گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

فائزه هاشمی: همه شهروندان باید بتوانند سوار قطار انقلاب شوند

متاسفانه ما بسیاری از مسائل را تبدیل به خط قرمز و تابو کرده ایم. وقتی بحث آزاد شد، حرفهای خوبی از آن در می آید. باید حرف زده شود و بر اساس اظهارنظرهای تخصصی، تصمیم گیری شود.

پایگاه خبری جماران، سعید گیتی آرا: در ماههای اخیر، اتفاقات مختلفی در جامعه به وقوع پیوسته که تحلیل آنها خصوصا با توجه به توالی زمانی، دشوار و پیچیده است.

در همین زمینه خبرنگار جماران، موضوعاتی نظیر اعتراضات دی ماه، دراویش گنابادی، گفت و گوی ملی، اصل 59 قانون اساسی و اخراج اساتید از دانشگاه آزاد را با دکتر فائزه هاشمی رفسنجانی«دختر آیت الله هاشمی و استاد دانشگاه»مطرح کرده و نظر وی را درباره این موضوعات جویا شده است.

مشروح این گفت و گوی جماران با فائزه هاشمی در ادامه می آید:

موضع مسئولین را در قبال اعتراضات دی ماه چگونه ارزیابی می کنید؟

مواضع مسئولین راجع به اعتراضات، یکسان بود و همگی این اعتراض ها را با کمی بالا و پایین، حق مردم دانستند.اما نحوه برخورد با اعتراضات، در تعارض با این نظر بود. اگر اعتراض حق مردم است،  چرا باید با آنها برخورد شود؟ چرا بایستی نزدیک به 4000 دستگیری داشته باشیم؟ چرا باید برای نزدیک به همه این ها پرونده تشکیل شود و سرانجام با قرار وثیقه و قید کفالت و...آزاد شوند؟ طبق اصل 27 قانون اساسی، مردم می توانند راهپیمایی و تجمع داشته باشند و این موضوع نیاز به هیچ گونه مجوزی هم ندارد.

 

معمولاً مردم آغازگر خشونت در اعتراضات نیستند/ انتظار زدن چنین حرف هایی از سوی آقای روحانی نمی رفت

وظیفه نیروی انتظامی این است که از اعتراضات محافظت کرده و مانع به خشونت کشیده شدن آن شود.  مردم باید بتوانند در چارچوبی محافظت شده به اعتراضات خود ادامه دهند و اگر اعتراض حق مردم است نباید شاهد بازداشت معترضین در خیابان ها باشیم. بلکه باید امنیت آنها را برای ابراز نارضایتی خود از طریق شیوه های مسالمت آمیز تامین کنیم.

در موضوع خشونت ورزی نیز باید معلوم شود که چه میزان از خشونت ها را مردم معترض انجام دادند و چه میزان از آن توسط نفوذی هایی که در این وقایع حضور داشتند، انجام شده است. متاسفانه برخی عوامل با لباس هایی شبیه مردم، دست به خشونت می زنند و در این میان ممکن است برخی از مردم عادی نیز از آنها تبعیت کنند. اما معمولاً مردم آغازگر خشونت در اعتراضات نیستند. انتظار زدن چنین حرف هایی از سوی آقای روحانی نمی رفت. اگر اعتراض حق مردم بود، توقع این میزان بازداشت و پرونده سازی برای معترضین و پس از آن آزادی با وثیقه و رفت و آمد در محاکم قضایی برای آنها نبود.

در کشورهای دیگر وقتی اعتراضات به خشونت کشیده می شوند، بازداشت و برخورد صورت می گیرد. اما معترضان بلافاصله پس از پایان تجمعات آزاد می شوند. نه اینکه دارای سوءسابقه شوند و این سابقه در آینده همانند شمشیری روی سرشان قرار گیرد و مشکلاتی را برایشان فراهم کند. افکار عمومی انتظار داشت که از خانواده های آسیب دیدگان وقایع اخیر دلجویی شود، نه اینکه از آنها خواسته شود تا موضوع درگذشت اعضای خانواده خود را پیگیری نکنند. این اقدامات، شعار «اعتراض حق مردم است» را زیر سوال می برد. طبیعی بود که چنین اعتراضاتی با این گستره جغرافیایی در کشور شکل بگیرد.اما نحوه مواجهه با آن شتاب زده و غیرمنطقی بود.

احساس تبعیض و بی عدالتی در جامعه، مشکلات اقتصادی و سایر مسائل مردم را به خیابان ها کشاند

بعد از اعتراضات، نه تنها تلاشی در جهت تغییر رویکردها صورت نگرفت. بلکه همان روش هایی که مورد اعتراض بودند، تقویت شد. اگر اعتراض حق مردم است، باید پس از آنکه اعتراضات مردم را نسبت به نهادهای مختلف حاکمیتی دیدیم، به رفع اشکالات می پرداختیم. 

