کامکار: دوست دارم نقش قمرالملوک وزیری را بازی کنم
هانا کامکار میگوید٬ آرزو دارد روزی نقش قمرالمولک وزیری را ایفا کند.
به گزارش جی پلاس، «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» اولین نمایشی نیست که هانا کامکار، خواننده، نوازنده دف و عضو گروه موسیقی کامکارها در آن نقش خواننده- بازیگر را بر عهده دارد، او اسفند سال گذشته هم در «نام تمام مادران» به کارگردانی محمد رحمانیان همین کار را کرد، هر چند در این دو تجربه نسبت به تجربههای پیشین تئاتریاش، سهمش به عنوان بازیگر از نقشش به عنوان خواننده پُررنگتر بوده و هست.
کامکار در اجرای اول «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» که سال گذشته در تماشاخانه پالیز روی صحنه رفت، طراحی و ساخت موسیقی و خوانندگی را بر عهده داشت و در اجرای فعلی این اثر در تماشاخانه تئاتر مستقل تهران، در کنار مسئولیت قبلیاش، سَرگُل دختری نقاش از سردشتِ کردستان را هم روی صحنه زنده میکند و یکی از سه مونولوگی را میسازد که دو قطعه دیگرش را آزاده صمدی؛ جمیله زنی از بصره و پانتهآ پناهیها؛ زیبا از مزارشریف، ساختهاند.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با این خواننده- بازیگر که هم از سَرگُل گفت، هم از آرزویش برای روی صحنه رفتن در نمایشی در نقش قمرالملوک وزیری.
از ابتدای دهه هشتاد تا امروز؛ از احساس بد نسبت به بازیگری تئاتر تا چربیدن سهم بازیگری بر خوانندگی
سال 1380 اولین تئاتر حرفهای زندگیام را بازی کردم. نمایشی به کارگردانی آیت نجفی که در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه رفت به نام «نیمروز خوابآلود» که در آن خواننده- بازیگر بودم. پس از آن در تمرینات نمایشهایی از حسین پناهی و محمودرضا رحیمی حضور داشتم که هیچ کدام به اجرا نرسید.
پس از آن بود که احساس بدی نسبت به بازیگری تئاتر در من شکل گرفت و تصمیم گرفتم کنارش بگذارم؛ با وجود این که یک سال شاگرد استاد حمید سمندریان بودم، درس کارگردانی سینما خوانده بودم و به واسطه داییام قطبالدین صادقی و نیز بهروز غریبپور که دوست خانوادگى ما هستند و همچنین مرضیه برومند که همکار پدرم و دوست مادرم بود از کودکی در فضای تئاتر بودم.
اجرا نشدن آن نمایشها، به قدری رنجیده خاطرم کرد که ترجیح دادم در تئاتر به جای بازیگری به سمت دستیارکارگردانی بروم و با توجه به آگاهیام از موسیقی، طراحی موسیقی تئاترها را انجام دهم. پس از آن در تئاتر یا عکاسی میکردم یا دستیار کارگردان بودم یا طراح موسیقی، خواننده و نوازنده، تا سال 1392 که پری صابری برای خواندن و بازی در «مرغ باران» دعوتم کرد که در تالار وحدت اجرا شد و شبیه به اپرا بود.
سال 93 اتفاق دلچسبى پیش آمد که به دعوت اشکان خطیبی و محمد رحمانیان به «ترانههای محلی» پیوستم. در آن نمایش که در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر اجرا شد در یک اپیزود بازی و خوانندگى میکردم و نتیجهاش شد جایزه بهترین بازیگر زن در جشن بازیگر همان سال. یک سال پس از آن دوباره با محمد رحمانیان در نمایش «سینماهای من» همکاری کردم که در پردیس چارسو اجرا شد. در همه این آثار همیشه خواننده-بازیگر بودم و نه بازیگر صرف.
در نمایش «نام تمام مادران» به کارگردانی محمد رحمانیان که اسفند 95 در تماشاخانه خصوصی پایتخت (کنشمعاصر سابق) روی صحنه رفت سهمم از بازیگری کاملا بر خوانندگی میچربید، همانطور که در «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» چنین است.
