16 آذر در تقویم ایران به عنوان روز مقاومت و ایستادگی دانشجویان این سرزمین در برابر استعمار غرب و استبداد و خودکامگی در دفتر تاریخ این سرزمین به یادگار ثبت شده است.
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، رژیم پهلوی که توانسته بود با کمک آمریکا بر اریکه قدرت بازگردد، درصدد برآمد تا پایههای حکومت خود را تثبیت کند. به این منظور ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور امریکا در سال 1332، راهی ایران شد.
رهبری نهضت مقاومت، قصد رساندن صدای اعتراض مردم را به گوش جهانیان داشت و تلاش لندن و واشنگتن را که میخواست با مشروع جلوه دادن رژیم کودتا، امتیازات مورد نظر خود را در محیط آرام به دست آورد، خنثی کند. اجرای این برنامه به عهده کمیته هماهنگی دانشگاه تهران واگذار شده بود.
تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران، به عنوان اعتراض به ورود دنیس رایت، کاردار جدید سفارت انگلیس در ایران، از روز 14 آذر 1332، آغاز شد. دانشجویان دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشکی، فنی، پزشکی، داروسازی در دانشکدههای خود تظاهرات پرشوری علیه رژیم کودتا برپا کردند.
روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و ماموران انتظامی، در زدوخورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر و زندانی کردند. صبح روز 16 آذر 1332، گارد رژیم پهلوی برای اولین بار وارد صحن دانشگاه شد. در یکی از کلاسهای درس دانشکده فنی، چند تن از دانشجویان در اعتراض به حضور ماموران گارد رژیم شاه در صحن دانشگاه، آنها را به مسخره میگیرند و همین بهانه کافی بود تا وارد کلاس درس شوند و با ایجاد جو رعب و وحشت، محیط را برای بهرهبرداری و گرفتن زهر چشم دانشجویان آماده سازند. ماموران گارد با حمله به دانشجویان بیپناه سه تن از آنان را به شهادت میرسانند. روایت شانزدهم آذر 1332، با بیان یکی از شاهدان ماجرا، آن قدر تکان دهنده است که هر دلی را آکنده از تأثر و افسوس میکند که در اینجا تعدادی از این اسناد را مرور میکنیم.
** نحوه شهادت سه دانشجوی دانشگاه تهران به روایت اسناد
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سه روایت از شهید مصطفی چمران، مهدی بازرگان و عابدی معاون وقت دانشکده فنی درباره وقایع 16 آذر 1332 منتشر کرده است. نحوه شهادت سه دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بر اساس خاطرات «یک پزشک عوضی» نوشته غلامرضا شریعترضوی و گزارش پزشکی قانونی نیز منتشر شد و گزارشی نیز در روزنامه اطلاعات 17 آذر 1332 ترسیم شد که بسیار دقیق است؛ هرچند شاید تفاوتهایی با اصل ماجرا داشته باشد.
بر اساس این روایت: «وسط زنگ دوم حدود ساعت ده صبح، زنگ نابهنگام دانشکده بلند شد و ما هم مثل همه همکلاسیها بیرون ریختیم و باخبر شدیم که در کلاس دوم راه و ساختمان در حالی که مهندس شمس ملکآرا مشغول تدریس بودهاند ناگهان در کلاس باز میشود و دو سرباز مسلح و افسر فرماندهشان وارد کلاس میشوند و به طرف پنجره کلاس میروند و دو دانشجو را که در کنار پنجره نشسته بودند نشان داده و به فرماندهشان میگویند دو نفری که برای ما شکلک درآورده و ما را مسخره کردهاند همین دو نفر بودند.
فرمانده دستور دستگیری آنها را میدهد. [...] دانشجویان را کشانکشان به خارج از کلاس میبرند و مهندس شمس جریان را به گوش رییس دانشکده میرساند که ایشان هم دستورزدن زنگ دانشکده را به عنوان اعتراض به این عمل میدهد که یکی از دانشجویان کلاس روی میز میرود و با دادن شعار مرگ بر حکومت نظامی فریاد میزند: «در خفقان حاکم بر دانشگاه و در زیر چکمه های سربازان مسلح که نمیتوان درس خواند».
کتابهایش را به اطراف پرت کرده به طرف در کلاس میرود و سایر دانشجویان همزمان با خوردن زنگ، کلاس را ترک کرده در کریدور مرکزی دانشکده شروع به تظاهرات کرده با دادن شعارهای مرگ بر حکومت نظامی، مرگ بر شاه، مرگ بر زاهدی دیکتاتور و درود بر مصدق، آزادی دوستان دستگیرشدهشان را میخواستند. محوطه دانشکده هم که پر از سربازان تفنگ به دست بود، فرمانده نظامیان با بلندگو به دانشجویان معترض دستور خروج از دانشکده را داد، ولی دانشجویان به دستور او اعتنایی نکرده شعار مرگ بر شاه، مرگ بر شاه را ادامه دادند.