بدون شک، احساس تبعیض و بی عدالتی در جامعه، مشکلات اقتصادی، سیاست های منجر شده به نابسامانی ها و... معترضین را به خیابان ها کشاند. از این رو باید برای رفع نواقص و اشکالات در حوزه های مختلف برنامه ریزی شود و مردم نیز در جریان امور قرار گیرند.

فائزه هاشمی

نبودن آقای هاشمی در این ایام و خلاء آرامشی که ایشان به مردم می داد قضایا را تندتر کرد/ امروز جای خالی ایشان که مردم را امیدوار می کرد، به شدت احساس می شود

اگر آیت الله هاشمی در جریان اعتراضات دی ماه در قید حیات بودند، واکنش ایشان به این وقایع چگونه بود؟

رفتار آقای هاشمی، به ویژه پس از وقایع 88، جز ایستادن برای حقیقت و مهر و ملاطفت با معترضین و آسیب دیدگان نبود. من فکر می کنم نبودن آقای هاشمی در این ایام و خلاء آرامشی که ایشان به مردم می داد قضایا را تندتر کرد. امروز جای خالی ایشان که مردم را امیدوار می کرد، به شدت احساس می شود.

آقای هاشمی با وجود اینکه در جایگاه اجرایی قرار نداشت. اما وجودش توازن ایجاد کرده بود و اشخاص می دانستند که نمی توانند خودسرانه برخی کارها را انجام دهند و امور قدری قانونی تر و کنترل شده تر انجام می شد. اما نبودن ایشان سبب شده تا بخش هایی تندتر، گسترده تر و قلدرتر  به اقدامات و روش های غیرقانونی خود ادامه دهند. در سال 88 پس از افشای وقایع اسفناک در کهریزک و انتشار نامه آقای حمزه کرمی درباره شکنجه در بازجویی ها و سایر موارد مشابه، از این گونه رفتارها و شکنجه دادن جلوگیری شد.

اما امروز خبر می رسد که دوباره این خشونت ها از سر گرفته شده، به خصوص در مورد دخترانی که بازداشت شدند و گروه های جدید در زندان، یا خشونت ها و دستگیری های مشابه در ماجرای دراویش، حمله به تجمع زنان در روز جهانی زن امسال، دستگیری تعدادی از فعالان محیط زیستی و یا ممنوع الخروجی هایی که آخرین آن همسر آقای «کاووس سیدامامی» و بسیاری موارد دیگر است. 

آنچه مهم است حفظ اهداف انقلاب است، نه انقلابی گری

به نظر شما، نحوه مواجهه با برخی از شیوه های مدنی اعتراض و آنچه به عنوان حرکت های نمادین در جامعه خوانده می شود، باید چگونه باشد؟

متاسفانه تا به حال، کمتر شاهد عکس العملی به موقع و توام با عقلانیت در قبال یک مطالبه عمومی که با سیاست های نظام هم خوانی نداشته، فارغ از درست یا غلط بودن آن سیاست ها بوده ایم و همیشه بعد از بحرانی شدن اوضاع، تصمیم گیری می کنیم. وقتی یک تقاضا یا یک مطالبه دارای منطق است. توجه جدی به آن نیاز است و کارشناسان باید بدون تعصب و پیش داوری، آن را در ابعاد مختلف بررسی کنند. این ویژگی یک مدیریت پویا و توسعه یافته است. باید توجه کنیم که امروز چهار نسل از انقلاب گذشته است. آقای(امام) خمینی(س) نیز در بدو ورود به ایران در بهشت زهرا چنین گفت: «هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدر‌های ما، ولی ما هستند؟»

ما نمی توانیم در اجرای سیاست ها توسط نسل های جدید با اجبار عمل کنیم. متاسفانه امروز نه تنها وارد بازبینی و بررسی کارشناسی و بازبینی این مطالبات نمی شویم، بلکه چنان خط قرمزها را گسترش دادیم که حتی موضوعاتی که با «انقلاب» و  «اسلام» تعارض ندارند را آنقدر حاد می کنیم که کسی نتواند درباره شان حرفی بزند. 

آنچه مهم است حفظ اهداف انقلاب است. زیرا انقلابی گری به معنی «افراطی گری»، رادیکال بودن است که عقلانیت در آن از جایگاه کمی برخوردار است و جایگزینش هیجانات و تندروی هاست. به‌طور طبیعی بعد از هر انقلابی، رفتارهای عاقلانه باید جای رفتارهای انقلابی را بگیرد. هنر این نیست که ما انقلابی گری را حفظ کنیم، بلکه هنر حفظ اهداف انقلاب است. با توجه به نسل های مختلف باید از اهداف انقلاب پاسداری کرد و اهداف انقلاب نیز «استقلال، آزادی و حکومت اسلامی» بوده است.

