جماران ـ آنچه که در پی می آید سومین بخش از گفت و گوی خبرنگار جماران با دکتر بیوک علیزاده عضو هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی است که به بررسی اندیشه های فلسفی امام خمینی می پردازد. در این بخش منابع، استادان، روش تدریس فلسفه امام خمینی و رابطه متقابل اندیشه های فلسفی، عرفانی و فقهی ایشان مورد بحث قرار می گیرد.
امام فلسفه را چگونه و با چه منابع و استادانی خواندند و روش و منابع تدریس ایشان چه بود؟
برای پاسخ به این سؤال شما هم باید مقدمه کوتاهی عرض کنم؛ تدریس در حوزه علمیه ی قم از سابق این گونه بوده است که ارائه درس متن محور است، خیلی ها در دانشگاه هم می خواهند همین طور درس بدهند. این البته تدریس دانشگاهی نیست. من کسی را که در کلاس دانشگاه فقط یک متن قدیمی را می خواند و ترجمه می کند، گاهی اندکی هم توضیح می دهد استاد نمی دانم. استاد کسی ست که ده ها کتاب خوانده باشد، طرح درسی داشته باشد، مطلب را توضیح بدهد و به شاخ و برگ ها بپردازد، تکلیف هم به دانشجو بدهد و آن ها هم مطالعه کنند و در واقع باید کوهی از معلومات باشد. برخی از اساتید ما اینگونه بودند که حتی کتاب را با خودشان به خانه هم نمی بردند چون بارها آن را خوانده بودند.
اما در درس های خارج که جدی ترین درس حوزه هاست دیگر متنی در میان نیست. البته برای این که سنت متن خوانی و متن داری همچنان محفوظ باشد کتاب منقح و مختصری وجود دارد که رئوس مسائل فقهی را نوشته است و صرفا سوال طرح کرده است که همه اساتید خارج آن را متن قرار می دهند. استاد کتاب های فروان دیگری می خواند تا نظر خود و در واقع اجتهاد خود را درحضور طلبه ها انجام دهد به تعبیر من بلند بلند اجتهاد می کند تا طلاب نظر ورزی واجتهاد بیاموزند. برای این کار استاد باید چهار منبع را بررسی کند. کتاب و سنت و عقل و اجماع. کتاب یعنی قرآن و سنت یعنی احادیث. سنت در واقع قول و فعل و تقریر معصوم است. مثلا وقتی می خواهد سخن معصوم را استخراج کند باید سلسله ی سند حدیث را بررسی کند. این ها در علم رجال بررسی می شود. علم رجال یعنی به تعبیر من، علم غیبت حلال، چرا که در آن اصطلاحا جرح راوی می کنند و عیوب اورا از ثقل سامعه گرفته تابیماری فراموشی و کند ذهنی مورد بررسی قرار می دهند. بعد از همه ی این ها نوبت به بررسی دلالت حدیث می رسد ،که خود کار بسیار دشواری است و تبحر در علوم متعددی را لازم دارد. علم تعادل و تراجیح یکی ازآن هاست، مثلا می گویند دلالت این حدیث با فلان آیه یا با حدیثی دیگر از همین معصوم منافات دارد. یا با فعل این معصوم یا معصوم دیگری منافات دارد. چون پیش فرضی داریم که «کلهم نور واحد» همه ی معصومین نور واحدند. این ها همه بحث های رجالی ست. علاوه بر این ها در بحث دلالی علم درایه را داریم. باید معلوم کنید که در علم درایه تابع کدام یک از کتاب های درایه هستید.
در این فضا وقتی اساتید این همه زحمت می کشیدند و سخن می گفتند شاگردان بسیار به سرعت می نوشتند، و در امر نوشتن و نویسندگی مهارت پیدا می کردند. البته گاهی اشتباهاتی هم رخ می داد. معمولا افراد زیادی در درس های خارج شرکت می کردند. اما امتحانی از آن ها گرفته نمی شد. امتحانشان همین تقریرات و نوشتن سخنان استاد بود، تقریرات درس را به استاد می دادند. استاد از روی مزایای تقریرها دانشجویان و طلاب را ارزیابی می کرد و لذا تقریر نویسی شایع بوده. برخی از اساتید همه را می خواندند و یکی را که از همه بهتر بود امضا می کردند و پای آن می نوشتند «فلانی(صاحب تقریر) این را بر من قرائت کرد.» و آن را برای چاپ بر می گزیدند.
