ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ ' تلاجن' سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
علی اسفندیاری ملقب به نیما یوشیج ، فرزندی از میان دره یوش در جنوب کوهستان های شهرستان نور استان مازندران است که خانه اش در این منطقه یکی از جاذبه های دیدنی برای قدم نهادن جای قدم های پدر شعر نو است .
روستایی دست نخورده همانند ' افسانه ' و مخفی در میان آواز پر هیاهوی ' داروگ ' که برای رسیدن به آن نه تنها از مشقت خبری نیست ، بلکه از جاده ای به آن می رسید که هر تکه آن خود ' افسانه ' ای ناگفته است .
برای رفتن به خانه نیما ابتدا باید وارد جاده هراز که راه ارتباطی استان تهران به شهرستان آمل در استان مازندران است شویم که مناظر این جاده خود قصه ای نا تمام است .
در این مسیر نباید تنها به مقصد اندیشید و باید از آغاز سفر، چشم دل را باز کنی و به اطرافت بنگری و جانت را پرکنی از طراوت و تازگی ...
چهل کیلومتر مانده به شهرستان آمل در میان کوه های سر بر آسمان کشیده، یک مسیر فرعی را مشاهده می کنید که پلی در ابتدای آن این جاده را به هراز پیوند می زند، این فرعی آغاز سفر ما به سمت ملاقات با نگارنده افسانه است .
در سمت چپ جاده تابلوی ' بلده ' را که برخی هموطنان با رنگ مشکی برروی آن خطوطی کشیده اند، دیده می شود.
نا گفته نماند در چند کیلومتر آغاز جاده با تصاویر زشت از خراش انسان بر پیکر کوه ها به بهانه استخراج چیزی که به آن ماسه و شن می گویند روبرو می شویم و چند سالی از قدمت این زشتی که زیبنده نیست، نمی گذرد.
در ادامه مسیر بلده به یوش تا حدود نیم ساعتی با جاده ای باریک و معمولی روبه رو هستیم ، اما از اینجا به بعد باید محو آسمان و زمین غرق در زیبایی شد، آرام آرام ابرهای آسمان، پایین می آیند و هوا را کمی مرطوب می کنند و صورتت را نوازش می دهد .
این جاده ایست که ما را به مقصد می رساند، راهیست که وجب به وجبش را خالق هستی نقش عشق بر آن زده . جاده ای که در آن طبیعت با تمام وجودش میهمانت می کند، آسمان با ابرهایش، زمین با گل های رنگارنگ و زیبایش ، رودخانه با خروشش و روستاها در لابلایش همه و همه به استقبالت می آیند و وادارت می کنند که مسیر را کمی آهسته تر پشت سر گذاری و لذت ببری از لحظه لحظه ی سفرت ...
در آغاز فصل بهار کنار جاده پر از سبزه و گل های سفید رنگی است که در میان آن ها گاه افرادی را می بینی که در حال چیدن هستند نزدیکتر می شویم، گل های سه برگی که داخلشان پر است از پرچم های بلند که به نام ' هندوانه ابوجهل ' شهرت دارد و حاوی خواص درمانی بسیاری است و بوته های گلپر و سبزه ها و گیاهان دیگر در میان بوته های هندوانه ابوجهل به چشم می آید.
مراقب باشید ، زمان در این جاده عین برق و باد می گذرد و حواستان باشد تا چیزی را از دست ندهید، هنوز 10 کیلومتری از جاده را طی نکرده اید ، تابلویی در سمت راست جاده است که مسیر رسیدن به روستای خوشواش را می بینید .
خوشواش ییلاقی است پنهان در میان ابرها و بر سینه کوه که برای لمس آن باید 2 ساعتی از جاده خارج شوید، زمان کوتاه است و باید از دیدار این روستا چشم پوشی کنیم .
همین که تابلوی روستای خوشواش را رد می کنید در سمت راستتان روستای ' تیرستاق ' و 'رَزِن' را نیز پشت سر می گذارید که همچون نگینی سبز بر سینه کوه نشسته اند .
** ادامه مسیر تا روستای تاکر
در این مسیر همراه با نسیم خنک و عبور از گوشه و کنار این جاده ، تنها زیبایی می بینیم و بس، دکان های کوچکی نیز در مسیر وجود دارد که اهالی روستاها در مسیر برای امرار معاش خود و رفاه گردشگران برپا کرده اند. مزرعه ای با درب چوبی زیبا در سمت راست جاده و کمی جلوتر از آن آلاچیقی با برگ درختان ساخته شده که در فصول برداشت محصولات مختلف اهالی محل تولیدات خود را عرضه می کنند.
