در این یادداشت آمده است: روز بیستم مهرماه به نام لسانالغیب حافظ نامگذاری شده است. دیوان خواجه در خانهی هر ایرانی وجود دارد و بسیاری مواقع در وقت دلتنگی و شادی به سراغاش میرویم و فال میگیریم.
او را به جان شاخه نباتاش قسم میدهیم و فاتحهای نثار روحاش میکنیم. بعد هم غزل را میخوانیم و دنبال ردی از آرزوی خویش میگردیم.
او را همه میشناسیم و با اشعارش ارتباط عمیقی برقرار کردهایم. هم عصرش شعرای بزرگی میزیستهاند اما حافظ و اشعارش در دل و جان مردم ریشه دوانده است. ریشهای که در گذار قرنها ناگسستنیتر شده است.
او در زمان حیاتاش، کار خویش را انجام داده و حتما تلاش کرده تا بهترین آثارش را انتخاب و گزینش کند. شاید یکی از دلایل تعالی اشعار حضرت حافظ و ماندگاری و تاثیرگذاریاش بر دیگر شعرای پیش و پس از خود، حتی تا همین معاصر، نپذیرفتن کلمهی 'استاد' بوده است!.
این روزها و به ویژه با روی کار آمدن فضای مجازی، استفاده از واژهی استاد به حدی دردسرساز شده که بسیاری از اساتیدی که در وادی شعر و ادبیات، مو سپید کردهاند و رنجها بردهاند، ترجیح میدهند چنین عنوانی را نداشته باشند.
در محافل ادبی روزگار ما، از 20 سالهها تا 100 سالهها را استاد میدانند. گیریم که کسی دانشجو نیست و دکترای ادبیات هم گرفته و چندین کتاب درست یا غلط هم منتشر کرده باشد، لزوما واجب عینی نیست که به ایشان بگویند: استاد! مشکلِ دیگر این است که به فرض ما به نام استادی هم مفتخر شدیم و در بین اهل هنر و مسئولان، جایی برای خویش یافتیم بعد از مرگ چه خواهیم کرد؟ واقعیت این است که اثر خوب، در تاریخ ماندگار میشود.
مگر فردوسی بزرگ در زمانی که شاهکارش در دل هر ایرانی پارسیگوی جا دارد، شاهنامه را زیر بغل زده و برای ما میخواند یا حضرت حافظ، کتاباش را به زور به ما تحمیل کرده که در کتابخانههایمان نگهداری کنیم و به هر مناسبتی اعم از شب یلدا و تحویل سال نو و... از حضرتاش، بخواهیم برایمان فال بگیرد! اهالی ادب و شعر اگر میخواهند به مرتبهی استادی برسند، باید تلاش بیشائبه کنند و میزان علم خویش را بالا ببرند اگر نه عمر هر کس روزی به پایان میرسد و نمیتوان امیدوار بود که عناوین و القابی که در زمان زنده بودن، رواج دارد، پس از مرگ بر آثار هنرمند تاثیری داشته باشند و نمیتوان با این اندیشهها انتظار داشت که حافظهای زمان ما زاده شوند و با نسلهای بعدی ارتباطی معنوی برقرار کنند.
بنابراین شایسته است که شاعران روزگار ما که تعدادشان کم نیست، لااقل نگاهی به سرگذشت شعرای پیش از خود بیندازند.
8066 انتشاردهنده:علی مولوی
او را به جان شاخه نباتاش قسم میدهیم و فاتحهای نثار روحاش میکنیم. بعد هم غزل را میخوانیم و دنبال ردی از آرزوی خویش میگردیم.
او را همه میشناسیم و با اشعارش ارتباط عمیقی برقرار کردهایم. هم عصرش شعرای بزرگی میزیستهاند اما حافظ و اشعارش در دل و جان مردم ریشه دوانده است. ریشهای که در گذار قرنها ناگسستنیتر شده است.
او در زمان حیاتاش، کار خویش را انجام داده و حتما تلاش کرده تا بهترین آثارش را انتخاب و گزینش کند. شاید یکی از دلایل تعالی اشعار حضرت حافظ و ماندگاری و تاثیرگذاریاش بر دیگر شعرای پیش و پس از خود، حتی تا همین معاصر، نپذیرفتن کلمهی 'استاد' بوده است!.
این روزها و به ویژه با روی کار آمدن فضای مجازی، استفاده از واژهی استاد به حدی دردسرساز شده که بسیاری از اساتیدی که در وادی شعر و ادبیات، مو سپید کردهاند و رنجها بردهاند، ترجیح میدهند چنین عنوانی را نداشته باشند.
در محافل ادبی روزگار ما، از 20 سالهها تا 100 سالهها را استاد میدانند. گیریم که کسی دانشجو نیست و دکترای ادبیات هم گرفته و چندین کتاب درست یا غلط هم منتشر کرده باشد، لزوما واجب عینی نیست که به ایشان بگویند: استاد! مشکلِ دیگر این است که به فرض ما به نام استادی هم مفتخر شدیم و در بین اهل هنر و مسئولان، جایی برای خویش یافتیم بعد از مرگ چه خواهیم کرد؟ واقعیت این است که اثر خوب، در تاریخ ماندگار میشود.
مگر فردوسی بزرگ در زمانی که شاهکارش در دل هر ایرانی پارسیگوی جا دارد، شاهنامه را زیر بغل زده و برای ما میخواند یا حضرت حافظ، کتاباش را به زور به ما تحمیل کرده که در کتابخانههایمان نگهداری کنیم و به هر مناسبتی اعم از شب یلدا و تحویل سال نو و... از حضرتاش، بخواهیم برایمان فال بگیرد! اهالی ادب و شعر اگر میخواهند به مرتبهی استادی برسند، باید تلاش بیشائبه کنند و میزان علم خویش را بالا ببرند اگر نه عمر هر کس روزی به پایان میرسد و نمیتوان امیدوار بود که عناوین و القابی که در زمان زنده بودن، رواج دارد، پس از مرگ بر آثار هنرمند تاثیری داشته باشند و نمیتوان با این اندیشهها انتظار داشت که حافظهای زمان ما زاده شوند و با نسلهای بعدی ارتباطی معنوی برقرار کنند.
بنابراین شایسته است که شاعران روزگار ما که تعدادشان کم نیست، لااقل نگاهی به سرگذشت شعرای پیش از خود بیندازند.
8066 انتشاردهنده:علی مولوی
کپی شد