در مورد آزادی آیا انقلاب به آن رسیده است؟

 نوعی از آزادی، آزادی بیان است. یعنی منتقدین بتوانند حرف بزنند. به طور حتم آزادی نباید منجر به بلبشو و هرج و مرج در کشور شود. اما به این بهانه نیز نباید آزادی بیان را محدود کرد. برای نمونه الان خود من کلی پرونده دارم. با عناوینی چون تبلیغ علیه نظام، توهین به این و آن و سیاه نمایی و...، حکم محکومیت نیز گرفته ام. این ها عناوینی هستند که با آنها آزادی را محدود می کنیم. بسیاری در حال حاضر با این عناوین در زندان هستند یا حکم دارند. مثلاً آزادی مذهب معنایش این است که پیروان همه مذاهب از «حقوق شهروندی» برابر برخوردار شوند. 

اما در حال حاضر این طور نیست. برای نمونه موضوع آقای «سپنتا نیکنام»، تخریب حسینیه ها یا جمخانه های دراویش، راه ندادن برخی افراد به دانشگاه ها و مشاغل دولتی و...همچنین وجود آئین نامه گزینشی در محورهای اعتقادی و سیاسی در تعارض کامل با این آزادی است. از لحاظ استقلال نیز، برخی گمان می کنند همین که ما با آمریکا قطع رابطه کردیم، به منزله استقلال است. ما در این زمینه هم کاملاً موفق نبودیم و در برخی مواقع برای آنکه بعضی کشورها را در کنار خود داشته باشیم، ناچار به امتیاز دادن به آنها شدیم. ما اگر با کشورهای دنیا رابطه ای منطقی توام با حفظ «منافع ملی» برقرار کنیم، به معنای توجه به اصل استقلال است. به طور حتم دعوا و دشمنی به معنای استقلال مبتنی بر منافع ملی نیست.

قانون، آیه قرآن نیست که نتوان با آن کاری کرد

متاسفانه برخی تصور می کنند که تغییر سیاست ها یعنی تضعیف نظام، اتفاقاً این نشانه قوت و پویایی یک نظام است که بتواند با توجه به شرایط زمانی و مکانی در سیاست هایش بازنگری داشته باشد. دین، قانون و جامعه اگر به روز نباشند، فشل و ناکارآمد می شوند و این از بدیهیات است. 

قانون باید آنقدر مقبولیت داشته باشد که به صورت گسترده زیر سوال نرود. لذا مقبولیت از ویژگی های قانون است. مجتهدین دینی هم وظیفه دارند، دین را با شرایط روز مطابقت داده و فتوا صادر کنند. قانون آیه قرآن نیست که نتوان با آن کاری کرد. 

به عنوان نمونه، قانون ممنوعیت ماهواره در سال های گذشته دیگر مقبولیتی ندارد. زیرا تقریباً همه مسئولین و بالای 70 درصد مردم دارای ماهواره هستند. بالاخره پس از گذشت 40 سال و با توجه به افکار عمومی و فضای کلی جامعه، نیاز است تا یک بازنگری کلان در سیاست های داخلی و خارجی، حتی در قانون اساسی داشته باشیم.

 برای اینکه این بازبینی واقعی باشد، لازم است به نحوی برنامه ریزی شود که مردم حضور و نظارت داشته باشند. اعتراضات 88 و دی ماه اخیر، نتیجه همین سیاست ها و مشکلات بود. باید متوجه باشیم که تحمل جامعه نیز حدی دارد.

فائزه هاشمی

موضوع «رادیواکتیو» در پرونده درگذشت آیت الله هاشمی، رد گم کنی بوده است

آیا نکته تازه ای درباره پرونده درگذشت آیت الله وجود دارد که بخواهید مطرح کنید؟

خیر، خبر و حرف جدیدی در این رابطه به ما اعلام نشده است. البته بعضی ها اعتقاد دارند که موضوع «رادیواکتیو» رد گم کنی بوده است. 

رئیس جمهور روز 22 بهمن، با اشاره با اصل 59 قانون اساسی موضوع رفراندوم را مطرح کردند؟ آیا این موضوع با چنین جدیتی در گذشته مطرح و دنبال شده است؟

رفراندوم حرف بسیار خوبی است و در قانون اساسی هم پیش بینی شده است. اما اگر قرار باشد رفراندومی انجام شود، باید تابو بودن برخی مسائل و خطوط قرمز تحمیلی و حکومتی برداشته شوند و اشخاص و احزاب جرأت حرف زدن پیدا کنند. اینکه ما رفراندوم را با محدودیت های پیشین برگزار کنیم و اظهارنظرها در نقد وضعیت موجود را به مثابه تبلیغ علیه نظام در نظر بگیریم، بی معناست.

