صدای سرفه مرد جوان در راهرو می‌پیچد. سرفه‌هایش پشت سر هم و راستش را بخواهید ترسناک است. نتیجه تستش آمده؛ مثبت.

به گزارش جماران، الهام فخاری، عضو شورای شهر تهران در روزنامه همشهری از حال و هوای این روزهایش در بیمارستان می‌نویسد:

«روز دوم است، روز دومی که در بیمارستان بستری‌ام و منتظر، منتظر نتیجه تست کرونا.

نور سفید روشن و راهرو خلوت است. از این فرصت برای نوشتن چیز‌هایی که از نگاه همه آنان که بیرون هستند، دورمانده استفاده می‌کنم؛ آنهایی که تصمیم می‌گیرند، آنهایی که خبر‌ها را پیگیری می‌کنند یا آنهایی که ترسیده‌اند.

این یک تجربه مردم‌نگاری در دل چالش بیماری می‌تواند باشد. تلاش می‌کنم باریک‌بینانه داده سنجی کنم. صدای سرفه مرد جوان در راهرو می‌پیچد. سرفه‌هایش پشت سر هم و راستش را بخواهید ترسناک است.

نتیجه تستش آمده؛ مثبت. به‌هم ریخته و از پرستار ۲ نخ سیگار می‌خواهد و پافشاری دارد: «هیچ‌یک از شما حال کسی را که تستش مثبت شده نمی‌دانید.»

پرستاران بخش با شکیبایی او را آرام می‌کنند. می‌گویند بدن جوان خیلی بهتر از پس بیماری برمی‌آید. دیروقت است، زنی که از ماندن اینجا خسته شده آرام گریه می‌کند.

حال کسی خیلی زیاد بد نیست، ولی تک‌سرفه از همه‌جا به‌گوش می‌رسد. کادر درمان با وجود محدودیت‌های برخی لوازم مصرفی تلاش می‌کند اوضاع را جمع‌وجور کند. ماسکی که دیروز از خانه زدم را هنوز بر صورت دارم.

سنگینی ریه‌هایم کم شده و چندجور دارو گرفته‌ام؛ هم خوراکی هم با سرم. هنوز هم تب ندارم. بسته‌های خوراک ظهر هنوز اینجاست، خودمان با خودمان هستیم.

پرستار جوان و خوشرو برای کنترل فشار خون و دیگر نشانه‌ها آمده، تند کارش را انجام می‌دهد و می‌رود. شمار بیمارانی که باید رسیدگی کند، زیاد هستند.

نگران سلامتی خودش هستم. خستگی و کار زیاد و سروکار داشتن با بیماران کار دشواری است. برخی مردم آشفتگی و خشم و خستگی‌شان را به ایشان بازمی‌گردانند.

دوست جوان که در دومتری من است به خواب رفته، ۲ هفته بیماری سختی را طی کرده و حالا برای بررسی احتمال کرونا اینجاست. از من می‌پرسد چگونه زنی در فضای پرفشار سیاست کار می‌کند و می‌خندد. از شنبه حالش بهتر است، اشتهای غذاخوردن دارد و می‌تواند بخوابد.


۲ مرد جوان تست‌شان مثبت قطعی شده، یکی دانشجو است و کسی را در تهران ندارد. از اینکه جزوه‌هایش را با خودش نیاورده متأسف است.

برخی چیز‌ها مانند آب معدنی و دستمال و ماسک را از بیرون برایمان می‌فرستند. هنوز پاسخ تست و کشت بافت من نیامده و منتظرم. دستبند کاغذی بیمارستانی‌ام هنوز سفید است. دوستانم تلفنی احوالپرسی می‌کنند.

حال من خوب است و اگر نتیجه منفی باشد درمان دارویی ریه‌ام را در خانه ادامه می‌دهم. اگر مثبت باشد...؟ مانند آن همه ویروس دیگری که نامشان را هم نمی‌دانم و طی سال کم‌توان یا پرتوان گاهی درگیرم می‌کنند، از سر می‌گذرانم.

مگر همه چیز‌های زندگی شناخته‌شده‌اند یا مگر شناخته‌شده‌ها کم‌خطرتر بودند؟ کارهایم را آنلاین پیگیری کرده‌ام. تجربه خود را برای برخی دوستان نماینده مجلس نوشته‌ام و فرستاده‌ام.

هیچ‌وقت از یاد نخواهم برد وقتی که هنگام پذیرش و بررسی‌های اولیه با گفتن کارم (شورای شهر و شهرداری) و درد ریه و سردرد، چطور همه آنهایی که اطرافم بودند فاصله‌شان را بیشتر کردند. خودم دور می‌ایستادم، چون اورژانس پر از بیمار و همراهانشان بود و مدام ماده گندزدا به دستان و اشیا می‌پاشیدم.

ولی حال آدمی که تشخیص یا احتمال بیماری واگیر دارد و درست در لحظه‌های دشوار دست‌کم تن‌اش تنها می‌ماند را هرگز نمی‌توان دریافت.

تنها نبودم، ولی این روز برای من یک تجربه بی‌مانند ساخت. ترس، از هر چیزی بدتر و واگیردارتر است. آدم یاد فیلم‌های تخیلی می‌افتد. پوشش ایزوله کادر درمان و صدای سرفه‌ها مانند داستان‌های روسی است. حالم خوب است، آسم ندارم، و منتظر نتیجه آزمایش هستم. شاید این یک تجربه بی‌نظیر برای یک منتخب مردم باشد؛ درست همان‌جایی که کمتر کسی راه دارد و کسی عکس یادگاری نمی‌گیرد.
اینجا از ساختمانی در قرنطینه، در کنار پنجره‌ای که رو به دیواری بتونی و همواره باز است می‌نویسم. حالم خوب است و آسم ندارم.»

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.