همان طوری که می دانید امام موسی صدر فرزند مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیت الله العظمی سید صدر الدین صدر و از تعلیم یافتگان مکتب فکری حوزه علمیه قم به شمار می آید و در نهم شهریور1357 توسط ایادی صهیونیست و شخص قذافی ربوده و ناپدید شد و امسال در آستانه چهلمین سالگرد این ماجرای تاسف بار است.
دو دهه حضور و فعالیت های سیاسی ، اجتماعی ، دینی ، فرهنگی و اجرایی وی در لبنان آثار فراوانی در ابعاد گوناگون از خود بر جای گذاشت و مهم ترین آن وحدت و هم گرایی تمام طوایف ، مذاهب وادیان موجود دراین کشور است که هم اکنون نیز ادامه دارد. امروز که حزب الله لبنان در منطقه ، حرف اول وآخر را می زند و مقبولیت گسترده مردمی میان مسلمانان ومسیحیان و... دارد از جمله آثار و دست آورد های مهم حضور وی در لبنان است و بنیانگذاران آن اغلب از شاگردان این شخصیت روحانی شمرده می شوند، به قول سید حسن نصرالله : امام صدر در تمام ابعاد در لبنان موسس بود.
پیش از ورود آقای صدر به لبنان ، این کشور در سایه درگیری های گروه ها و جناح های مختلف در آتش جنگ و اختلاف می سوخت و دشمنان نیز هر روز بر هیزم و شعله های آن می افزودند و می افروختند و بعد به ریش همه پیروان ادیان ومذاهب در این کشور می خندیدند. در سایه فعالیت های وحدت طلبانه وی برای همیشه به این تفرقه ها و در گیری ها پایان داده شد ، او علاوه بر شیعه و سنی درمیان مسیحیان ومسلمانان ، حتی بین خود مسیحیان : ارتدوکس ، کاتولیک ، پروتستان و مارونی ها اتحاد و صمیمیت برقرار نمود و همه را در یک جبهه علیه دشمن مشترک بسیج کرد.
امام صدر نسبت به گروه های سیاسی که از آمریکا واسرائیل و روسیه شوروی تغذیه می شدند بسیار حساس بود و هرگز از آنها بازی نمی خورد و بلکه همه را به نوعی مدیریت می کرد ، به توده مردم اعم از شیعه ، سنی و مسیحی به یک اندازه احترام و عظمت قائل بود و از حقوق همه آنان به صورت عادلانه دفاع می کرد. اگر می دید فرد شیعه ای به شخص مسیحی ظلم می کند بدون هیچ تعصبی به دفاع از حق آن مسیحی بر می خاست و برعکس.
تلاش های مسالمت آمیز او در لبنان وی را به « فرشته وحدت» تبدیل کرد و در مدت اندکی رمز همزیستی و همبستگی میان تمام فرقه های متفرق در این کشور شد. در ماجرای فاجعه عین الرمانه یکشنبه 13 آوریل 1975 که یک اتوبوس حامل مسلمانان لبنانی وفلسطینی هنگام عبور از جلوی کلیسای کتائبی مورد هجوم اعضای حزب فالانژ به رهبری پیر جمیل وابسته به غرب قرار گرفته و همه قتل عام شده بودند. در این هنگام احساسات مذهبی مسلمانان به شدت بر انگیخته شده و زمینه جنگ داخلی را کاملا فراهم آورده بود . رهبران احزاب چپ وارد میدان انتقام جویی شدند که دشمن در پشت پرده نیز همین را می خواست. اما سید موسی صدر همه را به آرامش دعوت کرد ، رهبران احزاب را به حضور طلبید و آنها را از وقوع یک جنگ تمام عیار مذهبی و برادر کشی هشدارداد و برحذر داشت. این توطئه به قدری حساب شده بود که صحنه گردانان آن در منطقه مسلمان نشین ، مسیحیان را می کشتند و در مناطق مسیحی نشین مسلمانان را قتل عام می کردند و به قول معروف کشتار شناسنامه ای به راه انداخته بودند.
امام موسی صدر هرگز از پای ننشست با سفر به شهرهای مناطق جنوبی لبنان برای مسلمانان ومسیحیان سخنرانی و روشنگری کرد و جلوی این دسیسه خطرناک را گرفت. او در شهر بعلبک که مرکز مهم این درگیری ها بود پس از افشای دسیسه های دشمنان گفت: « اگر در بیروت پسر مرا بکشند اجازه نخواهم داد که در بعلبک یک مسیحی بی گناه کشته شود ، چرا که این دو هیچ ارتباطی به هم ندارند و هردو به دست دشمنان این ملت به خاک و خون کشیده می شوند.»
چنانکه در ادامه همین شیطنت ها وقتی کلیسای مارمارون در "سد بوشریه" توسط ایادی بیگانه به آتش کشیده شد و برروی تخته سیاه مدرسه کلیسا کلمه توحید«لااله لاالله»نوشتند این حادثه منطقه را متشنج و مسیحیان را علیه مسلمانان تحریک کرد. خوشبختانه قرار بود در همین منطقه برای شیعیان، مسجدی ساخته شود. اتفاقا امام صدر برای این کاربه آنجا آمده بود. او طی سخنانی در جمع شیعیان که بعضی از نمایندگان مسیحیان هم در آن حضور داشتند ، گفت :« امروز میخواهیم پول جمع کنیم! هرچه جمع شود برای ساختن این مسجد و کلیسای مارمارون نصف می کنیم!» با این سخن حکمت آمیز و حرکت عاقلانه آب سردی روی آتش فتنه ریخته شد وآرامش دوباره به منطقه برگشت
و ...