رفراندوم زمانی معنا دارد که آزادی در ابراز عقیده باشد. با این شرایط، رفراندوم درست و مفید است. اما اگر قرار باشد با تابو در نظرگرفتن ها، خط قرمزها و برخوردکردن ها رفراندومی برگزار شود، معلوم نیست که چه نتیجه ای حاصل خواهد شد. مشابه انتخابات ما که نسبی، یعنی نه آزاد واقعی  و نه کاملاً غیر آزاد است. بدین معنا که شورای نگهبان با ردصلاحیت هایی که انجام می دهد، قادر است نتیجه و خروجی انتخابات را هر زمان که بخواهد تا حدودی مهندسی کند.

اگر  رفراندومی با این شکل برگزار شود، می تواند ابزاری برای رسیدن به منافع و مطالبات ملی باشد. مسئولین باید اجازه دهند تا نظر مردم و خواست آنها لحاظ شود؛ چرا که ممکن است اکثریت مردم خواستی داشته باشند که برخی دیگر با آن موافق نباشند. اینکه مردم چه چیزی می خواهند مهم و از پایه های دموکراسی است.

 موضوع گفت و گوی ملی بارها توسط چهره های اصلاح طلب مطرح شده؛ این موضوع در ماه‌های اخیر توسط برخی از اصولگرایان نیز مورد تاکید قرار گرفته است. به نظر شما این موضوع تا چه اندازه ممکن است؟

با شرایط بسته فعلی، چنین امکانی وجود ندارد. به این دلیل که اگر قرار باشد گفت و گوی ملی شکل بگیرد، باید همه نظرات در صداوسیما به عنوان «رسانه ملی» از حیث گستردگی به صورتی کاملاً آزاد مطرح شود. نه اینکه تنها یکسری آدم خاص را به تلویزیون بیاورند و مناظره ای مدیریت شده برگزار کنند. گفت و گوی ملی نیازمند شرایط آزاد است که اولاً افراد با نگرش های مخالف دعوت شوند و دوماً بتوانند با احساس امنیت و بدون نگرانی درباره موضوعات مختلف بحث کنند.

من معنای گفت و گوی ملی بدان شکلی که از سوی اصلاح طلبان و اصولگرایان مطرح می شود را متوجه نمی شوم. آیا منظور از این گفت و گو یکی و هم نظر شدن دو جریان است؟ بالاخره هر دو جریان نظر خود را دارند. ما باید به جای یکی شدن که محال است، شرایطی فراهم کنیم که دیگر خودی و غیرخودی نباشد و افراد از نظر آزادی یکسان باشند.

خودی و غیرخودی کردن این بلاها را بر سر ما آورده است که یک عده عمدتاً اصولگرا در زدن هر حرفی حتی خلاف واقع آزادند و اما دسته دوم برای رسیدن به حق خود و اجرای قانون دچار محدودیتند. با این سیاست تا به امروز دامنه خودی ها تنگ تر و اکثر افراد غیر خودی شدند. متاسفانه حتی بسیاری از اصلاح طلبان هم که در چارچوب نظام بودند، به دلیل انتقاد تبدیل به غیرخودی شدند. این در حالی است که جامعه نیاز به تکثر دارد.

پس گفت و گوی ملی بدین معنا که همه بتوانند حرف خود را بزنند، آزادی وجود داشته باشد، خط قرمزی نباشد و تابوهای تحمیلی برای حفظ قدرت از میان رفته باشند؛ همچنین همگان بتوانند بدون اینکه از آینده خود نگران باشند در صداوسیما اظهار نظر کنند، مفید و موثر خواهد بود.

یک انتقاد که به سخنرانی 22 بهمن آقای روحانی وجود دارد، این است که ایشان اشاره کرد: «اجازه دهید تمامی اشخاص اعم از اصلاح طلب، اعتدالگرا و اصولگرا که از قطار انقلاب پیاده شدند و اعتقاد به قانون اساسی دارند، مجدد سوار قطار انقلاب شوند.» این جمله آقای روحانی نیز خودی و غیر خودی دارد. برای اینکه همه شهروندان باید بتوانند سوار قطار انقلاب شوند. نباید برای این قضیه شرط بگذاریم، زیرا قانون اساسی می گوید: «اصل بر برائت است، مگر اینکه در دادگاهی صالحه خلاف آن ثابت شود».

بنابراین آقای روحانی نگاهش را محدود کرده است. همه ملت ایران باید بتوانند در تمامی شرایط حضور داشته باشند و از تمامی مزایا استفاده کنند. هر کس بر اساس توانمندی، صلاحیت و تلاشش باید بتواند بهره مند شود.

اینکه ما افراد را از لحاظ فکری تفتیش عقاید کنیم، خلاف قانون اساسی است. ما تنها معیاری را که باید برای افراد تعیین کنیم، رعایت اصول اخلاقی است. بدین معنا که دزد، فاسد و منحرف نباشند. متاسفانه اصلاح طلبان نیز دامنه خودی و غیرخودی دارند. تنها یک مقدار وسعت دامنه آنها کوچکتر از اصولگرایان است، در صورتی که همه باید به نحوی برابر از «حقوق شهروندی» برخوردار شوند. 