فرمانده با بلندگو دانشجویان را تهدید به تیراندازی کرد، ولی کسی باور نمیکرد که در دانشگاه بر روی دانشجویان آن هم در محوطه و سالن دانشکده و در محیط سربسته، تیراندازی کنند. ولی گویا فرمانده قبلاً دستور تیراندازی داشت و ناگاه صدای شلیک گلولهها با فریادهای مرگ بر شاه.
دانشجویان در اثر حمله ناگهانی سربازان به هم خورد و آنها که سالم بودند کمک کردند که رفقای مجروح و تیرخورده خود را که قادر به حرکت بودند از صحنه خارج کنند که به چنگ سربازان نیفتد و چند تن از دانشجویان هم با سربازان درگیر شده و یا نقش بر زمین شدند. و آذر(مهدی شریعت رضوی) یکی از چند نفری بود که پس از اصابت تیر به سینه و شانهاش با سربازی درگیر شد که او هم با نیزه، ران راست پای آذر را شکافت و آذر سرنگون شد و با وجود خونریزی شدید، فریاد مرگ بر شاه او آهسته، ولی خاموش نشد.
در کف سالن خون مجروحان با آب رادیاتورهای سوراخشده در اثر تیراندازی مخلوط شد و به طرف پلههای زیرزمین راه افتاده و منظره وحشتناکی به وجود آمده بود. ما با بقیه دوستان که زنده بودیم فرار کردیم».
** خبر روزنامه اطلاعات
روزنامه اطلاعات در صفحه 8 روز دوشنبه 16 آذر 1332 در خبری از این رویداد با تیتر «امروز از طرف چند تن از دانشجویان دانشگاه تظاهراتی صورت گرفت» نوشت: «مقارن ساعت 10 و ربع بامداد امروز از طرف عدهای از دانشجویان تظاهراتی در دانشگاه علوم صورت گرفت که بلافاصله مأموران فرمانداری نظامی متظاهرین را متفرق ساختند و سیزده نفر از دانشجویان را دستگیر کردند. پس از آن در حوالی دانشکده فنی نیز از طرف چند تن از دانشجویان منتسب به احزاب چپ تظاهراتی انجام شد و چون تظاهرکنندگان با اخطارهای مأموران انتظامی متفرق نشدند و در برابر مأموران مقاومت میکردند بر اثر تیراندازی مأموران 3 نفر مجروح شدند و هفده نفر هم دستگیر گردیدند. گلوله به سینه و ران مجروحشدگان اصابت کرده و جمعاً 30 نفر در دانشگاه دستگیر شدهاند. پس از تظاهرات مزبور وضع دانشگاه آرام گردید و مأموران انتظامی بر اوضاع آنجا مسلط شدند... یک مقام مسئول فرمانداری نظامی تهران درباره تظاهرات امروز...اظهار داشت: امروز عدهای از عناصر اخلالگر که منتسب به حزب منحله توده بودند به دانشگاه رفته و عدهای از دانشجویان را مجبور به تظاهرات نمودند و در حال دسته جمعی به مأموران فرمانداری نظامی محافظ دانشگاه که مسلط بر اوضاع بودند حمله کرده، قصد ربودن اسلحه آنها را داشتند و مأموران نیز اقدام به تیراندازی نمودند. مجروحین به بیمارستان شماره دو ارتش اعزام و در آنجا بستری شدهاند...
دو نفر از مجروحین حادثه امروز دانشگاه آقایان مصطفی بزرگنیا و [آذر] شریعترضوی در اثر اصابت گلوله به ناحیه ریه و سینه و خونریزی شدید فوت کردهاند....آقای احمد قندچی [این دانشجو نیز کشته شد] یکی دیگر از مجروحین که اینک در بیمارستان بستری میباشد، حالش خطرناک است و بهطوری که پزشکان معالج اظهار میدارند امید بهبودی وی نیز کم است».
** دکتر چمران: به سربازان دستور داده بودند دانشجویان را 'شقه' کنند
دکتر مصطفی چمران، که از شاهدان واقعه 16 آذر 32 است میگوید: از روز 14 آذر 1332 تظاهراتی که در گوشه و کنار به وقوع میپیوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عدهای دستگیر شدند. روز 15 آذر مجدداً تظاهرات بیسابقهای در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکدههای پزشکی، حقوق و علوم، داندنپزشکی، تظاهرات موضعی بود و جلوی هر دانشکده مستقلا انجام میگرفت و سرانجام با یورش سربازان خاتمه مییافت و عدهای دستگیر شدند.
کمی قبل، در تاریخ 24 آبان اعلام شده بود که نیکسون معاون رئیسجمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران میآید. نیکسون به ایران میآمد تا نتایج 'پیروزی سیاسی امیدبخشی که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است' را بیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، ضمن دمونستراسیون عظیمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند.
روز 15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور میرسد که «باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبندهای نجبند...» این بود که به خاطر انتقام از دانشجویان و بهانه تظاهرات بر علیه تجدید رابطه با انگلستان و برای جلوگیری از تظاهرات در مقابل نیکسون جنایت بزرگ هیأت حاکمه ایران در صبح روز دوشنبه شانزده آذرماه 1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پیوست.
صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوقالعاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثهای را پیشبینی میکردند. نقشه پلید هیات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامکان سعی میکردند که به هیچ وجه بهانهای به دست بهانهجویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمایی عدهای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانهای به دست آنان نیامد به داخل دانشکدهها هجوم آوردند. از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده زیادی را دستگیر کردند. بین دستگیرشدگان چند استاد نیز دیده میشد که به جای دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کامیون کشیده شدند.
حدود ساعت 10 صبح موقعی که دانشجویان در کلاسها بودند، چندین نفر از سربازان دسته 'جانباز' به معیت عده زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشهبرداری تدریس میکرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می رسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمیکرد. در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شده به دانشجویان گفت: «بسیار مواظب باشید. چون سربازان میخواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلامیه یا روزنامهای دارید از خود دور کنید».
وخامت اوضاع به حد اعلا رسیده بود. شلوغی بیرون کلاس و صدای شدید چکمههای سربازان از نزدیک شدن حادثهای حکایت میکرد تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز 'جانباز' با مسلسل سبک وارد کلاس شدند. یکی از آنها لوله مسلسل را به طرف شاگردان عقب کلاس گرفته آماده تیراندازی شد و دیگری به همین نحو مأمور قسمت جلوی کلاس گردید...
رئیس و معاون دانشکده فنی که با تمام کوشش و فداکاری خود قادر به جلوگیری از ورود سربازان نشده و ناظر این همه وحشیگری و هتک حرمت کلاس و استاد شده بودند، به ناچار اعلام اعتصاب کردند و گفتند تا هنگامی که دست نظامیان از دانشگاه کوتاه نشود، دانشکده فنی به اعتصاب خود ادامه خواهد داد. و چون احتمال وقوع حوادث وخیمتری میرفت، لذا برای حفظ جان دانشجویان دانشکده را تعطیل کردند و به آنها دستور دادند به خانههای خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند. دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم اولیای دانشکده محوطه دانشکده را ترک میکردند ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه آن سربازان به همراه عده زیادی سرباز عادی به دانشکده فنی حمله کردند.
اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم میدید و خود را کشته میدانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت؛ «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه».
هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین میافتادند به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند.
مصطفی بزرگنیا به ضرب سه گلوله از پای در آمد. شریعت رضوی که ابتدا هدف سرنیزه قرار گرفته به سختی مجروح شده بود، دوباره هدف گلوله قرار گرفت. ناصر قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود یکی از جانبازان 'دسته جانباز' با رگبار مسلسل سینه او را شکافت و او را شهید کرد».
شهید مصطفی چمران همچنین درباره حادثه 16 آذر مینویسد: «وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم میبینم، صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین میاندازد، سکوت موحش بعد از رگبار، بدنم را میلرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحین را در میان این سکوت دردناک میشنوم. دانشکده فنی خونآلود را در آن روز و روزهای بعد به رأیالعین میبینم. آن روز، ساکت ترین روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثه ای را نشان می داد، دانشجویان بیاندازه آرام و هوشیار بودند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلولهباران شد؟ و چه طور سه نفر از بهترین دوستان ما، بزرگنیا، قندچی و رضوی به شهادت رسیدند؟
دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاریان را کم و بیش مجبور به سکوت کرد، ولی دانشگاه همچنان خاری در چشم دستگاه میخلید و دست از مبارزه برنمیداشت و دستگاه همچون درنده خونخواری به کمین نشسته، دندان تیز کرده بود که از دانشجویان مبارز دانشگاه انتقام بگیرد؛ انتقامی که عبرت همگان گردد.
روز بعد، نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا، وعده هرگونه مساعدت و کمک نمود و به رئیس جمهور امریکا پیغام برد که آسوده بخوابد».
وقتی نیکسون برای دریافت دکترای افتخاری حقوق در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران حاضر شد، یکی از مطبوعات در سرمقاله خود با عنوان «سه قطره خون» این گونه نوشت: «آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما، سه نفر از بهترین جوانان این کشور، یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند».
** شهدای حمله به دانشگاه در 16 آذر ماه 1332
- مهدی شریعترضوی
مهدی شریعترضوی، معروف به آذر شریعترضوی، متولد مشهد 16 آذر 1311، یکی از سه دانشجویی بود که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 به شهادت رسید.
غلامرضا شریعترضوی برادر بزرگتر مهدی میگوید: «روز 16 آذر مثل همیشه هر 3 برادر راهی دانشگاه تهران شدیم. علیمحمد برادر بزرگم زبان فرانسه میخواند، من دانشجوی پزشکی بودم و مهدی به دانشکده فنی میرفت. حدود ساعت 10:30 خبر رسید که دانشکده فنی شلوغ شده و چند دانشجو هم به شهادت رسیدهاند. سراسیمه و مضطرب نخست به بیمارستان شماره 2 ارتش رفتیم و چون آنجا بین مجروحان نتوانستیم ردی از مهدی پیدا کنیم، به گورستان مسگرآباد رفتیم و آنجا متوجه شدیم مهدی درست در روز تولد 21 سالگیاش به شهادت رسیده است».