کمی جلوتر و در سمت چپ مسیر ورودی روستای 'ایوا' و 'امامزاده علی رکن دین' را مشاهده خواهید کرد، هر چه جلوتر می رویم هوا خنک تر و خنک تر می شود به طوریکه تابستان را دیگر احساس نمی کنی و هوا شبیه اواخر زمستان است.
در این مسیر جز صدای ماشین ها که هر از گاهی از کنارتان رد می شوند ، فقط موسیقی زیبای رودخانه همسفرتان است و ملودی پرندگان در دالان های این جاده هزار تو و هزار کوه برایتان موسیقی ' عصر نو ' را تداعی می کند .
مسیر مه گرفته را طی می کنیم تا به تابلوی روستای 'تاکر' می رسیم، سمت راست جاده هم به روستای کرسی می رود، روستایی بر سر راه بلده که جاذبه های دیدنی و تاریخی آن قابل توجه است و نمی شود به راحتی از آن عبور کرد.
در تاکر به غیر از بازدید از حسینیه و امامزاده ، لبنیات تازه و خوش طعم مثل پنیر خیکی ، کره محلی ، ماست کیسه ای و دوغ لذیذ را از دست ندهید که شاید دیگر تکرار نشوند .
باید از تاکر دل کنده و به مسیر ادامه دهیم. طبیعت فوق العاده وهوای فرحبخش مسیر قدم هایمان را سست می کند و آرام آرام مسیر را ادامه می دهیم، غرق در زیبایی های الهی جاده ایم که تابلوی پل تاریخی 'ولاشد' را میبینیم. پلی متعلق به دوره قاجار که بر روی رودی عظیم و خروشان قرار دارد. چشم انداز رودی که پل بر روی آن است بسیار دیدنی است.
هر چه جلو تر می رویم مسیر زیباتر و زیباتر می شود. آنقدر زیبا که دیگر تصویر و کلمات قادر به وصفش نیستند و باید حتما از این مسیر گذر کنی.
در میان سبزه ها و کوه ها با سنگ های تکه تکه که با چیدمانی فوق العاده روی هم ایستاده اند، ساختمانی با شیروانی سبز و کاشیکاری های رنگین را می بینیم که این چنین چشم اندازی را تاکنون ندیده بودیم.
شیشه ماشین را پایین بکشید و به مسیر ادامه بدهید و هرکجا که بوی پونه به مشامتان رسید بدانید به نزدیکی های شهر زیبا و باصفای بلده رسیده اید. ابتدای شهر مجسمه ای از نیما را گذاشته اند و کنار جاده خانه پیرزنی مهربان است که وقتی مسافری می بیند با لبی خندان خوش آمد می گوید و دعای خیرش را بدرقه راهتان می کند .
از دیوار خانه ها شاخه های پربار درختان گیلاس ، آلبالو و آلو آویزان شده اند و کوچه ها را تماشایی کرده اند.
در شمال شهر بلده قلعه ای با قدمت حدود 700 سال وجود دارد که تابلوی آن را در سمت راست ابتدای شهر بر سر خیابانی خاکی و پرشیب می بینید.
این قلعه به نام های قلعه بلده و قلعه نو نیز شناخته شده که متعلق به زمان سلسله باد و سپانان طبرستان است. این مکان تاریخی ارزشمند در حال تخریب است و قسمت های عمده ای از آن فرو ریخته است.
در حاشیه شرقی بلده، بقعه سلطان احمد بلده واقع شده که گنبدی مخروطی شکل دارد و با آجر و روکش گچ ساخته شده و نام شیخ احمد نوری و تاریخ 1102 هجری قمری روی کتیبه چوبی روی صندوق حک شده است.
هر چند برای تماشای دلچسب بلده باید چند روز اطراق کرد اما مقصد ما این شهر زیبا نیست. از بلده 6کیلومتری جلوتر می روید تا به یوش به سرای پیر نو سرا برسید.
اهالی یوش ورودی روستایشان را با نام خانه نیما، معرفی می کنند. تابلوهای راهنمای خانه نیما را پشت سر می گذاریم تا به خیابانی می رسیم که کوچه ای در آن است که افتخار سکونت نیما را به دوش می کشد. کف خیابان سنگفرش است و اطرافش خانه هایی شمالی با درختان میوه و دیوارهای کاه گلی و کوتاه وجود دارد.
باید بالا برویم تا به یک کوچه ای کمی باریک در سمت راست خیابان که رو به روی آن سوپر مارکت بزرگی با سوغات یوش و نبش کوچه ساختمانی کاهگلی است، برسیم.
