آیت الله سیدمحمد موسوی بجنوردی که علوم دینی و دروس حوزوی را در محضر استادانی چون آیتالله العظمی خویی، آیتالله العظمی میرزا سیدحسن بجنوردی، امام خمینی(س) و دیگر بزرگان فرا گرفته است و سابقه عضویت در شورای عالی قضایی در سال های ابتدایی انقلاب اسلامی را دارد اعلامیه حقوق بشر را ناقص می داند و با تاکید بر اینکه در حقوق بشر اسلامی می توان حقوقی به مراتب فراتر از این اعلامیه برای انسان در نظر گرفت، خاطرنشان می کند: فقه مساوی دین نیست بلکه استنباط فقهاست و در اعتقاد شیعه، مجتهد ممکن است خطا کند بنابراین بحث و گفت وگو در فقه آزاد است و نباید باب آن را بست.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، متن گفت وگوی خبرنگار شفقنا با آیت الله موسوی بجنوردی در رابطه با «حقوق بشر و اسلام» به این شرح است:
برخی معتقد هستند اضافه کردن قید اسلامی یا غربی به حقوق بشر تحت عنوان "حقوق بشر اسلامی" یا "حقوق بشر غربی" درست نیست زیرا حقوق بشر، موضوعی متعلق به همه انسان ها در هر موقعیت جغرافیایی و با هر دین و آیینی است؛ نظر شما در این مورد چیست؟ این کار تا چه اندازه مفید است و چقدر اثر منفی دارد؟
در حقوق بشر، انسان حقوقی طبیعی دارد؛ گاهی در این مورد از دید خدامحوری و وقتی دیگر از بعد جامعه شناسی و مردم، بدون در نظر گرفتن خدامحوری بحث می شود. در بحث از حقوق بشر دید خدا محوری در میان آیات قرآن مشاهده می شود "ولقد کرمنا بنی آدم..."؛ این واژه-بنی آدم-به جز این مورد یعنی "ولقد کرمنا بنی آدم" در هیچ کجای قرآن به کار نرفته است که منظور بنی آدم است با حذف جنسیت، دین، مذهب، نژاد، زبان و همه تعیناتی که انسان می تواند داشته باشد و خود انسان به ما هو انسان کرامت ذاتی دارد. از این آیه و کرامت ذاتی داشتن این موجود می توان بهترین حقوق بشر را استخراج کرد. به عقیده من می توان چهل و شش ماده ای که در اعلامیه حقوق بشر وجود دارد تا حدود صد و بیست مورد افزایش داد زیرا کمبود هایی در آن وجود دارد که با استناد به این آیه می توان به آن افزود.
پس موافق هستید که قید اسلامی را به آن اضافه کنیم و با افزایش حقوقی که اشاره کردید حقوق بشر اسلامی را داشته باشیم؟
بله چون من می خواهم از قید "خدامحوری" بحث کنم. در نگاه از زاویه مادیگری بحث به گونه ای دیگر است اما در خدامحوری تحت این عنوان که همه ما خدا و دین خدا را قبول داریم و "ان الدین عندالله الاسلام"؛ دین در نزد خدا اسلام است و اینکه متاسفانه ادیان دیگر در حال حاضر آن طور که باید باشد، نیست و الی ماشا الله در آن تحریف صورت گرفته است موضوع مطرح می شود. آنچه می توان گفت آن چه هیچ تحریفی در آن صورت نگرفته، قرآن است که آن نیز یکی از معجزات است. از دید اسلام و خدامحوری، انسان حقوق بسیاری دارد یعنی می توان با تکیه به آیه "ولقد کرمنا بنی آدم"، در ابعاد مختلف برای انسان با حذف همه تعینات، حقوقی در نظر گرفت. در واژه بنی آدم، همه تعیناتی که انسان را به جهت خاصی جلوه می دهد حذف شده است و برای این موجود کرامت ذاتی قایل می شود و همانطور که گفتم می توان این آیه را خرد کرد و در موارد بسیاری به مراتب بیش از اعلامیه حقوق بشر به نحو کامل برای انسان، حقوقی قایل شد.