مهدی برادر پوران شریعترضوی، همسر علی شریعتی نیز بود. علی شریعتی، همسر پوران شریعترضوی در وصیتنامهاش درباره او گفتهاست: «اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همان جایی که بیست و دو سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند. این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته اند، نخواستند ـ همچون دیگران ـ کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می آید، بیاموزند، هر که را می رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمی روند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید»ند. این «سه قطره خون» که بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی میتوانستم این 'سه آذر اهورایی' را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم».
به گفته شریعتی، وی «قصه خروس بیمحل» را در کتاب «کویر» برای آذر شریعترضوی نوشته است.
یکی از بیمارستانهای شهر تهران نیز به اسم شریعت رضوی نامگذاری شدهاست.
در گزارش پزشک قانونی درباره نحوه مرگ شریعت رضوی چنین نوشته شده است: «شریعترضوی، دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سرنیزه فوت کرده است. سرنیزه استخوان ران راست وی را به کلی خرد کرده و شریانها را پاره نموده و در نتیجهی خونریزی زیاد مجروح درگذشته است. یک گلوله نیز به دست راست وی اصابت کرده که جلدی بوده و نمیتوانسته باعث مرگ باشد».
- مصطفی بزرگنیا
مصطفی بزرگنیا، یکی از سه دانشجویی بود که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 به شهادت رسید. وی متولد 1313 و عضو کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب توده ایران بود. وی هنگام شهادت 19 سال داشت و دانشجوی دانشکده فنی بود.
مصطفی علاقه زیادی به مستضعفان و محرومان جنوب شهر داشت. بیشتر کارهای سیاسی مصطفی از نظر خانوادهاش پنهان بود و چند دفعه در حین تظاهرات به وسیله کلانتری دستگیر و با دادن تعهد آزاد شد.
اداره پزشکی قانونی، علت فوت این دانشجوی دانشگاه را چنین تشخیص داده است: «مصطفی بزرگنیا، دانشجوی دانشکده فنی بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد شده و از زیر بغل چپ او خارج گردیده فوت کرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به کلی خرد شده و خونریزی زیاد باعث مرگ وی گردیده است. بر پشت شانه راست مقتول نیز اثر زخم سرنیزه دیده میشود که تا 15 سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود».
- احمد قندچی
احمد قندچی، متولد 1312، یکی از سه دانشجویی بود که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 کشته شد. وی از طرفداران جبهه ملی و در هنگام شهادت 20 سال بیشتر نداشت.
وی در زمان عضویت جبهه ملی با پخش اعلامیههای افشاگرانه مبارزه خود را آغاز کرد و برای عدم حضور نیکسون معاون وقت آیزنهاور در تهران فعالیت کرد تا با به راه انداختن یک تظاهرات مانع از ورود نیکسون شوند. وی دانشجویی مذهبی بود که در دانشگاه فعالیت سیاسی را دنبال میکرد و در مبارزات ملی کردن صنعت نفت حضوری فعال داشت. وی سال اول دانشگاه فنی بود که به شهادت رسید.
در گزارش پزشکی قانونی درباره مرگ وی چنین نوشته شده است: «مقتول دیگر، احمد قندچی نام دارد و به علت اصابت گلولهای که وارد شکم وی گردیده و احشا داخلی را پاره نموده، درگذشته است. دیروز و امروز اداره پزشکی قانونی با حضور نماینده دادسرای نظامی اجساد را معاینه کرد، ولی هنوز گزارش رسمی در این زمینه تهیه نگردیده است».
** تظاهرات اعتراضی به واقعه 16 آذر
از آن سال همواره دانشجویان تا زمان پیروزی انقلاب، بهمناسبت شهادت این سه دانشجو علیه استکبار جهانی و استبداد رژیم پهلوی تجمع و حرکت اعتراضی میکردند. مرکز اسناد انقلاب اسلامی سندی از اداره سوم ساواک را منتشر کرده که درباره ممانعت از برگزاری مراسم 16 آذر در سال 51 است. در این نامه آمده است: «درباره روز 16 آذر: روز مذکور مصادف با کشته شدن سه تن از دانشجویان دانشگاه تهران در سال 32 میباشد. همه ساله از طرف برخی از دانشجویان ناراحت در این روز فعالیتهای مضرهای صورت گرفته و اعلامیههایی در بزرگداشت آنان منتشر و شعارهایی نیز نوشته شده است. نظر به اینکه عناصر ماجراجو و ناراحت، خصوصاً دانشجویان مراکز عالی آموزش در این روز دست به فعالیتهایی مضره خواهند زد خواهشمند است دستور فرمایید ضمن مراقبتهای لازم از افراد مشکوک نسبت به شناسایی عناصر محرک و همچنین افرادی که در این زمینه فعالیت دارند، اقدامات لازم و همه جانبه معمول و نتایج حاصله را در این اسرع وقت به این اداره کل اعلام نمایند. 51/9/14»
16 آذر هرسال در تقویم ایران به یاد این سه دانشجوی شهید و سایر دانشجویانی که برای آزادی و استکبارستیزی جان خود را از دست دادند، گرامی داشته میشود.
