بهروز خیریه زمان پایین کشیدن مجسمه شاه از میدانی در سنندج و ورود به پایگاه ساواک این شهر حضور داشته و می گوید: آن روزها با وجود اینکه در تشکیلات خاصی نبودیم ولی همراه بسیاری از مردم خودجوش روزانه به خیابان ها می آمدیم.
وی در تعریف یکی از خاطرات خود از آن روزها به 6 بهمن 1357 چند روز مانده به پیروزی انقلاب اشاره می کند و می افزاید: روال اینگونه بود از منزل که خارج می شدیم می پرسیدیم امروز کجا تظاهرات است و به آن خیابان می رفتیم.
خیریه گفت: در یکی از آن روزهایی که از منزل برای پیوستن به تظاهرات خارج شدیم به خیابان آبیدر کنونی رفتیم دیدیم عده ای لباس شخصی از خودرویی خارج شده و شروع کردند به ناسزا گفتن به مردم، جوان ها هم در جواب مرگ بر شاه می گفتند.
او اضافه می کند: لباس شخصی ها ناگهان از زیر لباس اسلحه هایشان را خارج کرده و شروع به تیراندازی هوایی کردند ما هم متفرق شدیم و حین فرار وارد یک نانوایی شدیم.
وی با اشاره به اینکه روز ششم بهمن روز انقلاب سفید شاه بود و حساسیت آنها بیشتر شده بود، می گوید: لباس شخصی ها همان مامورهای شهربانی آن زمان بودند که لباس عادی بر تن کرده تا مردم را اذیت کنند.
** نمود وحدت شیعه و سنی در خاموش کردن آتش حسینیه
وی افزود: در همان روز به سمت میدان آزادی فعلی حرکت کردیم که چند نفر از دوستان به ما گفتند عجله کنید حسینیه را آتش زدند.
خیریه اضافه کرد: با سرعت به سمت حسینیه رفتیم و دیدیم ماموران حسینیه را آتش زده و تازه دود از آن بلند شده بود، مردم شهر با کمک هم شروع به خاموش کردن آتش کردند.
وی گفت: خودروهایی که در کنار حسینیه بود را هم این ماموران به آتش کشیده بودند یکی از اهداف آنها ترساندن مردم و ایجاد تفرقه بین آنها بود.
این مبارز دوران انقلاب افزود: 80 درصد کسانی که برای خاموش کردن آتش شتافتند از مردم اهل سنت شهر و بیشتر مغازه داران اطراف حسینیه بودند که به هر ترتیبی بود آتش را خاموش کردند.
او با اشاره به اینکه حسینیه کوچک بود و کتابخانه ای زیر آن قرار داشت که گاهی از آنجا کتاب قرض می گرفتم، اظهار داشت: در آن آتش سوزی تعدادی از قرآن ها در کتابخانه حسینیه نیم سوز شده بود، آتش به سختی توسط مردم خاموش شد و این به موضوعی تبدیل شد تا مردم روز بعد قرآن های نیم سوخته و سوخته را در دست گرفتند و شعار دادند، این سند جنایت رژیم است.
خیریه در ادامه خاطرات خود تاکید می کند وحدت مردم شیعه و سنی سنندج را در خاموش کردن آتش حسینیه به عینه دیدم که همه با هم برای این کار پیشقدم شدند و اتحاد خود را در مبارزه با شاه نشان دادند.
** دل نیروهای شهربانی هم با مردم بود
او همچنین به یکی از دوستان اهل تشیع خود اشاره می کند که او را با حسینیه سنندج و کتابخانه آن آشنا کرد و گفت: حسینیه در آن زمان یکی از پایگاه های مقاومت شهر سنندج بود و آشنایی ام با حسینیه، شنیدن سخنرانی هایی علیه حکومت شاه و مطالعه کتاب مرا برای مقابله با رژیم شاه مصمم تر کرد.
او به ذکر خاطره ای دیگر می پردازد وقتی که کتاب هایی از شریعتی و محمدرضا حکیمی از حسینیه سنندج قرض گرفته و بی خبر از هر چیز به قصد رفتن به منزل به سمت خیابان انقلاب می رفت، خبر نداشت شب قبل از آن عده ای به سمت کلانتری تیراندازی کرده و ایست بازرسی در این خیابان شکل گرفته بود.