یکی از مسائلی که در هفته های اخیر مطرح شد، موضوع دراویش و چرایی برخورد با آنها بود. نظر شما در این باره چیست؟

جریانی در کشور، نگران این است که اشخاص یا جریانات فکری طرفدار پیدا کنند. دراویش جمعیتی چند میلیونی در کشور دارند و تنها بخشی از آنها دراویش گنابادی هستند. متاسفانه نتیجه برخورد با این گونه جریانات، افزایش میزان محبوبیت و هواداران آنها است. اما بازهم ما این روش اشتباه را ادامه می دهیم. به نظرم با نبودن بابا،  سمت و سوی کشور به سمتی می رود که انگار بناست یکسری مسائل بیشتر برهم بخورد. وگرنه اتفاق جدیدی نیفتاده بود و دراویش دهه ها و قرن هاست که بدون کمترین مشکلی زندگی می کنند و زاویه ای هم با نظام نداشتند. حتی هنگامی که حسینیه ها و جمخانه های آنها را  به آتش کشیدند هم عکس العملی نشان ندادند و با مظلومیت زندگی کردند.

من فکر می کنم دستی در کار است که ناراضی بتراشد. حتی تلاش می شود این موارد را به دولت بچسبانند و چنین القاء کنند که دولت کاری از دستش برنمی آید و مردم را از دولت آقای روحانی ناامید کنند. هرچه هست بی عقلی صرف است و نتیجه ای عکس در پی دارد. مسأله دراویش به نوعی تحریک این قشر بود. رفتند آنها را تحریک کنند تا داستان درست شود. نمی توان باور کرد که آن اتفاقات دلخراش کار دراویش بود. به نظر من یکسری عوامل دیگر این کارها را انجام دادند. همان‌طور که در تظاهرات های دی ماه و ماجرای عاشورا در سال 88 و قبل از آن کارناوال عاشورا در انتخابات سال 76، این عوامل نقش داشتند.

باید دید چه کسی از این جریانات سود برده است و در نهایت کدام جریان روی آن سوار شده است؟ از این منظر می توان فهمید که همیشه کار کدام گروه بوده است. متاسفانه اعامل برخی روش ها، فضای منفی را علیه ایران در حوزه بین المللی ایجاد و تشدید می کند. ما باید سعی کنیم عزت خود را در دنیا افزایش دهیم. مطمئناً اگر با مردم خود با عزت و احترام رفتار نکنیم، دنیا نیز به ما احترام نخواهد گذاشت.

فائزه هاشمی

اخراج اساتیدی که پاکسازی شدند و در هیچ جای دیگر استخدام نیستند، نشان داد که صداقتی در کلام مسئولین دانشگاه برای ذکر دلیل واقعی این پاکسازی وجود ندارد

در دانشگاه آزاد به عنوان یکی از با ارزش ترین میراث آیت الله هاشمی، اخباری مبنی بر اخراج تعدادی از اساتید دانشگاه، به گوش می رسد. به نظر شما این قبیل اقدامات با چه اهدافی صورت می گیرد؟

بله شنیده شده که نزدیک به 170 استاد را از این دانشگاه اخراج کردند. در رابطه با این مساله، رئیس دانشگاه آزاد اعلام کرد: «این اساتید در دو دانشگاه هیأت علمی بودند» بله، شاید برخی نظیر آقای زیباکلام این گونه بودند. اما برخی مانند آقای علیزاده طباطبایی تنها در دانشگاه آزاد بودند و در جای دیگر هیأت علمی نبودند. بلکه تنها به صورت پاره وقت در دانشگاه آزاد واحد «علوم و تحقیقات» تدریس می کردند.

هدف این است؛ افرادی که با تفکرات آنها همسو نیستند، خارج شوند تا آنها بتوانند جریان فکری نزدیک به خود را جایگزین کنند. این مسأله، مشابه استخدام  4000 نفر در متروی تهران یا شبیه استخدام هزاران نیروی مازادی است که در دوره احمدی نژاد به ادارات دولتی تزریق و تبدیل به بحرانی برای سیستم اداری کشور شدند.

اخراج اساتیدی که پاکسازی شدند و در هیچ جای دیگر استخدام نیستند، نشان داد که صداقتی در کلام مسئولین دانشگاه برای ذکر دلیل واقعی این پاکسازی وجود ندارد. این اقدام جز پاکسازی یک جریان فکری و جایگزین کردن جریان اصولگرا در دانشگاه آزاد نیست. آقای رهبر این سابقه را در دانشگاه تهران دارد و این موضوع مشابه 3000 بورسیه دوران آقای احمدی نژاد است. تفکر خودی و غیر خودی و ضایع کردن حقوق شهروندی در میان این جریان موجب شده تا بسیاری اقدامات خارج از چارچوب های منطقی انجام شوند. سابقه افراد اخراجی حداقل تا اینجا که مطرح شده، نشان می دهد که همه از گرایش فکری اصلاح طلبان هستند و این مسأله خود گواه یک «تصفیه سیاسی» و تنگ نظرانه است.