امام بعد از این که شهرتی پیدا کردند درس های مختلفی تدریس می کردند. البته درس خارج منظومه نداریم. اما، امام منظومه حاجی سبزواری را که یک از شارحان پر کار ملاصدرا و همچون خود امام استاد معقول و منقول بود و در فقه و فلسفه و عرفان صاحب تألیفات عدیده بود تدریس می کردند و آن را هم کسانی تقریر کرده اند. و از جمله آن ها همین مرحوم آقای عبد الغنی اردبیلی ست. و بسیار به امام ارادت داشتند که اخیرا هم فوت کردند. این درس ها خیلی در ایام شهرت و پیری امام نبوده بلکه در ایام جوانی ایشان بوده است. امام با فلسفه ی ملا صدرا کاملا آشنایی داشته است، گفتنی است که امام پیش اساتید زیادی فلسفه نخوانده است. و فقط یک جلد اسفار چهار جلدی را خوانده است. خوشه چینی فراوان از خرمن این و آن را در فلسفه خوش نمی داشته اند و برای کسی که استعداد لازم را داشته باشد همان اندازه که خودشان پیش استادها درس خوانده اند را کافی می دانستند.
گفته می شود «فلسفه دان» کسی ست که کتاب های اصلی فلسفه را خوانده باشد. یعنی یک الی دو کتاب از ابن سینا و یک الی دو کتاب از شیخ اشراق و یک الی دو کتاب از ملا صدرا. از ملا صدرا کتاب اصلی او -اسفار اربعه- بسیار مطول است. الآن ۹ جلد است و در آن زمان ۴ جلد بوده. اگر کسی می خواست به همان شیوه که گفته شد بخواند قطعا مقدور نبود.
البته شیوه تعلیم و تربیت حوزه ها که شیوه تعلیم و تربیت سنتی ماست قریب به هزار سال قدمت دارد. در مقابل آن شیوه تعلیم و تربیت مدرن است، و دانشگاه به عنوان نماد آن، کمتر از صد سال قدمت دارد. شیوه آموزش دانشگاهی چون به روز تر است در همین کمتر از صد سال، تولید نظریه داشته و موفق تر بوده است. حوزه های علمیه ما به لحاظ تعدد رشته های آموزشی گستردگی دانشگاه ها را نداشته و بیشتر شبیه دانشکده بوده است. (دانشکده فقه) درس های دیگر مثل عرفان و فلسفه و منطق... درس های حاشیه ای تلقی می شده است البته به برکت انقلاب اسلامی ایران اکنون اوضاع فرق کرده، در دل حوزه دانشگاه تأسیس شده و رشته های متعدد دایر گردید ه است هر چند در نحوه اداره آنها کم دقتی ها واحیانا تنگ نظری هایی به چشم می خورد. در گذشته فقه را درس اصلی می دانستند و می دانند اما دروس دیگر را حاشیه ای تلقی می کردند.
امام علی الظاهر خودشان منظومه را مرحوم رفیعی قزوینی تلمذ کرده اند البته امام بیشتر تعلیمات عرفانی شان را از مرحوم شاه آبادی گرفته اند و پیرو ایشان هستند و نظریات ایشان را تبلیغ می کنند.
واقعیت این است؛ از آن جا که امام در همه ی حوزه های فلسفه صاحب نظر بوده اند. امام بیش از «فلسفه دان» بوده اند و در واقع «فیلسوف» بوده اند. ما «فلسفه دان» داریم و «فلسفه ورز» داریم. معمولا می گویند «فلسفه دانی» و «تفلسف». تفلسف واژه خوبی نیست. در تفلسف نوعی تظاهر هست یعنی تظاهر به فلسفه. ممکن است کسی فلسفه نداند ولی تظاهر به فلسفه دانی کند. بجای آن بهتر است بگوییم «فلسفه ورزی» که احتمالا آقای ملکیان وضع کرده اند و بسیار مناسب است. من این واژه را بسیار رواج داده ام. در مقاله ای که در آخرین کتابم نوشته ام عنوان یکی از مقاله ها «گستره های فلسفه ورزی» است که در آن از این واژه استفاده کرده ام.