اکنون روبه روبرو درب خانه ای ایستاده اید که بزرگ مرد شعر نو در ان آرمیده است. خانه نیما با ظاهری متفاوت خودنمایی می کند. دری چوبی که زیر طاقی گچی که تابلوی موزه نیما برآن نصب شده است.
اما در بسته است و باید بالاتر رفت و از دری دیگر وارد خانه شد. بلیط ورودی خانه نیما را بانویی شمالی می فروشد که با درآمیختن زبان طبری و فارسی تهرانی گویی راه نیما را در پیش گرفته و زبانی نو آفریده است .
برای ورود به فضای داخلی خانه و بازدید از موزه باید کفش ها را از پا درآورد و قدم برروی نمدهای زیبای کف خانه گذاشت و از کتابخانه و اتاق پنج دری و سه دری و... دیدن کرد.
حیاط خانه نیما در مرکز می باشد و اتاق ها دورتادور قرار دارند. در وسط حیاط سه سنگ قبر می بینی که مربوط به نیما ، خواهرش و سیروس طاهباز(مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و گردآورنده بیش از بیست هزار برگ از دست نوشتههای نیما) است. در های چوبی، تزیینات دیواره و... در حیاط بسیار دیدنی است.
بعد از بازدید از خانه نیما، دیگر زمان بازگشت است و باید راه برگشت را پیش گرفت. از اینجا دو راه درپیش داریم، یکی از بلده به نور و دیگری بازگشت از مسیری که آمدیم و رسیدن به هراز.
اگر قصد رفتن به نور و شهرهای اطرافش را دارید باید از بلده جاده فرعی نور - رویان را پیش بگیریم. این مسیر کمی صعب العبور و مه آلود است و باید راننده ای راه بلد و با دقت همراهتان باشد. در طول این مسیر هیچ راهنمایی وجود ندارد و موبایل هم آنتن ندارد.
اما اگر این ریسک را کردید و ازین مسیر به نور رفتید، در اواخر جاده به آبشار آب پری خواهید رسید که خروش آن گرد راه را از تنتان می زداید و ادامه مسیر می دهید تا سفرنامه شما با دفتری پر شده از خاطره برای یک روز زیبای رقم خورده بسته شود.
خبرنگار : رضا غلامی
7335/1899
شباهنگام
که می گیرند در شاخ ' تلاجن' سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
علی اسفندیاری ملقب به نیما یوشیج ، فرزندی از میان دره یوش در جنوب کوهستان های شهرستان نور استان مازندران است که خانه اش در این منطقه یکی از جاذبه های دیدنی برای قدم نهادن جای قدم های پدر شعر نو است .
روستایی دست نخورده همانند ' افسانه ' و مخفی در میان آواز پر هیاهوی ' داروگ ' که برای رسیدن به آن نه تنها از مشقت خبری نیست ، بلکه از جاده ای به آن می رسید که هر تکه آن خود ' افسانه ' ای ناگفته است .
برای رفتن به خانه نیما ابتدا باید وارد جاده هراز که راه ارتباطی استان تهران به شهرستان آمل در استان مازندران است شویم که مناظر این جاده خود قصه ای نا تمام است .
در این مسیر نباید تنها به مقصد اندیشید و باید از آغاز سفر، چشم دل را باز کنی و به اطرافت بنگری و جانت را پرکنی از طراوت و تازگی ...
چهل کیلومتر مانده به شهرستان آمل در میان کوه های سر بر آسمان کشیده، یک مسیر فرعی را مشاهده می کنید که پلی در ابتدای آن این جاده را به هراز پیوند می زند، این فرعی آغاز سفر ما به سمت ملاقات با نگارنده افسانه است .
در سمت چپ جاده تابلوی ' بلده ' را که برخی هموطنان با رنگ مشکی برروی آن خطوطی کشیده اند، دیده می شود.
نا گفته نماند در چند کیلومتر آغاز جاده با تصاویر زشت از خراش انسان بر پیکر کوه ها به بهانه استخراج چیزی که به آن ماسه و شن می گویند روبرو می شویم و چند سالی از قدمت این زشتی که زیبنده نیست، نمی گذرد.
در ادامه مسیر بلده به یوش تا حدود نیم ساعتی با جاده ای باریک و معمولی روبه رو هستیم ، اما از اینجا به بعد باید محو آسمان و زمین غرق در زیبایی شد، آرام آرام ابرهای آسمان، پایین می آیند و هوا را کمی مرطوب می کنند و صورتت را نوازش می دهد .
