عبدالوهاب فراتى‏

درگذشت آیت‏الله بروجردى در دهم فروردین 1340 شمسى، که موجب تألم بسیارى از شیعیان جهان گردید، سبب شد تا در نظام اجتماعى- دینى مردم ایران خلأ بزرگى به وجود آید و آنان را با آینده‏اى مبهم و سؤال برانگیز روبرو سازد. آیت‏الله بروجردى که از روحانیون پرنفوذ و قدرتمند تاریخ معاصر ایران به حساب مى‏آید، پس از گذشت نه سال از رحلت آیت‏الله شیخ عبدالکریم حائرى (1315 شمسى) به قم آمد و مرجعیت عامه شیعیان را بر عهده گرفت. امام خمینى در آن زمان بر این باور بود که رهبرى دینى و سیاسى مردم تنها از طریق نهاد مرجعیت ممکن است؛ لذا با شناختى که از مراتب علمى و شهامت سیاسى آیت‏الله بروجردى داشت، وى را فردى مناسب براى این کار یافت. از این رو هنگامى که آیت‏الله بروجردى در تهران{ری} بسترى بود، ضمن عیادت، از ایشان خواست که مجدداً به بروجرد باز نگردد و در قم سکنى گزیند. تلاشهاى امام خمینى در مورد انتقال آیت‏الله بروجردى به قم به گونه‏اى بود که به اعتراف بسیارى از علما، امام بیش از هر کس دیگر در متقاعد ساختن آیت‏الله بروجردى براى اقامت در قم و تثبیت مرجعیت ایشان سهم داشت.
در این باره آیت‏الله محمدعلى گرامى مى‏گوید: «امام به منظور تبلیغ مرجعیت آقاى بروجردى به برخى از شهرستانها از جمله همدان مى‏رفت و با افراد موجه تماس برقرار مى‏کرد.»
انگیزه انتخاب آیت‏الله بروجردى از سوى امام، دلایل سیاسى- مذهبى متعددى داشت: اولًا، امام بر این عقیده بود که مرجع تقلید شیعیان باید در ایران سکونت داشته و ایرانیان نیز او را بشناسند، زیرا اکثریت مقلدان مراجع تقلید شیعه مقیم عراق را ایرانیان تشکیل مى‏دادند، لذا بجاست که ایران پایگاه مرجعیت تقلید شود نه عراق.
ثانیاً، حضور آیت‏الله بروجردى در قم را، سبب تقویت حوزه علمیه قم و علماى ایران مى‏دانست، زیرا ایشان مجتهدى جامع وعمیق و در بسیارى از معارف اسلامى صاحب نظر و بلکه کم نظیر بود. علاوه بر آن- بر خلاف علماى معاصر- روش تدریس ویژه‏اى داشت که به نظر امام، طلبه‏هایى که در جلسات درس و ى حاضر مى‏شدند عمیق و فهیم بار مى‏آمدند. حجت‏الاسلام و المسلمین نعمت‏الله صالحى نجف‏آبادى درباره کیفیت درس آقاى بروجردى مى‏گوید: «یکى از جمله‏هاى امام خمینى این است که ایشان فرموده بودند، درس آقاى بروجردى طورى است که همین طور که آدم پایش مى‏نشیند ملٌا مى‏شود.» بنا به گفته مشارالیه «امام نیز به همراه عده‏اى از فضلاى قم در کلاس درس آیت‏الله بروجردى شرکت جسته و در تقویت مقام وى مى‏کوشیدند.»
حجت‏الاسلام والمسلمین عبدالعظیم محصلى از فضلاى حوزه علمیه قم مى‏گوید: «در آن اوان، من به کلاس خارج اصول فقه امام خمینى مى‏رفتم از محضرشان تلمذ مى‏کردم؛ امام به شخصیت علمى آیت‏الله بروجردى اعتقاد والایى داشت و به همین دلیل نیز برخى از مبانى اصولیش را از او مى‏گرفت، مثلًا در اصول، بحثى است درباره اینکه مفاد نهى چیست؟ امام همانند آیت‏الله بروجردى آن را زجر طرف یا مخاطب مى‏دانست. پس از پایان درس ما به همراه امام مستقیماً به کلاس خارج فقه آیت‏الله بروجردى مى‏رفتیم و جمعاً از ایشان استفاده مى‏کردیم، البته امام بنا به همان احترامى که به ایشان داشتند در این درس شرکت مى‏کردند.»
آیت‏الله محمد یزدى در مورد اهمیت قائل شدن امام به آیت‏الله بروجردى مى‏گوید: «درس امام یکى از درسهاى شلوغ خارج به حساب مى‏آمد، در حالى که در محضر حضرات آیات گلپایگانى و اراکى افراد معدودى شرکت مى‏کردند. مسجد سلماسى قم مملو از جمعیت مى‏شد که بعدها به علت کمبود جا، کلاس درسشان به ترتیب به مسجد محمدیه و سپس به مسجد اعظم منتقل گردید درس امام حتى در زمان حیات آقاى بروجردى، یکى از بهترین درسهاى خارج حوزه به حساب مى‏آمد، در واقع درس امام درسى کاملًا علمى بود و درس آقاى بروجردى، درس ریاستى، امام نیز که به آیت‏الله بروجردى علاقه وافرى داشت و تقویت او را تقویت حوزه مى‏دانست در درس ایشان شرکت مى‏جست و به ریاست مقتدرانه ایشان احترام مى‏نهاد.»
حجت‏الاسلام والمسلمین صالحى نجف آبادى مى‏افزاید: «علاوه بر امام خمینى، شخصیت‏هاى بزرگى مثل مرحوم سید محمد داماد، مرحوم حاج آقا مرتضى حائرى و آیت‏الله گلپایگانى، به درس آیت‏الله بروجردى‏ مى‏آمدند.»
ثالثاً، تمرکز مرجعیت تقلید در قم مى‏توانست مرجع تقلید را از نزدیک در جریان رویدادهاى سیاسى کشور قرار دهد. شاید امام یکى از دلایل ناکامى مشروطیت و استقرار دیکتاتورى رضاخان را دورى مراجع تقلید عراق از ایران مى‏دانست، زیرا همین دورى سبب مى‏شد تا حوادث و رویدادهاى سیاسى را با واسطه‏هاى گوناگون و با تفاسیر متفاوت دریافت کرده و در برخى مواقع تصمیمات غیر واقعى اتخاذ کنند. در زمان رضاخان و محمدرضاشاه نیز آیت‏الله بروجردى دو بار ایستادگى کرد که از نقاط درخشان در سوابق سیاسى وى به شمار مى‏رفت.
رابعاً، حضور آیت‏الله بروجردى در قم مى‏توانست به تشکیلات حوزه علمیه قم سر و سامانى بخشیده و تعدد مرجعیت را به وحدت مرجعیت تبدیل کند. «2» علاوه بر اینها، باید از محاسن و مکارم اخلاقى و معنوى آیت‏الله بروجردى یاد کرد که به وى امتیاز ویژه‏اى بخشیده بود.
