قبل از خواب، خبرهای تولیدی خودش و اخبار منتشر شده دیگران حتما در ذهنش مرور می شود به انتخاب تیتر روز بعد فکر می کند، آنقدر کار خبرنگاری در زندگی اش جاری شده که برای وقایع روزمره اطرافیان هم تجزیه و تحلیل می دهد و حتی برای کار شخصی و خرید روزمره که بیرون می رود قلم و کاغذ و دوربینش را هم همراه دارد.
حرفه خبرنگاری در ایران به ویژه در استان ها همیشه با چالش هایی همراه بوه است ، چالش هایی از جنس توهین، شب نخوابی، شکایت مدیران، خواسته مردم، قلم آزاد و دهها مساله دیگر که هیچگاه مانع ادامه کار آنها نمی شود.
روز خبرنگار که بهانه نامگذاریش هم جانفشانی خبرنگار شهید محمود صارمی است ثابت می کند کار در این حرفه چندان هم راحت و بی دردسر نیست، برای خبرنگاری باید عاشق باشی و اوج مسئولیت پذیری در قبال مردم و کشورت است که تو را به اینچنین ایثارگری هایی سوق می دهد.
مثل همه مشاغل که هر روز پیگیر امور صنفی خود هستند، تو هم هر روز قیمت و کیفیت دوربین و کاغذ را دنبال می کنی، حتی انتخاب خودکارت هم حساسیت بیشتری پیدا می کند، آرام آرام انگشت دستت با صفحه کلید دوست می شود و قلمت که بر صفحه کاغذ نقش می بندد لذت می بری.
ماهها از مشکلات می گویی و از حقوق ضایع شده دیگران دفاع می کنی اما امروز که نوبت به تو رسیده باز هم باید خودت باشی که گلیم مشکلات مسکن، بیمه و امنیت شغلیت را از آب بکشی و باز هم خودت هستی که برای قشر همکارت قلم می زنی، تصویر ثبت می کنی و به قول خودمانی ها گزارش می گیری.
در میان ماهها تلاش و پیگیری، خاطراتی هم هستند که همیشه همراه تو و در ذهن تو زندگی می کنند، تلخ و شیرین هایی که تو را هر روز پخته تر و آماده تر از قبل می کند.
از خودم شروع می کنم، یادم نمی رود هنوز یک سال از ورودم به جمع خبرنگاران نگذشته بود که برای پوشش یک مراسم تودیع و معارفه با حضور معاون وزیر دستگاه مربوطه راهی شدم.
از همان ورود به اداره فهمیدم، این یک جلسه معارفه معمولی نیست، همه چیز التهاب داشت از حراست فیزیکی دم در، تا ارباب رجوع و در نهایت سالن اصلی.
ازدحام جمعیت اجازه نداد جای مناسبی در جمع پیدا کنم و من هم که تازه نفس بودم و با انگیزه، راه پله مشرف به سالن را پیدا کردم و بالاتر از همه مشغول رصد وقایع شدم، کارمندان پلاکارد نوشته بودند و برخی هاشان شعار می دادند، تحصن داخلی یک اداره داشت شکل اعتراض می گرفت و مهمانی که برای مراسم دعوت شده بود همچنان در اتاق رییس حبس بود.
پادرمیانی نیروهای حراست هم راه به جایی نبرد و کارکنان معترض همچنان خواستار ابقای رییسشان بودند که من هم در حالیکه ضبط خبرنگاریم را روشن نگه داشته بودم در حال عکس گرفتن و دنبال کردن وقایع بودم.
اولین جلسه ای بود که اینطور تجربه می کردم، قبل از آن هم در این رابطه نشنیده بودم و نمی دانستم کار حرفه ای در شرایط فعلی چه بود، پس با جسارت تمام مشغول عکس گرفتن بودم که ناگهان در لنز دوربینم افرادی را دیدم که با عصبانیت به سمتم آمدند.
