این که در جامعه تنها یک خط و فکر نمی تواند حاکم باشد یک واقعیت غیر قابل انکار است و قرآن نیز بر آن تأکید می کند و می فرماید سنت ما این بوده که انسان همیشه انتخاب های مختلفی داشته باشد و همین نکته مبنای کثرت گرایی است. هر جا انسان ها زندگی می کنند در هر زمینه ای برداشت های مختلف دارند و تبعاً وقتی به مسایل دینی می رسد رنگ تندتری پیدا می کند.
هنوز یک دهه از آغاز نظام اسلامی نگذشته بود که روحانیون ردهبالای نظام، در نهادی با عنوان جامعه روحانیت مبارز، با اختلافاتی غیرقابل اغماض روبرو شدند و راه باقیمانده را، راه جدایی یافتند. گروهی ماندن در جامعه روحانیت کهنسال را به صلاح خود ندانستند و در تلاشی دیگر، مجمع روحانیون مبارز را بنیاد گذاشتند. رهبر کبیر انقلاب این زایش تاریخی شاگردان خویش را مبارک دانست و مجمع روحانیون مبارز از دل جامعه روحانیت اعلام موجودیت کرد. جریان جدیدی که معادلات سیاسی را در انتخابات پیش روی مجلس سوم به نفع خود تغییر داد و همچنین در رخدادهای سیاسی کشور نقش تاثیرگذاری پیدا کرد.امام ضمن تایید این انشقاق، به نگارش توصیه نامه ای روشنگرانه به این دو جریان دست یازید، نامه ای که عطف به محتوای آن به "منشور برادری" شهرت یافت.
امام خمینی در این نامه تاکید کردند که « اگر در این نظام کسى یا گروهى خداى ناکرده بىجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.» 23 سال پس از صدور منشور برادری از سوی امام خمینی(س)، سراغ محققان و فعالان سیاسی و اجتماعی رفته ایم تا مراد رهبر کبیر را از «وحدت» و «اختلاف» بپرسیم و چاره چالش های فراروی وحدت ملی و امنیت سیاسی را در برهه ای از حساس ترین دوران نظام جمهوری اسلامی از آنها بخواهیم .آنچه در پی می آید، گفتگوی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران با حجت الاسلام والمسلمین معادیخواه در این باره است.
به نظر می رسد این نامه در صدد است تا وجود اختلاف سلیقه و دیدگاه در جامعه را به رسمیت بشناسد و از آن دفاع کند نظر شما در این رابطه چیست؟
این که در جامعه تنها یک خط و فکر نمی تواند حاکم باشد یک واقعیت غیر قابل انکار است و قرآن نیز بر آن تأکید می کند و می فرماید سنت ما این بوده که انسان همیشه انتخاب های مختلفی داشته باشد و همین نکته مبنای کثرت گرایی است. هر جا انسان ها زندگی می کنند در هر زمینه ای برداشت های مختلف دارند و تبعاً وقتی به مسایل دینی می رسد رنگ تندتری پیدا می کند. اصل این مسئله روشن و درست است منتها هضم این واقعیت فارغ از تظاهر و شعار شرایطی دارد که به سادگی فراهم نمی شود یعنی در هر جامعه انسانی گرایش های مختلف پیدا می شود اما طبع حکومت استبدادی این است که گرایش خودش را اصل بداند و به همه بگوید باید تابع من باشید حال پرسش این است که این معما را چگونه باید حل کرد؟ مشکل این است. در دهه شصت هم اساس اشکال به این بر می گشت که هر گروه و دسته ای خودش را مطلق می دیده و می خواسته گرایش خودش حاکم باشد و بقیه نباشند. این که گفته شود نباید اینگونه باشد حرف درستی است اما واقعیت خلاف این است و مشکل حل نمی شود.
