کوچه های آجری «سنگ سیاه» تاریخ را به چالش می کشند. می گویند تاریخ دوره پیشامدرن را قدرتمندان نوشته اند؛ آن طور که خود می خواستند. بافت تاریخی شیراز و اینجا، این کوچههای در هم پیچیده و باریک سنگ سیاه اما از شیوه ای می گویند که مردمان قدیم شیراز می زیستهاند. انگار پیش از اینکه دانش «مردم شناسی» پا بگیرد، اهالی شیراز فرهنگ و شیوه زندگی خود را لابلای این آجرها ثبت کرده باشند تا به دست نسل آینده برسانند.این است که هر گوشه اش داستانی دارد. کوچه های باریک بیانگر ترس مردمان آن روز هستند از هجوم قبیله ها. کوچه ها را باریک می ساختند تا اگر بیگانه ای در زمان خشکسالی و قحطی به آنها هجوم آورد، بهتر بتوانند از خود دفاع کنند. دیوارهای یک دست آجری، از این می گویند که آن زمان می خواستند همه برابر به نظر برسند و اگر کسی دستش به دهانش می رسید، به جای نمای بیرونی، درون خانه اش را می آراست. این گونه کرسی های رنگی و اتاق های آینه کاری شده شکل گرفتند. آینه های شکسته ای که به خاطر قیمت بالایشان در نمای خانه ها به کار گرفته شدند تا ناچار نشوند تکه های شکسته را دور بریزند؛ و این گونه عنصری دیگر بر عناصر معماری ایرانی افزوده شد.
قرینگی هم احتمالا از سبک معماری شیراز به معماری ایرانی راه پیدا کرد؛ ایرانی ها عادت داشتند به اینکه همه چیز را قرینه ببینند. از تختجمشید گرفته تا مسجد نصیر الملک و حتی قالی، همه آثار هنری قرینه اند. این شده که مسجدها و امامزاده ها در ایران دو گلدسته یا مناره دارند و در کشورهای دیگر، تنها یکی.
این محله احتمالا نماد همزیستی مسالمت آمیز ایرانیان هم هست. آن سوی ورودی سنگ سیاه، کنار پایانه اتوبوسرانی ،کنیسه یهودیان قرار دارد و در دل محله، کلیسا و بازارچه مسیحیان ارمنی؛ بازارچه ای که این روزها دیگر رونقی ندارد. اینجا و آنجای محله هم پر از مسجد و امامزاده است.از بیبی دختران و مسجد مشیر تا بقعه سید تاجالدین غریب. همه این خاطرات اما اکنون گرفتار قید «بودن و نبودن» است.
«جز اینجا که جای دیگری نداریم»
ساعت حدود 9 صبح است که به محله «سنگ سیاه» آمده ایم. کم کم سر و کله گردشگران خارجی پیدا
می شود. از تکه تکه آجرهای محله عکس می گیرند؛ نمی دانم چرا هر چه اصرار می کنم، مصاحبه نمی کنند. اما اهالی محل به مصاحبه علاقه نشان
می دهند. مانند الیاس شهریاری که نگهبان هتل سنتی نیایش است. آقای شهریاری، از اینکه گردشگران به این منطقه می آیند، سود برده چون به هر حال شغلی برای خود دست و پا کرده است. او می گوید: «از وقتی پای گردشگران به محله باز شده اینجا از این رو به آن رو شده. چند هتل راه اندازی کرده اند و امنیت محله خیلی بیشتر شده. چند سال پیش برای عبور از کوچهها باید از روی معتادها رد می شدید. شهرداری هم بیشتر به نظافت اینجا می رسد».
بگذارید راستش را بگویم. من آخرین بار در زمستان 92 به این محله آمدم. آن موقع، کوچه ها پر بود از معتادانی که ما جرات رد شدن از میان پاتوق هایشان را نداشتیم. برای همین دست به دامن پلیس شدیم بلکه بتوانیم گزارش بگیریم و از محله عکاسی کنیم. سوزن تزریق همه جای کوچه ها ریخته بود و روی دیوارها گاهی جای خون بود که احتمالا معتادان برای اینکه خونریزی پس از تزریق دستشان بند بیاید، به آجرها کشیده بودند. اکنون البته هنوز معتادها در کوچه پس کوچه ها پرسه می زنند ولی هم تعدادشان کمتر شده، هم آثارشان. هرچند هنوز جای دود آتشی که آنها افروخته اند روی این دیوارهای 200 تا 400 ساله هست. مهدی صادقی، جوان 29 ساله ای است که از 2 سالگی در همین محله بزرگ شده و حالا یک مغازه کوچک دارد. میگوید رفت و آمد گردشگران درآمدش را بهتر کرده. او طرفدار پر و پا قرص نگهداری از محله سنگ سیاه است. میگوید: «نگران این معتادها نباشید... آنها نمی توانند مشکلی برای گردشگران پدید بیاورند. برای همین باید بافت را نگهداری کرد. نباید گذاشت خراب شود. جز اینجا که جای دیگری نداریم».