حال سوال این است ، امام موسی صدر های ما در ایران کجا حضور دارند؟ چرا در تالیف قلوب و رفع کینه ها و کدورت ها فکری و اقدامی نمی کنند؟ چرا عرصه ها و سنگر ها را یکی پس از دیگری به تفرقه افکنان و منحرفان وا گذار می کنند؟ آیا از هتک حرمت ها و اهانت ها می ترسند؟ آیا از ناپدید شدن در هراس می باشند؟ آیا از این نگران هستند که بگویند : فرزندان فلانی چنین وچنان است و خودش هم سنی ، ملحد و کافر و کمونیست شده است؟
مگر به پیامبر نسبت ساحری نمی دادند؟ مگر نگفتند که علی کافر شده است؟ مگر نبودند کسانی که به خمینی نسبت صوفی گیری می دادند و استکان فرزندش را به آب کشیدند؟
البته در کنار امام صدر ، شخصیت های بارز حوزوی مانند : شهید بهشتی ، شهید مطهری ، آیت الله هاشمی رفسنجانی و... هم حضور داشتند که حرکت های شبیه صدر را با اندکی تفاوت در ایران پیش گرفتند و نقش تاریخی خویش را به خوبی ایفا نمودند و هزینه های آن را هم پرداختند؛ اما چرا این گونه شخصیت ها دیگر تکرار و تربیت نمی شوند و اگر هستند چندان بروز و ظهوری ندارند؟ چرا به وظایف صنفی و تاریخی خویش عمل نمی کنند؟
چطور شد که فرزند حوزه علمیه قم در لبنان توانست علاوه بر گروه های شیعیِ متفرق ، میان سنی و شیعه و بین مسلمان ومسیحی وحدت ، صمیمیت ، صداقت و هم زیستی مسالمت آمیز ایجاد کرد ولی ما هنوز نزدیک به چهل سال در ایران اندر خم یک کوچه ایم و در ایجاد وحدت میان افراد و گروه های خودی که همه شیعه دوازده امامی ، انقلابی ، مدافع امام و رهبری و نظام اسلامی هستند، عاجر و ناتوان ماندیم ؟ اشکال کار ما کجاست؟
چه شده است که امام صدر وقتی پای به کلیسا های لبنان می گذاشت همه کشیش ها مراسم رسمی ، عبادی و اختصاصی خود را به وی واگذار می کنند و اوهم مراسم مذهبی و رسمی آنها را اجرا می کند وآنها را به توحید و بندگی دعوت می نماید ، همین طور در مراسم و مساجد برادران اهل سنت به پیشنهاد آنها خطبه وحدت بخش نماز جمعه می خواند و ندای توحید کلمه وکلمه توحید سر می دهد ، اما امروز در ایران بعضی از هم کسوتان وی با کمال تاسف باید گفت در محراب نماز جمعه ، تفنگ تفرقه به دست گرفته و میان برادران مسیحی ومسلمان که پیش کش ، در بین شیعیان اثنی عشری و انقلابیون واقعی گلوله کینه ، کدورت و نفرت شلیک می کنند!؟
چگونه است که امام صدر یک تنه از دل گروه های خطرناک چپ و راست مانند: کتائب ، احرار ، حراس الاُرز، جبهه خلق ، حزب کمونیستی پیکار ، حزب سوسیالیست پیشرو، بعث سوری ، بعث عراقی ، المرابطون و... عبور کرد و جنبش امل ، حرکت محرومین و در نهایت حزب الله لبنان را تحویل جامعه اسلامی و انسانی داد، ولی ما با این همه امکانات لشکری و کشوری نه تنها نتوانستیم گروه های اصلاح طلب و اصولگرای خود را حفظ کنیم بلکه خانواده ها را از درون به انقلابی ، محافظه کار ، ریش دار و بی ریش ، آستین کوتاه و آستین بلند ، فتنه گر و ولایتمدار ، بی حجاب و با حجاب و... تقسیم کردیم ؛ بعد همه را به جان هم انداختیم و زمینه را با دست خود برای سیاست « تفرقه انداز و حکومت را سرنگون کن» دشمنان مساعد نمودیم.
آیا بحران فرهنگی و خانوادگی و فتنه مذهبی از این بالا تر هم می تواند باشد؟
آیا وقت آن نرسیده است که به سیره سیاسی امام موسی صدرها ، شهید بهشتی ها و هاشمی رفسنجانی ها برگردیم و به جای حمایت از گروه ، حزب و جناح خاص ، برای همه آنها پدری مهربان و دلسوز باشیم؟
مگر سیره و سلوک این بزرگان غیر از سیره و سنت پیامبران الهی و امامان معصوم علیهم السلام است؟ چرا به این سیره و سنت عمل نمی کنیم؟
اگر این سیره و سلوک اصالت دارد که دارد ، چرا آن را برای فرزندان حوزه و دانشگاه ، طلاب و دانشجویان جوان جزو برنامه درسی قرار نمی دهیم؟
ما امروز در حوزه ها و دانشگاه ها به تربیت و تولید این شخصیت ها نیاز مبرم داریم در غیر این صورت معلوم نیست سرنوشت انقلاب ، نظام و مردم به کجا خواهد انجامید؟!
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی ، 11/6/ 1396