تئوریسین گفتمان اصلاحات یاداشت خود با عنوان «قدرت به مثابه کالا» که در هفته نامه سازندگی منتشر شده است را در کانال تلگرامی خود منتشر کرد.

 به گزارش جماران سعید حجاریان در این یاداشت می نویسد: خوانندگان این سطور لابد کمابیش با اصطلاح «کالایی شدن» آشنایی دارند. کالایی شدن به‌معنای تبدیل بضاعت‌های غیرتجاری به بضاعت‌های تجاری است که فرنگی‌ها برای آن واژه commodification را به کار می‌برند و عرب‌ها نیز به آن سلعنه بر وزن علمنه (secularization) می‌گویند.

 کالایی شدن پدیده‌ای است متعلق به دوران جدید یعنی دوران صنعتی شدن و سرمایه‌داری نوین که بر اساس آن برخی کالاها که در جوامع قدیم قابل خرید و فروش نبوده و موضوع تجارت قرار نمی‌گرفتند، تجاری شده و می‌شوند. 

 مفهوم کالا نیز شامل دو گونه عمومی و خصوصی می‌شود که این تفکیک امروزه دستخوش تحولاتی شده که در مواردی شاهد تبدیل کالاهای عمومی (Public goods) به کالاهای خصوصی (private goods) هستیم. برای فهم بیشتر این تفکیک می‌توان به مثال شهر و آپارتمان مسکونی اشاره کرد؛ شهر و همه امکانات آن شامل خیابان، فضای سبز و... کالای عمومی هستند و آپارتمان مسکونی کالای خصوصی. اختلاط زمانی به وجود می‌آید که فرد یا نهادی همچون شهرداری پارک، جنگل و حتی آسمان شهر را بفروشد و آن را به کالای خصوصی تبدیل کند. 

برای درک بیشتر پدیده کالایی شدن به چند نمونه توجه کنید:

1. اجزاء بدن انسان: امروزه در کشورهایی مانند هند، بنگلادش، پاکستان و حتی ایران بخشی از اجزاء بدن انسان همچون کبد، کلیه، قرنیه، قلب و... را در معرض خرید و فروش قرار می‌دهند. چنانکه می‌دانیم این‌ اقلام تا قبل از پیشرفت علم پزشکی مورد تجارت واقع نمی‌شدند اما اکنون به مدد ترقی‌های این علم همگی قابل ابتیاع شده‌اند تا آنجا که در بعضی نقاط کودکانی را صرفاً به این منظور پرورش می‌دهند که از اجزای بدنشان برای تجارت استفاده کنند. 

کالایی شدن بدن انسان صرفاً به موارد فوق محدود نمانده است. در گذشته از موی زنان حداکثر برای تهیه کلاه‌گیس استفاده می‌شد اما امروزه با پدیده‌هایی مانند رحم اجاره‌ای مواجهیم؛ پدیده‌ای که به لحاظ عاطفی زن باردار را در تنگنا قرار می‌دهد اما همان فرد به‌خاطر پول ناگزیر است فرزندش را به محض تولد در ازای مبلغی تحویل فرد دیگری بدهد. 

از این گذشته امروزه با مقوله‌ای به ‌نام ژن ترانسفر تراپی نیز مواجه هستیم که به وسیله آن بعضی ثروتمندان پیر از طریق تزریق ژن‌ جنین‌های هم‌خون شادابی خود را بازیابی کرده و به عمر خود می‌افزایند.

2. فرار مغزها: بعضی محققان و نویسندگان فرار مغزها را نیز ذیل موضوع کالایی شدن دسته‌بندی کرده‌اند. در موضوع فرار مغزها، مغز به‌معنای مصطلح کلمه فرار می‌کند اما در واقعیت ثروت ملی که در طول سالیان به ‌پای نخبگان ریخته شده است، یکباره به سمت کشورهای متروپل روانه می‌شود. به‌طور مثال درباره ایران سرمایه ملی که در قالب فرار مغزها به خارج رفته و به خدمت پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌های خارجی در آمده‌اند را معادل یا حتی بیش از درآمد نفت دانسته‌اند. 