9910/ 2027
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، رژیم پهلوی که توانسته بود با کمک آمریکا بر اریکه قدرت بازگردد، درصدد برآمد تا پایههای حکومت خود را تثبیت کند. به این منظور ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور امریکا در سال 1332، راهی ایران شد.
رهبری نهضت مقاومت، قصد رساندن صدای اعتراض مردم را به گوش جهانیان داشت و تلاش لندن و واشنگتن را که میخواست با مشروع جلوه دادن رژیم کودتا، امتیازات مورد نظر خود را در محیط آرام به دست آورد، خنثی کند. اجرای این برنامه به عهده کمیته هماهنگی دانشگاه تهران واگذار شده بود.
تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران، به عنوان اعتراض به ورود دنیس رایت، کاردار جدید سفارت انگلیس در ایران، از روز 14 آذر 1332، آغاز شد. دانشجویان دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشکی، فنی، پزشکی، داروسازی در دانشکدههای خود تظاهرات پرشوری علیه رژیم کودتا برپا کردند.
روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و ماموران انتظامی، در زدوخورد با دانشجویان، شماری را مجروح و گروهی را دستگیر و زندانی کردند. صبح روز 16 آذر 1332، گارد رژیم پهلوی برای اولین بار وارد صحن دانشگاه شد. در یکی از کلاسهای درس دانشکده فنی، چند تن از دانشجویان در اعتراض به حضور ماموران گارد رژیم شاه در صحن دانشگاه، آنها را به مسخره میگیرند و همین بهانه کافی بود تا وارد کلاس درس شوند و با ایجاد جو رعب و وحشت، محیط را برای بهرهبرداری و گرفتن زهر چشم دانشجویان آماده سازند. ماموران گارد با حمله به دانشجویان بیپناه سه تن از آنان را به شهادت میرسانند. روایت شانزدهم آذر 1332، با بیان یکی از شاهدان ماجرا، آن قدر تکان دهنده است که هر دلی را آکنده از تأثر و افسوس میکند که در اینجا تعدادی از این اسناد را مرور میکنیم.
** نحوه شهادت سه دانشجوی دانشگاه تهران به روایت اسناد
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سه روایت از شهید مصطفی چمران، مهدی بازرگان و عابدی معاون وقت دانشکده فنی درباره وقایع 16 آذر 1332 منتشر کرده است. نحوه شهادت سه دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران بر اساس خاطرات «یک پزشک عوضی» نوشته غلامرضا شریعترضوی و گزارش پزشکی قانونی نیز منتشر شد و گزارشی نیز در روزنامه اطلاعات 17 آذر 1332 ترسیم شد که بسیار دقیق است؛ هرچند شاید تفاوتهایی با اصل ماجرا داشته باشد.
بر اساس این روایت: «وسط زنگ دوم حدود ساعت ده صبح، زنگ نابهنگام دانشکده بلند شد و ما هم مثل همه همکلاسیها بیرون ریختیم و باخبر شدیم که در کلاس دوم راه و ساختمان در حالی که مهندس شمس ملکآرا مشغول تدریس بودهاند ناگهان در کلاس باز میشود و دو سرباز مسلح و افسر فرماندهشان وارد کلاس میشوند و به طرف پنجره کلاس میروند و دو دانشجو را که در کنار پنجره نشسته بودند نشان داده و به فرماندهشان میگویند دو نفری که برای ما شکلک درآورده و ما را مسخره کردهاند همین دو نفر بودند.
فرمانده دستور دستگیری آنها را میدهد. [...] دانشجویان را کشانکشان به خارج از کلاس میبرند و مهندس شمس جریان را به گوش رییس دانشکده میرساند که ایشان هم دستورزدن زنگ دانشکده را به عنوان اعتراض به این عمل میدهد که یکی از دانشجویان کلاس روی میز میرود و با دادن شعار مرگ بر حکومت نظامی فریاد میزند: «در خفقان حاکم بر دانشگاه و در زیر چکمه های سربازان مسلح که نمیتوان درس خواند».
کتابهایش را به اطراف پرت کرده به طرف در کلاس میرود و سایر دانشجویان همزمان با خوردن زنگ، کلاس را ترک کرده در کریدور مرکزی دانشکده شروع به تظاهرات کرده با دادن شعارهای مرگ بر حکومت نظامی، مرگ بر شاه، مرگ بر زاهدی دیکتاتور و درود بر مصدق، آزادی دوستان دستگیرشدهشان را میخواستند. محوطه دانشکده هم که پر از سربازان تفنگ به دست بود، فرمانده نظامیان با بلندگو به دانشجویان معترض دستور خروج از دانشکده را داد، ولی دانشجویان به دستور او اعتنایی نکرده شعار مرگ بر شاه، مرگ بر شاه را ادامه دادند.
فرمانده با بلندگو دانشجویان را تهدید به تیراندازی کرد، ولی کسی باور نمیکرد که در دانشگاه بر روی دانشجویان آن هم در محوطه و سالن دانشکده و در محیط سربسته، تیراندازی کنند. ولی گویا فرمانده قبلاً دستور تیراندازی داشت و ناگاه صدای شلیک گلولهها با فریادهای مرگ بر شاه.