بنا به همین دلایل، امام با آن که خود یکى از فضلا و اساتید برجسته حوزه به شمار مى‏رفت، ولى به منظور تثبیت مرجعیت آیت‏الله بروجردى، در درسهاى ایشان شرکت مى‏کرد و آن را آموزنده و پر بار مى‏خواند. آیت‏الله بروجردى نیز که به مراتب علم و فضل و تقوا و درایت سیاسى امام آگاهى‏ داشت، ایشان را جزو مشاوران صدیق و نزدیک خود قرار داد و در اداره کردن و سر و سامان دادن به حوزه، ماموریت‏هاى مهمى به ایشان محول نمود. «3»
آقاى ابراهیم نظرى یکى از مأموریت‏هاى حضرت امام را این گونه بیان مى‏کند:
«در دوران صدارت دکتر مصدق، در سال 1331 آشوبى در قم توسط شخصى به نام برقعى به راه افتاد که در آن تعدادى کشته و مجروح شدند، در دیماه همان سال، مجله «ترقى» تصمیم گرفته بود که از اهالى و شخصیتهاى قم گزارشى در این خصوص تهیه کند. خبرنگار این مجله با وساطت شهید محلاتى به منزل آیت‏الله بروجردى رفته بود تا با ایشان مصاحبه کند، مرحوم بروجردى به وى گفته بود: من امروز کسالت دارم و نمى‏توانم مصاحبه کنم، شما خواسته‏هایى که از من دارید بروید خدمت نماینده اول و رسمى من، جناب آقاى روح‏الله خمینى و از او سؤال کنید. امام نیز در پاسخ به سؤالات مجله ترقى گفته بود: من به بیمارستان رفتم و از آنها گزارش تلفات حادثه را خواستم، نوشته بودند که مثلا 50 تن زخمى 10 تن کشته شده‏اند، گزارش را تو سرشان زدم، گفتم این به درد من نمى‏خورد، بنویسید دقیقاً اینها را با چه اسلحه‏اى کشته‏اند، گلوله به کجایشان اصابت کرده است، اسلحه گرم بوده یا سرد؟» «4»
رحلت آیت‏الله بروجردى و آینده مرجعیت‏
به هر ترتیب، آیت‏الله بروجردى به قم عزیمت نمود و طى سالهاى 1324- 1340 زعامت شیعیان را بر عهده گرفت و سرانجام در فروردین 1340 بدرود حیات گفت. مرگ وى که مشکوک هم به نظر مى‏رسید، موجب بروز شایعاتى مبنى بر مسموم شدن وى توسط نیروهاى دولتى گردید. بنا به گفته حجت‏الاسلام والمسلمین موسوى نهاوندى: «در آن زمان بین مردم شایع شده بود که آقاى بروجردى به مرگ طبیعى نمرده است، بلکه او را شهید کرده‏اند، احتمالًا آن دو پزشکى که از خارج جهت معالجه وى آمده بودند او را مسموم کرده و یا با آمپول هوا کشته‏اند، زیرا آیت‏الله بروجردى سدى در مقابل دولت به حساب مى‏آمد و لازم بود از میان برداشته شود.»
مهم‏ترین مسأله‏اى که پس از فوت آیت‏الله بروجردى مطرح شده آینده مرجعیت شیعیان بود. «5» در این زمان کشمکش نیمه پنهانى بین حوزویان از یک سو و میان دولت و حوزه از سوى دیگر، دربار تعیین مرجع بعدى و نیز بقاء مرجعیت در ایران و یا انتقال آن به عراق، درگرفت. در حالى که حوزه سرگرم مراسم عزادارى و تعیین مرجع بعدى بود، شاه دو استراتژى نوبه‏اى را اتخاذ کرد؛ در آغاز قصد داشت پایگاه مرجعیت را از قم به نجف اشرف منتقل کند و بدین وسیله مراجع و روحانیت تضعیف شده تا مانع برنامه‏هاى او نباشد، لذا پیام تسلیت وفات آیت‏الله بروجردى را براى مراجع نجف فرستاد که روحانیون مبارز آن را بى‏اعتنائى به مراجع قم و قدم اول در راه تضعیف روحانیت تلقى کردند. حجت‏الاسلام والمسلمین محمدرضا مؤیدى درباره موضع رژیم در قبال مسأله مرجعیت مى‏افزاید:
«پس از این که آیت‏الله بروجردى از دنیا رفت، دو مسأله به وجود آمد، یکى قضیه مرجعیت بود که خود شاه متوجه اصل قضیه شده بود، لذا تلاش کرد مرجعیت را از ایران به عراق منتقل کند، بدین منظور وفات آقاى بروجردى را طى تلگرافى به آیت‏الله حکیم (ره)- که در نجف سکونت داشتند- تسلیت گفت و ایشان را به عنوان مرجع بعدى تعیین نمود. علتش هم این بود که اگر مرجعیت از ایران به عراق برود، مانعى بر سر راه برنامه‏هاى خود نخواهد داشت. «6» هرچند جواب تلگراف از سوى آقاى حکیم، پس از مدتى به تهران مخابره شد، لکن به شخصیت آقاى حکیم لطمه زد، زیرا اعدام فدائیان اسلام و منزوى کردن آیت‏الله کاشانى، از شاه چهر منفورى درست کرده بود و پاسخ دادن به شاه در آن جو حاکم، درست به نظر نمى‏رسید.»
ناگفته پیداست مراجع نجف از انسانهاى وارسته و فاضلى بودند که هر یک صلاحیت احراز مقام مرجعیت را دارا بودند، ولى برخورد رژیم، کاملًا جنبه سیاسى داشت و لزومى‏ نداشت با وجود افراد صلاحیت‏دار در قم، مرگ آیت‏الله بروجردى را به مراجع نجف تسلیت گوید.
حجت‏الاسلام والمسلمین محمدتقى شاهرخى در توضیح این مسأله مى‏گوید:
«البته علماى نجف مراجع بسیار خوبى بودند و مورد قبول قم و ایران هم بودند، ولى گاه گویند کلمه حق یراد بها الباطل، هدف اینها این نبود که مرجعیت و روحانیت اوج بگیرد. مى‏خواستند این قدرت در ایران نباشد تا بتوانند مقاصد خود را اجرا کنند، اما در بین علما، فضلا و اساتید قم و ایران، افرادى به عنوان مرجع مشخص بودند که صلاحیت احراز آن را داشتند، این افراد را اساتید و فضلا مى‏دانستند و طبق نظریه‏هاى مختلفى که داشتند هر یک روى یکى از علما، نظر خاصى ارائه مى‏کردند.»
امام خمینى نیز در یکى از سخنرانیهاى خود که پس از گذشت دو سال از رحلت آیت‏الله بروجردى، ایراد فرمودند به این موضوع اشاره دارند:
«اینها ... از زمان مرحوم آقاى بروجردى این نقشه را داشه اند، منتها با بودن ایشان، مى‏دیدند که مفسده دارد اگر بخواهند کارهایى را انجام بدهند. بعد از این که ایشان تشریف بردند به جوار رحمت حق تعالى، از همان اول اینها شروع کردند به اسم احترام از مرکزى، کوبیدن این مرکز را ... نه از باب اینکه به نجف علاقه داشتند، از باب این که قم را نمى‏خواستند، قم ... نزدیک بود به اینها، مفاسد را زود ادراک مى‏کرد و کارهاى اینها، زود برش منکشف مى‏شد. اینها قم را نمى‏خواستند، منتها نمى‏توانستند به صراحت لهجه بگویند قم نه، مى‏گفتند نجف آره.» «7»

البته استقرار مرجعیت در ایران، تجربه تلخى بود که رژیم پهلوى علاقه‏اى به بقاء و تداوم آن در دهه چهل نداشت. گسترش شبکه روحانیت، توسعه حوزه‏هاى علمیه، اعزام منظم مبلغین در دوران اقتدار آیت‏الله بروجردى از یک سو و نیز نفوذ معنوى بیش از حد وى در میان اقشار مختلف مردم و بالاخره ایستادگى‏ها و مخالفت‏هاى مقطعى او با برخى از اقدامات رژیم، همچون اصلاحات ارضى، از سوى دیگر، موجب دلنگرانیهایى در روابط تهران و قم مى‏گردید که مآلًا به ضرر تهران تمام مى‏شد.