3.فرهنگ: عده‌ای معتقدند فرهنگ نیز می‌‌تواند توسط کشورهای ثروتمند بلعیده شود. امروزه فرهنگ غرب با این ادعا که سایر فرهنگ‌ها بدوی هستند، دیگران را به حاشیه رانده و عناصری از آن‌ها که به کارشان می‌آیند را در هاضمه خود هضم می‌کنند. خاورمیانه نمونه مناسبی برای مشاهده این امر است. امارات متحده که جز شن و بیابان سرمایه‌ای نداشت، به مدد درآمدهای بادآورده نفتی تلاش کرده است برای خود هویت‌ بسازد و حتی جعل تاریخ کند؛ افغانستان تقریباً کلیه مواریث و نفائس فرهنگی خود را از دست داده است تا آنجا که می‌توان آن‌ها را در بازارهای منطقه‌ای و جهانی ابتیاع کرد؛ و داعش بسیاری از آثار باستانی بین‌النهرین را در بازارهای جهانی به‌عنوان کالا به ثمن بخس فروخته است

 

4. آموزش: عرصه آموزش نیز امروزه به خصوص در ایران مهارناشدنی است و کالایی شدن تا آنجا پیش رفته است که می‌توان پایان‌نامه و مقاله ISI و حتی صندلی بهترین دانشگاه‌ها را خریداری کرد. از دوره‌‌ای شاهد بودیم که بعضی به مدد جایگاه و قدرت‌شان در کشورهای غربی به تأسیس دانشگاه یا دانشکده مبادرت کرده و خود یا اطرافیانشان را در همانجا بورسیه کردند و پس از مدتی همان افراد با مدرک دکتری به وطن بازگشتند. این قبیل افعال به دانشگاه‌سازی در کشور غیر محدود نماند و در مقطعی شاهد بودیم که لوگوی دانشگاه را تبدیل به کالا کردند؛ در دولت دهم دانشکده‌ای با نام «علوم و فنون نوین» هم‌ارز دانشکده فنی دانشگاه تهران که قدمتی هشتاد ساله داشت، تأسیس شد و افرادی که سوابق‌شان با پیشینه دانشگاه تهران هم‌خوانی نداشت به استخدام آن درآمدند و در رشته‌هایی مانند مکاترونیک و میکرونانوتکنولوژی که در نظر جذاب می‌نمایند، شروع به تدریس کردند.  

5. عشق: مولوی در دفتر اول مثنوی به عشق پادشاه و کنیزکی اشاره کرده و ظاهراً در مذمت عشق‌های اروتیک سروده است: «عشق‌هایی کز پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود» شاید این قبیل عشق‌ها را ‌بتوان چون کالا در بازار خرید و فروش کرد اما عشق‌های حقیقی را مشکل بتوان به‌عنوان کالا در بازاری خرید یا فروخت و شاید آخرین مقوله‌ای که در دنیای جدید دست نخورده باشد، همین عشق باشد. البته نه فقط عشق به جنس مخالف حتی عشق به وطن، عشق به محیط زیست و عشق‌های دیگر قابل خرید و فروش نیستند اما با این حال موضوع‌ برخی از این عشق‌ها به کالا بدل شده‌ است که برای نمونه می‌توان به محیط‌زیست اشاره کرد. این مقوله در جامعه صنعتی کاملاً کالایی شده است که نمونه آن را در اقدام ترامپ در خروج از معاهده پاریس مشاهده کردیم آن‌گونه که پژوهشگرانی که پژوهش را به‌ مثابه کالا می‌دیدند بر خلاف جریان حاکم ادعا کردند گرمایش زمین به دلیل گازهای گلخانه‌ای نبوده و نتیجه گرفتند اساساً این امر به دست بشر صورت نگرفته است.