خلاصه اینکه امام هم فلسفه دان بوده. یعنی هم اصطلاحات و هم گزاره های فلسفه ی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه را بلد بوده است. افزون بر این فلسفه ورزی هم کرده است.
منظور شما از فلسفه ورزی چیست؟
یعنی برای انسان سوال های فلسفی مطرح بشود. و او درباره ی این سوال ها بیاندیشد و پاسخ های مستقلی بیابد. ممکن است این پاسخ ها شبیه پاسخ های فیلسوفان قبلی باشد این جنبه اهمیتی ندارد، اگر این پاسخ ها حاصل تأملات او باشد نظر اوست.
البته توجه کنید که درس های منظومه و اسفار امام را مرحوم آقای عبد الغنی تقریر کرده است.
منظورتان این است که تقریرات ایشان منعکس کننده ی افکار فلسفی امام نیست؟
به نظر می رسد که آقای عبدالغنی هم مشکل شنوایی داشته است و هم کمی خودش فلسفه قبلا خوانده بوده. چون خیلی جاها مطابق مشی ابن سینا حرکت کرده و مبانی حکت متعالیه را زیر پا گذاشته است و این موارد بالغ بر دهها مورد است.
این مجموعه (تقریرات فلسفه امام خمینی) در واقع افکار و اندیشه های آقای عبدالغنی ست و هیچ کدام از این ها را نمی توان به امام نسبت داد. اگر پنج شش موردرا هم بشود نشان داد که با اندیشه های امام معارض است این منبع از مستند بودن می افتد. «اذا جاء الأحتمال بطل الإستدلال»! البته انصافا افرادی که در موسسه ی تنظیم و نشر آثار امام هستند واقعا برای پیدا کردن استنادات محتویات آن کتاب زحمت کشیده اند و وقتی انسان کتاب را می بیند به این مسأله پی می برد.
پس اندیشه های فلسفی امام را از کدام منبع یا منابع می توان اسنتخراج کرد؟
باید توجه کرد که هیچ استادی در مقام تدریس لزوما اندیشه های خود را بیان نمی کند بلکه مطابق سطح دانش متعلمان و دهها ملاحظه دیگر اطلاعات علمی خود را ارایه می دهد و عمدتا مقبولات زمانه را عرضه می کند امام هم همین طور عمل کرده است. اما آرای شخصی امام را که اختصاص به خود او دارد. اعم از این که از ابداعات او باشد یا از مقبولات وی، از چند منبع می توان بدست آورد این منابع عبارتنداز:
۱. شرح چهل حدیث: امام در واقع چهل حدیث عرفانی را انتخاب کرده است، اما در توضیح آن ها از فلسفه زیاد استفاده کرده است، امام کلیاتی را که از فلسفه ملاصدرا گرفته است در آنجا جرح و تعدیل می کند. البته ممکن است بحث هایی درباره این بخش از دیدگاه های امام مطرح باشد؛ اما آن جا متن متن خود امام است و در استناد آن به امام شکی نیست.
۲. تعلیقات ایشان بر فصوص و شرح فصوص و چند کتاب عرفانی دیگر که تحت عنوان تعلیقات فصوص چاپ شده است. که متأسفانه چاپ منقحی از آن به عمل نیامده اما کسانی که اهل فن اند می توانند استفاده کنند و سخنان امام را استخراج کنند. اینجا هم آرای فلسفی امام آمده است.
و در نهایت ۳. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة و ۴. شرح دعای سحر که کتاب های عرفانی هستند که از امام برجامانده است.
ظاهرا امام در متن کتاب «مصباح الهدایة إلى الخلافة و الولایة» اشاره می کنند که متن به دست نا اهلان نیافتد؟ [إیّاک، أیّها الصدّیق الروحانی، ثمّ إیّاک، و اللّه معینک فی أولاک و أخریک، أن تکشف هذه الأسرار لغیر أهلها؛ أو لا تضنّن على غیر فحلها] ص 90
ظاهرا همه ی فیلسوفان و عارفان این توصیه را داشتند که متن آن ها به دست نا اهل نیافتد. چون نا اهل اولین کاری که می کند این است که نویسنده را تکفیر می کند. می گویند مرحوم بروجردی در آخرین بیماری که شاگردانشان هم فهمیده بودند که از این بیماری دیگر بر نمی خیزد نزد ایشان رفتند و گفتند که ما به رسم طلب حلیت خدمت شما آمده ایم. اگر غیبت شما را کرده ایم ما را ببخشید. ایشان گفته بودند که من از همان ابتدا همه ی کسانی را که غیبت من را کرده اند حلال کرده ام الا طلبه ها سؤال شده بود چرا استاد؟ این ها که شاگردان شما هستند! گفته بودند چون طلبه همیشه اول تفسیق می کند و بعد غیبت می کند! به این جهت آن ها را نمی بخشم...
