امام حسین(ع) وقتی دیدند ارزش ها فراموش شدند اما ظواهر رعایت می شود و گاهی آن ظواهر در جامعه آنقدر بزرگ می شوند که محتوای اصلی در این میان گم می شود به فکر احیای نهضتی افتادند که جد بزرگوارش آغاز کرده بود.
شب گذشته، حجت الاسلام والمسلمین محسن رهامی که در هیات جوانان اعتماد ملی سخنرانی می کرد درباره قیام اباعبدالله الحسین(ع) گفت: موضوع عاشورا مساله هر روز ماست و نباید به آن تنها به عنوان رویدادی تاریخی نگاه کرد. در واقع به لحاظ دینی و اسلامی می توان از آن به عنوان الگویی صحیح در زندگی استفاده کرد. باید از این رویداد مهم برای مسائل مختلف روز استفاده و آن را برمبنای نیازهای روز بازخوانی نمود. اگر انسانها ذهن و عقل را برای معضلات دنیای اسلام بکار می گرفتند زندگی مسلمانان بهتر از گذشته می شد. زیرا وضعی که امروزه در دنیای اسلام وجود دارد شرایطی نیست که ما بتوانیم فخر دین را به دنیا بفروشیم و از مردم عالم بخواهیم که رو به اسلام و مسلمانی بیاورند.
وی در ادامه گفت: دنیای اسلام در این مقطع نیاز به بازنگری و تفکری تازه دارد. امروز شرایط ایجاب می کند که یکبار دیگر همه مطالب و آموزه هایی که در کتب مختلف و از طرق علما به ما آموخته شده مرور شوند و مشخص شود که ما مسلمانان در کجای این مسیر دچار انحراف و اشتباه شدیم که دیگر نمی توانیم از مردم کشورهای دیگر بخواهیم مانند ما شوند.
نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی گفت: نهضت سیدالشهدا(ع) با یک هجرت شروع می شود. اگر کسی می خواهد به میزان آن که چقدر بر سر و سینه خود کوفته یا چه مدت لباس سیاه برتن کرده به خود نمره دهد و بر مبنای آن وفاداری خود را به سیدالشهدا اثبات کند دچار اشتباه شده زیرا بر مبنای چنین رفتارهایی نمره نمی دهند بلکه به میزان هجرت و اذیت شدن در راه خدا است که وفاداری به سیدالشهدا(ع) به اثبات می رسد. اینکه یک فرد تا چه اندازه گریه کرده یا چه میزان شام توزیع نموده، شاید نمره بیاورد اما میزان این نمره کمتر از یک درصد خواهد بود. در واقع قرآن می فرماید کسانی که در راه خدا اذیت شدند مورد توجه و عنایت هستند. کسی که در دوره ای پر از ظلم و ستم، کوچکترین اذیتی نشود فردی بی خاصیت است. بطور حتم، هیچ آدم بی خاصیتی با امام حسین(ع) همراه نیست زیرا اگر کسی هیچ خاصیتی نداشته باشد و بود و نبودش برای جامعه فرقی نکند قطعا جزو کاروان حسین(ع) محسوب نمی شود.
دین اسلام تاریخ خود را از بعثت پیامبر(ص) نگرفته همچنین اسلام مانند مسیحی ها که مبدا تاریخ خود را میلاد مسیح قرار دادند این کار نکرده و مبدا تاریخ خود را هجرت پیامبر عظیم الشان اسلام از مکه به مدینه قرار داده است. بدون شک تنها اقدام عملی برای تاسیس جامعه مبتنی بر همین حرفهایی که می زنیم هجرت بود. هجرت یعنی همه حرفهایی که مردم تابه حال می گفتند نظیر فرهنگ جاهلیت، بت پرستی، قبیله پرستی و مردسالاری را رها کنیم. بدین جهت که عربها مردمی خشن بودند و از لحاظ پیشرفت در دنیای آنروز ایران و روم، انسانهایی غیر متمدن محسوب می شدند. لذا خداوند پیامبر خود را به جایی فرستاد که از همه جا عقب تر بودند مانند پدری که می خواهد به فرزندان خود توجه کند و در ابتدا به سراغ فرزندی می رود که از همه مریض تر است. خداوند پیغمبر خاتم خود را به سراغ محروم ترین و بی فرهنگ ترین مردم در دنیا فرستاد. همان قومی که ارزش انسان در آن از بزغاله هایشان کمتر بود. زیرا هیچ قومی بزغاله ها یا شترهایشان را زنده زنده درخاک مدفون نمی کرد اما این قوم فرزندان مونث خود را زنده به گور می کردند. در واقع حقیر پنداشتن جنس زن که برخی در ایران به آن دچار هستند ربطی به ایران و اسلام ندارد. بلکه مربوط به فرهنگ عربهای نیمه وحشی ای است که در آن زمان می زیستند. باید گفت چنین باورهایی ربطی به دین ندارند زیرا پیامبر اسلام آمدند تا این قوم عقب افتاده را اندکی ارتقا دهند و آنها را نجات دهند. وقتی که عده ای دور ایشان جمع شدند واندکی مترقی شده بودند پیامبر اسلام آنها را به جای دیگر برد. که از این کار به عنوان هجرت نام می برند. از این رو، هجرت تنها انتقال از یک مکان به مکان دیگر نبود بلکه تبدیل اندیشه های جاهلانه، تفکرات و فرهنگ بدوی به فرهنگ برادری و برابری و مبارزه با تبعیض و ژن های خوب بود. این مهاجرت به مدینه النبی آغاز تاریخ اسلام و مبدا تاریخ بشریت قرار گرفت. و هنر پیغمبر و بزرگان را در آن، باید در تربیت انسان جستجو کرد وگرنه کشورگشایی و ساختمان سازی را همگان بلدند.