این جاده ایست که ما را به مقصد می رساند، راهیست که وجب به وجبش را خالق هستی نقش عشق بر آن زده . جاده ای که در آن طبیعت با تمام وجودش میهمانت می کند، آسمان با ابرهایش، زمین با گل های رنگارنگ و زیبایش ، رودخانه با خروشش و روستاها در لابلایش همه و همه به استقبالت می آیند و وادارت می کنند که مسیر را کمی آهسته تر پشت سر گذاری و لذت ببری از لحظه لحظه ی سفرت ...
در آغاز فصل بهار کنار جاده پر از سبزه و گل های سفید رنگی است که در میان آن ها گاه افرادی را می بینی که در حال چیدن هستند نزدیکتر می شویم، گل های سه برگی که داخلشان پر است از پرچم های بلند که به نام ' هندوانه ابوجهل ' شهرت دارد و حاوی خواص درمانی بسیاری است و بوته های گلپر و سبزه ها و گیاهان دیگر در میان بوته های هندوانه ابوجهل به چشم می آید.
مراقب باشید ، زمان در این جاده عین برق و باد می گذرد و حواستان باشد تا چیزی را از دست ندهید، هنوز 10 کیلومتری از جاده را طی نکرده اید ، تابلویی در سمت راست جاده است که مسیر رسیدن به روستای خوشواش را می بینید .
خوشواش ییلاقی است پنهان در میان ابرها و بر سینه کوه که برای لمس آن باید 2 ساعتی از جاده خارج شوید، زمان کوتاه است و باید از دیدار این روستا چشم پوشی کنیم .
همین که تابلوی روستای خوشواش را رد می کنید در سمت راستتان روستای ' تیرستاق ' و 'رَزِن' را نیز پشت سر می گذارید که همچون نگینی سبز بر سینه کوه نشسته اند .
** ادامه مسیر تا روستای تاکر
در این مسیر همراه با نسیم خنک و عبور از گوشه و کنار این جاده ، تنها زیبایی می بینیم و بس، دکان های کوچکی نیز در مسیر وجود دارد که اهالی روستاها در مسیر برای امرار معاش خود و رفاه گردشگران برپا کرده اند. مزرعه ای با درب چوبی زیبا در سمت راست جاده و کمی جلوتر از آن آلاچیقی با برگ درختان ساخته شده که در فصول برداشت محصولات مختلف اهالی محل تولیدات خود را عرضه می کنند.
کمی جلوتر و در سمت چپ مسیر ورودی روستای 'ایوا' و 'امامزاده علی رکن دین' را مشاهده خواهید کرد، هر چه جلوتر می رویم هوا خنک تر و خنک تر می شود به طوریکه تابستان را دیگر احساس نمی کنی و هوا شبیه اواخر زمستان است.
در این مسیر جز صدای ماشین ها که هر از گاهی از کنارتان رد می شوند ، فقط موسیقی زیبای رودخانه همسفرتان است و ملودی پرندگان در دالان های این جاده هزار تو و هزار کوه برایتان موسیقی ' عصر نو ' را تداعی می کند .
مسیر مه گرفته را طی می کنیم تا به تابلوی روستای 'تاکر' می رسیم، سمت راست جاده هم به روستای کرسی می رود، روستایی بر سر راه بلده که جاذبه های دیدنی و تاریخی آن قابل توجه است و نمی شود به راحتی از آن عبور کرد.
در تاکر به غیر از بازدید از حسینیه و امامزاده ، لبنیات تازه و خوش طعم مثل پنیر خیکی ، کره محلی ، ماست کیسه ای و دوغ لذیذ را از دست ندهید که شاید دیگر تکرار نشوند .
باید از تاکر دل کنده و به مسیر ادامه دهیم. طبیعت فوق العاده وهوای فرحبخش مسیر قدم هایمان را سست می کند و آرام آرام مسیر را ادامه می دهیم، غرق در زیبایی های الهی جاده ایم که تابلوی پل تاریخی 'ولاشد' را میبینیم. پلی متعلق به دوره قاجار که بر روی رودی عظیم و خروشان قرار دارد. چشم انداز رودی که پل بر روی آن است بسیار دیدنی است.
هر چه جلو تر می رویم مسیر زیباتر و زیباتر می شود. آنقدر زیبا که دیگر تصویر و کلمات قادر به وصفش نیستند و باید حتما از این مسیر گذر کنی.
در میان سبزه ها و کوه ها با سنگ های تکه تکه که با چیدمانی فوق العاده روی هم ایستاده اند، ساختمانی با شیروانی سبز و کاشیکاری های رنگین را می بینیم که این چنین چشم اندازی را تاکنون ندیده بودیم.
