نگاهی به رمان جدید «روایت حوا و خوشهی گندم»
کتاب «روایت حوا و خوشهی گندم» در انتشارات روشنگران منتشر شد.
به گزارش جی پلاس، شهلا لاهیجی مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان در این باره گفت: انتشارات روشنگران در سال 92 کتابی را با عنوان «روایت حوا و خوشهی گندم» منتشر کرد که پس از مدتی آن را برای علاقمندان به کتابهای صوتی در قالب کتاب گویا نیز منتشر کرد.« سپیده محمدیان» نویسنده این کتاب، در این اثر نگاه نقادانهای داشته است به تعصباتی که در ذهن انسانها جا خوش کرده.
وی افزود: وقتی ناشری دربارهی کتابی که به چاپ آن اقدام کرده سخن میگوید، چنین برداشت میشود که عملش بیشتر جنبهی تبلیغ برای فروش بیشتر اثری است که بر سر آن سرمایه گذاشته است و نه نقد و تحلیل بیطرفانه و خالی از قصد و غرض. بیآنکه قصد دفاع از خود داشته باشم، در چنین مورد و موارد مشابه باید تاکید کنم که قضاوت من دربارهی یک کتاب و انتخاب یک اثر برای چاپ در روشنگران هرگز تابعی از فروش و یا محاسبهی سود و زیان مادی نبوده است. چه بسیار اثری از ناشران دیگر را ستوده و یا کتابی از روشنگران را فارغ از فروش بالا، کم ارزش ارزیابی کردهام. این کنش و واکنش هم شامل آثار داستانی و هم غیرداستانی میشود.
لاهیجی گفت: وقتی برای اولینبار کتاب «روایت حوا و خوشهی گندم» را خواندم، ناگهان خود را درون هزارتوی داستان یافتم. از همان آغاز و همان صفحات فصل اول، همراه غزال بچه به بغل و چمدان به دست در آن بلوار تاریک قدم گذاشتم. ناهمواری و مهگرفتگی بلوار، سنگینی مرتضی در بغلم و فشار دستهای کوچک او دور گردنم، سنگینی چمدان و چسبندگی و شرجی هوای جنوب روی تنم بود. همراه مرتضی وقتی «لیل» او را از آغوش غزال برمیکَند خراش ناخنهای کودک را دور گردن غزال حس کردم. همراه پسرک هشت- نهساله با پاهای برهنه فاصلهی خانه تا گورستان را طی کردم و سرمای بدن مادر را درون کفن و در قعر گور.
وی اظهار کرد: این را به خوبی میدانم که با کمتر اثری این چنین خویشپنداری داشتهام. علتش را نمیدانم. شاید برای من رنج غزال و آرزوهای له شده و بر باد رفتهی او در آن پیوند ناخواسته و هم بستری با مردی که دوستش نداری چون قاتل همهی امیدهای تو به آینده بوده و آن فرار دیوانهوار و آن مرگ دردناک برای من قصهی ناآشنا نبود. به دلیل سالها کار و درگیر بودن با مشکلات و مسایل زنان و صدها بار شنیدن حکایت زندگی غزالها و رنج و درد آنان، قهرمانان و بازیگران داستان «روایت حوا و خوشهی گندم» برایم مثل یک کابوس حسشدنی و لمسکردنی بود.من سالار محمد و ادریس را هم میشناختم. آن دو هم برایم قربانی بودند. یکی در بند سنت و کینهای بارگرفته از گذر سالیان دور و گمشده و دیگری اسیر عشقی یکسویه و گرفتار در بند سنت زیادهخواه که به تو حق میدهد هر آنچه میخواهی حتی عشق را چون کالایی با پول تاخت بزنی.
کتاب روایتی از زندگی واقعی جامعه ما است.جامعه ای که در میان سنت و مدرنیته هنوز دسته و پنجه نرم می کند و اما وارد ساحتی دیگر به نام پست مدرن شده.ساحتی که از محتوای او سنگینی نامی احساس می شود که از خود بپرسیم، آیا ما مردمانی فرا نو هستیم یا همچون شخصیت های داستان پایی در گذشته ای نامفهوم و پایی در آینده نامعلوم داریم.از این حیث که نویسنده در این اثر توانسته با روایت خود، زن را که دغدغه اصلی داستان های او است،هنرمندانه در گیرودار روایتی نسلی به تصویر بکشد،جای تقدیر و تشکر دارد و باید به نویسندگانی که به سراغ مصائب اجتماعی با پرداختی این چنین منحصر به فرد می روند؛قدری بیشتر توجه کرد.
دیدگاه تان را بنویسید