کلام و عملشان یکی شد و درحالیکه از من می پرسیدند که هستی، دوربین و ضبط مرا را به زور گرفتند و مرا از پله به سمت پایین هل دادند، روابط عمومی آمد، میانجیگری کرد که ایشان خبرنگار است و با دعوت آمده، اما آنقدر عصابانی بودند که نمی خواستند حرفی خلاف میلشان بشنوند.
من که ورود مسئول روابط عمومی به قائله تا حدودی آرامم کرده بود، ناگهان دیدم کارمندان معترض همکار روابط عمومی خود را نیز با خشنونت از پله ها پایین انداختند و اهمیتی به وساطت وی ندادند.
پس از چند دقیقه پر التهاب بالاخره نیروهای حراست بیشتری وارد معرکه شدند و مرا به اتاق یکی از همکاران راهنمایی کردند، آنجا با احترام با من برخورد شد و با ورود روابط عمومی تمام داستان روشن گردید، حالا من مانده بودم و معترضانی که بیرون در اتاق دوربین و ضبط مرا در دست داشتند، وسایلی که برای یک خبرنگار همچون سلاح است.
در نهایت وسایلم را پس دادند و با عذرخواهی از من خواستند این داستان رسانه ای نشود، اما پس ازبازگشت به دفتر و شرح ماجرا، داستان شکل دیگری گرفت و بلافاصله پس از انتشار خبر، اقدامات حقوقی انجام و یکی از معترضان اصلی که ضبط و دوربینم را گرفته بود حدود 2 ساعت با شکایت ایرنا بازداشت شد که البته پس از چندین بار رفت و آمد و خواهش و اظهار ندامت، موفق به جلب رضایت من و سازمان شد.
حدود سه سال گذشته وزیر نفت به استان آمد و من همراه یکی از همکاران تازه نفس و پر انرژی به عنوان عکاس برای پوشش مراسم رفتیم.
پس از اتمام مراسم هیچکدام از همکاران رسانه ای به دلیل سختگیری های تیم حفاظت موفق به صحبت با وزیر و مصاحبه نشدند که پس از دقایقی همکار عکاسم با حرارت خاصی در میان ما حاضر شد و گفت با وزیر عکس سلفی گرفته است.
عکس را نشانم داد، یک تصویر دو نفره به قول خودمان تمیز و با کیفیت، همانجا داشت می گفت که پس از بازگشت به اداره عکس را به همکاران از جمله رییس نشان می دهم.
پرسیدم خبر؟ خبر چی؟ مصاحبه گرفتی؟ گفت: نه فقط خودم را به وزیر رساندم و سلفی گرفتم، مگر باید مصاحبه می کردم؟ آن زمان تعجب کردم و برایش توضیح دادم که چه باید می کرد و امروز این ماجرا به یک داستان جالب برایم تبدیل شده است.
البته آن جوان تازه کار و پرانرژی امروز به یکی از بهترین خبرنگاران استان تبدیل شده که هر روز تجربه اش بیش از دیروز است و همچنان از همکاران برجسته حوزه خبر است.
یکی از همکارانم می گفت برای پوشش مسابقه فوتبال به استادیوم تختی خرم آباد رفته بودند که در حین مصاحبه پس از بازی، متوجه زد و خورد در رختکن می شوند.
کاپیتان یکی از تیم ها مربی تیم حریف را کتک زده بود و من همچنان در گیر و دار نت برداری بودم، که مسئولان تیم به سراغم آمدند که نباید این داستان را رسانه ای کنی، اما من بر حسب وظیفه سازمانی، خبر را تمام و کمال برای دبیر ارسال کردم که با انتشار آن موج تماس های اعتراضی برای من آغاز شد.
از خواهش و تهدید گرفته تا روش دوستانه، از من خواستند خبر را حذف کنم اما با شنیدن جواب منفی، خط و نشان ها برای عدم ورودم به ورزشگاه اغاز شد.