از ذهنیت هانا کامکار تا خواست کیومرث مرادی؛ از زنی از حلبچه تا زنی از سردشت
روزی که کیومرث مرادی برای طراحی و ساخت موسیقی «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» از من دعوت کرد، به شوخی به او گفتم یک اپیزود هم مینوشتی در مورد یک زن کرد عراقی که من بازی کنم! این را کِی گفتم؟ مهر سال 95. هر چند این برای من در حد یک شوخی بود اما احساس میکردم اگر اتفاق بیفتد، چیز جالبی از کار درخواهد آمد.
با توجه به این که در اجرای سال گذشته این نمایش، هیچ کدام از سه زن ایرانی نبودند؛ یکی آمریکایی (هانیه توسلی)، دیگری اهل بصره (طناز طباطبایی) و سومی اهل مزارشریف (پانتهآ پناهیها)، من هم در مورد خودم به کردِ ایرانی فکر نمیکردم و کردِ حلبچه مد نظرم بود.
تا این که کیومرث مرادی برای بازاجرای کنونی اثرش در تماشاخانه تئاتر مستقل تهران با من تماس گرفت و گفت میخواهد اپیزودی را که در آن هانیه توسلی نقش زنی آمریکایی را بازی میکرده با اپیزود زنی کُرد از سردشت جایگزین کند.
زن کُرد از سردشت را که شنیدم، شاخکهایم تیز شد. فاجعه سردشت همیشه یکی از دغدغهها و غصههایم بوده و معتقدم چون نسبت به فاجعه حلبچه کشته کمتری داد و بعضی مسائل دیگر، همواره نسبت به حلبچه در حاشیه قرار داشته و دارد.
پیشبینی میکردم کار خیلی سختی در پیش دارم، چون تنها 10 روز پیش از اجرا متنی را که محمد مساوات برایم نوشته بود، به دستم رساندند. من هم قرار بود چند روزی در یک فیلم کوتاه از وحید شیخلر؛ همکلاسى دوره کارشناسىام در رشته سینما، بازی کنم که نقش اصلى بود و بسیار سنگین، ولی به هیچ عنوان دوست نداشتم بازی در نقشی را که کیومرث مرادی پیشنهاد داده بود رد کنم. به خصوص در شرایط کنونى ایران و با توجه به وضعیت بىتوجهى و بىانصافى نسبت به کردها، احساس کردم نیازمندیم که بار دیگر به مردم نازنین ایران یادآوری کنیم که هموطنان کردشان چه بلاهایی را از سر گذراندهاند.
تبدیل شدن هانا کامکار به سَرگُل در ۱۰ روز
من سَرگُل را 10 روزه درآوردم. بگذریم از این که در آن 10 روز چه بر من گذشت و چطور به سَرگُل رسیدم.
زبان کردی لهجههای گوناگونی دارد که اگرچه نامشان لهجه است اما تماما شبیه به زبانهایی مجزا از هماند. واژههای مورد استفاده ما کردهایی که با لهجه اردلانی سخن میگوییم، با واژههایی که کردهای سردشت استفاده میکنند متفاوت است. در واقع نمیتوانم بگویم کردی زبانی است حاوی لهجههای متعدد بلکه زبانی است حاوی زبانهای مختلف.
من یک روز تمام را صرف کردم تا واژههایی را که قرار است به کردی سردشتی بگویم با غزل اسدزاده، خواننده جوان کرد تمرین کنم. نکته دیگری را که میخواهم بگویم فقط یک کرد میفهمد؛ لهجهای که من در این نمایش به کار بردهام، با لهجهام در «ترانههای محلی» و لهجهام در «نام تمام مادران» متفاوت است. یعنی اگرچه سومین بار است که در نقش یک کرد بازی میکنم ولی هر سه بار با لهجهای متفاوت بوده است.