دانشگاه آزاد در دوره آیت الله هاشمی فراجناحی بود و آیت الله همواره بر این موضوع تاکید داشتند. آیا خطری این دانشگاه را از لحاظ جریانی شدن  تهدید می کند؟

واقعاً همین طور بود. بسیاری از روسای واحدهای دانشگاه آزاد از اصولگرایان بودند. همچنین برای انتخاب اساتید، ملاک اصولگرا یا اصلاح طلب بودن آنها نبود و همه طیف فکری در میان آنها حضور داشت. وقتی ما ملاک انتخاب اساتید و مدیران را هم فکر بودن با خود قرار دهیم و به توانایی ها و صلاحیت های علمی آنها توجه نشان ندهیم، طبیعتاً دانشگاه از لحاظ کیفیت روبه اضمحلال می رود. در دوران آقای احمدی نژاد نیز همین خیانت به کشور و در سطح ملی صورت گرفت. خیانتی که کشور را نه 8 سال بلکه 80 سال به عقب برد.

به این دلیل که ملاک وی علمی، فنی، کاری و تخصصی نبود بلکه ملاک های دیگر بود. همین اتفاق امروز در دانشگاه آزاد در حال وقوع  است. آنقدر آقای احمدی نژاد خرابکاری کرد که خود اصولگرایان نیز در اواخر با وی مشکل پیدا کردند. دانشگاه آزاد نیز چنین سرنوشتی پیدا می کند. همان بلایی که آقای دکتر رهبر بر سر دانشگاه تهران آورد، در دانشگاه آزاد نیز در جریان است.

یعنی شما پیش بینی می کنید همانگونه که روزی هم فکران احمدی نژاد به عملکرد او انتقاد کردند، روزی می رسد که اصولگرایان به عملکرد آقای رهبر در دانشگاه آزاد ایراد بگیرند؟

این را نمی دانم که منتقد شوند یا نه، چرا که این بستگی به میزان صداقتشان دارد. به به و چه چه گویان به آقای احمدی نژاد، همان موقع نیز خرابکاری های وی را می دیدند. اما چون باهم بودند، ایشان را تایید می کردند و چشمشان را به خطاهای او بسته بودند. فقط زمانی که وی در مقابل رهبری و اصولگرایان ایستاد و به این جریان نارو زد، وارد نقد او شدند. وگرنه شرایط تغییر نکرده بود و خرابکاری های وی مشابه گذشته ادامه داشت. چطور اصولگرایان در همان سالهای نخست در برابر احمدی نژاد نایستادند و تنها در دو سال پایانی دولتش منتقد شدند؟ چون منافع خودشان به خطر افتاده بود. امروز نیز حمایت از آقای رهبر از سوی اصولگرایان، بستگی به این دارد که ایشان تا آخر در راستای منافع آنها حرکت کند یا خیر.

منش و سیاست آقای ولایتی در زمان حیات آیت الله هاشمی از سازگاری خوبی با ایشان برخوردار بود. در حالی که به اعتقاد برخی امروز آقای ولایتی نقشی تایید کننده و پیش برنده در پروژه هاشمی زدایی در دانشگاه آزاد دارد؟

این موضوع برای ما نیز هضم نشده است و همچنان در بٌهت هستیم. این انتظار از آقای ولایتی نبود. در انتخابات ریاست جمهوری سال 92، بابا نظرش یا آقای ولایتی یا آقای روحانی بود. یعنی تا این اندازه آقای ولایتی را از لحاظ فکری و توان اجرایی قبول داشت. اما اینکه آقای دکتر ولایتی را مامور اجرای پروژه «هاشمی زدایی» در دانشگاه آزاد کنند؛ نه تنها هاشمی زدایی بلکه به منزله حذف جریان غیراصولگرا از دانشگاه آزاد است و این غیرقابل باور است.

