به گزارش ایرنا، شهید شهریار برومند تمبکی فرزند سوم محمد برومند تمبکی و مریم محمدیان حسنی که سال 37 باهم ازدواج کرده بودند، یکم فروردین سال 45 در روستای تمبک از توابع شهرستان میناب به دنیا آمد.
پدر شهریار در ابتدای زندگی به کشاورزی اشتغال داشت و مادرش با خیاطی کردن قسمت عمده ای از مخارج خانه را بر عهده داشت.
مادر این دانش آموز شهید در شکل گیری اعتقادات مذهبی فرزندان از جمله شهید شهریار داشت و در تربیت اسلامی فرزندانش حساسیت زیادی داشته است تا جایی که در هنگام شیر دادن به شهید شهریار سعی داشته همیشه با طهارت و با وضو باشد.
شهریار دوران کودکی خود را در دامان طبیعت در روستای تمبک سپری کرد و در کودکی به سرخک مبتلا می شود.
خانواده شهریار سال 50 از روستای تمبک به میناب آمدند و پدر شهید چندبار برای یافتن کار به کشورهای عربی می رود که سرانجام در هلال احمر میناب مشغول به کار می شود.
شهریار دوران ابتدای خود را در دبستان شهید مطهری(کوروش سابق) و دوران راهنمایی را در مدرسه رازی به پایان رساند.
او با این که از کودکی آموزه های دینی را از رفتار پدر و مادرش دریافت می کرد اما از سال سوم راهنمایی به بعد به طور مستقل و جدی در مسجد پاکوه میناب حضور یافت و در مجالس روضه خوانی و سخنرانی و ادعیه حضور پر رنگی پیدا کرد.
شهریار تابستانها را بیکار نماند و از سال اول راهنمایی در دکه ای در کنار اداره پدرش مشغول به کار شد و این کار را تا پایان دوران راهنمایی ادامه داد و در مقطع دبیرستان امام (منتظری سابق) درس می خواند و در همین دوران به عضویت بسیج درآمد و در فعالیت های فرهنگی و نظامی بسیج حضور فعال داشت.
در خاطرات پدر شهریار آمده است: من برای نرفتن او به جبهه ممانعت نکردم فقط به او گفتم شاید دلت می خواهد برایت موتوری بخرم؟ او در جواب گفت: من در راه خدا به فرمان رهبرم به جبهه می روم و مادر شهریار هیچ ممانعتی در رفتن شهریار نکرد.
او به رغم اینکه قبلا در بسیج آموزش رزمی دیده بود به مدت یک ماه آموزش می بیند و بعد از یک مرخصی کوتاه مدت در تیر ماه سال 61 به جبهه اهواز اعزام شد.
شهید شهریار نزدیک شش ماه مرخصی نرفته بود. بچه ها گفتند: مگر شما را از خانه بیرون کرده اند که به مرخصی نمی روید؟
پدرش می گوید: او هنگام باز گشت از جبهه ، مادرش مریض بود و من از او خواستم جای من در هلال احمر کار کند تا من مادرش را به شیراز ببرم، او گفت: من مرخصی کم دارم و باید سریع به جبهه برگردم و بعد از معالجه مادرش و باز گشت من به جبهه برگشت او در این زمان وارد واحد تخریب شده بود.
45 روز دوره آموزشی تخریب را در میاران باختران (کرمانشاه) گذراند و آموزش تکمیلی و کوهستان را در منطقه طی کرده بود.
این شهید دانش آموز سرانجام در سال 1362 عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق در ارتفاعات کله قندی بر اثر اصابت ترکش آسمانی شد.
شهید شهریار برومند تمبکی در بخشی از وصیت نامه اش آورده است: وظیفه دینی خود دیدم که به جبهه جنگ بیایم زیرا لازم دیدم که باید دیگر نگذاشت ظالمان روی زمین قدعلم کنند.
وی ادامه داده است: انسان خوب است که در این دنیا عمل خودش را برای خدا خالص کند، نماز بخوانید و کارهای خود را برای رضای خداوند انجام دهید.
شهید برومند تمبکی در بخش دیگر از وصیت نامه اش ضمن سپاسگذاری از خدا برای توفیق شهادت افزوده است: خدا را شکر می گویم که مرا مورد عنایت خود قرار داد و این پیروزی بزرگ شهادت را نصیب من فرمود، از قانون اسلام اطاعت کنید و ادامه دهنده راه شهیدان اسلام باشید.