خیریه می گوید آن روز بشدت در حال بازرسی مردم بودند و وقتی به آن محدوده رسیدم به من گیر دادند و یکی از سربازها کتاب ها را از من گرفت و یکی دیگر را صدا زد و آن دیگری هم گفت او را به داخل کلانتری ببرید.
وی می افزاید: دیدم محوطه شهربانی پر از مردمی است که همچون من گیر افتاده اند و همه را رو به دیوار ایستاده نگه داشته اند.
افسر نگهبانی که آنجا بود پدرم را می شناخت و من را هم شناخت عمدا یک سیلی به صورتم زد و با داد و بیداد من را از کلانتری بیرون انداخت.
خیریه یادآوری می کند البته اول حرکت آن افسر نگهبان برایم قابل هضم نبود اما اگر آن کار را نمی کرد معلوم نبود وقتی به دست ساواک می افتادم چه بلاهایی بر سر من می آمد.
** تیراندازی نیروهای شاه به سمت مردم
خیریه از اولین تیراندازی ها به سمت مردم در سنندج می گوید و دیدن آن برای اولین بار را همچون رویدادی غیرقابل باور توصیف می کند.
او در توصیف اولین تیراندازی که مشاهده کرده است، می گوید: در یکی از چهار راه های شهر سنندج آتش روشن کرده بودند و ناگهان در خیابان تیراندازی شد، کمی بالاتر از جایی که ما ایستاده بودیم بعد از تیراندازی عده ای روی زمین افتادند این اولین باری بود که می دیدم کسی تیر می خورد.
وی با اشاره به اینکه ترس و هیجان موجب شد خودمان را به سرعت به یکی از کوچه ها برسانیم، افزود: نیروهای ژاندارمری به کمک نیروهای شهربانی آمده بودند و بسوی مردم شلیک می کردند.
خیریه اضافه کرد: سربازان روی زانوهای خود نشسته و با تفنگ ژر3 و مستقیم به مردم تیراندازی می کردند اما افزایش تظاهرات فضایی ایجاد کرده بود که این رفتارها برای مردم عادی شده و ترس کمتری داشتند.
نترسیدن امثال خیریه ها که در دوران مبارزات انقلاب جوان بودند توانستند ترس دیگران را هم شکسته و موج انقلاب را زودتر به نتیجه برساند.
یاد کردن از این مبارزان و شهدایی که خون خود را در راه به ثمر رسیدن این انقلاب فدا کردند در این روزها و همزمان با چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب امری ضروری است.
6108/9102
وی در تعریف یکی از خاطرات خود از آن روزها به 6 بهمن 1357 چند روز مانده به پیروزی انقلاب اشاره می کند و می افزاید: روال اینگونه بود از منزل که خارج می شدیم می پرسیدیم امروز کجا تظاهرات است و به آن خیابان می رفتیم.
خیریه گفت: در یکی از آن روزهایی که از منزل برای پیوستن به تظاهرات خارج شدیم به خیابان آبیدر کنونی رفتیم دیدیم عده ای لباس شخصی از خودرویی خارج شده و شروع کردند به ناسزا گفتن به مردم، جوان ها هم در جواب مرگ بر شاه می گفتند.
او اضافه می کند: لباس شخصی ها ناگهان از زیر لباس اسلحه هایشان را خارج کرده و شروع به تیراندازی هوایی کردند ما هم متفرق شدیم و حین فرار وارد یک نانوایی شدیم.
وی با اشاره به اینکه روز ششم بهمن روز انقلاب سفید شاه بود و حساسیت آنها بیشتر شده بود، می گوید: لباس شخصی ها همان مامورهای شهربانی آن زمان بودند که لباس عادی بر تن کرده تا مردم را اذیت کنند.
** نمود وحدت شیعه و سنی در خاموش کردن آتش حسینیه
وی افزود: در همان روز به سمت میدان آزادی فعلی حرکت کردیم که چند نفر از دوستان به ما گفتند عجله کنید حسینیه را آتش زدند.
خیریه اضافه کرد: با سرعت به سمت حسینیه رفتیم و دیدیم ماموران حسینیه را آتش زده و تازه دود از آن بلند شده بود، مردم شهر با کمک هم شروع به خاموش کردن آتش کردند.
وی گفت: خودروهایی که در کنار حسینیه بود را هم این ماموران به آتش کشیده بودند یکی از اهداف آنها ترساندن مردم و ایجاد تفرقه بین آنها بود.