اخیراً شنیده شده که بیوگرافی آیت الله هاشمی از سایت «مجمع تشخیص مصلحت نظام» حذف شد و البته بعد برگردانده شد، به نظر شما چنین اقدامی در چه راستایی انجام می شود؟

جالب است که شما وقتی وارد یک اداره معمولی یا یک دانشگاه می شوید. اگر رئیس آن اداره آدم عاقل و فرهیخته ای باشد. می بینید که عکس روسای قبلی را در محیط نصب می کند و این کار بسیار خوبی است. اینکه ما بیوگرافی رئیس 27 ساله مجمع تشخیص مصلحت نظام را از سایت این مجمع حذف کنیم. مساله ای خنده دار و بسیار کودکانه است. ما تنها می توانیم نام چنین اقدامی را کج سلیقگی افراطی بگذاریم. بر فرض که شما موفق شوید این نام را در تاریخ خودنوشته خود حذف کنید. چگونه می توانید آن را از قلب ها و تاریخ ذهن جامعه حذف کنید؟ ما در این سال ها خیلی چیزها را حذف کردیم، ولی خیلی زود با قدرت بیشتری بازگشته و خودنمایی کرده اند. 

این مساله در جاهای دیگر نیز اتفاق می افتد. برای نمونه در صداوسیما مستندی پیرامون «جنگ تحمیلی» ساخته می شود که فرماندهی آقای هاشمی در آن کم رنگ است یا اصلاً وجود ندارد. درصورتی که در بیشتر سال های جنگ آقای هاشمی فرمانده جنگ بود و در سال هایی هم آقای خامنه ای بودند. حتی در مستندسازی ها مشاهده می کنیم که تحریفاتی صورت می گیرد و جاهایی که در اختیار اصولگراهاست؛ تاریخ سازی می کنند. متاسفانه پروژه تحریف تاریخ و تغییر واقعیت ها در همه جا اتفاق می افتد و این بد است.

این بسیار خطرناک است که تاریخ یک ملت اشتباه نگاشته شود. تاریخ مساله بسیار مهمی است. سلسله های مختلفی در تاریخ ایران حضور داشتند که وقتی تاریخ آنها را نقل می کنیم، بدان معنا نیست که آنها را قبول داریم، اما باید تاریخ را درست نقل کنیم. اصولگرایان می توانند در تحلیل های خود هر چه دلشان می خواهد بگویند. اما این حق که تاریخ را تحریف کنند، برای ایشان و هیچ کس دیگر وجود ندارد. هرچه دلمان خواست می توانیم به آقای هاشمی حمله کنیم. اما اینکه تاریخ را تحریف کنیم در واقع خیانتی است که به کشور می کنیم. ما گمان می کنیم که تاریخ دست ماست و ما آن را می نویسیم. در صورتی که تاریخ در جای دیگری نوشته می شود و تنها روسیاهی آن برایمان می ماند.

درست است که گفته می شود این سرنوشت برای بیشتر مسئولین سابق کشور اتفاق افتاده است؟

بله، متاسفانه اتفاق افتاده. ما امروز ردپای آقای هاشمی را تقریباً در هر کار و اقدام درست و حسابی که پس از انقلاب ماندگار شده یا پیشرفت کرده است، می بینیم. حال اگر بخواهیم چنین شخصیتی را حذف کنیم، بسیار خنده آور است. البته چنین شخصیتی با وجود تکنولوژی های جدید نظیر اینترنت و... حذف شدنی نیست. شما فیلم های اوایل انقلاب اسلامی که مدام در آپارات، یوتیوپ و شبکه های اجتماعی نمایش داده می شوند، ببینید. امروز دیگر شبیه 20 سال پیش نیست که هر طور دلمان خواست آثار یا تاریخ را تغییر دهیم. جوانان این دوره چه ما آثار و اسناد را منتشر کنیم، چه این کار را نکنیم. خود دنبال حقیقتند و حقایق را پیدا می کنند.

از آنجا که شما نائب رئیس کمیته ملی المپیک بودید. موضوع استعفای آقای خادم از فدراسیون کشتی و وضعیت ورزشکاران ما را در مواجهه با اسرائیل چگونه ارزیابی می کنید؟

به نظر من آقای رسول خادم کار بسیار بزرگی کرد. نام ایشان به عنوان یک قهرمان و آدمی شجاع و خوش فکر، به عنوان مدیری واقعی ثبت شد. وی منافع ملی را دید و دست به چنین تصمیمی زد. از شخصیت ایشان نیز چنین کاری بر می آمد. زیرا از ایشان همیشه در عرصه ورزش به نیکی یاد شده است. من با مسئولین ورزش کشتی ارتباطی ندارم. اما ما رسول خادم را به عنوان یک مدیر واقعی شناختیم و می شناسیم. حتی به نظر من، ایشان صلاحیت این را دارد که وزیر ورزش شود. 

نکاتی که آقای خادم گفت؛ نکات درستی است. ما اگر می خواهیم با اسرائیل بازی نکنیم، باید رسماً اعلام کنیم و با ادامه این روند فدراسیون، بازیکنان، مربی ها و اصحاب کشتی را اذیت نکنیم. زیرا آنها وقتی بدانند قرار است بازی صورت نگیرد و این موضوع رسماً اعلام شود. دیگر نیازی نیست که دلایل مختلف آورده شود یا بازیکنان برای تهیه گواهی پزشکی این طرف و آن طرف روند، تحریم و مجازات شوند و آینده حرفه ای شان نابود شود.