طبق گفته های شما اسلام نه تنها اعلامیه حقوق بشر را می پذیرد بلکه می توان با استناد به آیه "ولقد کرمنا بنی آدم" مواد دیگری نیز بر حقوق فعلی افزود؛ تاکید بیشتر حقوق بشری که امروز در جهان مطرح است بر آزادی های فردی و اجتماعی است، حقوق بشر اسلامی بر کدام حق بشری تاکید بیشتری دارد؟
کرامت ذاتی انسان. انسان، ارزشی دارد که این ارزش باید در ابعاد مختلف حفظ شود؛ این ارزش درون خود آزادی فردی، اجتماعی، عقیده و همه چیز دارد چون انسان تکوینا آزاد است و خداوند انسان را مختار خلق کرده است؛ "این که گویی این کنم یا آن کنم//خود دلیل اختیار است ای صنم." خداوند انسان را آزاد در اندیشه و اختیار عقیده آفریده است و در اندیشه هیچ تحمیلی به انسان وجود ندارد. به همین انسان تعلیماتی داده شده است که همواره باید بشنود و بهترین را گزینش کند، این تحمیل نیست بلکه با آزادی انتخاب می کند؛ دیدگاه خدامحوری این طور است. بهترین، مدرن ترین و دموکراتیک ترین حکومت آن است که موانع آزادی را از انسان بردارد وگرنه خداوند انسان را آزاد خلق کرده است. بعضی ها می گویند ما به ملت آزادی دادیم، شما چه کاره هستید که آزادی بدهید؟ آزادی را خدا داده است.
بشر امروز در پذیرش خدا مساله ای ندارد، همه به اینجا رسیده اند که خالقی باید وجود داشته باشد، مشکل امروز این است که آیا دین امری ضروری است یا انسان می تواند با عقل و فطرت امور خویش را بگذراند؟شیعه می گوید درست است که انسان فطرت و عقل و به اصطلاح رسول باطنی دارد اما در معرض دل مشغولی هایی قرار دارد که سبب انحراف او می شود. این نکته بسیار قابل اهمیت است که انسان در کنار داشتن عقل و فطرت و بهره مندی از نفس رحمانی از بعد حیوانی نیز برخوردار است و تمام غرایز حیوانی را به نحو کامل دارد. ایجاد حقوقی تحت عنوان حقوق بشر برای کنترل جنبه حیوانیت انسان است. اگر انسان بعد حیوانی نداشت، خود همواره تعالی بود؛ حرص، طمع، غضب، شهوت، حسد و... همه این صفات متعلق به بعد حیوانی ماست.
خداوند در قرآن در رابطه با انسان می فرماید "لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم؛ ما انسان را از عالی ترین سرشت خلق کردیم " که این عالی ترین سرشت همان نفس مجرد از ماده است. سپس ادامه می دهد "ثم رددناه اسفل سافلین"بعد آن روح انسان را که مجرد از ماده بود به عالم ناسوت و طبیعت آوردیم و در قفس بدن زندانی شد؛ "مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک// چندروزی قفسی ساخته اند از بدنم". پس از آمدن در قفس بدن است که انسان دستخوش مادیات می شود و جنگ مستمر بین آن نفس رحمانی مجرد از ماده و مادیات حیوانی آغاز شد. قرآن در رابطه با انسانی که بعد حیوانیت خویش را دنبال می کند تعبیر بسیار زیبایی دارد و می فرماید "اولئک کالانعام بل هم اضل" یعنی اینطور انسان ها همانند چهارپایانند بلکه گمراه تر. چون حیوان، عقل مجرد ندارد؛ هر چه هست همان غرایز حیوانی است اما تو کنار حیوانیت خود نفس ناطقه داری. اگر این انسان با ویژگی های یاد شده اسیر حیوانیت خود نشود و انسانیت خود را تعالی دهد به جایی می رسد که می گوید "ثم دنی فتدلی و کان قاب قوسین او ادنی" آنجایی که جبرئیل که ملک اعظم است می گوید حد تکامل وجودی من تمام شد. جبرییل محدود است اما انسان می تواند فراتر رود. انسان کامل کیست؟ رسول الله، ائمه اطهار. آنها رسیدند به جایی که هیچ کس نمی تواند. دین و باید و نباید های آن نیز عمدتا برای رهایی انسان از این حیوانیت آمده است و تکامل انسان از همین مبارزه نتیجه می شود. به دلیل همین تکامل و مبارزه است که انسان از ملک اشرف است؛ ملای رومی می گوید:
از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مُردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم؟
لحظه ی دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پرّان شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
یعنی از ملائکه به مراتب بالاتر و افضل می شود. تمام همت انبیا برای رهنمون کردن انسان به آن چیزی است که عقل و فطرت او می گوید.