6. نیروی کار: نگاه رادیکال‌تری نیز به کالایی شدن وجود دارد و متعلق به مارکسیست‌هاست که معتقدند نیروی کار نیز موضوع کالایی شدن قرار می‌گیرد. صاحبان این تفکر می‌گویند بر اثر کالایی شدن فرد از محصول کارش بیگانه شده و الیناسیون پدید می‌آید تا آنجا که فرد خود را به ‌مثابه شی می‌پندارد. مارکسیست‌ها فی‌الواقع معتقدند نیروی کار چه یدی و چه فکری مانند اجزای بدن است و نمی‌توان آن را در بازار خرید و فروش کرد و باید مقابل این معامله را گرفت. البته این نگاه رادیکال است چرا که به هر حال فروش نیروی کار و حتی برده‌داری متعلق به دوران پیشاصنعتی و پیشاسرمایه‌داری است. 

 در میان همه مواردی که تبدیل به کالا شده‌اند، یک مورد از همه خطرناک‌تر و مصیبت‌بار است و آن کالایی شدن قدرت است. کالایی شدن قدرت بسیار سخت جان است و پیشینه‌اش به فرماسیون‌های ماقبل سرمایه‌داری در اشکالی همچون تیول‌داری بازمی‌گردد. در تیول‌داری پادشاه ایالتی را به یک فرد تیول می‌داد و آن فرد موظف می‌شد هر ساله مقداری از عواید آن ایالت را به شاه بپردازد و در ازایش هر چه می‌خواست بر سر رعیت می‌آورد؛ این وضعیت چه در زمان خشکسالی و چه در زمان ترسالی حاکم بود و رعیت ناگزیر بود به هر قیمت مالیات خود را بپردازد. 

 امروزه اما ماجرا متفاوت شده است و ما شاهد آن هستیم که از طرفی بعضی‌ پست‌های سیاسی مانند وزارت، قضاوت، مدیریت کل، سفارت، ریاست بانک و... را از پیش می‌خرند و از طرف دیگر افراد را در جایگاه‌های مختلف همچون کالا در تملک خود در می‌آورند.

 برای نمونه به اقدام رئیس دولت نهم بنگرید. وی در برهه‌ای برای حفظ علی کردان و توقف استیضاح از طریق چک‌های پنج میلیونی به بهانه کمک دولت برای ساخت و تعمیر مساجد اقدام به جلب نظر نمایندگان کرد. یا در نمونه دیگر و در دولت دهم با اقدامات معاون اول مواجه هستیم؛ رحیمی به نزدیک 170 نماینده مجلس مبالغی را ذیل عنوان کمک‌هزینه انتخابات پرداخت کرد و جایگاه و نظر آنان را در راستای نظرات دولت دهم پیش‌خرید کرد. این امر را در مواجهه مرتضوی، مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی با 37 نماینده مجلس نیز شاهد بودیم. آنگونه که وی مبالغی را در قالب کارت‌‌های هدیه به صاحبان منصب پرداخت و از جایگاه‌شان سوءاستفاده کرد؛ البته در این مورد شاهد بودیم که بهای قدرت به حدی تنزل یافت که رأی نماینده با پانصد هزار تومان خریداری شد. 

البته گمان نرود که سوءاستفاده از قدرت (power abuse) منحصر به دولت‌های نهم و دهم بوده است. پیشینه این موضوع به ابتدای انقلاب باز می‌گردد، چرا که طبقه ممتازه از همان آغاز شکل گرفت و رسوب کرد و هر دولتی که آمد لایه‌ای بر آن افزود تا بدانجا که در دولت فعلی نیز شاهدیم لایه جدیدی از این ‌قشر بر قشور سابق افزوده شده و آن را ستبر کرده است. از این گذشته اموری هم هستند که در حال رسوب‌اند و بین آن‌ها تبادلات و تعاملات فارغ از جناح‌بندی‌های مرسوم برقرار شده است که همدیگر را تقویت کرده و گاه صدایی از منازعات بر سر تصرف منابع ملی به بیرون درز می‌کند. در گمانه‌زنی‌ها و پروسه چینش کابینه دوازدهم نیز مشاهده کردیم که یکی از وزرا میان معاونین خود تقسیم کار کرد و به آنان مأموریت داد که با نمایندگان لابی کنند و رأی اعتماد آن‌ها را بخرند. در جریان معرفی گزینه‌های شهرداری تهران نیز بعضی برای کسب منصب چنین تقلایی می‌کنند و می‌خواهند با تعرفه‌ای مشخص رأی شورای شهر یا رابطین با اعضاء را ‌بخرند. 

