گلستان ما نوشت: در حالیکه همه انگشت به دهان بودند شیخ محمدعلی روحانی فرد وارد پادگان لشکر 30 گرگان شد، نفس ها در سینه حبس شد و همه به این فکر می کردند که چه بلایی سر شیخ می آید، آیا انقلاب شکست می خورد و او کشته خواهد شد؟
کم کم طلیعه نور انقلاب اسلامی مردم ایران داشت به ثمر می رسید، رژیم شاهنشاهی آخرین نفس های خود را می کشید، قره باغی رییس ستاد مشترک ارتش استعفا کرده بود و ژنرال هایزر هم مایوس از تکرار تجربه کوتای 28 مرداد در حال ترک ایران بود، پروازهای رفت فرودگاه تهران شلوغ بود و فراریان با چمدان های خود قصد ترک کشور را داشتند.
در شهرهای بزرگ گروه های مختلف مردمی به خیابان ها آمدند تا کار رژیم پهلوی را یکسره کنند، لشکر 30 پیاده گرگان نیز یکی از لشکرهای مورد اعتماد شاه قبل از انقلاب بود و به عنوان یک مرکز مهم و استراتژیک به شمار می رفت، جایی که اگر تسلیم یا فتح نمی شد، انقلاب در گرگان و دشت یا شرق مازندران سابق مفهومی نداشت.
انقلابیون گرگان به صورت پراکنده مبارزات خود را ادامه می دادند، مردم زیادی از شهرستان ها و روستاها به گرگان آمدند گویی تمام تحولات در شهر گرگان خلاصه می شد و اگر این شهر دست انقلابیون می افتاد کار تمام بود.
صفری از شاهدان عینی وقایع روز 21 بهمن 57 گرگان می گوید: دقیقا یادمه ساعت 3.5 تا چهار بعد از ظهر بود که ما در مسجد گلشن بودیم و از آنجا سه ترکه با موتور به پادگان لشکر 30 رفتیم، این پادگان قبلا زندان هم بود و خیلی از ماموران و سربازان شهید روحانی فرد را به دلیل زندان های مکرر می شناختند.
مدیریت انقلابی شهید روحانی فرد از همین جا شروع شد، او می دانست که هر حرکت تند و فرا انقلابی ممکن است باعث آتش زدن پرونده ها و برخی کشتارهای بی حساب و کتاب شود برای همین کنترل صحنه را در دست گرفت.
سربازان پادگان لشکر 30 درها را بسته بودند و گارد شلیک گرفتند، نفس ها در سینه حبس شده بود، از سویی خود سربازان هم دوست داشتند به صف انقلابیون بپیوندند ولی راهش را بلد نبودند و از سویی دیگر برخی انقلابیون هم به دنبال راهی برای فتح پادگان بودند.
دقایقی بعد درب پادگان لشکر 30 گرگان باز شد و شیخ محمد علی روحانی فرد بر کول یکی از سربازان قرار گرفت و سربازان و درجه داران فوج فوج به آغوش ملت بازگشتند، پادگان لشکر 30 به تصرف نیروهای انقلابی در آمد و آنجا بود که مردم گرگان و دشت فهمیدند که انقلاب پیروز شد و ندای الله اکبر سر دادند.
3014/2729
کم کم طلیعه نور انقلاب اسلامی مردم ایران داشت به ثمر می رسید، رژیم شاهنشاهی آخرین نفس های خود را می کشید، قره باغی رییس ستاد مشترک ارتش استعفا کرده بود و ژنرال هایزر هم مایوس از تکرار تجربه کوتای 28 مرداد در حال ترک ایران بود، پروازهای رفت فرودگاه تهران شلوغ بود و فراریان با چمدان های خود قصد ترک کشور را داشتند.
در شهرهای بزرگ گروه های مختلف مردمی به خیابان ها آمدند تا کار رژیم پهلوی را یکسره کنند، لشکر 30 پیاده گرگان نیز یکی از لشکرهای مورد اعتماد شاه قبل از انقلاب بود و به عنوان یک مرکز مهم و استراتژیک به شمار می رفت، جایی که اگر تسلیم یا فتح نمی شد، انقلاب در گرگان و دشت یا شرق مازندران سابق مفهومی نداشت.
انقلابیون گرگان به صورت پراکنده مبارزات خود را ادامه می دادند، مردم زیادی از شهرستان ها و روستاها به گرگان آمدند گویی تمام تحولات در شهر گرگان خلاصه می شد و اگر این شهر دست انقلابیون می افتاد کار تمام بود.
صفری از شاهدان عینی وقایع روز 21 بهمن 57 گرگان می گوید: دقیقا یادمه ساعت 3.5 تا چهار بعد از ظهر بود که ما در مسجد گلشن بودیم و از آنجا سه ترکه با موتور به پادگان لشکر 30 رفتیم، این پادگان قبلا زندان هم بود و خیلی از ماموران و سربازان شهید روحانی فرد را به دلیل زندان های مکرر می شناختند.
مدیریت انقلابی شهید روحانی فرد از همین جا شروع شد، او می دانست که هر حرکت تند و فرا انقلابی ممکن است باعث آتش زدن پرونده ها و برخی کشتارهای بی حساب و کتاب شود برای همین کنترل صحنه را در دست گرفت.
سربازان پادگان لشکر 30 درها را بسته بودند و گارد شلیک گرفتند، نفس ها در سینه حبس شده بود، از سویی خود سربازان هم دوست داشتند به صف انقلابیون بپیوندند ولی راهش را بلد نبودند و از سویی دیگر برخی انقلابیون هم به دنبال راهی برای فتح پادگان بودند.
دقایقی بعد درب پادگان لشکر 30 گرگان باز شد و شیخ محمد علی روحانی فرد بر کول یکی از سربازان قرار گرفت و سربازان و درجه داران فوج فوج به آغوش ملت بازگشتند، پادگان لشکر 30 به تصرف نیروهای انقلابی در آمد و آنجا بود که مردم گرگان و دشت فهمیدند که انقلاب پیروز شد و ندای الله اکبر سر دادند.
3014/2729
کپی شد