آیت‏الله احمد صابرى همدانى مى‏گوید:
«مسن بودن مراجع نجف نسبت به مراجع قم نیز زمینه چنین تلاشى را مساعدتر مى‏کرد، با این که همه تلگراف شاه به آیت‏الله حکیم، ثمره چندانى نداشت و نفس همین عمل، موجب شد تا عده‏اى از مردم از آقاى حکیم تقلید نکنند. ما هم از مراجع و بزرگان زیادى همواره سؤال مى‏کردیم که آیا نجف مقدم است یا قم؟ آنها از جمله آیت‏الله محقق داماد مى‏گفتند که ما نجف را مقدم بر قم نمى‏دانیم.»
سؤال مهمى که در اینجا مطرح مى‏شود آن است که چرا شاه از میان مراجع تقلید نجف اشرف، تنها به آیت‏الله حکیم تسلیت گفت؟ و علیرغم ایرانى بودن آیت‏الله سید عبدالهادى شیرازى و نفوذ قابل توجه‏اش در بین ایرانیان، او را مخاطب قرار نداد؟
حجت‏الاسلام والمسلمین صالحى نجف آبادى در پاسخ مى‏گوید: «در نجف علما و مراجع متعددى حضور داشتند، لکن مرحوم حکیم و سید عبدالهادى شیرازى، شهرت بیشترى داشتند. آقاى حکیم هم عرب بود و هم دروس خود را به زبان عربى تدریس مى‏کرد و بدین علت نیز در بین کشورهاى عرب زبان نفوذ زیادى داشت. آقاى شیرازى نه عرب بود و نه به عربى درس مى‏گفت و ایرانیها نیز شاید به خاطر عرق ایرانى بودنشان، به او علاقه‏اى وافر داشتند. با این همه علتش این بود که آیت‏الله حکیم هم غیر ایرانى است و هم حوزه نفوذش غیر از ایران است و هرچه مرجعیت در او متمرکزتر شود به نفع تهران است.»
تجزیه شدن مرجعیت، استراتژى بعدى رژیم شاه بود. شاه در تلاش بود در صورتى که مرجعیت به عراق منتقل نگردد، حداقل نگذارد این مقام در یک نفر جمع شود. از این رو سعى نمود تا با طرح تعدادى از مراجع در جرائد کشور به این هدف دست یابد. آقاى حسین پورمحمدى درباره طرح مرجعیت برخى از مراجع از سوى رژیم پهلوى مى‏گوید: «زمانى که آقاى بروجردى رحلت نمود، دولت عکس و تصویر مراجع را هر روز در روزنامه‏ها چاپ مى‏کرد، مثلًا امروز عکس آقاى بروجردى و فردا تصویر آقاى گلپایگانى و پس فردا عکس آقاى داماد را، ولى اسمى از آقاى خمینى به میان نمى‏آوردند. تمام این آقایانى که نام بردم، همه صاحب رساله بودند و درب خانه‏هایشان باز بود و مردم نیز مرتب به بیوت آنان در رفت و آمد بودند. تنها دربى که بسته بود، منزل آقاى خمینى بود، البته شاگردان ایشان، رفت و آمد مى‏کردند، اما مردم عادى نه».
تبلیغ از مرجعیت تعدادى از مجتهدین و حذف تعمدى نام امام خمینى که از اوایل دهه چهل؛ یعنى پس از شکست استراتژى اول رژیم، آغاز شده بود، در حوزه جغرافیایى ایران محدود نمى‏شد و کل جهان اسلام را در بر مى‏گرفت. افزون بر این، گسترش تدریجى علاقه‏مندان و مقلدان امام خمینى، بویژه پس از قیام 15 خرداد سال 42، سبب شد تا رژیم با شدت بیشترى از نفوذ ایشان جلوگیرى به عمل آورد.
هم چنان که قبلًا گفته شد، انتقال مرجعیت از قم به عراق و تجزیه آن، دو استراتژى عمده‏اى بود که پس از رحلت آیت‏الله بروجردى، از سوى رژیم پهلوى، تعقیب مى‏شدند، اما روند حوادث، حاکى از
آن بود که رژیم در هدف اول خود شکست خورده است. در درجه بعد، واکنشهاى متعدد و متنوعى نیز در حوزه، در قبال مسأله مرجعیت و نیز مواضع دسیسه‏آمیز رژیم، به وقوع پیوست که نقش سرنوشت‏سازى در تحولات سالهاى بعد داشت. نخستین مسأله‏اى که بر فضاى عمومى حوزه علمیه قم سایه افکنده بود، نگرانى از آیند حوزه و نیز وضع معیشتى دانش پژوهان علوم دینى بود. این در حالى بود که نگرانى و اضطراب افرادى همچون امام خمینى (ره) ناشى از این مى‏شد که با رحلت آیت‏الله بروجردى، اقتدار حوزه در برابر رژیم، تضعیف گردیده که لازم است هرچه سریع‏تر، مجدداً احیا و تقویت گردد.
حجت‏الاسلام والمسلمین صالحى نجف آبادى مى‏گوید:
«رحلت آیت‏الله بروجردى خیلى براى مردم سنگین بود، ضایعه، ضایعه بزرگى بود. براى این که آقاى بروجردى پناهگاه مسلمانان بود در مقابل رژیمى که همه مى‏دانستند به اسلام اعتقادى ندارد، این ضایعه، براى حوزویان نیز نگران‏کننده بود، زیرا وضعیت حوزه، طلاب و شهریه نامعلوم بود و اساساً احتمال اینکه حوزه ضعیف شود یا از هم پاشیده گردد مى‏رفت، به هر حال این احتمال در اذهان بسیارى از بدبینان وجود داشت. در مصاحبه‏اى که با آقایان گلپایگانى و شریعتمدارى انجام گرفته بود،همین مطلب در روزنامه‏ها نیز درج شده بود و نامبردگان تعهد داده بودند که شهریه طلاب را به طور اشتراکى پرداخت خواهند کرد. انتشار این مصاحبه، در آن شرایط ناامید کننده، مایه دلگرمى طلاب حوزه علمیه قم گردید و تا حدودى به آنها امید مى‏داد.»