فائزه هاشمی

مگر این مساله را جزو آرمان و سیاست های نظام نمی دانند؟ پس رسماً اعلام کنند. جوان ها با این کار تکلیفشان مشخص می شود که آیا وارد کشتی شوند یا نه؟ زیرا گاهی به دلیل اینکه کشتی گیر در مقابل اسرائیل از بازی امتناع کرده، تمام آینده و زحمات گذشته خود را از دست داده است.

در گذشته اسرائیل آن قدر بازیکن نداشت. آنها در همه وزن ها و سنین، بازیکن تربیت کرده یا خریده اند و حضور قوی و تعیین کننده ای دارند. مثل اینکه از این به بعد قرار است در ورزش و به ویژه در این عرصه که ایران همیشه قهرمان بوده، ته ماجرا به اسرائیل برسد! مثلاً در دو ومیدانی مگر ما غیرمستقیم در خطوط مختلف در رقابت با اسرائیل قرار نمی گیریم؟ یا در کنفرانس ها، همایش ها و مجامع بین المللی در یک جا با اسرائیل نمی نشینیم؟ این موضوع بسیار مهم است و نظام باید در خصوص آن بر اساس منافع ملی تصمیم گیری کند. در همین مصاحبه گفتم که باید در سیاست هایمان بازنگری کنیم که شامل این موضوع نیز می شود.

باید این مساله را با عقلانیت بررسی کرد و تصمیمی منطقی درباره آن گرفت. بالاخره آرمان ها و ایدئولوژی های ما باید در چارچوب منافع ملی قرار گیرند. زیرا اصل، منافع ملی است. آقای خادم کار درستی کرد و شجاعت زیادی به خرج داد. در ضمن گفتم معمولاً هر چیزی که به بحران رسید، مجبور می شویم که در نهایت انفعال، تصمیم جدیدی در قبال آن بگیریم. این نیز جزو همان مقولات است. به نظر من جوابی که آقای غیب پرور به آقای خادم داد، ارتباطی به بحث آقای آقای خادم نداشت. در جواب های داده شده، هیچ منطقی در پاسخ به آقای خادم وجود ندارد و اغلب تلاش می شود جواب هایی داده شود که فقط کم نیاوریم.

این بازنگری که شما در اظهارات خود بیان می کنید. منحصر به جدایی سیاست از عرصه ورزش است یا کلی تر است؟

من معتقدم باید عقلا بنشینند و به عواقب تصمیمات و سیاست های فعلی نگاه کنند و آنها را در کفه ترازو در برابر منافع ملی و مردم و نه منافع بخشی از قدرت قرار دهند. همچنین می توان در برخی مسائل مهم، با خارج کردن آن موضوعات از خط قرمزها،  موضوع را به بحث عمومی گذاشت. متاسفانه ما بسیاری از مسائل را تبدیل به خط قرمز و تابو کرده ایم. وقتی بحث آزاد شد، حرفهای خوبی از آن در می آید. باید حرف زده شود و بر اساس اظهارنظرهای تخصصی، تصمیم گیری شود.

اخیراً اخباری به گوش می رسد که برخی دختران با چهره ای مبدل وارد ورزشگاه ها می شوند. همزمان اخباری مبنی بر گشایش هایی برای ورود زنان به ورزشگاه ها شنیده می شود. اگر نامه دفتر رئیس جمهور به وزارت ورزش درست باشد، اجرا نشدن آن چه دلایلی دارد؟

رئیس جمهور در ایران اختیارات محدودی دارد. رئیس جمهور حتی در حیطه اختیارات خود نیز نمی تواند تصمیمات خود را اجرایی کند. برخی نهادهای خاص برای رئیس جمهور و امورات مردم مانع می تراشند. متاسفانه تا زمانی که ما چنین سیستمی از لحاظ وجود برخی قوانین و حضور جریان های مداخله گر داریم، این وضعیت ادامه دارد.

برای نمونه دیده می شود افرادی که مسئولیتی در کشور و به ویژه در بخش اجرایی ندارند، می توانند مجوز برگزاری یک کنسرت را لغو کنند. یا اینکه وزارت ارشاد مجوز چاپ کتابی را منتشر می کند اما برخی نهادهای خاص با فشار به ناشر، او را مورد اذیت و آزار قرار می دهند. ممکن است عده ای با قلدری در جایی از این کارها کنند. اما این وظیفه پلیس، قوه قضائیه و به ویژه دادستان است که باید در نقش مدعی العموم، مدافع حقوق ملت باشند و محکم در برابر این قلدری ها بایستند و با آنها برخورد کنند. بدون شک، موازی کاری ها و مداخله ها ضربه های مهلکی به کشور زده و این بر خلاف منافع ملی است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.