دبیرکل انجمن مدرسین دانشگاهها در ادامه گفت: در همین حال خلاءهایی در تاریخ اسلام بوجود آمدند که آن فرهنگ شکست خورده جاهلی توانست از آن طریق، شروع به بازسازی خود کند. فرهنگی که خود را برتر می پنداشت و مردم را برای خود می خواست به گونه ای که آنها وقتی خوب بودند که از دارنده آن فرهنگ پیروی کنند. و سر طاعت بر فرمانش فرود آورند. آن فرهنگ جاهلی که در اثر نهضت رسول الله افسرده شده بود به تدریج خود را در دل مردم بازسازی کرد. و در فاصله 50 ساله رحلت رسول اکرم تا شهادت سیدالشهدا به مدینه و شام منتقل شد. و این بار نیز مردم را به بندگی فرا خواند. به گونه ای که مشکل امام حسین(ع) با حکومت یزید نه حکومت بود و نه نماز و امثالهم. بلکه مقابله با تزویر یزید بود. یزید ظواهر اسلامی را به خوبی حفظ می کرد اما محتوای اسلام که همان کرامت انسانی، ارزش انسانها و رعایت حقوق آنها بود را زیر پا گذاشته بود. از این رو همان غارت و چپاولی را که سران قریش مرتکب می شدند از سوی حکومت یزید تکرار می شد که این امر موجب اعتراض اهل بیت(ع) شد. آنقدر فضا تنگ شد که سیدالشهدا (ع) حتی در مدینه نیز امنیت جانی نداشت و مجبور شد به همراه خانواده شبانه به سمت مکه هجرت کند. واقعا چرا کار به جایی می رسد که فرزند همان کسی که چنین حکومتی را تاسیس کرده خود امنیت جانی ندارد و به تعبیری دیگر در خانه رسول الله امنیت ندارد! امام حسین(ع) وقتی دیدند ارزش ها فراموش شدند اما ظواهر رعایت می شود و گاهی آن ظواهر در جامعه آنقدر بزرگ می شوند که محتوای اصلی در این میان گم می شود به فکر احیای نهضتی افتادند که جد بزرگوارش آغاز کرده بود.
وی در ادامه گفت: نهضت حسینی که نهضت انسان سازی و ارتقای انسان است نباید تبدیل به یکسری مناسک ظاهری و اعمالی خاص شود که هیچ اثری در محتوای جامعه ندارند. سکوت علما در آن مقطع و همراهی آنان با ظلم نیز از دیگر مصیبت هایی بود که امام حسین(ع) و یارانش را با آن سرنوشت مواجه ساخت. کنترل شدید منابع و جلوگیری از حرف زدن افراد از سوی دربار یزید نیز باعث می شد تا هیچ جای آن جامعه برای امام حسین(ع) و یارانش امن نباشد.
وی در بخش دیگری از سخنانش به وضعیت کنونی جامعه اشاره کرد و گفت: اگر حرف ما حق و نهضت ما حسینی باشد باید در شهرهای مذهبی دزدی و دروغ و رشوه نباشد. متاسفانه امروز بزرگترین اختلاس ها توسط مسوولینی اتفاق می افتد که روی پیشانی شان جای مهر افتاده و تسبیح به دست دارند. اسف بارتر این است که آنها از هفت خوان گزینش های دولتی نیز رد شده اند. اینجا مشخص می شود یکجای کار ما می لنگد زیرا آمارها نشان می دهند که ما روز به روز از آرمانهای اصلی سیدالشهدا(ع) فاصله می گیریم و در همین حال می بایست حرکت سیدالشهدا را به عنوان حرکتی اصلاحی مدنظر قرار دهیم.