرار شد در این مراسم حاضر شوم حس غریبی داشتم و حضورش را در کنارم احساس می کنم.
مادری دیگر که نهال فرزندش را بر زمین می کارد با بغضی در گلو و اشک بر گونه در حالی که آب بر پای نهال کاشته شده به نام فرزندش می ریزد زیر لب با خود زمزمه می کند: آرش جان همین گونه نهال عمرت را آبیاری کردم ولی اجل امانت نداد، اما خوشحالم و به وجود نازنینت افتخار می کنم .
مراسم با گرفتن عکسی یادگاری در کنار هفت خانواده به پایان می رسد اما در راه بازگشت از این برنامه این موضوع ذهنم را درگیر کرده که اگر من جای این والدین بودم چه تصمیمی می گرفتم؟
یقینا داغ از دست دادن فرزند با هیچ دردی قابل مقایسه نیست اما اهدای اعضا به دیگران علاوه بر اینکه رضایت خدا و خلق خدا را به دنبال دارد ، می تواند هموطنی را از مرگ نجات داده و جان تازه ای به او ببخشد و تپیدن قلب عزیز از دست رفته حتی در بدن فرد دیگر هم برای پدر و مادر و همسر غنیمت است .
باید یاد بگیریم که می توان در نبود خود هم نام نیک برجای گذاشت و سینه صاحبدلان ، بیدل تر از این حرفهاست/بگذری از دل، دوباره عشق احیا می شود.
گزارش از : رضا اکبری
7471/2007
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.