به نظر شما نا اهل کسی ست که نویسنده را تکفیر می کند؟
نه، تکفیر فرع برچیز دیگری است که همان نفهمیدن وآنهم فرع بر قلت استعداد است. برای همین هم تکفیرمی کنند هم تفسیق می کنند و آن تفسیق ها خیلی دردناک است...
به عنوان آخرین سوال به نظر شما آیا آرای فلسفی و عرفانی امام بر آرای فقهی ایشان اثری داشته است؟
بسیار تأثیر داشته و اصلا موجب تحول در فقه ایشان شده است. امام در فقه انقلابی ایجاد کردند و فقه را فقه دیگری کرده اند. این تغییرات به حدی زیاد بوده اند که هنگامی که آرای جدید فقهی امام منتشر می شد تحولی به طور کلی پیدا شد. در آخرین نامه ای که خطاب به حوزه ها نوشته اند آنجا جمله ای دارند که مشهور شد به منشور امام به حوزه ها و در صحیفه امام آمده است. در آنجا گفته اند که فقه مصطلح در حوزه ها برای اداره ی کشور کافی نیست.
نکته ی دیگر را از قول آقای موسوی خوئینی ها نقل می کنم ایشان را دعوت کرده بودیم و در پژوهشکده امام خمینی سخنرانی می کردند. نقل می کردند که زمانی که من در شورای عالی قوه قضائیه بودم نامه ای را آیت الله منتظری نوشته بودند به شورای عالی قضایی به مناسبت یکی از تصمیمات ما و با چندین روایت بسیار محکم گفته بودند که این کار شما خلاف است و شدیدا نهی کرده بودند. آن تصمیم ما این بود که ما دادگاه های تخصصی ایجاد کرده بودیم. دادگاه خانواده، دادگاه روحانیت و... چون می دیدیم بعضی کار ها تخصصی ا ست و این طور نیست که کسی فقط فقیه باشد و بتواند مثلا دادگاه خانواده را اداره کند. آقای منتظری در نامه شان نوشته بودند که همه ی این دادگاه ها خلاف شرع است و همه باید تعطیل شود. از طرفی هم هم حرمت آقای منتظری حفظ می کردند چون می دانستند که فقیه است و هر جا مخالفت کند ده تا روایت می آورد! به حدی که امام گاه برخی مسائل فقهی را به آقای منتظری ارجاع می دادند.
آقای خوئینی ها می گفتند از طرفی ما می دانستیم که بدون این دادگاه های تخصصی نمی توانیم کشور را اداره کنیم و نیازکشور روز به روز هم بیشتر می شد. آنجا همه ی اعضای شورای عالی قضایی گفتند که چاره کار امام است. می گفت همین که این صحبت شد دیدم همه ی نگاه ها به سمت من است. و از من خواستند که من این مسأله را به امام منتقل کنم. رفتم خدمت امام و قضیه را کامل توضیح دادم. امام لبخندی زدند و گفتند که برخی ها از حکومت اسلامی چیزی که در ذهنشان هست حکومت پیامبر بر مدینه است. مدینه ی آن زمان دهی مثل دهات امروزما بوده. ما می خواهیم بر کشوری به بزرگی ایران حکومت کنیم. با آن دستورات و احکام حکومتی نمی شود کشور را اداره کرد. شما دادگاه های تخصصیتان را راه بیاندازید. حکم حکومتی در تلقی امروز با چیزی که در اندیشه ی امام بود بسیار متفاوت است.
حکم حکومتی دراندیشه امام به چه معناست؟
حکم حکومتی یعنی حکمی که مبنایش مصلحت عمومی باشد.