دانشجویان در اثر حمله ناگهانی سربازان به هم خورد و آنها که سالم بودند کمک کردند که رفقای مجروح و تیرخورده خود را که قادر به حرکت بودند از صحنه خارج کنند که به چنگ سربازان نیفتد و چند تن از دانشجویان هم با سربازان درگیر شده و یا نقش بر زمین شدند. و آذر(مهدی شریعت رضوی) یکی از چند نفری بود که پس از اصابت تیر به سینه و شانهاش با سربازی درگیر شد که او هم با نیزه، ران راست پای آذر را شکافت و آذر سرنگون شد و با وجود خونریزی شدید، فریاد مرگ بر شاه او آهسته، ولی خاموش نشد.
در کف سالن خون مجروحان با آب رادیاتورهای سوراخشده در اثر تیراندازی مخلوط شد و به طرف پلههای زیرزمین راه افتاده و منظره وحشتناکی به وجود آمده بود. ما با بقیه دوستان که زنده بودیم فرار کردیم».
** خبر روزنامه اطلاعات
روزنامه اطلاعات در صفحه 8 روز دوشنبه 16 آذر 1332 در خبری از این رویداد با تیتر «امروز از طرف چند تن از دانشجویان دانشگاه تظاهراتی صورت گرفت» نوشت: «مقارن ساعت 10 و ربع بامداد امروز از طرف عدهای از دانشجویان تظاهراتی در دانشگاه علوم صورت گرفت که بلافاصله مأموران فرمانداری نظامی متظاهرین را متفرق ساختند و سیزده نفر از دانشجویان را دستگیر کردند. پس از آن در حوالی دانشکده فنی نیز از طرف چند تن از دانشجویان منتسب به احزاب چپ تظاهراتی انجام شد و چون تظاهرکنندگان با اخطارهای مأموران انتظامی متفرق نشدند و در برابر مأموران مقاومت میکردند بر اثر تیراندازی مأموران 3 نفر مجروح شدند و هفده نفر هم دستگیر گردیدند. گلوله به سینه و ران مجروحشدگان اصابت کرده و جمعاً 30 نفر در دانشگاه دستگیر شدهاند. پس از تظاهرات مزبور وضع دانشگاه آرام گردید و مأموران انتظامی بر اوضاع آنجا مسلط شدند... یک مقام مسئول فرمانداری نظامی تهران درباره تظاهرات امروز...اظهار داشت: امروز عدهای از عناصر اخلالگر که منتسب به حزب منحله توده بودند به دانشگاه رفته و عدهای از دانشجویان را مجبور به تظاهرات نمودند و در حال دسته جمعی به مأموران فرمانداری نظامی محافظ دانشگاه که مسلط بر اوضاع بودند حمله کرده، قصد ربودن اسلحه آنها را داشتند و مأموران نیز اقدام به تیراندازی نمودند. مجروحین به بیمارستان شماره دو ارتش اعزام و در آنجا بستری شدهاند...
دو نفر از مجروحین حادثه امروز دانشگاه آقایان مصطفی بزرگنیا و [آذر] شریعترضوی در اثر اصابت گلوله به ناحیه ریه و سینه و خونریزی شدید فوت کردهاند....آقای احمد قندچی [این دانشجو نیز کشته شد] یکی دیگر از مجروحین که اینک در بیمارستان بستری میباشد، حالش خطرناک است و بهطوری که پزشکان معالج اظهار میدارند امید بهبودی وی نیز کم است».
** دکتر چمران: به سربازان دستور داده بودند دانشجویان را 'شقه' کنند
دکتر مصطفی چمران، که از شاهدان واقعه 16 آذر 32 است میگوید: از روز 14 آذر 1332 تظاهراتی که در گوشه و کنار به وقوع میپیوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عدهای دستگیر شدند. روز 15 آذر مجدداً تظاهرات بیسابقهای در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکدههای پزشکی، حقوق و علوم، داندنپزشکی، تظاهرات موضعی بود و جلوی هر دانشکده مستقلا انجام میگرفت و سرانجام با یورش سربازان خاتمه مییافت و عدهای دستگیر شدند.
کمی قبل، در تاریخ 24 آبان اعلام شده بود که نیکسون معاون رئیسجمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران میآید. نیکسون به ایران میآمد تا نتایج 'پیروزی سیاسی امیدبخشی که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است' را بیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، ضمن دمونستراسیون عظیمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند.
روز 15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور میرسد که «باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبندهای نجبند...» این بود که به خاطر انتقام از دانشجویان و بهانه تظاهرات بر علیه تجدید رابطه با انگلستان و برای جلوگیری از تظاهرات در مقابل نیکسون جنایت بزرگ هیأت حاکمه ایران در صبح روز دوشنبه شانزده آذرماه 1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پیوست.
صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوقالعاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثهای را پیشبینی میکردند. نقشه پلید هیات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامکان سعی میکردند که به هیچ وجه بهانهای به دست بهانهجویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمایی عدهای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانهای به دست آنان نیامد به داخل دانشکدهها هجوم آوردند. از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده زیادی را دستگیر کردند. بین دستگیرشدگان چند استاد نیز دیده میشد که به جای دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کامیون کشیده شدند.
حدود ساعت 10 صبح موقعی که دانشجویان در کلاسها بودند، چندین نفر از سربازان دسته 'جانباز' به معیت عده زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشهبرداری تدریس میکرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می رسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمیکرد. در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شده به دانشجویان گفت: «بسیار مواظب باشید. چون سربازان میخواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلامیه یا روزنامهای دارید از خود دور کنید».
وخامت اوضاع به حد اعلا رسیده بود. شلوغی بیرون کلاس و صدای شدید چکمههای سربازان از نزدیک شدن حادثهای حکایت میکرد تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز 'جانباز' با مسلسل سبک وارد کلاس شدند. یکی از آنها لوله مسلسل را به طرف شاگردان عقب کلاس گرفته آماده تیراندازی شد و دیگری به همین نحو مأمور قسمت جلوی کلاس گردید...
رئیس و معاون دانشکده فنی که با تمام کوشش و فداکاری خود قادر به جلوگیری از ورود سربازان نشده و ناظر این همه وحشیگری و هتک حرمت کلاس و استاد شده بودند، به ناچار اعلام اعتصاب کردند و گفتند تا هنگامی که دست نظامیان از دانشگاه کوتاه نشود، دانشکده فنی به اعتصاب خود ادامه خواهد داد. و چون احتمال وقوع حوادث وخیمتری میرفت، لذا برای حفظ جان دانشجویان دانشکده را تعطیل کردند و به آنها دستور دادند به خانههای خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند. دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم اولیای دانشکده محوطه دانشکده را ترک میکردند ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه آن سربازان به همراه عده زیادی سرباز عادی به دانشکده فنی حمله کردند.
اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم میدید و خود را کشته میدانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت؛ «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه».
هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین میافتادند به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمتهای جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پلهها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند.
مصطفی بزرگنیا به ضرب سه گلوله از پای در آمد. شریعت رضوی که ابتدا هدف سرنیزه قرار گرفته به سختی مجروح شده بود، دوباره هدف گلوله قرار گرفت. ناصر قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود یکی از جانبازان 'دسته جانباز' با رگبار مسلسل سینه او را شکافت و او را شهید کرد».
شهید مصطفی چمران همچنین درباره حادثه 16 آذر مینویسد: «وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم میبینم، صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین میاندازد، سکوت موحش بعد از رگبار، بدنم را میلرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحین را در میان این سکوت دردناک میشنوم. دانشکده فنی خونآلود را در آن روز و روزهای بعد به رأیالعین میبینم. آن روز، ساکت ترین روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثه ای را نشان می داد، دانشجویان بیاندازه آرام و هوشیار بودند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلولهباران شد؟ و چه طور سه نفر از بهترین دوستان ما، بزرگنیا، قندچی و رضوی به شهادت رسیدند؟
دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاریان را کم و بیش مجبور به سکوت کرد، ولی دانشگاه همچنان خاری در چشم دستگاه میخلید و دست از مبارزه برنمیداشت و دستگاه همچون درنده خونخواری به کمین نشسته، دندان تیز کرده بود که از دانشجویان مبارز دانشگاه انتقام بگیرد؛ انتقامی که عبرت همگان گردد.
روز بعد، نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا، وعده هرگونه مساعدت و کمک نمود و به رئیس جمهور امریکا پیغام برد که آسوده بخوابد».
وقتی نیکسون برای دریافت دکترای افتخاری حقوق در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران حاضر شد، یکی از مطبوعات در سرمقاله خود با عنوان «سه قطره خون» این گونه نوشت: «آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما، سه نفر از بهترین جوانان این کشور، یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند».
** شهدای حمله به دانشگاه در 16 آذر ماه 1332
- مهدی شریعترضوی
مهدی شریعترضوی، معروف به آذر شریعترضوی، متولد مشهد 16 آذر 1311، یکی از سه دانشجویی بود که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 به شهادت رسید.
غلامرضا شریعترضوی برادر بزرگتر مهدی میگوید: «روز 16 آذر مثل همیشه هر 3 برادر راهی دانشگاه تهران شدیم. علیمحمد برادر بزرگم زبان فرانسه میخواند، من دانشجوی پزشکی بودم و مهدی به دانشکده فنی میرفت. حدود ساعت 10:30 خبر رسید که دانشکده فنی شلوغ شده و چند دانشجو هم به شهادت رسیدهاند. سراسیمه و مضطرب نخست به بیمارستان شماره 2 ارتش رفتیم و چون آنجا بین مجروحان نتوانستیم ردی از مهدی پیدا کنیم، به گورستان مسگرآباد رفتیم و آنجا متوجه شدیم مهدی درست در روز تولد 21 سالگیاش به شهادت رسیده است».