 اگر قدرت را به جاه که برای فرهنگ دینی ما آشنا‌تر است ترجمه کنیم می‌توان به استناد روایات گفت که حبّ جاه آخرین حبّی است که از دل انسان مهذّب بیرون می‌رود؛ البته که این حب از دل برخی بیرون نمی‌رود، آن‌گونه که قدرت خود را هم‌تراز قدرت خداوند ذوالجلال می‌پندارند و این همان تفرعن است. متأسفانه در اخلاق دینی برای حل مشکل سوءاستفاده از قدرت به امور وجدانی متوسل می‌شویم و به پند و اندرز می‌پردازیم اما این کافی نیست چرا که پلیس درون برای بیرون کردن این حب کفایت نمی‌کند و باید قوانین و مقررات را طوری تنظیم کرد که افراد به‌سمت این قبیل سوءاستفاده‌ها نروند و بدانند که جریمه‌های سختی در انتظار آن‌ها خواهد بود. به‌‌عنوان مثال می‌دانیم که وقتی فردی از خودرو دولتی سوءاستفاده می‌کند به‌نوعی از قدرت سوءاستفاده کرده است؛ در ایران معمولاً در خودروهای پلاک دولتی و در ساعات غیراداری و تعطیلات خانواده‌ها‌یی را مشاهده می‌کنیم اما در فرنگ محال است با چنین صحنه‌هایی مواجه شویم و اگر مواجه شویم برخوردی هم‌تراز آنچه با خانم پارک گئون ‌های، رئیس‌جمهور پیشین کره‌جنوبی رخ داد را شاهد خواهیم بود.

 واقعیت این است که قدرت برآمده از منصب است نه صاحب منصب و قانون به منصب قدرت داده است و فرد بدون منصب هیچ برتری‌ای نسبت به دیگری ندارد. بنابراین قدرت کالای عمومی محسوب می‌شود. فساد از جایی آغاز می‌شود که منابع ملی در خدمت منافع خصوصی درآید و کالای عمومی خصوصی بشود. در دوره قاجار، شاه در ازای القاب، پول می‌ستاند و افراد برای دوله و سلطنه‌ شدن پول می‌پرداختند. به کلمه «مشیر» بنگرید. در فرهنگ دهخدا مشیر به وزیر یا شخصیتی فراتر از وزیر اطلاق می‌شود. مشیر بودن، پابلیک است و فرد باید مشیر دولت باشد، ولی افرادی می‌خواستند مشیر شخص شاه بشوند و حاضر بودند برای لقب پول بدهند و جایگاه خود را تحکیم و تثبیت کنند.

 قدرت کالا نیست و زمانی که به کالا تبدیل شود تبعات زیادی به دنبال دارد و سلسله‌وار همه چیز را کالا می‌کند. احمدی‌نژاد چگونه احمدی‌نژاد شد؟ او در نقطه صفر برای ورود به عرصه قدرت نخست به مداحان و هیئات پول داد و در ادامه شعاع دایره پرداخت‌ها را افزود و ادعا کرد می‌خواهد به همه مردم یارانه بدهد. او با این سلسله اعمال غیرقانونی و غیرکارشناسی طی هشت سال کشور را به تباهی کشاند اما همه ناظران ساکت بودند، چرا که وی قدرت را نخست تبدیل به کالا کرد و سپس آن را در خدمت خود درآورد. حال امروز پس از گذشت چندین سال است که برخی نمایندگان اصولگرا از دادگاهی کردن رئیس دولت سخن می‌گویند و سازمان بازرسی نیز اکنون که آن تیم اپوزسیون شده است،‌ اقدام به انتشار گزارش‌های تخلف کرده است. 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.