پس از آن که یک روز تمام را صرف کار روی لهجه سردشتی کردم، چهار روز نشستم و فقط روی متن فکر کردم، با خودم گفتمش، داستان را کشف و زندگی این شخصیت را در ذهنم مرور کردم. بارها و بارها متن را خواندم، صدای خودم را ضبط کردم و گوش دادم.
سپس کیومرث مرادی میزانسنها را در چند روزِ مانده به اجرا، با من کار کرد. فشارى سنگین روى هر دوى ما بود. این 10 روز برای من چیزی بود برابر با 30 روز. یعنی فقط غذا میخوردم و میخوابیدم و بقیه زمانم را روی متن میگذاشتم.
برگ برنده اپیزود اول؛ لالایی مشهور فولکلور کردی
در اجرای پیشین، 50 درصد پیشنهادها در حوزه موسیقی از طرف کیومرث مرادی بود. یعنی خودش میگفت کدام موسیقی را میخواهد و من و بچههای گروه 50 درصد دیگر را طراحی میکردیم. یعنی موسیقی حاصل گفتمان بین من و اعضای گروه و کیومرث مرادی بود که آنچه را میخواست به زبان خودمان اجرا کردیم.
در اجرای کنونی موسیقی دو اپیزود دیگر به همان شکلی که بود ماند اما در مورد اپیزود سَرگُل، طراحی موسیقی کامل بر عهده خودم بود، چون موسیقی کردستان بود و اشراف بیشتر با من بود.
از همین جا درود میفرستم به روان پاک آهنگساز نامشخصى که لالایى ماندگار فولکلور را ساخته، من این ترانه را نخستین بار با صداى استاد مظهر خالقی شنیدم و شیفتهاش شدم و سپس پدرم، بیژن کامکار بازخوانىاش کرد. خوشحالم که جزو اولین زنانی بودم که این قطعه را در سال 2010 (1389) با یک گروه هلندی اجرا کردم.
در «نامههای عاشقانه از خاورمیانه» هم احساس کردم براستى جایش است که اجرایش کنم ولی با آنسامبل این گروه موسیقى؛ تارا موسویان، آذرنوش خدامی، مهرنام رستگاری، سحر عباسی و بهناز بلوکی و گمان میکنم همین قطعه، برگ برنده اپیزود اول است.
الویت هانا کامکار کدام است؛ بازیگر تئاتر یا خواننده- بازیگر؟
من دوست دارم نقشی را بازی کنم که خواننده- بازیگر باشد. این را همیشه همه جا گفتهام. اگر پیشنهاد بازیگری صرف بگیرم منهای خوانندگی، ترجیح میدهم قبول نکنم. چون کم نیستند همکاران تئاتریام که توانایی بازیگریشان از من بالاتر است و به نظرم آنها برای رفتن روی صحنه نسبت به من در الویت هستند اما اگر نقشی با خوانندگی همراه باشد و احیانا همکاران تئاتریام نتوانند از پسش بربیایند، با کمال میل میپذیرم.
چون من میتوانم زندگیام را از راه موسیقی و کارهای دیگری که انجام میدهم بگذرانم. ولی همکاران تئاتری بسیاری دارم که زندگیشان صرفا از راه تئاتر میگذرد و ترجیح میدهم اول آن که کاری به جز بازیگری تئاتر ندارد انتخاب شود.
آرزوی هانا کامکار؛ رفتن روی صحنه در نقش قمرالملوک وزیری
یکی از آرزوهای من این است که نقش قمرالملوک وزیری را در تئاتر ایران بازی کنم. چند باری هم گفتهام که یک نویسنده، متنش را برایم بنویسد و نهایتش هم اگر تا سال دیگر کسی ننوشت، خودم این کار را خواهم کرد. دانشجوی ترم آخر کارشناسیارشد پژوهش هنرم، پژوهشهایش را انجام میدهم و از یک نویسنده درخواست میکنم کمکم کند و در قالب مونولوگ روی صحنه میبرمش. چون واقعا به نظرم حیف است. حتی شده تنها برای بانوان اجرا بروم، این کار را خواهم کرد.
دیدگاه تان را بنویسید