هیچ گاه بین دین و عقل و بین دین و فطرت تقابل وجود ندارد. همه تعالیم دین در مسیر عقلانیت و فطرت ماست؛ " کل ما حکم به العقل حکم به الشرع " محال است شرع مخالف با حکم عقل باشد. اگر در جایی حکم عقل برخلاف روایتی بود باید آن را توجیه کرد، اگر توجیه نشد و مخالف یک حکم عقلی مسلم بود، آن روایت از اعتبار ساقط می شود چون معصوم هیچ گاه خلاف حکم عقل سخن نمی گوید.
باز هم تاکید می کنم به اعتقاد من باید در اعلامیه حقوق بشر به مراتب، حقوق دیگری نیز برای انسان قایل شد؛ البته با در نظر گرفتن خدامحوری و انسان را تنها به عنوان یک موجود مادی ندیدن.
شما تاکید می کنید که اعلامیه حقوق بشر تناقض و تضادی با دین اسلام ندارد حتی به نظر شما ناقص است و با نگاه خدامحور می توان روی آن کار و حقوق بسیاری را به آن اضافه کرد؛ فقه شیعه چه جایگاهی برای این مساله قایل است؟ تا چه اندازه بر روی آن مطالعه شده و چقدر باید بیشتر از این کار شود؟
امتیاز فقه شیعه این است که حکم عقل را جزو منابع تشریع می داند؛ متاسفانه اهل تسنن حکم عقل را جزو منابع نمی دانند و این مساله بسیار مهمی است. امروز حرف اول را حکم عقل می زند و ارزش انسان به حکم عقل است. چطور می توان حکم عقل را که اساس انسان هست از منابع تشریع جدا کرد؟ آن گاه مسایلی را منابع تشریع قرار می دهند که ظنی و گمانی است در حالی که حکم عقل همیشه انسان را به کمال مطلق رهنمون می کند و به آن حقیقت می رساند. دین جلوی آلایش فطرت و انحراف عقل را می گیرد؛ عقلی که به امور مادی آلایش پیدا نکرده است همواره انسان را به سوی مدینه فاضله هدایت می کند در نتیجه دین برای بشر امری ضروری و لطفی از طرف خداوند است . دین تحمیل نیست بلکه بشر را به سوی همانی که عقلانیت و فطرت می گوید هدایت می کند و موانع آزادی را از انسان بر می دارد.
دین، قواعد را به صورت کلی بیان کرده است و این فقها هستند که در مسایل جزیی با استنباط خود، احکام را به دست می آورند. مثلا در رابطه با حقوقی که اسلام برای زنان در نظر گرفته درست است در مواردی مانند معافیت از جهاد، نفقه ای که برای زن قایل می شود و چند مورد اندک دیگر می توان گفت به نفع زنان است اما در نگاهی کلی و از بیرون به این احکام موارد متعددی از تناقض بین آنها و اصل کرامت انسانی که بارها بر آن اشاره و تاکید داشتید، وجود دارد. به عنوان مثال دیه زن نصف دیه مرد است، شهادت زنان که در موارد بسیاری پذیرفته نیست یا باید حتما در کنار شهادت مردان اعتبار پیدا کند یا احکام طلاق و موارد بسیار دیگر. می خواهم بگویم چنین احکامی در موضوعات مختلف، به ویژه در رابطه با حقوق زنان وجود دارد که این برداشت به نوعی تبعیض جنسیتی را حاکی است. چه طور می توان در این مورد توضیح داد؟
اول یک نکته را عرض کنم که فقه مساوی با دین نیست. فقه استنباط فقهاست و بر اساس عقاید شیعه، ما جزو مخطئه هستیم یعنی "والمجتهد قد یصیب وقد یخطئ"؛ این طور نیست که هر چه مجتهد فتوا داد مطابق با واقع و حکم خداست، مجتهد نیز خطا می کند بنابراین هیچ وقت فقه را مساوی با دین نگیرید. به عنوان مثال احکام مربوط به حقوق زن را که اشاره کردید از مسایل اختلافی است، مثلا من اعتقاداتی در مورد زن دارم که بسیاری از فقها ندارند؛ به اعتقاد من زن هیچ تفاوتی با مرد ندارد زیرا هر دو انسان و در حقوق انسانی هر دو برابر هستند. در قرآن گفته شده است "لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم"؛ زن و مرد هر دو انسان هستند. به اعتبار تکالیف، گاهی حقوق آنها متفاوت است مثلا زن، مسوولیت اقتصادی در خانه ندارد و صرفا مصرف کننده است اما مرد مسوولیت اقتصادی دارد و نفقه به عهده اوست. رفتن فردی از خانواده که مسوولیت اقتصادی دارد ضربه بیشتری به خانواده می زند یا آن که خودش مصرف کننده است؟