آن روزها، شایع شده بود که احتیاطهاى آقاى بروجردى به آیت‏الله گلپایگانى ارجاع داده شده و مقلدین آن مرحوم مى‏توانند با بقاء بر تقلید از میت، در مسائل و فتاواى احتیاطى وى، به مجتهد زنده؛ یعنى آیت‏الله گلپایگانى مراجعه کنند. سؤال مهمى که در محافل حوزوى مطرح مى‏شد آن بود که چرا امام- با این که مشاور آیت‏الله بروجردى به حساب مى‏آمد- مورد ارجاع قرار نگرفت؟
آیت‏الله صابرى همدانى در پاسخ مى‏گوید:
«این که منشأ شایعه مذکور چه بوده، من نمى‏دانم. حتى من نوشته‏اى از مرحوم بروجردى که به این موضوع اشاره کرده باشد ندیدم. شاید منشأ چنین شایعه دو چیز بوده است؛ اول این که مرحوم گلپایگانى همانند استادش، آیت‏الله شیخ عبدالکریم حائرى، آدم محتاطى بود و بدین علت با بیت و منش احتیاط آمیز آیت‏الله بروجردى قرابت بیشترى داشت، و دوم اینکه افکار رادیکال امام خمینى با اطرافیان آیت‏الله بروجردى همخوانى نداشت. با اینکه امام در استقرار و تقویت مرجعیت مرحوم بروجردى در قم تلاش زیادى کرد، اما سرانجام مورد بى‏مهرى بیت آن مرحوم قرار گرفت.»
نگرانى از آینده زعامت حوزه سبب شد که مرحوم بهبهانى بزرگ- که در ایام سوگوارى آیت‏الله بروجردى از تهران به قم آمده بود- از تمام عالمانى که در مظان مرجعیت بودند دعوت کند تا طى یک نشست اضطرارى در بیت مرحوم آیت‏الله بروجردى، درباره سرنوشت حوزه، تصمیم مشترکى اتخاذ نمایند. آیت‏الله طاهرى خرم‏آبادى درباره تصمیمات اتخاذ شده در این نشست مى‏گویند:
«آقاى بهبهانى که به خاطر رحلت آقاى بروجردى از تهران به قم آمده بود، روز هفتم ایشان از تمام کسانى که در مظان مرجعیت بودند و جزء بزرگان قم محسوب مى‏شدند؛ مانند: حضرت امام، مرحوم محقق داماد، حاج آقا مرتضى حائرى، مرحوم آقاى زنجانى، و برخى دیگر از آقایان را در منزل آقاى بروجردى دعوت کرد. حتى کسانى که از شهرستانها آمده بودند و جزء افراد معروف به شمار مى‏آمدند، از جمله مرحوم آقا کمالوند که از خرم‏آباد آمده بود، به این جلسه دعوت شده بودند. آقاى بهبهانى در آن جلسه گفت، این حوزه را بعد از آقاى بروجردى آقایان باید اداره کنید. آقاى گلپایگانى و آقاى شریعتمدارى هر کدام نیمى از شهریه آقاى بروجردى را متقبّل شدند و آقاى نجفى هم‏ گفت که من نان حوزه را تأمین مى‏کنم. امام هم مى‏توانست بگوید من هم مثلًا مقدارى از شهریه را تأمین مى‏کنم؛ ولى امام هیچ قدمى برنداشت. آقاى حاج شیخ حسن صانعى نقل مى‏کرد که بعد از اتمام جلسه، وقتى امام به منزل بازگشت، احساس آرامش مى‏کرد که مسؤولیتى بر دوش ایشان قرار نگرفته است.» «8»

حجت‏الاسلام والمسلمین احمد منتظرى در روایتى دیگر از این نشست مى‏گوید:
«در این جلسه، آیت‏الله خمینى گفته بود که من درس حوزه را تقبل مى‏کنم و هیچ کارى هم به شؤونات مرجعیت ندارم. آیت‏الله نجفى مرعشى نیز گفته بود اگر سهمى (پولى) به من رسید از کمک کردن دریغ نمى‏کنم، لکن آقایان گلپایگانى و شریعتمدارى پذیرفتند که شهریه شصت تومانى مرحوم بروجردى را به صورت نصف و نصف پرداخت کنند. البته هر دوى آنها مى‏گفتند ما به خاطر حفظ حوزه، همیشه مبالغى را براى پرداخت شهریه طلاب از قم، تهران و تبریز قرض مى‏کنیم.»
حجت‏الاسلام والمسلمین محمدرضا فاکر نیز مى‏گوید: «مهم‏ترین مسأله پس از فوت آیت‏الله بروجردى (ره) حفظ اقتدار حوزه و اسلام در برابر رژیم بود. هدف امام خمینى در این وضعیت، این بود که قدرت روحانیت، به یک قدرت متشکل و مستحکم مبدل شود، اگر نتوان کار آقاى بروجردى، در برابر رژیم را انجام داد، لااقل بتوان جلوى خرابکارى‏هاى رژیم را گرفت و این نمى‏شد مگر از طریق تمرکز قدرت در مرجعیت، از این رو ایشان از همان اول، خودشان را کنار کشیدند و پیشنهاد دادند که همه علما بروند و آقاى خوانسارى را از تهران به قم بیاورند و مرجعیت را بدو محول‏ کنند. استدلال امام این بود که آقاى خوانسارى، کسى است غیر از علماى قم و هم آقایون هم، او را از نظر تقوا، زهر و علمیت قبول دارند، در ثانى با انتخاب ایشان، شائبه مسائل شخصى هم به هیچ وجه نمى‏رود. با پیشنهاد مذکور، آقایان گلپایگانى و نجفى مرعشى موافقت کردند و به نظرم مى‏رسد که آقاى شریعتمدارى به گونه‏اى با پیشنهاد امام، مخالفت ورزیدند ... به هر ترتیبى که بود، پیشنهاد امام خمینى پذیرفته نشد و قرار شد زعیم آینده حوزه، از میان علماى مقیم قم برگزیده شود. پیشنهاد دوم که در واقع به سمت همان تجزیه مرجعیت، متمایل بود، موجب گردید تا امام در این تجزیه، مشارکتى از خود نشان ندهد و عملًا از زعامت حوزه کناره‏گیرى کند. از همان اول مرحوم امام و نجفى مرعشى، خودشان را کنار کشیدند و تنها آقاى گلپایگانى، چون مطمئن نبود که آقاى شریعتمدارى کنار مى‏رود سکوت اختیار کرد، باز هم مسأله به جایى نرسید و شاید مصلحت این بود، و این از الطاف الهى بود که آقاى گلپایگانى کنار نرفتند و در نهایت آن دو، به طور اشتراکى، زعامت حوزه را بر عهده گرفتند.»
بنا به اظهارات حجت‏الاسلام والمسلمین موسوى نهاوندى، امام در پاسخ به این سؤال که چرا شما در این مسأله مهم، کناره جویى مى‏کنید، گفته بود: «شما آقایون مى‏خواهید شهریه بدهید، بدهید، ما همان درس خودمان را مى‏گوئیم و همان تدریس خودمان را دنبال مى‏کنیم. درس گفتن مال ما، اداره کردن حوزه مال شما.»
على رغم این که امام خود را از پیشنهاد دوم کنار کشید و عملًا در اداره حوزه مشارکتى ننمود، اما عده‏اى از علاقه‏مندان به وى که اغلب شاگردانش به حساب مى‏آمدند، درصدد بودند تا مرجعیت ایشان را مطرح و به تدریج گسترش دهند. این در حالى بود که امام همچون ادوار گذشته زندگى خود، کوچکترین قدمى براى مرجعیت برنداشت و حتى در مقابل پیشنهادات و اقدامات دوستان خود در این مسیر سرسختانه مقاومت کرد. آیت‏الله محمدعلى گرامى در این باره مى‏گوید:
«عده‏اى از خواص حوزه علمیه، نظرشان درباره مرجع بعدى، امام بود، اما خود ایشان حاضر نبود قدمى در این راه بردارد، ظاهراً در سال 1340 بود که امام در پایان سال تحصیلى حوزه، در مسجد سلماسى خطاب به شاگردان خود فرمود، روزى یکى از ایرانیان، در نجف خدمت آقاى لواسانى رسید، آقا از وى پرسید از شهرتان چه خبر؟ او در پاسخ گفت چه انتظارى دارید از شهرى که هفتاد نماز جماعت در آن به پا مى‏شود. بعد امام فرمود، منظور این است که کل یلعن الاخر وگرنه نماز جماعت که‏ بدى ندارد، از اختلاف بپرهیزید، من شخصاً راضى نیستم کسى براى مرجعیت من اقدامى کند.»
