افسوس که آنچه بردهام باختنی است
بشناختهها تمام نشناختنی است
بگذاشتهام هر آنچه باید برداشت
برداشتهام هرآنچه بگذاشتنی است
در مقام ارتباط مسلم با کافر و مخصوصا با اهل کتاب، ما دو مسئله داریم که یکی را قرآن خیلی اهمیت میدهد و یکی را مسلمین.
آنچه قرآن به آن اهمیت میدهد موضوع ولای اهل کتاب است و آیات قرآن در این موضوع کمّاً و کیفا بااهمیت است. ولای اهل کتاب همان چیزی است که منجر به اسارت مسلمین و ذلت و بدبختی آنها میشود. قرآن میخواهد که ملت اسلامی مستقل و متکی به ذات خود باشد و از نظر اجتماعی اینطور نباشد که با آنها وصل و از خودشان قطع کنند، در سیاست با آنها علیه مسلمین همکاری نکنند، همچنان که صفویه گاهی میکردند و ضعف اسلام از همان روز شروع شد.
راجع به فلسفه ترک ولای کفار و حدود این موضوع و اینکه این مطلب ربطی به بشردوستی و احسانکردن ندارد١ و همچنین منافاتی با روابط اقتصادی و اجتماعیداشتن با کفار ندارد و قسمتهای دیگر، بحثهای عالی و شیرینی وجود دارد که مفصلا باید از آنها بحث شود.
بههرحال موضوعی که قرآن به آن اهمیت میدهد ولای کفار است؛ ولی مسلمین فعلا چندان به این موضوع اهمیت نمیدهند و در مقابل پیمانهایی که به نفع آنها و علیه مسلمین دیگر بسته میشود، حساسیتی نشان نمیدهند و چندان منافاتی بین اسلامیت و این ولا قائل نیستند و حال آنکه قرآن میفرماید: و من یتولهم منکم فانه منهم و چنین کسی را از زمره مسلمین خارج میداند؛ اما آنچه مسلمین امروز به تبع فقها به آن اهمیت میدهند، موضوع ظاهری ملاقات با رطوبت با اهل کتاب است. درصورتیکه آنچه مسلم است، این است که دستور اسلام این است که درباره آنها معامله نجس بکنند؛ یعنی قذارت ظاهری آنها صرفا جنبه سیاسی و مصلحتی دارد و نظیر قذارت خون و بول نیست و میتوان گفت این کار مقدمه و برای حفظ حریم موضوع اول یعنی ولای کفار است؛ ولی بدبختانه این نجسدانستن سبب شده که مسلمین تماسهای خوبی که باید بگیرند، نگیرند و از علم، هنر و کمال آنها بهره نبرند و فقط کسانی با آنها در تماس باشند که احترازی از پاکی و نجسی ندارند.
بههرحال، بهطورکلی آنچه را که اسلام جداً نهی کرده ما در آن واقع هستیم و آنچه اسلام به آن اهمیتی نداده و ما را آزاد گذاشته، در مواقعی از آن استفاده کنیم، ما خودمان را محدود کردهایم و حقاً باید گفت:
بگذاشتهایم هر آنچه باید برداشت
برداشتهایم هرآنچه بگذاشتنی است
پینوشت:
١. لاینهیکم الله عنالذین لم یقاتلوکم فیالدین... .
منبع: یادداشتهای استاد مطهری، ج ١٥، ص ١٣٠ و ١٣١.