این مبارز دوران انقلاب افزود: 80 درصد کسانی که برای خاموش کردن آتش شتافتند از مردم اهل سنت شهر و بیشتر مغازه داران اطراف حسینیه بودند که به هر ترتیبی بود آتش را خاموش کردند.
او با اشاره به اینکه حسینیه کوچک بود و کتابخانه ای زیر آن قرار داشت که گاهی از آنجا کتاب قرض می گرفتم، اظهار داشت: در آن آتش سوزی تعدادی از قرآن ها در کتابخانه حسینیه نیم سوز شده بود، آتش به سختی توسط مردم خاموش شد و این به موضوعی تبدیل شد تا مردم روز بعد قرآن های نیم سوخته و سوخته را در دست گرفتند و شعار دادند، این سند جنایت رژیم است.
خیریه در ادامه خاطرات خود تاکید می کند وحدت مردم شیعه و سنی سنندج را در خاموش کردن آتش حسینیه به عینه دیدم که همه با هم برای این کار پیشقدم شدند و اتحاد خود را در مبارزه با شاه نشان دادند.
** دل نیروهای شهربانی هم با مردم بود
او همچنین به یکی از دوستان اهل تشیع خود اشاره می کند که او را با حسینیه سنندج و کتابخانه آن آشنا کرد و گفت: حسینیه در آن زمان یکی از پایگاه های مقاومت شهر سنندج بود و آشنایی ام با حسینیه، شنیدن سخنرانی هایی علیه حکومت شاه و مطالعه کتاب مرا برای مقابله با رژیم شاه مصمم تر کرد.
او به ذکر خاطره ای دیگر می پردازد وقتی که کتاب هایی از شریعتی و محمدرضا حکیمی از حسینیه سنندج قرض گرفته و بی خبر از هر چیز به قصد رفتن به منزل به سمت خیابان انقلاب می رفت، خبر نداشت شب قبل از آن عده ای به سمت کلانتری تیراندازی کرده و ایست بازرسی در این خیابان شکل گرفته بود.
خیریه می گوید آن روز بشدت در حال بازرسی مردم بودند و وقتی به آن محدوده رسیدم به من گیر دادند و یکی از سربازها کتاب ها را از من گرفت و یکی دیگر را صدا زد و آن دیگری هم گفت او را به داخل کلانتری ببرید.
وی می افزاید: دیدم محوطه شهربانی پر از مردمی است که همچون من گیر افتاده اند و همه را رو به دیوار ایستاده نگه داشته اند.
افسر نگهبانی که آنجا بود پدرم را می شناخت و من را هم شناخت عمدا یک سیلی به صورتم زد و با داد و بیداد من را از کلانتری بیرون انداخت.
خیریه یادآوری می کند البته اول حرکت آن افسر نگهبان برایم قابل هضم نبود اما اگر آن کار را نمی کرد معلوم نبود وقتی به دست ساواک می افتادم چه بلاهایی بر سر من می آمد.
** تیراندازی نیروهای شاه به سمت مردم
خیریه از اولین تیراندازی ها به سمت مردم در سنندج می گوید و دیدن آن برای اولین بار را همچون رویدادی غیرقابل باور توصیف می کند.
او در توصیف اولین تیراندازی که مشاهده کرده است، می گوید: در یکی از چهار راه های شهر سنندج آتش روشن کرده بودند و ناگهان در خیابان تیراندازی شد، کمی بالاتر از جایی که ما ایستاده بودیم بعد از تیراندازی عده ای روی زمین افتادند این اولین باری بود که می دیدم کسی تیر می خورد.
وی با اشاره به اینکه ترس و هیجان موجب شد خودمان را به سرعت به یکی از کوچه ها برسانیم، افزود: نیروهای ژاندارمری به کمک نیروهای شهربانی آمده بودند و بسوی مردم شلیک می کردند.
خیریه اضافه کرد: سربازان روی زانوهای خود نشسته و با تفنگ ژر3 و مستقیم به مردم تیراندازی می کردند اما افزایش تظاهرات فضایی ایجاد کرده بود که این رفتارها برای مردم عادی شده و ترس کمتری داشتند.
نترسیدن امثال خیریه ها که در دوران مبارزات انقلاب جوان بودند توانستند ترس دیگران را هم شکسته و موج انقلاب را زودتر به نتیجه برساند.
یاد کردن از این مبارزان و شهدایی که خون خود را در راه به ثمر رسیدن این انقلاب فدا کردند در این روزها و همزمان با چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب امری ضروری است.
6108/9102
کپی شد