او خیلی هم از این خوشحال است که هتل های زیادی در محله شکل گرفته اند. البته محمد فیلی، یکی دیگر از اهالی محل که اتفاقا همین جا در سنگ سیاه دنیا آمده و بزرگ شده،
می گوید که ای کاش هتل ها نیروهایشان را از اهالی محل استخدام می کردند: «از وقتی اینجا مدام هتل راه می اندازند، دیگر جای پارک نداریم، مشکلاتش زیاد است ولی چه عیب دارد حالا که این همه مشکل ایجاد شده، نیروهایشان را از اهالی محل استخدام کنند تا آنها بروند سرِ کار».
کارشناسان گردشگری می گویند، فکر اینکه گردشگران تنها بیایند بناهای تاریخی را ببینند و بروند را از سرتان بیرون کنید. به نظر آنها، گردشگران امروزی بیش از اینکه مشتاق دیدن بناهای بزرگ و مشهور باشند، میخواهند بدانند مردم کشور مقصد چطور زندگی می کنند، چه لباسی می پوشند و چه غذایی می خورند. «آندری» یکی از دوستان روس من، زمانی که عکس های خیابان های بزرگ و چند طبقه تهران را نشانش میدادم و می خواستم مدرن بودن پایتخت را به رُخَش بکشم، گوشی همراهم را از دستم گرفت و گفت: «اینها را بگذار کنار؛ اینها که همین جا هم هست! چیزی را نشانم بده که اینجا نمی بینم».
رابطه بحران هویت
و تخریب بافت تاریخی شیراز
بافت تاریخی شیراز شاید از «سوداگری اقتصادی» دور بوده و آن را بر مبنای «اصالت انسان» ساختهاند. همیشه چارچوب دربِ خانه های بافت تاریخی را کوتاه تر می ساختند تا کسی که می خواهد وارد شود، سرش را خم کند تا به او یادآوری شود که باید فروتن و افتاده باشد. از بیرون، هرگز اندرونی خانه ها دیده نمی شد و این از «حجاب» خانه های بافت تاریخی بود و همه جا سکوهایی به نام پیرنشین میساختند تا وقتی یک فرد سالخورده می گذرد، دمی بنشیند و نفسی تازه کند. برای سال ها اما این تاریخ نهفته در لابلای آجرهای بافت، محلی از اعراب نداشته. مسئولان دوره گذشته، به ویژه نمایندگان پیشین مجلس و اعضای شورای شهر یکصدا می خواستند که بافت تاریخی خراب و نوسازی شود. جعفر قادری، نماینده پیشین مجلس به من گفت که «کسانی که از نگهداری بافت دفاع می کنند، حتی حاضر نیستند یک شب آنجا زندگی کنند» و در مصاحبه ای دیگر هم تاکید کرد: «حفظ 50 هکتار از بافت کافی است».
اعضای شورای چهارم شهر هم همین نظر را داشتند. و اتفاقا در زمان آنها بیشترین تخریب اینجا اتفاق افتاده. و البته زیرپوستی. من که 4 سال اینجا نیامده ام، این را بهتر می توانم درک کنم. برای نمونه شهرداری با اوراق مشارکتی که به مردم شیراز فروخته، دارد اینجا «بازارچه هنر» ایجاد می کند. نامش به قدر کافی قانع کننده است که بخشی از خانه های تاریخی بافت برایش خراب شود. نمای سازه هم، نمای سنتی است ولی ابعاد این بازارچه به قدری بزرگ است که بخش بزرگی از بافت برای ساخت آن ویران شده. استدلال آنها برای تخریب و نوسازی بافت این بود که اگر زمین لرزه بیاید، جان بسیاری از شهروندان به خطر می افتد. واقعیت این است که در 4 سال فعالیت شورای چهارم، در هزار و 800 هکتار بافت فرسوده شیراز که بیش از هزار و 400 آن خارج از بافت تاریخی است نوسازی چندانی اتفاق نیفتاد. دوستداران میراث فرهنگی می گویند، همین خانههای تاریخی بافت قدیم را می توان به گونه ای مقاوم سازی کرد که در برابر زمین لرزه توان استقامت داشته باشد. مسئولان دوره قبل شورای شهر - و نه شهردار پیشین- وعده میدادند که «بگذارید بافت را نوسازی کنیم، قول می دهیم با همان نما، آن را دوباره بسازیم».