9887 /6048
پدر شهریار در ابتدای زندگی به کشاورزی اشتغال داشت و مادرش با خیاطی کردن قسمت عمده ای از مخارج خانه را بر عهده داشت.
مادر این دانش آموز شهید در شکل گیری اعتقادات مذهبی فرزندان از جمله شهید شهریار داشت و در تربیت اسلامی فرزندانش حساسیت زیادی داشته است تا جایی که در هنگام شیر دادن به شهید شهریار سعی داشته همیشه با طهارت و با وضو باشد.
شهریار دوران کودکی خود را در دامان طبیعت در روستای تمبک سپری کرد و در کودکی به سرخک مبتلا می شود.
خانواده شهریار سال 50 از روستای تمبک به میناب آمدند و پدر شهید چندبار برای یافتن کار به کشورهای عربی می رود که سرانجام در هلال احمر میناب مشغول به کار می شود.
شهریار دوران ابتدای خود را در دبستان شهید مطهری(کوروش سابق) و دوران راهنمایی را در مدرسه رازی به پایان رساند.
او با این که از کودکی آموزه های دینی را از رفتار پدر و مادرش دریافت می کرد اما از سال سوم راهنمایی به بعد به طور مستقل و جدی در مسجد پاکوه میناب حضور یافت و در مجالس روضه خوانی و سخنرانی و ادعیه حضور پر رنگی پیدا کرد.
شهریار تابستانها را بیکار نماند و از سال اول راهنمایی در دکه ای در کنار اداره پدرش مشغول به کار شد و این کار را تا پایان دوران راهنمایی ادامه داد و در مقطع دبیرستان امام (منتظری سابق) درس می خواند و در همین دوران به عضویت بسیج درآمد و در فعالیت های فرهنگی و نظامی بسیج حضور فعال داشت.
در خاطرات پدر شهریار آمده است: من برای نرفتن او به جبهه ممانعت نکردم فقط به او گفتم شاید دلت می خواهد برایت موتوری بخرم؟ او در جواب گفت: من در راه خدا به فرمان رهبرم به جبهه می روم و مادر شهریار هیچ ممانعتی در رفتن شهریار نکرد.
او به رغم اینکه قبلا در بسیج آموزش رزمی دیده بود به مدت یک ماه آموزش می بیند و بعد از یک مرخصی کوتاه مدت در تیر ماه سال 61 به جبهه اهواز اعزام شد.
شهید شهریار نزدیک شش ماه مرخصی نرفته بود. بچه ها گفتند: مگر شما را از خانه بیرون کرده اند که به مرخصی نمی روید؟
پدرش می گوید: او هنگام باز گشت از جبهه ، مادرش مریض بود و من از او خواستم جای من در هلال احمر کار کند تا من مادرش را به شیراز ببرم، او گفت: من مرخصی کم دارم و باید سریع به جبهه برگردم و بعد از معالجه مادرش و باز گشت من به جبهه برگشت او در این زمان وارد واحد تخریب شده بود.
45 روز دوره آموزشی تخریب را در میاران باختران (کرمانشاه) گذراند و آموزش تکمیلی و کوهستان را در منطقه طی کرده بود.
این شهید دانش آموز سرانجام در سال 1362 عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق در ارتفاعات کله قندی بر اثر اصابت ترکش آسمانی شد.
شهید شهریار برومند تمبکی در بخشی از وصیت نامه اش آورده است: وظیفه دینی خود دیدم که به جبهه جنگ بیایم زیرا لازم دیدم که باید دیگر نگذاشت ظالمان روی زمین قدعلم کنند.
وی ادامه داده است: انسان خوب است که در این دنیا عمل خودش را برای خدا خالص کند، نماز بخوانید و کارهای خود را برای رضای خداوند انجام دهید.
شهید برومند تمبکی در بخش دیگر از وصیت نامه اش ضمن سپاسگذاری از خدا برای توفیق شهادت افزوده است: خدا را شکر می گویم که مرا مورد عنایت خود قرار داد و این پیروزی بزرگ شهادت را نصیب من فرمود، از قانون اسلام اطاعت کنید و ادامه دهنده راه شهیدان اسلام باشید.
9887 /6048
کپی شد