به گزارش ایرنا، تابلوی سبز رنگ روستا که نمایان می شود، نوای ساز و دهل نیز همزمان به گوش می رسد و اندکی بعد دورنمای یکی از زیباترین روستاهای اسدآباد متجلی می شود؛ روستایی میراث دار سنتها و آیینهای قدیمی؛ چشمه قنداب.
روستایی کوچک در پهنه ی سبز مخملی بهاری که در حد فاصل شهرهای اسدآباد و تویسرکان واقع شده است. وجه تسمیه چشمه قنداب را نمی دانم چیست، اما هرچه هست چشمه ای جوشان در ذهنمان می سازد و ناخودآگاه کاممان شیرین می شود.
آواز پیاپی خروس های سحرخیز، خش خش آب و جاروی دختران، نهیب هی هی چوپان و صدای زنگوله سردسته رمه های گوسفندان که امسال به لطف بهار زودرس راهی چَرا شده اند، در خنکای صبح دل انگیز حکایت از کار و تلاش مردمان سختکوش چشمه قندابی است برای کسب لقمه ای نان حلال.
کوچههای خاکی، خانههایی از خشت و گل و درهای چوبی با کلون های زنانه و مردانه، حکایت از در امان ماندن چشمه قنداب از گزند فرهنگ شهری دارد.
از نخستین کوچه سربالایی روستا به داخل میرویم. کوچهها و خانهها هویت سنتی خود را حفظ کرده و بخشی از بافت قدیمی روستا نیز تخریب و جای آنرا خانه هایی آجری و بتنی گرفته است.
فقط چند قدم در این کوچهها و دیدن چهره زنان و کودکان در کنار دیوارهای کاهگلی کافی است تا زمان و تاریخ را فراموش کنی؛ آبی، سبز، نارنجی و گاه قرمز طیف رنگ هایی است که در لباس اهالی روستا همچون رنگین کمان می درخشد.
نظری، یکی از کارکنان میراث فرهنگی اسدآباد راهنمایمان می شود به سمت 'جشن کلره' که در حیاط منزل یکی از اهالی روستا برپاشده است. دور حیاط صندلی چیده شده و گل های قالی دستبافی که در حیاط پهن شده و با تابش آفتاب صبحگاهی بیشتر می درخشد و سفره هفت سینی که با بضاعت روستایی ولی سنتی و پرمفهوم چیده شده.
کتری و قوری هم بر منقلی از هیزم می جوشد و فنجانی چای زغالی به همه میهمانان تعارف می شود تا خوش آمدی باشد برای کسانی که آمده اند تا زنده بودن سنت های دیرین را در این دیار کهن ببینند. طعم دارچین بعضی را هم به نوشیدن فنجانی دیگر از این چای وسوسه می کند.
دهل نواز هنرمند بندهای دهل را بر شانه محکم تر می کند و شادانه تر می کوبد و نوازنده سرنا که در این منطقه به 'سازنه چی' معروف است با قدرت بیشتری در سازش می دمد ... .
تعدادی از جوانان روستا با دستمال های رنگی و با طنین ساز و دهل همراه شده و پایکوبی می کنند و میهمانان هم با گوشی های موبایلشان می کوشند، بهترین تصویر 'جشن کلره' را از آن خود کنند.
برخی هم سرگرم عکس های سلفی با نوازنده هاهستند و من هم کنجکاوانه همه را از نظر می گذرانم مبادا چیزی یا صحنه ای از قلم بیفتد.
کمتر چهرهای در 'جشن کلره' را بدون خنده میتوان دید. طبیعت و زلالی چشمه قنداب، چنان صفایی به مردمان روستا بخشیده که همه میهمانان در همان نگاه نخست جلب مرام و منش آنها می شوند.
یکی از کدبانوهای روستا گوشه حیاط آتش بر تنور می اندازد و با خمیری که قبل اذان صبح تهیه کرده و حالا ور آمده آماده پختن کلره می شود. با گویش اصیل 'لکی' که در چند روستای حوالی رایج است به تماشای کلره پزی دعوتمان می کند. خمیر کلره از ترکیب شیر، شکر، روغن حیوانی و آرد سبوس دار تهیه می شود.
خمیر را با مهارت خاصی در کف دستش می چرخاند و گرد میکند و کنار هم می چیند، پارچه ای نخی رویشان پهن می کند ... .
می گوید چونه ها باید گرد و یکنواخت باشد وگرنه کولره ها کج و نامرتب می شود. 2 نفر از زنان روستا به رسم همیاری و تعاون به کمکش می آیند.