برخی از اعضای کنونی شورای شهر اما می گویند هویتی که در لابلای آجرهای این بافت است را نمی توان در سازه ای تازه پدید آورد.
این ها، سخنان تازه ای است. برای نمونه احمدرضا دستغیب پس از انتصاب به سمت ریاست شورای شهر به من گفت که شورای پنجم خود را به حفظ بافت تاریخی متعهد می داند و حیدر اسکندپور، شهردار شیراز هم وقتی حکم او صادر شد بافت تاریخی را «بانکی از عناصر فرهنگی و معماری شیراز» نامید و وعده در پیش گرفتن برنامه هایی برای زنده سازی بافت را داد. همین طور که در میان کوچه های بافت تاریخی به سمت آرامگاه بی بی دختران می رویم چشممان می افتد به تابلو «گذر سرِ باغ» که از جای خود کنده شده و بخشی از دیوار فرو ریخته. در انتهای کوچه، مهدی حاجتی را می بینیم. عضو شورای شهر که روزها و شب های پیاپی در بافت پیاده روی می کند و جان کلامش این است: «امیدواریم 4 سال دیگر همین جا، سر همین کوچه قرار بگذاریم و به شما بگویم که حفظ بافت، محصول ایستادگی ما است و مطمئن باشید که نمی گذاریم هیچ طرحی در شورای پنجم تصویب شود که بخواهد سانتی از بافت تاریخی را ویران کند».
اعضای شورای چهارم این طور استدلال می کردند که این محله به خاطر وجود معتادان و ساختمان های فرسوده باید خراب و نوسازی شود؛ اما استدلال اعضای شورای پنجم برای حفظ بافت چیست؟ حاجتی میگوید: «من از برخی نوشته های دکتر شریعتی تیتر گرفته ام؛ او کتابی دارد به نام "بازگشت به خویشتن اما کدام خویش" و این بخشی از مانیفست ذهن من بوده است. با همین استدلال، دغدغه من در بافت تاریخی شیراز، بازگشت به خویشتنی است که در دوره گذار، بخشی از خویشتن خود را جا گذاشته است. اینجا، هویت و شناسنامه شیراز است و این هویت و شناسنامه مخدوش شده؛ برای همین باید آن را مرمت و بازسازی -و نه نوسازی- کنیم».
حاجتی، اهمیت حفظ بافت تاریخی شیراز را در چشم اندازی طولانی تر از صرف ساختن ساختمان هایی نوساز همچون بازارچه هنر می بیند. او از این می گوید که در دوران گذار که کشور ما در آن به سر می برد، همیشه خطر «بحران هویت» و پیامدهای آن هست و آنچه می تواند این خطر را تعدیل کند، نگهداشت هویت تاریخی شیراز است: «چرخه دوران گذار میل به تشدید بحران هویت دارد و یکی از راه هایی که می تواند ترمزی در برابر این بحران هویت باشد، نگهداشت بافت تاریخی شهر ما است. هویت ما لابلای آجرهای این شهر خوابیده و نمی توان این هویت را در سازه ای تازه بازتولید کرد. این است که ما با هر طرحی که باعث ویرانی بافت شود، مخالفت می کنیم».
جامعه شناسان می گویند، یکی از بزرگترین بحران هایی که جامعه امروز ما را تهدید می کند و آسیبهای اجتماعی بسیاری به بار آورده، از دست رفتن «اعتماد اجتماعی» به عنوان یکی از مهمترین ابعاد «سرمایه اجتماعی» است.
وقتی مردم به همدیگر، نهادهای اجتماعی و سازمان های دولتی بیاعتماد شوند، دیگر گذار از بحران ها آسان نخواهد بود. بافت تاریخی شیراز اما نماد ارتباط و اعتماد اجتماعی در گذشته تاریخی شیراز است. طاق هایی که روی کوچه های باریک بافت بنا شده و رویشان یک اتاق قرار دارد، به نوعی خانه های تاریخی را به هم مرتبط می کرده است. اگر این طاق ها نماد ارتباط باشند، شاید تخریب بافت و سر برآوردن ساختمان های بی هویت، وضع امروز جامعه و آینده پیش روی آن را به نمایش گذاشته باشند.

 

46

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 810795
  • منبع: khabaronline.ir
  • نسخه چاپی

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.