خاور خانم؛ کارآفرینی که یک روستا را نجات داد
خاورخانم را شاید خیلی از شماها نشناسید؛ اما اگر برحسب اتفاق سری به روستای سرولات بزنید میبینید که کوچک و بزرگ او را میشناسند ، او یک زن کارآفرین روستایی است.
به گزارش جی پلاس، زنی مثل بقیه زنهای روستا، دلش بیشتر از هر چیزی برای زادگاهش میتپد؛ برای وجب به وجب خاکی که هزار هزار خاطره ساخته برایش از کودکی تا همین بزرگسالی؛ زنی با روحیه مثال زدنی و پشتکاری عجیب که در نهایت به آبادانی روستای زادگاهش منجر شدهاست.
برای آبادانی یک روستا، چهکارهایی می توان انجام داد؟ چطور میشود کاری کرد که اهالی یکییکی به هوای شهر و امکانات ریز و درشتاش، ترک خانه و کاشانه نکنند ؟ ما جواب این سوالها را از «خاور جربانیان» میپرسیم. او یک زن 48 ساله روستایی است؛ زنی کارآفرین که با یک ایده ساده ، یک روستا را آباد کرده و گردشگران زیادی را روانه محل زندگی اش کرده است؛ گردشگرانی از گوشه و کنار ایران و حتی کشورهای خارجی. افرادی که آوازه دست پخت مثال زدنی این زن را شنیده و راهی روستای سرولات شدهاند.
خاور خانم متولد چه سالی هستید؟
سال 1348 همین جا هم به دنیا آمدم در روستای سرولات.
چطور شد کارآفرین شدید ؟
اگر خدا نخواهد حتی یک برگ هم از درخت نمیافتد، درباره من هم همینطور بود. خدا خواست ، خدا من را از این روستای کوچک انتخاب کرد. این نظر خدا به روستای ما بود... کارآفرین شدن من کاملا یک اتفاق بود، من و همسرم اکبر لطفی نژاد سال 69 با هم ازدواج کردیم و از همان زمان برای کار به قزوین رفتیم. آنجا که بودیم من چون نمیتوانستم بیکار بمانم در مطب یک دکتر، منشی شدهبودم. همسرم هم بهخاطر تخصص اش در نیروگاه برق شهید رجایی کار میکرد، تا اینکه قرار شد منتقل شود به بندرعباس. وقتی این موضوع را با خانواده هایمان در میان گذاشتیم مخالفت کردند میگفتند شما بچه شمالید در گرمای جنوب حتما اذیت میشوید...ما هم به ناچار کار را ول کردیم و برگشتیم به روستای خودمان در سرولات.
چند سال قزوین زندگی کردید؟
حدود 4 سال.
یعنی وقتی برگشتید سرولات باید همه چیز را از صفر شروع میکردید چون دیگر کاری نداشتید؟
بله همین طور بود. در روستای ما کار فقط و فقط کشاورزی بود. حالا یا مردم میرفتند در باغ چای کار میکردند یا باغ پرتقال، یا سبزی کاری و ... شغل دیگری نداشتند. ما هم از وقتی برگشتیم اینجا به همین کار مشغول شدیم، آن موقع یک خانه 70 متری نیمهکاره داشتیم که تعمیر کردیم و در آن ساکن شدیم. البته شانسی که داشتیم این بود که خانه ما موقعیت خوبی داشت، یک طرفش رو به دریا بود و یک طرفش رو به کوه ونمای خیلی خوبی داشت. به خاطر همین موقع بازسازی یک بالکن 20متری رو به دریا زدیم که همه چیز از هم از همین بالکن شروع شد.
بیشتر توضیح میدهید؟
سال 74 بود. یک روز من لب همین بالکن نشسته بودم که دیدم یک خانواده با ماشینشان از راه رسیدند. ساعت تقریبا یک ظهر بود. آنها پیاده شدند و تدارکات نهارشان را آماده کردند اما یک دفعه باران گرفت. خیلی آشفته شده بودند که یک دفعه چشم شان به من افتاد و گفتند خانم میشود ما بیایم خانه شما غذا بخوریم؟! من هم قبول کردم و آنها آمدند داخل همین بالکن نشستند ، آتش درست کردم غذایشان را کباب کردند و تا وقتی که باران بند بیاید نشستند. اما آن موقع دیگر هوا تاریک شدهبود. بهخاطر همین گفتند میشود ما امشب خانه شما بمانیم؟ کرایه اش را هم میدهیم. آن موقع رسم نبود کسی دراین روستا خانهاش را به مسافرها اجاره بدهد. با این حال من قبول کردم . آنها ماندند و فردا با هم رفتیم بازار رامسر، ماهی خریدیم من خودم ماهی ها را پاک کردم ، سرخ کردم ، برنج درست کردم و اینطوری باهم دوست شدیم. موقع رفتن هم گفتند چقدرمیشود؟ من قیمت نداشتم. همینطوری گفتم هزارتومن. آنها اما 9 هزارتومن به من دادند و موقع رفتن گفتند ما خیلی از دستپخت شما خوشمان آمد ، میشود دوباره پیش شما بیاییم. آن موقع خانه ماتلفن نداشت، من شماره خانه برادرم را دادم و بعد از آن دیگر این خانواده شدند مشتری دائمی من.
