کتاب «نیم روی جنگ» خاطرات علی زین العابدینی از دوران حضور وی در جبهه های جنگ در طول سالهای دفاع مقدس، عصر روز گذشته در سالن همایشهای کتابخانه ملی ایران برگزار شد، رونمایی شد.
به گزارش جماران، در این برنامه مشتاقان ادبیات دفاع مقدس، تعدادی از فرماندهان لشکر31 عاشورا در دوران دفاع مقدس، احمد حکیمی پور رئیس کمسیون فرهنگی شورای شهر تهران و بعضی از هنرمندان حضور یافتند.
فتح الهی شهردار سابق منطقه 19 تهران، شهرام نورمحمدی معاون کتابخانه ملی، سید جواد هاشمی بازیگر و کارگردان سینمای جنگ از سخنرانان این جلسه بودند.
سید جواد هاشمی با ذکر خاطره ای از دوران دفاع مقدس، موجب متاثر شدن حضار شد. فتح اللهی که خود از فرماندهان سپاه دوران دفاع مقدس نیز بود با اشاره به اهمیت زنده نگه داشتن واقعیت های دفاع مقدس طی سخنانی از کتاب نیم روی جنگ تجلیل کرد و این کتاب را جزو آثاری که دارای نثر سلیس و نمایانگر زاویه های جدید از دوران دفاع 8ساله بر شمرد.در این جلسه همچنین کلیپی با عنوان نسیم خیاو که شامل تصاویر و فیلمهایی از دوران حضور نویسنده کتاب در جبهه های جنوب و غرب بود پخش شد.در پایان جلسه رونمایی از کتاب نیم روی جنگ توسط نویسنده کتاب، علی زین العابدینی انجام شد.
کتاب نیم روی جنگ که توسط انتشارات ساوالان ایگیت لری در اردبیل به چاپ رسیده است شامل خاطرات علی زین العابدین از عملیات های مختلف در بازه زمانی 1362 تا1367 را شامل می شود.این کتاب که مشتمل بر512 صفحه است در فصولی جداگانه به روایت خاطرات و ماجراهای جنگ از زاویه دید نویسنده پرداخته است.برگزیده خاطرات عملیات والفجر مقدماتی، خیبر، بدر، والفجر8 (فتح فاو)، کربلای 4،کربلای 5،کربلای 8،عملیلت نصر7، بیت المفدس 2 می باشد.در پایان این کتاب ضمیمه ای شامل تصاویر و اسناد جمع آوری شده توسط نگارنده کتاب آمده است که شامل عکسهایی با همرزمان شهید، نقشه های مناطق عملیاتی، بعضی مکاتبات ، یادداشتهای همرزمان شهید نگارنده از جمله شهید بنی هاشم و تصاویری از جدول رموز مکالمات رادیویی ارتش عراق در عملیات نصر می باشد.
وی در تقدیمیه این کتاب خاطه نوشت های جنگش را به امام صلح امام حسن مجتبی و به ماهاتما گاندی و نلسون ماندلا معلمان خشونت پرهیزی، و سربازان و یادگاران دفاع مقدس تقدیم کرده است. زین العابدین در این کتاب سعی کرده است با زبانی شیوا و صادق روایت رمزآلود حماسه جوانان لشکر31 عاشورا را روایت کند. او در این کتاب علاوه بر صحنه های شجاعت و دلیرمردی های همرزمانش از ترس ها و دلهره هایش نیز سخن به میان آورده است.در بیشتر خاطرات این کتاب رد پای نگاه طنزآلود در روایت ها دیده می شود.با این حال در بعضی خاطرات عمق تراژیک و اندوهناک از دست دادن نزدیک ترین همرزمانش به چشم می خورد. قسمتی از کتاب در پایین آمده است:
عزیزم نمی دانم این نامه را در چه حالی و چگونه می خوانی؟ (قربانت نامزدت)
پیکر چند تا از بچه ها را که چند ماه قبل شهید شده بودند و به دلیل وجود سرما و یخبندان کاملا سالم مانده بودند، با احتیاط به پشت جبهه انتقال دادیم. از جلو سنگری عبور می کردیم که دیدیم داخلش شهیدی افتاده است. سنگری بود که سقف کوتاهی داشت. به زحمت و با احتیاط وارد شدم. دیدم شهیدی به پشت خوابیده و گوشی بی سیم پی آر سی 77 از دست چپش افتاده و زیر دست راستش نیز نامه ای افتاده است. قسمتی از نامه به خون آغشته شده بود. زیر لباس هایش هم عراقی ها تعدادی مین ضد نفر کاشته بودند. با احتیاط نامه را از زیر دستش بیرون کشیدم و خواندم.از محتوایش فهمیدم از نامزدش بوده.تا به این جمله رسیدم، " عباس... نمی دانم این نامه را درچه حالی می خوانی؟ اما آرزو دارم..." دیگر گریه امانم نداد. نامه را به سیدجعفر موسوی دادم و تاب نیاوردم که بقیه نامه را بخوانم. هماندم یاد این شعر مولوی افتادم:
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
2