امام علی (ع) در تمام مراحل زندگی و حکومتش، پاسداشت اخلاق را بر همه چیز مقدّم میداشت و با سرسختترین مخالفان خود نیز بر همین اساس رفتار میکرد و در جنگ که به طور معمول ، اخلاق به راحتی زیر پا گذاشته می شود ، به شدّت بر پاسداشت احلاق تأکید می کرد و اجازه تعّدی از امور اخلاقی به نیروهای خود نمی داد .
چون آتش جنگ جمل فرونشست، امام علی (ع) به محمّد بن ابی بکر فرمان داد که عایشه را با احترام به بصره ببرند و در آنجا اسکان دهند تا مقدّمات بازگشت او را به مدینه فراهم سازند. پس او را به خانۀ عبدالله بن خَلَف خُزاعی که بزرگترین خانۀ بصره بود، نزد صفیّه دختر حارث، منزل دادند. چندی که گذشت، علی (ع) برای دیدن عایشه به خانۀ عبدالله بن خَلَف خُزاعی رفت. دید که زنان بر عبدالله بن خَلَف و عثمان بن خَلَف شیون میکنند. عبدالله در کنار عایشه کشته شده بود و عثمان در کنار علی (ع). صفیّه، زن عبدالله روسری پوشیده بود و زار میگریست. چون امام (ع) را دید، فریاد بر آورد و سخنانی تند و اهانت آمیز به وی گفت.
علی (ع) بزرگوارانه گذشت و هیچ پاسخ نگفت. پس بر عایشه درآمد و بر او درود فرستاد و نزد او نشست و گفت: «صفیّه با ما درشت گویی کرد، ولی من از هنگامی که وی دخترکی خردسال بیش نبود، او را ندیده بودم».
چون علی(ع) بیرون شد، بار دیگر صفیّه راه بر او گرفت و همان سخنان را بر زبان آورد. علی(ع) استر خود را نگاه داشت و گفت: «بدان [اگر خویشاوندکُش بودم]، قصد میکردم در این خانه [آن را با انگشت نشان داد] بگشایم و هرکس را در آن بود میکشتم». این قضیّه چنان بود که عدّهای از زخمیان و فراریان به عایشه پناه برده بودند، و علی (ع) از بودن آنان در آنجا خبر یافته بود، ولی خود را به ناآگاهی زده بود. صفیّه از شنیدن این سخن خاموش شد و علی (ع) بیرون آمد. مردی از اَزْدیان گفت: «به خدا این زن از دست ما خلاص نشود!». علی (ع) خشمگین شد و بر سر او فریاد زد: «خاموش! هرگز پردهای را مَدَرید و به خانهای وارد مشوید و زنی را با آزار دادن برمَیَنگیرید! هرچند آبروهایتان را بریزند و به زمامدارانتان و نیکانتان دشنام دهند، که آنان طاقت خودداری ندارند.
در آن هنگام که زنان، مشرک بودند، فرمان داشتیم دست از آنان بازداریم؛ و اگر مردی زنی را مکافات میداد و او را میزد [این عمل چنان زشت شمرده میشد که] با این کار، [خود و] سپس آیندگانش ـ همه ـ سرزنش [و انگشتنما] میشدند. نشنوم کسی متعرّض زنی شده باشد، که او را چون بدترین مردمان عقوبت نمایم». پس از این ماجرا، علی(ع) دو نفر از اَزْدیان را که به عایشه اهانت کرده بودند، تازیانه زد.
تاریخ الطبری ، ج ۴ ، ص ۵۴۰-۵۳۹ ؛ الکامل فی التاریخ ، ابن اثیر ، ج ۳ ، ص ۲۵۷-۲۵۶