به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، آیتالله قوچانی از ارادتمندان امام خمینی و متصدی چاپ آثار و تألیفات حضرت امام، به ویژه تحریرالوسیله در نجف اشرف، در دیدار دستاندرکاران همایش تحریرالوسیله با ایشان اظهار داشت: کار چاپ تحریرالوسیله امام خمینی در نجف با پیشنهاد مرحوم شیخ نصرالله خلخالی به امام به عهده بنده گذاشته شد و همین سبب شد که من مکرر طی سالها در قسمت اندرون بیت امام خدمت ایشان شرفیات شوم.
وی یادآور شد: امام در همان ملاقات اوّل یک پوشه ضخیمی را که نوشتههای ایشان بود به من دادند و فرمودند: نام این کتاب «تحریر الوسیله» است که شما زحمت چاپ آن را بکشید که من عرض کردم افتخار میکنم، این نکته را باید عرض بکنم که بینی و بین الله شهادت میدهم در این کرَات و مرَات که خدمت امام میرسیدم، در مقام تفتیش و تفحص بودم و بسیار دقت میکردم که شاید نقطه ضعفی و دعوت به خود و هوای نفسی پیدا کنم، اما چیزی ندیدم و روز به روز علاقه و ارات و اخلاصم به ایشان زیاد میشد. چون در وجود ایشان یک ذره و به اندازه سرسوزنی هوای نفس ندیدم که بتوانم به آن ایراد بگیرم، لذا هر دفعه که میرفتم و برمیگشتم، بر ارادتم اضافه میشد.
وی تاکید کرد: لازم است بگویم که هیچیک از تألیفات امام ـحتی رساله عملیهـ از سهم امام چاپ نمیشد، بلکه بانی برای چاپ داشتند که بعد از چاپ میفروختند و از فروش آن هزینه چاپ تأمین می شد.
آیتالله قوچانی در ادامه گفت: درجریان چاپ تحریرالوسیله این جریان را هم باید بگویم که پس از چاپ تحریر، وقتی همه آنچه را که چاپ کردیم به بیت امام انتقال دادیم، بعد از یکی-دو روز، اوّل صبح آقای فرقانی از طرف امام به منزل ما آمد و گفت: آماده شوید تا خدمت امام برویم، در مسیر که میرفتیم، آقای فرقانی گفت: چه کار کردهاید؟ گفتم چطور؟ گفت اوقات امام خیلی از دست شما تلخ بود! وقتی خدمت امام رسیدم، دیدم امام اخم کردهاند و تحریر الوسیله هم مقابل ایشان است. کتاب را جلوی من پرت کردند و فرمودند: این چیست که اینجا نوشته شده است؟! دروغ به این بزرگی؟ من طلبهای بیش نیستم!! «زعیم الحوزات العلمیه» این غلطها چیست؟! در ادامه فرمودند حق ندارید یک دانه از اینها را منتشر کنید، تمام را در شط کوفه بریزید! من که تا آن زمان ساکت نشسته بودم، عرض کردم: حسب فرمایش شما که فرمودید من با حاج آقا مصطفی و واسطه بانی چاپ، یعنی حاج آقا مجتبی تهرانی، هماهنگ باشم، این عنوان را هم آنها به بنده دادند، امام فرمودند: عجب! حاج آقا مجتبی که با روحیه من آشناست؛ او چطور این کار را کرده! من عرض کردم: آن عنوان در پاکتی بود که حاج آقا مصطفی به من دادند. امام فرمودند: بسیار کار بدی کردند، حق ندارید یک جلد از این کتاب را منتشر کنید.
وی ادامه داد: من عرض کردم: چرا کتاب را به شط بریزیم؟ به جای آن جلد کتاب را عوض میکنیم و یا شاید بتوانیم نوشته را محو کنیم. وقتی این مطلب را گفتم امام یک نفس عمیقی کشید و فرمود: «همین کار را انجام بدهید». یک مرتبه آن حالت عصبانیت و اضطراب عوض شد. بلافاصله از محضر امام مرخص و به چاپخانه رفتم و با همکاری مسئول چاپخانه توانستیم عنوان زعیم الحوزات العلمیه را محو کنیم که پس از اصلاح روی جلد تمام هزار جلدی که چاپ کرده بودیم امام اجازه انتشار آن را دادند. امام یک چنین روحیهای داشت که روز به روز ارادتم به ایشان بیشتر میشد.