گردش یکنواخت وردنه چونه ها را تخت و صاف می کند و روی آن با لبه استکان یا قاشق نقش می اندازد و مخلوطی از زعفران و زرده تخم مرغ همراه با کنجد، رازیانه و سیاه دانه روی خمیرها می مالد و ماهرانه به دیواره داغ تنور می چسباند. در آهنی تنور برای لحظاتی بسته می شود تا کلره ها مغز پخت شوند.
چند دقیقه بعد کلره های پف کرده و طلایی را از دیواره تنور جدا می کند و برای هرکدامشان یک ماشاالله می گوید.
از کلره های داغ تعارفمان می کند و می گوید: روله (فرزند بسیار عزیز) ما با نیت پاک کنار تنور می نشینیم و همین به کارمان خیر و برکت می دهد و جوان ها باید بوی برکت را در چشمه قنداب حفظ کنند.
کلره های خوش رنگ و طعم، نان های محلی گرد و ضخیم با کره محلی و یک کاسه دوغ غذایی کامل و خوشمزه است که بروی سفره چاشتی چیده شده که جمال مومیوند دهیار خنده روی چشمه قنداب برای میهمانان گسترده است.
چشمه قنداب از معدود روستاهای اسدآباد است که به سبک اصیل خود استوار مانده و هنوز زنان روستا در خانه هایشان تنورهای گلی را حفظ کرده و نان می پزند و همچنان بر آیین سنتی خود استوار هستند.
در چشمه قنداب شادی و غم بین اهالی تقسیم میشود و زنان روستا برای آنها که بیمار هستند و یا تنگدست، کولیره هدیه می برند.
این آیین دستگیری و کمک به نیازمندان دیرینه است و با اینکار مردم به هم نزدیک می شوند و در یک کلام اینجا همسایه از حال همسایه خبر دارد.
کامران اکبری شایگان رئیس میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری اسدآباد در همین چند جمله چشمه قنداب را به میهمانان'جشن کلره' معرفی می کند.
واژه روح نواز 'روله' از گفتار کدبانوی مهربان، چند کلره و نان محلی و یک بغل حس زیبا از مهربانی، نوع دوستی و عشق به سنت ها و رسوم قدیمی سوغاتی ما می شود از روستای چشم قنداب در نخستین روز سال نو.
جمعی از اهالی روستا تا سر جاده ما را مشایعت می کنند، از چشمه قنداب که دور می شویم ستون دود برخاسته از تنورهای سنتی روستا در آسمان آبی واپسین روزهای اسفند محو می شود و شوق دیدار دوباره چشمه قنداب و مردمان خونگرمش در دلمان شعله می کشد ... .
7527/2090
روستایی کوچک در پهنه ی سبز مخملی بهاری که در حد فاصل شهرهای اسدآباد و تویسرکان واقع شده است. وجه تسمیه چشمه قنداب را نمی دانم چیست، اما هرچه هست چشمه ای جوشان در ذهنمان می سازد و ناخودآگاه کاممان شیرین می شود.
آواز پیاپی خروس های سحرخیز، خش خش آب و جاروی دختران، نهیب هی هی چوپان و صدای زنگوله سردسته رمه های گوسفندان که امسال به لطف بهار زودرس راهی چَرا شده اند، در خنکای صبح دل انگیز حکایت از کار و تلاش مردمان سختکوش چشمه قندابی است برای کسب لقمه ای نان حلال.
کوچههای خاکی، خانههایی از خشت و گل و درهای چوبی با کلون های زنانه و مردانه، حکایت از در امان ماندن چشمه قنداب از گزند فرهنگ شهری دارد.
از نخستین کوچه سربالایی روستا به داخل میرویم. کوچهها و خانهها هویت سنتی خود را حفظ کرده و بخشی از بافت قدیمی روستا نیز تخریب و جای آنرا خانه هایی آجری و بتنی گرفته است.
فقط چند قدم در این کوچهها و دیدن چهره زنان و کودکان در کنار دیوارهای کاهگلی کافی است تا زمان و تاریخ را فراموش کنی؛ آبی، سبز، نارنجی و گاه قرمز طیف رنگ هایی است که در لباس اهالی روستا همچون رنگین کمان می درخشد.
نظری، یکی از کارکنان میراث فرهنگی اسدآباد راهنمایمان می شود به سمت 'جشن کلره' که در حیاط منزل یکی از اهالی روستا برپاشده است. دور حیاط صندلی چیده شده و گل های قالی دستبافی که در حیاط پهن شده و با تابش آفتاب صبحگاهی بیشتر می درخشد و سفره هفت سینی که با بضاعت روستایی ولی سنتی و پرمفهوم چیده شده.
