آیتالله امامی کاشانی با بیان اینکه امام هرگز به کرامت و ارتباطات غیبی متوسل نمیشد و سعی میکرد مطالب را با عقل خود و استدلال درک کرده و تفهیم کند،گفت: کلاس های درس امام شاگرد پرور بود.
به گزارش ستاد خبری بیست و سومین سالگرد بزرگداشت امام (س)آیت الله امامی کاشانی هشتم خرداد در دیدار با مسئولان و مدیران مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی ـ دفتر قم ـ با بیان اینکه درس امام شاگرد پرور بود، گفت: من از بیست سالگی در درس حضرت امام شرکت می کردم درس ایشان با همه اساتید معاصر خودشان تفاوت داشت، من درس همه اساتید قم را درک کردم، سه ماه هم در نجف اشرف در درس بزرگان شرکت داشتم ، حوزه مشهد را هم درک کردم، گر چه همه عالم بودند و کرسی تدریس داشتند، ولی درس اما چیز دیگری بود. ایشان مطلب را می پخت و تحویل می داد.
وی با بیان اینکه همه مطالب کلاس درس امام(س) را یاداشت می کرد و همه را دقیق می نوشت، گفت:، ولی متأسفانه به واسطه حمله ساواک همه نوشته های فقه و اصول از بین رفت.
وی به نقل از شهید مطهری، گفت: ذوق امام چیز دیگری است که کمتر یافت می شود. ایشان در عین حالی که به فقه سنتی تأکید داشتند، کاملاً به روز بودند. درس فقه و اصول ایشان خودش درس اخلاق بود، و طلاب را اخلاقی بار می آورد. نحوه برخورد ایشان با طلاب و اجازه دادن به آن ها برای اشکال، درس آموز بود. هرگز به طلاب تندی نمی کرد و جواب اشکالات را می داد. ایشان سفارش می کرد سعی کنید برای جامعه و آینده آن فکر کنید، مصالح جامعه را در نظر بگیرید، و به درد مردم بخورید.
وی همچنین به نقل از مرحوم آیت الله کاشانی گفت: ایشان(مرحوم آیت الله کاشانی )می گفتند تنها کسی که بعد از ما می تواند در مقابل شاه بیاستد حاج اقا روح الله است. ایشان هرگز به کرامت و ارتباطات غیبی متوسل نمی شد و سعی می کرد مطالب را با عقل خود و استدلال درک کرده و تفهیم کند؛ مثلاً می فرمود: وقتی من دیدم همه مخالف آمدن من به ایران هستند، فهمیدم لازم است حتماً به ایران بیایم و در آن ماجرا مخالفت دشمنان را دلیل بر درستی کار خود می دانست. ایشان معتقد به انجام تکلیف بود و به چیز دیگری نمی اندیشید.
امامی کاشانی در ادامه گفت: در شب بیست و یکم بهمن 57 من در مدرسه علوی بودم. اعضای شورای انقلاب نزد امام بودند و همه می گفتند قرار است به این جا حمله شود و همه مکان های مربوط به انقلابیون را در هم بکوبند. امام فرموده بود: ما باید به تکلیف خود عمل کنیم، بقیه امور با خدا ست.
وی در ادامه بیان خاطرات خود از امام (س) افزد:خاطره ای که من از آخرین ساعات حیات امام دارم، مربوط می شود به زمانی که کلیه علایم حیاتی ایشان از بین رفته بود و دستگاه ها را از ایشان جدا کرده بودند. ما برای آخرین بار رفتیم با امام وداع کنیم. ناگهان صدای اذان بلند شد و یکی از آقایان درِ گوش امام گفت آقا وقت نماز است. چشمان امام باز شد و لبها شروع به حرکت کرد. پزشکان همه گفتند: امام رفته بود و دوباره بازگشت. عبادت و نماز با ایشان عجین شده بود. این آخرین دیدار من با امام بود که بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.