با اینکه تحریر فتاواى امام خمینى بر تمام ابواب کتاب عروه‏الوثقى، پنج سال قبل از رحلت آیت‏الله بروجردى پایان یافته بود و در همین سالها نیز حاشیه وى بر کتاب «وسیله‏النجاه» سید ابوالحسن اصفهانى، به عنوان رساله عملیه، نگارش یافته بود، اما امام داعیه‏اى براى مرجعیت نداشت و حاضر نبود حواشى‏اش بر وسیله النجاه، در قالب یک رساله مستقل منتشر گردد.
آیت‏الله محمدعلى گرامى در مورد عدم تمایل امام به انتشار رساله مى‏گوید: «در زمان آقاى بروجردى و حتى پس از وفاتش، امام مراقب بود که خودش را وارد جرگه ریاست و مرجعیت نکند؛ با این که حاشیه بر عروه الوثقى را پنج سال قبل از رحلت آقاى بروجردى به پایان برده بود و نیز حاشیه بر وسیلة النجاة را سالها پیش از نوشتن حاشى بر عروه تمام کرده بود، حاضر نشد رساله‏اى از خود منتشر کند. من این مطلب را از زبان خود امام نیز شنیده‏ام».
حجت‏الاسلام والمسلمین صالحى نجف‏آبادى اضافه مى‏کند: «در واقع امام قبل از فوت آیت‏الله بروجردى، صاحب فتوا بود و استنباطات فقهی خود را به صورت حاشیه بر وسیله النجاه مرقوم نموده بود، لکن حواشى ایشان، عربى بود و در قالب یک رساله فارسى منتشر نشده بود. تنها اهل نظر که خواهان نظریات فقهى ایشان بودند به آن حواشى مراجعه مى‏کردند.»
از این رو امام، در دور آقاى بروجردى، به منظور حفظ اقتدار و وحدت مرجعیت، نه تنها علاقه‏اى به مطرح کردن خود نداشت، بلکه از عملکرد عده‏اى از مجتهدین آن روزگار نیز انتقاد مى‏کرد.
آیت‏الله محمدعلى گرامى:
«روزى به هنگام تدریس در مسجد سلماسى، از علمایى که در زمان حیات آیت‏الله بروجردى رساله خود را منتشر کرده بودند، گلایه کرد و فرمودند: در برابر کسانى که خداوند پرچم را به دست او داده است ما خودمان را علم نکنیم. احترام امام به آقاى بروجردى به گونه‏اى بود که اگر به هنگام تدریس مى‏خواستند مطالبى را از آقاى بروجردى نقل یا رد کنند، از روى ادب و احترام نام ایشان را نمى‏بردند و به بعض الاکابر تعبیر مى‏کردند. با اینکه در بررسى اقوال علما به صراحت نظریات مرحوم نائینى و آقا ضیا را با ذکر نامشان نقد و بررسى مى‏کردند. وقتى از ایشان پرسیدیم که مراد شما از بعض الاکابر کیست؟ لکن ایشان پاسخى نمى‏دادند من چون با مطالعه قبلى مى‏دانستم منظورشان آقاى بروجردى است.»
در عرف حوزه‏هاى علمیه شیعه، عادت بر آن است که با درگذشت مرجعى، مجتهدینى که در مظان احراز مرجعیت‏اند، بر جنازه متوفى، نماز مى‏گذارند و مجالس سوگوارى برپا مى‏کنند و این خود به عنوان یکى از آثار و شؤونات مرجعیت قلمداد مى‏گردید. با رحلت آیت‏الله بروجردى در دهم فروردین 1340، اولین سؤالى که مطرح شد این بود که کدامیک از علماى قم بر جنازه آن مرحوم نماز مى‏خواند؟ و نخستین مجلس ترحیم توسط چه کسى برگزار مى‏شود؟
حجت‏الاسلام والمسلمین احمد منتظرى در مورد اولین مجلس ترحیم آیت‏الله بروجردى مى‏گوید:
«اولین مجلس ترحیم آن مرحوم، توسط آیت‏الله گلپایگانى در مسجد امام شهر قم برگزار شد. وقتى اطرافیان آقاى شریعتمدارى متوجه شدند، به مسجد ریخته و سماور آنها را خاموش کردند و متذکر شدند که اولین مجلس ترحیم باید از سوى آیت‏الله شریعتمدارى برگزار گردد.»
آیت‏الله على اکبر مسعودى خمینى درباره علل شرکت نکردن امام خمینى در مراسم تشییع جنازه و نیز مجلس ترحیم آن مرحوم از خود امام مى‏پرسد:
«چرا شما در مراسم تشییع جنازه شرکت نمى‏کنید؟ فرمودند بگذارید یک نفر هم که کمتر باشد اختلاف کمتر است. چه لزومى دارد من بیایم و عده‏اى هم پشت سر من راه بیفتند. مرجع باید یک نفر باشد، آنچه مهم است حفظ حوزه اسلام است نه مرجعیت. 9» علت اینکه امام چرا در مراسم ختم آقاى بروجردى شرکت نمى‏کرد این بود که معمولًا علما وقتى وارد این مجالس مى‏شدند، منبریها با ذکر صلوات، مقدم آنها را گرامى مى‏داشتند و سپس به تعریف و تمجید از آنان مى‏پرداختند. در حالى که امام از این تعریفها، ناراحت مى‏شدند و به همین علت به این مجالس، تشریف نمى‏آوردند.»
بنا به گفته آیت‏الله مسعودى خمینى، سرانجام امام با اصرار زیاد دوستان و
شاگردانش و پس از گذشت چند روز از رحلت آیت‏الله بروجردى، تصمیم گرفت؛ مجلس ختمى برگزار کند.
«به هر حال هر چه دوستان اصرار کردند که اگر مجلس ترحیم برقرار نکنید حرف برایتان در مى‏آورند و براى شما سبک است. دیگران خیال مى‏کنند بین شما و آقاى بروجردى اختلاف بوده است. امام فرمودند: خب آقایان دیگر هستند آنان فاتحه مى‏گیرند. به جدم قسم مى‏خورم هنوز سراغ ندارم کسى را که بیشتر از من آقاى بروجردى را دوست داشته باشد.
بالاخره با اصرار دوستان، امام قبول کردند پس از گذشت چند روز، مجلس ترحیم برگزار کنند این مجلس در روز بیست و پنجم شوال همان سال برگزار شد و امام نیز شرط کرده بود که منبرى اسمى از ایشان نبرد.»