کتری و قوری هم بر منقلی از هیزم می جوشد و فنجانی چای زغالی به همه میهمانان تعارف می شود تا خوش آمدی باشد برای کسانی که آمده اند تا زنده بودن سنت های دیرین را در این دیار کهن ببینند. طعم دارچین بعضی را هم به نوشیدن فنجانی دیگر از این چای وسوسه می کند.
دهل نواز هنرمند بندهای دهل را بر شانه محکم تر می کند و شادانه تر می کوبد و نوازنده سرنا که در این منطقه به 'سازنه چی' معروف است با قدرت بیشتری در سازش می دمد ... .
تعدادی از جوانان روستا با دستمال های رنگی و با طنین ساز و دهل همراه شده و پایکوبی می کنند و میهمانان هم با گوشی های موبایلشان می کوشند، بهترین تصویر 'جشن کلره' را از آن خود کنند.
برخی هم سرگرم عکس های سلفی با نوازنده هاهستند و من هم کنجکاوانه همه را از نظر می گذرانم مبادا چیزی یا صحنه ای از قلم بیفتد.
کمتر چهرهای در 'جشن کلره' را بدون خنده میتوان دید. طبیعت و زلالی چشمه قنداب، چنان صفایی به مردمان روستا بخشیده که همه میهمانان در همان نگاه نخست جلب مرام و منش آنها می شوند.
یکی از کدبانوهای روستا گوشه حیاط آتش بر تنور می اندازد و با خمیری که قبل اذان صبح تهیه کرده و حالا ور آمده آماده پختن کلره می شود. با گویش اصیل 'لکی' که در چند روستای حوالی رایج است به تماشای کلره پزی دعوتمان می کند. خمیر کلره از ترکیب شیر، شکر، روغن حیوانی و آرد سبوس دار تهیه می شود.
خمیر را با مهارت خاصی در کف دستش می چرخاند و گرد میکند و کنار هم می چیند، پارچه ای نخی رویشان پهن می کند ... .
می گوید چونه ها باید گرد و یکنواخت باشد وگرنه کولره ها کج و نامرتب می شود. 2 نفر از زنان روستا به رسم همیاری و تعاون به کمکش می آیند.
گردش یکنواخت وردنه چونه ها را تخت و صاف می کند و روی آن با لبه استکان یا قاشق نقش می اندازد و مخلوطی از زعفران و زرده تخم مرغ همراه با کنجد، رازیانه و سیاه دانه روی خمیرها می مالد و ماهرانه به دیواره داغ تنور می چسباند. در آهنی تنور برای لحظاتی بسته می شود تا کلره ها مغز پخت شوند.
چند دقیقه بعد کلره های پف کرده و طلایی را از دیواره تنور جدا می کند و برای هرکدامشان یک ماشاالله می گوید.
از کلره های داغ تعارفمان می کند و می گوید: روله (فرزند بسیار عزیز) ما با نیت پاک کنار تنور می نشینیم و همین به کارمان خیر و برکت می دهد و جوان ها باید بوی برکت را در چشمه قنداب حفظ کنند.
کلره های خوش رنگ و طعم، نان های محلی گرد و ضخیم با کره محلی و یک کاسه دوغ غذایی کامل و خوشمزه است که بروی سفره چاشتی چیده شده که جمال مومیوند دهیار خنده روی چشمه قنداب برای میهمانان گسترده است.
چشمه قنداب از معدود روستاهای اسدآباد است که به سبک اصیل خود استوار مانده و هنوز زنان روستا در خانه هایشان تنورهای گلی را حفظ کرده و نان می پزند و همچنان بر آیین سنتی خود استوار هستند.
در چشمه قنداب شادی و غم بین اهالی تقسیم میشود و زنان روستا برای آنها که بیمار هستند و یا تنگدست، کولیره هدیه می برند.
این آیین دستگیری و کمک به نیازمندان دیرینه است و با اینکار مردم به هم نزدیک می شوند و در یک کلام اینجا همسایه از حال همسایه خبر دارد.
کامران اکبری شایگان رئیس میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری اسدآباد در همین چند جمله چشمه قنداب را به میهمانان'جشن کلره' معرفی می کند.
واژه روح نواز 'روله' از گفتار کدبانوی مهربان، چند کلره و نان محلی و یک بغل حس زیبا از مهربانی، نوع دوستی و عشق به سنت ها و رسوم قدیمی سوغاتی ما می شود از روستای چشم قنداب در نخستین روز سال نو.
جمعی از اهالی روستا تا سر جاده ما را مشایعت می کنند، از چشمه قنداب که دور می شویم ستون دود برخاسته از تنورهای سنتی روستا در آسمان آبی واپسین روزهای اسفند محو می شود و شوق دیدار دوباره چشمه قنداب و مردمان خونگرمش در دلمان شعله می کشد ... .
7527/2090
کپی شد