شیشه ماشین را پایین بکشید و به مسیر ادامه بدهید و هرکجا که بوی پونه به مشامتان رسید بدانید به نزدیکی های شهر زیبا و باصفای بلده رسیده اید. ابتدای شهر مجسمه ای از نیما را گذاشته اند و کنار جاده خانه پیرزنی مهربان است که وقتی مسافری می بیند با لبی خندان خوش آمد می گوید و دعای خیرش را بدرقه راهتان می کند .
از دیوار خانه ها شاخه های پربار درختان گیلاس ، آلبالو و آلو آویزان شده اند و کوچه ها را تماشایی کرده اند.
در شمال شهر بلده قلعه ای با قدمت حدود 700 سال وجود دارد که تابلوی آن را در سمت راست ابتدای شهر بر سر خیابانی خاکی و پرشیب می بینید.
این قلعه به نام های قلعه بلده و قلعه نو نیز شناخته شده که متعلق به زمان سلسله باد و سپانان طبرستان است. این مکان تاریخی ارزشمند در حال تخریب است و قسمت های عمده ای از آن فرو ریخته است.
در حاشیه شرقی بلده، بقعه سلطان احمد بلده واقع شده که گنبدی مخروطی شکل دارد و با آجر و روکش گچ ساخته شده و نام شیخ احمد نوری و تاریخ 1102 هجری قمری روی کتیبه چوبی روی صندوق حک شده است.
هر چند برای تماشای دلچسب بلده باید چند روز اطراق کرد اما مقصد ما این شهر زیبا نیست. از بلده 6کیلومتری جلوتر می روید تا به یوش به سرای پیر نو سرا برسید.
اهالی یوش ورودی روستایشان را با نام خانه نیما، معرفی می کنند. تابلوهای راهنمای خانه نیما را پشت سر می گذاریم تا به خیابانی می رسیم که کوچه ای در آن است که افتخار سکونت نیما را به دوش می کشد. کف خیابان سنگفرش است و اطرافش خانه هایی شمالی با درختان میوه و دیوارهای کاه گلی و کوتاه وجود دارد.
باید بالا برویم تا به یک کوچه ای کمی باریک در سمت راست خیابان که رو به روی آن سوپر مارکت بزرگی با سوغات یوش و نبش کوچه ساختمانی کاهگلی است، برسیم.
اکنون روبه روبرو درب خانه ای ایستاده اید که بزرگ مرد شعر نو در ان آرمیده است. خانه نیما با ظاهری متفاوت خودنمایی می کند. دری چوبی که زیر طاقی گچی که تابلوی موزه نیما برآن نصب شده است.
اما در بسته است و باید بالاتر رفت و از دری دیگر وارد خانه شد. بلیط ورودی خانه نیما را بانویی شمالی می فروشد که با درآمیختن زبان طبری و فارسی تهرانی گویی راه نیما را در پیش گرفته و زبانی نو آفریده است .
برای ورود به فضای داخلی خانه و بازدید از موزه باید کفش ها را از پا درآورد و قدم برروی نمدهای زیبای کف خانه گذاشت و از کتابخانه و اتاق پنج دری و سه دری و... دیدن کرد.
حیاط خانه نیما در مرکز می باشد و اتاق ها دورتادور قرار دارند. در وسط حیاط سه سنگ قبر می بینی که مربوط به نیما ، خواهرش و سیروس طاهباز(مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و گردآورنده بیش از بیست هزار برگ از دست نوشتههای نیما) است. در های چوبی، تزیینات دیواره و... در حیاط بسیار دیدنی است.
بعد از بازدید از خانه نیما، دیگر زمان بازگشت است و باید راه برگشت را پیش گرفت. از اینجا دو راه درپیش داریم، یکی از بلده به نور و دیگری بازگشت از مسیری که آمدیم و رسیدن به هراز.
اگر قصد رفتن به نور و شهرهای اطرافش را دارید باید از بلده جاده فرعی نور - رویان را پیش بگیریم. این مسیر کمی صعب العبور و مه آلود است و باید راننده ای راه بلد و با دقت همراهتان باشد. در طول این مسیر هیچ راهنمایی وجود ندارد و موبایل هم آنتن ندارد.
اما اگر این ریسک را کردید و ازین مسیر به نور رفتید، در اواخر جاده به آبشار آب پری خواهید رسید که خروش آن گرد راه را از تنتان می زداید و ادامه مسیر می دهید تا سفرنامه شما با دفتری پر شده از خاطره برای یک روز زیبای رقم خورده بسته شود.
خبرنگار : رضا غلامی
7335/1899
کپی شد