مشخص است، رفتن آن که مسوولیت اقتصادی دارد. این که دیه مرد را دو برابر زن در نظر گرفته اند به این معنا نیست که مرد افضل از زن است بلکه به دلیل مسوولیت اقتصادی مرد در خانواده است.
در اسلام سه ملاک مشخص می کند چه کسی افضل است. ملاک اول براساس آیه "هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون"، علم و دانش است؛ زن یا مرد، هر که دانش دارد از طرف دیگر افضل است. دومین ملاک با توجه به آیه " ان اکرمکم عند الله اتقیکم"، تقواست، هر که- زن یا مرد- تقوایش بیشتر باشد افضل است. مورد سوم "فضل الله المجاهدین علی القاعدین"، مبارزه با نفس، جهاد اکبر است می خواهد زن باشد یا مرد. بنابراین ملاک فضیلت در اسلام اصلا ارتباطی به جنسیت ندارد و مربوط به انسانیت است. در بعد انسانیت نیز فرقی بین زن و مرد نیست؛ آن که علم، تقوا و جهاد با نفس بیشتری دارد، جدا از زن یا مرد بودن، بر دیگری افضل است. آن اهل تسنن و اشاعره هستند که اعتقاد دارند هر چه فقیه گفت حکم خداست؛ اگر هم چند تا باشند حکم خدا تعدد پیدا می کند. شیعه معتقد است، حکم خدا تنها یکی است. علاوه بر آن، آن چه فقیه می گوید ممکن است مطابق یا مخالف با واقع باشد. در بحث، همیشه در فقه باز است و نباید گفت فقه، آن را گفت و دیگر نمی توان در مورد آن گفت وگو کرد.
تناقضات مشاهده شده بین فقه اسلامی و حقوق بشر که به برخی از آنها از جمله حقوق زنان اشاره شد و مواردی از این دست؛ آیا این تناقضات به ضعف عملکرد فقه اسلامی برمی گردد؟ در این زمینه چه کاری می توان انجام داد؟ آیا این وظیفه بر دوش فقهای ماست؟
فقها باید کار کنند. مثلا یکی از مسایل جدید که امروزه مطرح است این است که قانون مدنی می گوید"ریاست در خانواده از خصایص مرد است"؛ بنده این را قبول ندارم. در خانواده ریاست نداریم. این قانون را از آیه " الرجال قوامون علی النساء..."می گیرند در حالی که اصلا قوام به معنای یقومون است نه قیمومت؛ این برداشت که ریاست با مرد است. به اعتقاد من برداشت غلط و اشتباهی است و معنای صحیح یعنی «الرجال یقومون به امور نسا» در مسایل اقتصادی و مدیریت اقتصادی را مطرح می کند و می گوید "مدیریت اقتصادی در خانواده با مرد است." چرا؟ چون نفقه و مسوولیت اقتصادی با اوست. به عنوان مثال اگر دو نفر با هم به سفر روند و یکی مخارج دیگری را تامین کند، کاملا طبیعی است که مدیریت اقتصادی با فرد تهیه کننده مخارج باشد. اینکه گفته می شود "الرجال قوامون علی النساء" یعنی الرجال یقومون به امور نسا؛سپس گفته شده " بما فضل الله بعضهم علی بعض" فضیلت در اینجا به معنای افضل بودن نیست بلکه یعنی مرد امتیازاتی دارد زیرا کار می کند و "بما انفقوا من اموالهم "، نفقه هم می دهد پس مدیریت اقتصادی خانواده با مرد است و این به این معنا نیست که ریاست با اوست. باب گفت وگو را در فقه نباید بست، بحث همیشه آزاد است. در این مدت قوانین بسیاری پس از بحث و گفت وگو در آن مورد تغییر کرده است مثلا افراد زیادی می گفتند" زن نمی تواند قاضی شود" یا "زن از شوهر خود، زمین ارث نمی برد" که با تلاش های بسیار این موارد اصلاح شد.