بازی بعدی به همراه همکار عکاسم به ورزشگاه رفتم، انگار منتظر ما بودند و با ورودمان همه دستور اخراجمان از ورزشگاه را دادند که علیرغم مقاومت ما بی نتیجه بود، در آخر مجبور شدیم آنها را تهدید کنیم که اگر این روال را ادامه دهید، رفتار شما را در قالب خبر انتشار می دهیم و به همین دلیل مجددا به ورزشگاه دعوت شدیم ولی با اکراه و نگاههای سنگین.
همکار دیگری می گوید: در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته که در ستاد انتخابات استانداری مستقر بودیم چند نفر از همکاران به دلیل شدت و فشردگی کار، اظهار کردند حال مساعدی نداشته و نیاز به رسیدگی دارند، در این میان چند نفر به من گوشزد کردند که به نظر می رسد حال من هم مساعد نیست و باید مواظب باشم اما من آنچنان درگیر پیگیری و ارسال اخبار بودم که واقعا اینچنین احساسی نداشتم.
پس از ساعتی نیروهای اورژانس به ستاد آمدند تا 2 خانم همکار را ویزیت کنند که به اصرار بقیه فشار خون مرا چک کردند و گفتند فشارت پایین و روی 6 است که باید حتما سرم دریافت کنی اما من همچنان اصرار داشتم که مشکلی ندارم.
در نهایت تعجب دست آخر 2 نفری که خواستار حضور نیروی امدادی شده بودند مرخص شدند و من در محل ستاد مجبور به دریافت سرم شدم که پس از اتمام آن، مجددا در جمع همکاران حضو.ر پیدا کردم و تا اعلام نتایج به کارم ادامه دادم.
همکار دیگری می گوید: آن زمان که سفرهای استانی تازه آغاز شده بود، در آخر سفر جمع بندی ها و نشست با خبرنگاران معمولا آخر وقت در استانداری برگزار می شد که با توجه به استقرار تیم حفاظتی از مرکز و عدم شناخت آنها نسبت به خبرنگاران استانی، خبرنگاران باید بدون همراه داشتن کیف وارد استانداری می شدند.
پس از ممانعت تیم حراست از ورود وسایل و کیف خبرنگاران، آنها تمام وسایل غیرضروری و کیف خود را درون صندوق عقب خودرو یکی از همکاران جای می دهند و راهی جلسه می شوند ولی حدود ساعت 1 بامداد که بازمی گردند با صحنه درهای باز خودرو و کیف های خالی مواجه می شوند.
جالب اینکه بسیاری از خبرنگاران هدایای ویژه روز خبرنگار را که به تازگی دریافت کرده بودند همچنان در کیف خود داشتند که با تمام مدارک هویتی آنها به سرقت رفته بود، سرانجام پس از ماهها پیگیری مشخص شد 2 نفر که متوجه نگهداری آن همه کیف در خودرو شده بودند پس از خلوت شدن خیابان، اقدام به این عمل کرده بودند.
مطالبی که ذکر شد از خاطرات خبرنگاران دفتر ایرنا خرم آباد است که همچون همکاران رسانه ای خود همواره پوشش و انتشار رویدادها را بر هر مولفه ای مقدم می دانند.
خاطرات خبرنگاری همواره از جنس کارشان است، اتفاقاتی که برای انسان های دیگر و سایر مشاغل رخ نمی دهد، از برداشتن صندلی زیر پای خبرنگار برای مسئولان گرفته، تا ورود به ازدحام جمعیت های مختلف، بی اعتنایی و گاها توهین برخی مسئولان، حتی قطعی یا کندی اینترنتی هم کلافگی بیشتری برای خبرنگاران دارد.
حوادثی که شاید برخی از آنها در زمان وقوع دقایق تلخی را برای خبرنگاران رقم زده اما با گذشت سالها به کوله باری از تجارب تبدیل شده که هر یک از انها به قیمت باز کردن گرهی از مشکلات مردم بوده است.
7269/
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.