در این یادداشت آمده است: زندگی در آپارتمان هایی که آسمان آنها بتنی و دریچه هایی که چشم انداز بیرونی را تنها تا نیمه قابل رؤیت کرده اند و صدای طبیعی حرکت رشد کودکانی که به بهانه مزاحمت برای همسایه زندانی اند و پاهای دربندی که برای دویدن منع شده اند تا مبادا صدا و لرزشی برای طبقات پایینی ایجاد کنند برای کودکان و حتی بزرگان هم محرومیتی است از طبیعی ترین واکنش های عادی زندگی.
این ممنوعیت ها و محرومیت ها به صورت فشاری سهمگین و سنگین روی روان، تن و انرژی هایی که می باید بموقع آزاد شوند چونان فنری فشرده شده آماده رهایی اند که اگر بهانه ای یا موقعیتی پیش آید، خطرساز در جهش و پرواز می شوند و به زعم خود چه مناسبتی بهتر از چهارشنبه سوری که سالیانی است برای کسانی حتی بیگناه که عابر خیابان یا پیاده روها هستند ضرر جانی و روانی به دنبال داشته و سوداگری و کاسبی با مواد محترقه خرابی و کشتار زایدالوصفی را به بار آورده و می آورد.
و اما بعد:
بعضی از تحلیلگران سیاسی فرصت طلب در چند سال گذشته صدای ترقه ها را در آسمان شهرهای ایران که در هم می پیچیدند به صدای اعتراض به وضعیت موجود تعبیر و تحلیل کردند که واقع قضایا این نبود.
بلکه ایجاد فرصتی بود برای رهاسازی انرژی فشرده شده کودکان و جوانانی که از محرومیت مکانی و ممنوعیت واکنش های طبیعی در رنجند.
زیرا کودک 6 ساله ای که دور از چشم والدین مبادرت به خرید ترقه می کند تا با صدایش نمایشی از حضور خود داشته باشد و شیطنت هایش را به نمایش گذارد از سیاست چیزی نمی داند هر چند حرکت های ایذایی بعضی ها نوعاً می تواند جنبه اعتراضی هم داشته باشد. سؤال این است؟ اعتراض به چی، کی و کجا و یا چرا؟
به عنوان مثال عابری که بی توجه به شرایط بیرونی به یک باره انفجار ترقه ای قوی را در زیر پای خود احساس می کند و دچار ترسی می شود که چه بسا حالت سکته به وی دست دهد بی گناهی است که در آتش جهل پرتاب کنندگانی می سوزد که راضی به آزار وی نبوده اند و مردم هم آن را به تصادف و اتفاق تعبیر می کنند.
پرتاب ترقه به درون آتشی که جمعی دور تا دور آن حلقه زده اند همیشه خسارت بار بوده و چشم و صورت جوانان و کودکانی را آنچنان آسیب رسانده که بعضاً از چشم نابینا و از گوش ناشنوا و از حس بویایی هم محروم شده اند.
پاسخگوی چنین جنایات ناخواسته ای که ناشی از بروز احساس و بعضاً شوخی های وقیحانه هست کیست؟
آیا می توان از میان آن جمع که اتفاقاً ممکن است یکی از همان مصدومان پرتاب کننده ترقه یا مواد انفجاری باشد فردی را پیدا کرد و دادگاهی نمود و او را ضارب یا قاتل فرض نمود و حکم صادر کرد؟
و اما بعدتر:
می گویند اگر کسی وارد کشور سنگاپور شود و در حال آدامس جویدن باشد پلیس او را جریمه نقدی می کند که ترس از جریمه موجب شده شما کسی را در خیابان ها و مراکز و مجامع عمومی سنگاپور در حال آدامس جویدن نبینی.
آیا ممنوعیت فروش، حمل و نقل و استفاده از مواد منفجره که ترقه هم مشمول آن است به نحوی فرهنگ سازی شده و جریمه ها و مجازات آنها به نحوی سنگین است که همگان از تهیه، فروش و استفاده از آن خودداری نمایند؟
نکته مهم تر آنکه آیا متولیان فرهنگی و مسئولان تعاملات اجتماعی بر روند چهارشنبه سوری مهندسی عملیاتی داشته و یا دارند؟
به عنوان مثال به جای تشویق و تهدید در حذف صورت مسأله به هر دلیلی خود اداره کننده مراکز شادی بخش بوده اند؟
آیا تاکنون در آستانه نوروز و به ویژه در شب چهارشنبه سوری کارناوالی از شادی به صورت سالم راه اندازی کرده ایم که با نظارت پلیس و نیروهای امنیتی بتوان جمع کثیری را به این جشن ملی که همانا نوروز باشد فراخوانیم؟
تأسف آور است که هنوز همان روش سنتی منع و نهی را در تربیت و در رابطه با واکنش های طبیعی دنبال می کنیم و مرتب می گوییم، نکن، مرو، مباش، ننشین، نگو و امثالهم…
به هر تقدیر راه چاره پیشگیری قبل از درمان است.
اگر برنامه داشته باشیم برای آزاد کردن انرژی های متراکم در فضاهای آزاد و بدون زحمت برای دیگران که همه راحت بتوانند، جیغ بزنند، فریاد کنند، شادی کنند، شاهد عملیاتی از قبیل انفجار ترقه ها یا مواد محترقه خسارت بار که معمولاً بدون نظارت بزرگترها و بیشتر توسط افراد غیرمسئول و خودشیفته و خودرأی انجام می شود نخواهیم بود.
به امید روزی که با فرهنگ سازی تمامی مردم ما در چنین مواردی مسئولانه برخورد کنند و در برابر قانون و معیارهای اخلاقی برای حفظ امنیت خود و خانواده هایشان مطیع و منقاد باشند تا آتش جهل بهانه نطلبد.
6114/ 2027
دریافت کننده: علی اکبر خرامش ** انتشاردهنده: سیداحمد نجفی
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.