نیاز به توسعه این نگاه یعنی اعتقاد به آزاد بودن بحث در فقه در میان فقها و در جامعه احساس می شود. فقهایی که با این دیدگاه موافقند، یعنی به پویایی اجتهاد معتقدند تعداد کمی هستند یا زیاد اند؟
من تعداد را نمی دانم، همین قدر می دانم که خیلی کم هستند. فقه واقعا فلسفه عملی اسلام است. امام حرف مهمی زدند که گفتند "عنصر زمان و مکان در اجتهاد دخالت دارد" یعنی به دلیل این که جامعه بشریت در حال تطور است مجتهد باید زمان و مکان خود را همواره در نظر بگیرد. طرز تفکر من نمی تواند متعلق به 1400 سال پیش باشد، در آن زمان شرایط آن طور ایجاب می کرد اما امروز، جامعه رشد کرده است، اسلام نیز دین جهانی است و از حیث جغرافیا و زمان محدود نیست. بنابراین طرز تفکر ما باید به گونه ای باشد که خود را از حیث زمان و مکان محدود نکنیم. فقها باید طوری حرف بزنند و فتوا دهند که در آمریکا، اروپا و ایران قابل اجرا باشد؛ نباید تنها با عینک ایران نگاه کرد و فتوا داد بلکه باید با عینک دنیا نگاه کنند چون دین اسلام از حیث جغرافیا محدود به هیچ کجا نیست.
دیدگاه امام خمینی به عنوان کسی که نگاه سیاسی شیعه را بنیان گذاری کرد، نسبت به آزادی های فردی و آزادی های سیاسی، چگونه بود؟
اکثر صحبت های من برگرفته از سخنان امام خمینی است؛ امام باب اندیشه را کاملا باز کرد و یک آزادی در اجتهاد و استنباط داد. همین حرف ایشان که ذکر کردم مساله بسیار مهمی است که عنصر زمان و مکان در اجتهاد دخالت دارد یعنی باید با در نظر گرفتن زمان و مکان اجتهاد کرد نه این که چشمها را بسته و خود را از زمان و مکان جدا کنند.
چرا در کشورهای اسلامی در مورد حقوق بشر خیلی ضعیف عمل می شود؟
دلیل دارد. امروز فقه شیعه پویایی دارد. این پویایی به این دلیل است که ما عقل را جزو منابع تشریع می دانیم و بسته فکر نمی کنیم. در ارتباطاتی که با بعضی از اهل سنت دارم می بینم آهسته آهسته برخی از آنها نیز به این مسایل می پردازند مثلا یکی از آنها که در قاهره بود رساله دکتری خود را با موضوع "العقل عند الامامیه الاثنی عشریه" برداشت و به بغداد آمد. من هم آن وقت در نجف و جزو اساتید مشاورش بودم. تمام حرف های شیعه را در حکم عقل بسیار زیبا نوشته بود؛ نوشته های او سرمشقی برای عده ای از آنها می شود. امروزه دید اهل تسنن نیز مانند اول نیست و دارند به فقه شیعه نزدیک می شوند زیرا دنیا در حال تحول و ترقی است و نمی توان نشست و مانند 1000سال پیش فکر کرد؛ آن زمان اقتضائات خود را داشته است و امروز اقتضائات خود را.