حجت‏الاسلام والمسلمین احمد منتظرى: «آخر قرار شد امام نیز مجلس ترحیمى برگزار کند، در این مجلس، آقاى مشایخى در مسجد امام قم منبر رفت و در ضمن سخنانش از امام خمینى تجلیل کرد. امام که از این کار ناراحت شده بود به اطرافیان خود گفته بود چه کسى به این گفته که اسم مرا ببره، همه شما مى‏دانید که من از این کارها راضى نیستم.» «10»
به گفته حجت‏الاسلام والمسلمین على ستارى، امام خمینى در سالهاى تبعید در عراق نیز براى احدى مجلس ترحیم برگزار نمى‏کرد و به شدت از شؤونات مرجعیت دورى مى‏گزید، اگر با اصرار زیاد اطرافیان مواجه مى‏شد، بنا بر مصالحى به برقرارى مجلس تن مى‏داد.
«حتى زمانى که امام در نجف به سر مى‏بردند، بعد از رحلت آیت‏الله شاهرودى، مجلس ترحیمى برقرار نکردند. وقتى من به ایشان گفتم که شما باید مجلس برقرار کنید و عده‏اى نیز تصمیم گرفته‏اند از سوى شما مجلس برگزار کنند، امام از ناراحتى چشمانش سرخ شد و به من گفت، چرا اینها دست از سر من برنمى‏دارند، من مجلس فاتحه نمى‏گیرم، اصلًا به اینها بگویید شما چه کاره هستید که در کار من دخالت مى‏کنید. البته بعد از مدتى براى این که در نجف پخش نشود که امام با مرحوم شاهرودى رابطه خوبى نداشته‏اند، ایشان در چهلمین روز درگذشت آن مرحوم، مجلس ختم گرفتند.»
نکته مهمى که در اینجا وجود دارد این است که امام تنها پس از فوت آیت‏الله کاشانى که دیگر شائبه مرجعیت وجود نداشت، بلافاصله با میل و اراده خود، مجلس ترحیم برقرار نمودند و خود به عنوان صاحب عزا به دیگران تسلیت مى‏گفتند.
آیت‏الله محمدعلى گرامى در این باره مى‏گوید: «البته با رحلت آیت‏الله کاشانى در اسفند ماه 1340، حضرت امام بلافاصله مجلس ترحیم برگزار نمودند. به خاطر این که احساس مى‏کردند آقاى کاشانى مظلوم واقع شده بود. امام در این مجلس، هم صبح و هم بعدازظهر، در مسجد اعظم به عنوان عزادار مى‏نشستند.»
حجت‏الاسلام والمسلمین صالحى نجف‏آبادى نیز مى‏افزاید: «بعد از فوت آیت‏الله کاشانى، علیرغم اینکه حوزه علمیه قم چندان وفادارى و علاقه‏اى از خود نشان نداد، امام براى وى مجلس ختم گرفت و به عنوان صاحب عزا، به واردین احترام مى‏گذاشت. در این مجلس بیش از 50 الى 60 نفر شرکت نکردند. علت این بى‏اعتنائى هم روشن بود؛ چون حوزه، آقاى کاشانى را یک آخوند سیاسى مى‏دانست و براى او ارزش قائل نبود، در حالى که امام از آقاى کاشانى حمایت مى‏کرد و در حوزه نیز مشهور شده بود که آقاى خمینى از حامیان آقاى کاشانى است.»
عزلت‏گزینى امام از مقام مرجعیت در حالى صورت مى‏گرفت که هم حوزویان به مقام علمى و معنوى ایشان اعتراف داشتند و هم اقتدار از دست رفته حوزه، حضور جدى او را در مقام مرجعیت احساس مى‏کرد. از این رو، عده‏اى از شاگردان امام تصمیم گرفتند طى یک برنامه منسجم وارد صحنه شده و از مقام علمى و صلاحیت ایشان براى احراز مقام مرجعیت حمایت کنند.
آقایان مطهرى، منتظرى، یوسف صانعى، بهشتى، خلخالى، طاهرى خرم آبادى، صالحى نجف آبادى، مسعودى خمینى، ربانى شیرازى، فاضل لنکرانى، حسین نورى، ابراهیم امینى، خزعلى و جنتى، از جمله فعالین و فضلایى بودند که در گسترش مرجعیت امام در حوزه علمیه قم و نیز برخى از شهرهاى ایران نقش بسازیى ایفا نمودند. آیت‏الله یوسف صانعى به بخشى از این فعالیت‏ها اشاره کرده و مى‏گوید:
«بعد از فوت آیت‏الله بروجردى، از آنجا که ما در حدود پنج الى شش سال، درس ایشان را درک کرده بودیم، معتقد بودیم که امام از بقیه علما داناتر است، هم احاطه‏اش بر فقه بیشتر است و هم دقت و تحقیقش نسبت به سایرین، زیادتر. از این رو قرار شد من و عده‏اى از شاگردان امام، مثل: آقایان کروبى و شهید کاظم قریشى، مرجعیت امام را تبلیغ کنیم. اولین مسأله‏اى که برایمان سؤال برانگیز بود این بود که آیا امام رساله دارد یا نه؟ با تحقیقى که از سوى آقا مصطفى خمینى انجام گرفت، روشن شد امام بر عروه‏الوثقى و وسیلة النجاة، حاشیه کامل زده‏اند. «11» با این که ما پنج الى شش سال بود که به منزل امام، رفت و آمد مى‏کردیم، ایشان هیچ وقت به ما نفهماند که بر دو کتاب مذکور، حاشیه زده‏اند و ما نیز تا آن زمان خیال مى‏کردیم امام بر هیچ کتاب فقهى حاشیه ندارند.»
پس از آن که روشن شد امام بر متن آن دو اثر حاشیه زده‏اند، گام بعدى ما، تلاش براى طرح مرجعیت امام از طریق رسانه‏هاى گروهى بود. پس از فوت آیت‏الله بروجردى، خبرنگار روزنامه کیهان به منظور مصاحبه با طلاب و روحانیون، درباره مرجع بعدى، وارد مدرسه فیضیه شد. با نقشه‏اى که دوستان از قبل ریخته بودند، مرحوم ربانى املشى از میان جمعیت انبوه فیضیه، خود را به جلو رساند و به عنوان اولین مصاحبه شونده، مرجعیت امام را با ادله زیادى مطرح نمود. لذا اولین مرجع اعلام شده در روزنامه کیهان آن سالها، حضرت امام بودند.
قدم بعدى این بود که امام مى‏بایست براى رحلت آیت‏الله بروجردى، مجلس سوگوارى برقرار کنند در حالى که امام به چنین کارى تن نمى‏داد. چون مجلس ترحیم گرفتن، دلالتى بود بر داعیه مرجعیت و امام با این که علاقه وافرى به آن مرحوم داشت، چنین نکرد. ظاهراً یا خودش فرمود یا ما درک کردیم، امام آخرین مجلس را برقرار نمودند.
بعد از این، تلاش کردیم بیت ایشان براى رفت و آمد باز باشد. در همین خصوص با آقا مصطفى گفتگو کردیم و قرار شد در همان ایام، دو سه روزى، مردم به منزل امام رفت و آمد کنند. به دوستان نیز توصیه کردیم که به هنگام زیارت امام، این سؤال را از ایشان نکنند که بعد از آقاى بروجردى، مرجع بعدى کیست؟ چون مفهوم سؤال این بود که خودشما مرجع نیستید. لذا اخوى و دیگران تلاش نمودیم و به مراجعین هم توصیه کردیم تا از امام پرسیده شود که نظر شما درباره بقاء بر میت چیست؟ چون مفهوم این سؤال، به گونه‏اى روشن مى‏کرد که شما نیز مرجعید. همین طور هم شد و افرادى که به زیارت ایشان مى‏آمدند همین سؤال اخیر را مى‏پرسیدند. قدم بعدى، شروع تبلیغات بویژه بین برخى از روحانیون علاقه‏مند به امام در تهران بود.»