اهل کجا بودند؟
اهل اصفهان اما ساکن تهران... بعدها بقیه فامیلها و آشناهایشان را هم آوردند اینجا. همگی از قبل زنگ میزدند سفارش باقلا قاتق ، ترش تره، میرزاقاسمی و ماهی میدادند و بعد میآمدند. طوری شد که دیگر من و همسرم کار کشاورزی را رها کردیم ...کم کم مشتریهایم زیاد تر شد. مثلا بعضی وقتها مشتری میآمد بی خبر. میگفتم از کجا آدرس گرفتی ؟ چرا زنگ نزدی میگفت توی آرایشگاه بودم ، یک نفرگفت رفتم سرولات خانه خاورخانم،چه غذای خوشمزهای خوردیم. ما هم همینطوری آمدیم و شمارا پیدا کردیم... همه اینها باعث شد که کم کم فضا را بزرگتر کنیم.
یعنی کارآفرینی شما از همین زمان شروع شد؟
بله اوائل خواهرزاده هایم با من کار میکردند بعد کم کم بقیه خانواده هم جمع شدند،ما هم فضای رستوران رابزرگتر کردیم و از 70متر رسیدیم به 500 متر. الان بعد از این همه سال هنوز مشتری هایی دارم که میایند میگویند خاورخانم ما توی خانه خودت مینشستیم غذا میخوردیم...
الان چند نفر با شما کار میکنند؟
الان 40 نفر که همگی از اهالی همین روستا و روستاهای اطراف هستند...اما روزهای خیلی شلوغ تعدادشان 60 نفر هم میشود.
خانم هستند یا آقا؟
من بیشتر با آشپزهای خانم کارمی کنم ، با آنها راحتترم.
شما با راه اندازی این رستوران هم برای 40 نفر کارآفرینی کردهاید هم باعث جذب گردشگر به سرولات شدهاید، فکر میکنید دلیل موفقیت تان چیست؟
دلیل این موفقیت فقط لطف خداست... من خداراشکر می کنم که نام روستایم نه فقط در استان گیلان که در کل کشور مشهور شد... خوشحالم که بهخاطر حضور هر روزه گردشگرها و مسافرها،نه تنها جمعیت روستایمان کم نشده که بیشتر هم شده است. وجود گردشگرها برای خیلی ها ایجاد اشتغال کرده ، مثلا اینجا خانه اجاره میکنند، یا ترشی و خوراکی محلی می خرند، بعضی روستایی ها صنایع دستی میفروشند ...خلاصه با وجود گردشگرها رونق به روستای ما آمده است.
هنوز هم خودتان غذا میپزید؟
باورکنید تا همین یک سال پیش ، حتی قابلمه ها را هم خودم جابهجا می کردم. الان هم با اینکه آشپز دارم اما همه مواد را خودم میخرم و تا از راه میرسم میروم سر قابلمه ها و مزه همه غذاها را میچشم. مثلا میگویم حلیمه خانم نمک این باقلا قاتق کم است و...
الان چندتا مشتری را راه میاندازید؟
در روزهای خیلی شلوغ بیشتر از هزارنفر را هم غذا دادهایم اما روزهایی مثل امروز200نفر نهار مهمان ماهستند.
مهمان خارجی هم دارید؟
خیلی زیاد... خیلی وقتها شده از کشورهای دیگر توریست آمده سرولات، فقط برای اینکه اینجا غذا بخورد. بعد گفته که من تعریف غذای شما را از دوستانم شنیده بودم...
شما را که میبینند میشناسند؟
نه فقط خارجی ها که خیلی از ایرانیها هم باورشان نمیشود من همان خاورخانم باشم...خب در نظرخیلی ها یک صاحب رستوران که 20میلیارد تومان خرج رستورانش کرده، هیچوقت اینطوری مثل من ساده نمیگردد، بهخاطر همین هی میپرسند شما خود خاورخانم هستید؟من هم میگویم بله...خود خودش هستم.
از غذاهای خودتان ، کدام را بیشتر دوست دارید؟
باقلا قاتق... چون میگذارم حسابی لعاب پس بدهد . مرغ شکم پر هم خوب است چون مواد داخلش از سبزی های محلی همین جاست و طعم خوبی دارد.
گفتید مواد غذاها را خودتان تهیه میکنید؟
بله ...هر روز صبح زود با همسرم میرویم بازار ،مرغ وماهی روز میخریم. چون مرغ یک روز بماند بو میگیرد.
شده مشتری ناراضی هم داشته باشید؟
بله خب سلیقهها متفاوت است...مثلا یک روزهایی اینجا خیلی شلوغ است، هزارتا مشتری داریم ممکن است ته دیگ یکی خوب نگرفته باشد یا قطرش کم باشد...اعتراض میکنند و من هم همیشه به آنها حق میدهم.
دیدگاه تان را بنویسید