مهدی برادر پوران شریعترضوی، همسر علی شریعتی نیز بود. علی شریعتی، همسر پوران شریعترضوی در وصیتنامهاش درباره او گفتهاست: «اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همان جایی که بیست و دو سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند. این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته اند، نخواستند ـ همچون دیگران ـ کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می آید، بیاموزند، هر که را می رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمی روند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید»ند. این «سه قطره خون» که بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی میتوانستم این 'سه آذر اهورایی' را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم».
به گفته شریعتی، وی «قصه خروس بیمحل» را در کتاب «کویر» برای آذر شریعترضوی نوشته است.
یکی از بیمارستانهای شهر تهران نیز به اسم شریعت رضوی نامگذاری شدهاست.
در گزارش پزشک قانونی درباره نحوه مرگ شریعت رضوی چنین نوشته شده است: «شریعترضوی، دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سرنیزه فوت کرده است. سرنیزه استخوان ران راست وی را به کلی خرد کرده و شریانها را پاره نموده و در نتیجهی خونریزی زیاد مجروح درگذشته است. یک گلوله نیز به دست راست وی اصابت کرده که جلدی بوده و نمیتوانسته باعث مرگ باشد».
- مصطفی بزرگنیا
مصطفی بزرگنیا، یکی از سه دانشجویی بود که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 به شهادت رسید. وی متولد 1313 و عضو کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب توده ایران بود. وی هنگام شهادت 19 سال داشت و دانشجوی دانشکده فنی بود.
مصطفی علاقه زیادی به مستضعفان و محرومان جنوب شهر داشت. بیشتر کارهای سیاسی مصطفی از نظر خانوادهاش پنهان بود و چند دفعه در حین تظاهرات به وسیله کلانتری دستگیر و با دادن تعهد آزاد شد.
اداره پزشکی قانونی، علت فوت این دانشجوی دانشگاه را چنین تشخیص داده است: «مصطفی بزرگنیا، دانشجوی دانشکده فنی بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد شده و از زیر بغل چپ او خارج گردیده فوت کرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به کلی خرد شده و خونریزی زیاد باعث مرگ وی گردیده است. بر پشت شانه راست مقتول نیز اثر زخم سرنیزه دیده میشود که تا 15 سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود».
- احمد قندچی
احمد قندچی، متولد 1312، یکی از سه دانشجویی بود که در حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه تهران در 16 آذر 1332 کشته شد. وی از طرفداران جبهه ملی و در هنگام شهادت 20 سال بیشتر نداشت.
وی در زمان عضویت جبهه ملی با پخش اعلامیههای افشاگرانه مبارزه خود را آغاز کرد و برای عدم حضور نیکسون معاون وقت آیزنهاور در تهران فعالیت کرد تا با به راه انداختن یک تظاهرات مانع از ورود نیکسون شوند. وی دانشجویی مذهبی بود که در دانشگاه فعالیت سیاسی را دنبال میکرد و در مبارزات ملی کردن صنعت نفت حضوری فعال داشت. وی سال اول دانشگاه فنی بود که به شهادت رسید.
در گزارش پزشکی قانونی درباره مرگ وی چنین نوشته شده است: «مقتول دیگر، احمد قندچی نام دارد و به علت اصابت گلولهای که وارد شکم وی گردیده و احشا داخلی را پاره نموده، درگذشته است. دیروز و امروز اداره پزشکی قانونی با حضور نماینده دادسرای نظامی اجساد را معاینه کرد، ولی هنوز گزارش رسمی در این زمینه تهیه نگردیده است».
** تظاهرات اعتراضی به واقعه 16 آذر
از آن سال همواره دانشجویان تا زمان پیروزی انقلاب، بهمناسبت شهادت این سه دانشجو علیه استکبار جهانی و استبداد رژیم پهلوی تجمع و حرکت اعتراضی میکردند. مرکز اسناد انقلاب اسلامی سندی از اداره سوم ساواک را منتشر کرده که درباره ممانعت از برگزاری مراسم 16 آذر در سال 51 است. در این نامه آمده است: «درباره روز 16 آذر: روز مذکور مصادف با کشته شدن سه تن از دانشجویان دانشگاه تهران در سال 32 میباشد. همه ساله از طرف برخی از دانشجویان ناراحت در این روز فعالیتهای مضرهای صورت گرفته و اعلامیههایی در بزرگداشت آنان منتشر و شعارهایی نیز نوشته شده است. نظر به اینکه عناصر ماجراجو و ناراحت، خصوصاً دانشجویان مراکز عالی آموزش در این روز دست به فعالیتهایی مضره خواهند زد خواهشمند است دستور فرمایید ضمن مراقبتهای لازم از افراد مشکوک نسبت به شناسایی عناصر محرک و همچنین افرادی که در این زمینه فعالیت دارند، اقدامات لازم و همه جانبه معمول و نتایج حاصله را در این اسرع وقت به این اداره کل اعلام نمایند. 51/9/14»
16 آذر هرسال در تقویم ایران به یاد این سه دانشجوی شهید و سایر دانشجویانی که برای آزادی و استکبارستیزی جان خود را از دست دادند، گرامی داشته میشود.
9910/ 2027
کپی شد