براى مرجعیت و اعلمیت امام نسبت به دیگران دلایل متعددى وجود داشت که آیت‏الله یوسف صانعى برخى از دلایل اعلمیت حضرت امام را این گونه بیان مى‏کند:
«من آن موقع نُه وجه و دلیل بر اعلمیت امام اقامه میکردم و به دیگران هم منتقل مى‏نمودم و عده‏اى هم در تهران بالاى منبر همه آن وجوه را عنوان مى‏کردند. الان همه آنها را به یاد ندارم. یکى از دلایلى را که مى‏گفتم این بود که مرحوم شیخ مرتضى که اهل خبره هستند، مرحوم سید احمد خوانسارى را به عنوان اعلم معرفى نمودند. از این رو آقاى خوانسارى به دیده او از سید محسن حکیم و سید عبدالهادى شیرازى، اعلم است. آقاى خوانسارى در حدود 20 الى 25 سال است که از حوزه علمیه قم کنار رفته و در آنجا (تهران) تدریس مى‏کنند. آقایانى که به تهران مى‏آیند خیلى حوصله درس، بحث و مطالعه ندارند، در حالیکه امام طى این مدت، در قم در مقابل افراد وزین و ارزنده‏اى تدریس کرده و کلامش پر از نقد و اشکال و بررسیهاى عالمانه است. از این رو امام از سید احمد خوانسارى، قوى‏تر است. اگر 25 سال پیش آقاى خوانسارى با امام مساوى یا از وى عالمتر بود، هم اکنون امام از وى قوى‏تر است.
و در نهایت، آخرین مسأله، نوشتن و انتشار رساله عملیه بود که ایشان حاضر نبودند براى چاپ رساله‏اش پول خرج کند. به هر ترتیب، در ابتدا یک کتاب کوچکى از ایشان منتشر شد و بعد توضیح‏المسائل نیز از روى حاشیه بر عروه الوثقى، تهیه و با امضاى وى به چاپ رسید و به فروش رفت. نکته مهم این بود که امام مى‏فرمود: حق ندارید رساله مرا (براى جذب مقلدین) به طور رایگان در اختیار مردم قرار دهید. در تاریخ مرجعیت امام، حتى یک رساله هم به صورت رایگان به کسى داده نشد. روزى آقاى آخوندى، یکى از ناشرین قم، خدمت امام آمد و عرض کرد که قرار است کتاب عروة الوثقى را با پاورقى مراجع تقلید، از جمله شما چاپ کنیم، بقیه آقایون به جهت کمک مالى به ما تعداد صد الى دویست مجلد را پیش خرید کرده‏اند، شما نیز مبلغى به ما بدهید. امام فرمود من پیش خرید نمى‏کنم و نیازى به عروه ندارم. که البته ناشر مذکور عروه را بدون پاورقى فتاواى امام به چاپ رسانید.
به هر حال، مرجعیت امام با توجه به مراحلى که بیان شد به تدریج و به ویژه با آغاز نهضت مسلم گردید و رساله‏هاى وى به قیمت گران در بازار خرید و فروش مى‏شد و موضوع به جایى رسید که همه دریافتند امام حتى از آقایان حکیم و خوانسارى قوى‏تر است با این حال، تعداد انگشت شمارى بودند که باور نمى‏کردند امام در علوم حوزوى از دیگران داناتر است.»
آیت‏الله سید حسن طاهرى خرم آبادى درباره اعلمیت امام و چاپ رساله ایشان مى‏افزاید: «عده‏اى از دوستان که بعد از فوت آقاى بروجردى نظرشان این بود که اگر در اعلمیت امام نسبت به مراجع نجف تردید باشد، لااقل اعلم از آقایان قم هستند. آمدند منزل امام که من هم جزء آن عده بودم و با ایشان صحبت شد که شما اجازه بدهید حاشیه بر «عروۀ» شما را چاپ کنیم. این جریان مربوط به حول و حوش چهلم مرحوم آقاى بروجردى مى‏باشد. خلاصه با ایشان صحبت شد. امام مقدارى در مورد بى‏اعتبارى دنیا صحبت کرد و اینکه این کارها چه اثرى دارد. دوستان با ایشان صحبت کردند که شما حداقل مقلدینى را در میان طلبه‏ها و فضلاى حوزه و شاگردان خود دارید و شاید افرادى خارج از اینجا باشند که مى‏خواهند از شما تقلید کنند. خب، اینها احتیاج به فتواى شما دارند. شما حدقل حاضر شوید که حاشیه‏ بر «عروه» و «وسیله» و کتابهاى علمى شما چاپ شود. این حرف منطقى بود و ایشان هم قبول کرد و مدتى طول کشید تا اینها چاپ شد. آن وقت دو سه نفر از دوستان نشستند و از روى حاشیه ایشان بر عروه، رساله‏اى درآوردند به نام «نجاة العباد» که به فارسى بود. علت این کار هم این بود که دوستانى که علاقه به امام داشتند و ایشان را صالح براى مرجعیت مى‏دانستند، خواه نا خواه به کسانى که با آنها مرتبط بودند، امام را به عنوان مرجع معرفى مى‏کردند. من خودم در خرم آباد به اقوام و خویشان و افرادى که از من سؤال مى‏کردند، امام را معرفى مى‏کردم. این اعلام مرجعیت امام به وسیله فضلا، مقلدینى را براى امام ایجاد مى‏کرد. مقلد که درست شد، رساله مى‏خواهد نمى‏شود به او گفت که برو حاشیه عروه را مطالعه کن این بود که فضلا دور هم نشستند و این رساله فارسى را براى کسانى که مى‏خواستند از امام تقلید کنند، نوشتند. با این توضیحاتى که دادم امام یک نوع مرجعیت محدودى در بین فضلا، طلاب و کسانى که با آنها مرتبط بودند، پیدا کرد. بعد از ارتحال آقاى بروجردى، آقا آسید عبدالهادى شیرازى نیز پس از چند ماهى در نجف فوت کردند و با رحلت مرحوم آسید عبدالهادى، آن تردیدى که در مورد اعلمیت امام نسبت به ایشان وجود داشت، منتفى شد و دایره مرجعیت حضرت امام وسیع‏تر شد.»
حجت‏الاسلام والمسلمین سید اصغر ناظم‏زاده مى‏گوید: «تا آنجا که به یاد دارم بعد از فوت آیت‏الله بروجردى، هشت الى نه رساله بیرون آمد. از نجف اشرف آیات عظام حکیم، سید عبدالله شیرازى، سید محمود شاهرودى و خویى، از قم آقایان گلپایگانى، و نجفى مرعشى، از مشهد آیت‏الله میلانى و از تهران آقاى خوانسارى رساله دادند و براى آقاى بروجردى مجلس ترحیم برقرار کردند. من در یکى از این مجالس، حضرت امام را دیدم، اما چون اوایل طلبگى‏ام بود و بسیار جوان بودم ابتدا ایشان را نشناختم. پس از این که دریافتم ایشان، امام است از دیگران پرسیدم چرا ایشان رساله نمى‏دهد؟ گفتند که امام فرموده است که من یک قدم براى خودم برنمى‏دارم.»
آیت‏الله مسعودى خمینى:
«امام قبل از انتشار نجاه‏العباد گفته بود که شما این کار را نکنید، آقایان قبول نکردند و آن را منتشر نمودند. بعد از نشر هم معلوم شد غلط زیاد دارد و جمعش کردند. بعد توضیح‏المسایل آقاى بروجردى را آوردند و حواشى امام را از کناره‏هاى رساله آقاى بروجردى، استخراج کردند، امام هم مطالعه فرمود و گفتند مانعى ندارد.»
بنا به اظهارات آیت‏الله احمد صابرى همدانى، عوامل متعددى از قبیل: 1- اعتراف حوزویان به قوت و قدرت علمى امام، به ویژه در فلسفه و اصول. 2- شلوغ شدن تدریجى‏ درس خارج اصول ایشان و 3- امامت جماعت مدرسه فیضیه در غیاب آیت‏الله سید احمد زنجانى، در کنار تلاش بى‏شائبه شاگردان و علاقه‏مندان، رفته رفته امام در عرض سایر مراجع قم بر کرسى مرجعیت تکیه زد و مورد توجه بسیارى از اقشار مختلف مردم به ویژه قشر تحصیل کرده قرار گرفت.
«زمانى که آیت‏الله حجت از دنیا رفت و آقاى بروجردى هم به علت کسالت جسمانى، نتوانست درس اصول خود را ادامه دهد، درس اصول فقه امام شلوغ‏تر شد و در حقیقت، خارج اصول فقه حوزه علمیه قم به کلاس ایشان منحصر گردید. این در حالى بود که طلاب و فضلاى قم مى‏دیدند که همه روزه امام از زمانهاى سابق به حجره مرحوم شهید مطهرى تشریف مى‏آورند و فلسفه تدریس مى‏کنند.»
در کنار افراد و گروههاى حوزوى، بعضى از گروههاى سیاسى که در آن زمان فعال بودند نیز نسبت به قضیه مرجعیت حساسیت به خرج مى‏دادند.
حجت‏الاسلام والمسلمین صالحى نجف‏آبادى درباره تمایل برخى از گروههاى سیاسى ایران به امام خمینى مى‏گوید:
«پس از رحلت آیت‏الله بروجردى، از میان گروههاى سیاسى فعال دهه چهل، نهضت آزادى به آیت‏الله شریعتمدارى تمایل بیشترى داشت، چراکه آقاى گلپایگانى، عالمى محتاط بود و کمتر وارد مسایل سیاسى مى‏شد و مردم نیز او را به عنوان عالم سیاسى نمى‏شناختند، در حالى که شریعتمدارى در مسائل سیاسى تبحر خاصى داشت و به درک خوبى هم از قضایا و مسائل جارى رسیده بود، طبیعتاً گروه نهضت آزادى به آیت‏الله شریعتمدارى علاقه‏اش بیشتر بود و گرایشهاى ملایم سیاسى او را مى‏پسندید، عده‏اى از طرفداران نهضت آزادى که بعداً انجمن دفاع از حقوق بشر در ایران را به راه انداختند، با آقاى شریعتمدارى همکارى کردند و او نیز به آنها کمک مى‏کرد لکن پس از طرح مرجعیت امام و نقش فعال سیاسى ایشان از انجمنهاى ایالتى و ولایتى به بعد، نهضت آزادى از آیت‏الله شریعتمدارى روى گردان و به امام متمایل شدند.»
تثبیت تدریجى مرجعیت امام در کنار افزایش روزافزون مقلدین وى، به طور طبیعى، مسأله پرداخت شهریه طلاب علوم دینى را به میان آورد. مهم‏ترین سؤالى که در این زمان مطرح مى‏شد آن بود که برخورد امام با دریافت سهم امام چیست و چه واکنشى در قبال پرداخت شهریه از خود نشان مى‏دهد؟ این مطلب که وضعیت معیشتى طلاب، بویژه پس از فوت آیت‏الله بروجردى، ممکن است رو به وخامت رود و عده‏اى از آنان را از قم ماندن و ادامه تحصیل مأیوس گرداند، براى شخص امام و سایر مراجع روشن بود، اما اینکه او نیز با راه انداختن دستگاهى همانند سایر مراجع، شهریه بدهد چیزى نبود که به‏ آن تن دهد.
آیت‏الله مسعودى خمینى درباره اولین شهریه پرداختى امام مى‏گوید: «روزى حجت‏الاسلام غیورى از تهران به قم آمد و مبلغ بیست هزار تومان وجوهات به امام پرداخت کرد. امام نیز بلافاصله آنها را به من داد و دستور نمود که ضمن سرکشى به حجره طلاب علوم دینى، به هر یک از آنها مبلغ پانزده تومان به عنوان شهریه پرداخت کنم. من و آقاى صانعى پولها را برداشته و روانه مدرسه حجتیه و سایر مدارس شدیم و طبق خواسته امام آنها را تقسیم کردیم. این اولین شهریه‏اى بود که امام پس از مرجعیت پرداخت مى‏کرد.»
پانوشتها:
1.مستندات این مقاله بر اساس مصاحبه های انجام یافته توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی-قم ،تنظیم یافته است
2. پس از رحلت ایت الله حائری در سال 1315 ،و قبلاز اینکه آیت الله بروجردی در قم ساکن و مستقر شود،سه نفر از مراجع قم به نامهای آیت الله صدر،آیت الله حجت و آیت الله خوانساری،حوزه علمیه قم را اداره می کردند.
3. از جمله این ماموریتها،مسافرت به نهاوند و مشهد نیز حل و فصل آشوبی بود که در سال 1331 توسط علی اکبر برقعی در قم ایجاد گردید.
4. مشروح جریان درگیری سید علی اکبر برقعی و توده ایها با نیروهای ملی مذهبی و روحانیون در قم در مجله ترقی شماره 522 سال بیست و چهارم،دی ماه 1331 آمده است.(صحیفه امام،ج1،ص 31)
5. ناشر کتاب«بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»در مقدمه این اثر می نویسد،این سئوال که اینده مرجیعت تقلید به دست چه کسی سپرده می شود پس از گذشت بیست ماه از رحلت آیت الله بروجردی،همچنان باقی است.
6. آیت الله محمد یزدی نیز ضمن تایید گفته های آقای مویدی،آیت الله بروجردی را بزرگترین مانع اصلاحات ارضی شاه در اواخر دهه سی معرفی می کند.
7. صحیفه امام،ج1،ص 207 و 208
8 .آیت الله یزدی نیز درباره این نشست می افزاید:«امام مسئولیت حوزه را پذیرفته وبدین صورت مانع از متلاشی شدن حوزه گردیده اند»
9. بنا به گفته آیت الله سید حسن طاهری خرم آبادی،امام در روز تشییع جنازه آقای بروجردی ،به علت بیماری و تب در منزل بستری بوده است.
10. احتمالا این مجلس با مجلسی که قبلا بدان اشاره شد جداگانه برگزار شده است.
11. بنا به گفته آیت الله محمد یزدی امام در شهرستان محلات بر«وسیلة النجاة»حاشیه زده بود که او به همراه تعدادی از شاگردان امام از جلمه آقای خلخالی آن را از عربی به فارسی ترجمه کرده بودند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.