توصیه امام در این نامه به دوری از حب نفس و ریاضت است آیا به این شکل می توان موضوع را حل کرد؟
این رهنمود یک معلم اخلاق است گویی امام در این نامه به عنوان یک رهبر سیاسی صحبت نمی کند به عنوان یک راهنمای اخلاقی رهنمود می دهند. ممکن است ایشان مجموعاً شرایط را به گونه ای نمی دیده که مثلاً اقدام دیگری برای حل مشکل شود اما واقعیت این است که نه آن روز و نه حالا و نه هیچ وقت دیگر در یک جامعه ای که ابزار قدرت دست یک جریان باشد با توصیه اخلاقی مشکل حل نمی شود و بقیه جریان ها باید حذف شوند یا ابزار قدرت باید به شکلی بین آنها تقسیم شود که بتوانند از نابودی خودشان جلوگیری کنند و خودشان را تحمیل کنند منشا بحث توزیع قدرت از همین جاست. به هر دلیل این تعبیر از یک شخصیتی است که در حال نصیحت افراد است و نصحیت خوبی هم هست اما مشکل گشا نیست. این که آیا آن موقع کار دیگری می شد انجام داد یا نه بحث دیگری است. قاعدتاً توزیع قدرت می تواند یک راه حل کارآمدتری باشد. البته درستش این است که انسان ها تربیتی پیدا کنند که مشکل از اساس حل شود اما این آرزویی است که حداقل در کوتاه مدت جواب نمی دهد.
آیا حذف جریان های دیگر برای جریان حاکم و دارای قدرت توأم با کامیابی خواهد بود و می تواند استمرار داشته باشد؟
کار که قطعاً غلط است. انسان یک پدیده ای است سیطره ناپذیر؛ قرآن به پیامبر گفت. حتی اگر جریانی حرفش صد در صد حق باشد و پشتوانه ای مثل وحی هم داشته باشد در عین حال قرآن می گوید: وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ ۖ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخَافُ وَعِیدِ یعنی تو قرار نیست مانند جباران تاریخ حرفت را پیش ببری تو تذکر بده. اگر پیامبری بخواهد روش جبارهای تاریخ را پیش بگیرد می شود مانند آنها و سرنوشت آنان را هم پیدا می کند حتی در جایی که حرف حق است. خداوند می فرماید من انسان را سیطره ناپذیر خلق کردم و انسان سلطه پذیر نیست این واقعیتی است و هر کس بخواهد غیر از این بکند با واقعیت های تاریخ طرف می شود اما به هر حال در کوتاه مدت این کار را می کنند و مدتی هم می تواند ادامه پیدا کند اما در دراز مدت اینگونه نیست و مشکلی حل نمی شود.
امام در این نامه اصولی را عنوان می کند و معتقدند که همه گروه ها به این ها پایبندند و در صدد پیشرفت و آبادی کشور هستند بنابراین مورد پذیرش هستند اما اکنون شاهدیم که بعضاً برخی دیگران را متهم می کنند که از ابتدا به این اصول پایبند نبوده اند و یا هم اکنون عامل بیگانگان هستند و آنها را متهم به خیانت می کنند؟
در همان زمان هم طرفین ممکن است همین نگاه را داشتند ولی اگر کسی از بالا نگاه کند نگاهش با نگاه افرادی که از پائین نگاه می کنند فرق خواهد داشت. در نگاه از پائین چند جریان که با هم درگیرند هر کدام خود را مطلق می دانند و تعابیر مختلفی به کار می برند اما اگر کسی از بالا نگاه کند حتی اگر بداند که بعضی از این ها احیاناً قدرت طلبند ولی طبیعتاً تلاش می کند به آنها بگوید که شما باید اینگونه باشید. برخی اوقات این تعابیر در قالب خبر عنوان می شوند اما مضمون انشا دارد. در ادبیات امام اینگونه موارد زیاد است یعنی باید این گونه باشید نه این که واقعاً هستید طبیعتاً اگر درست نگاه کنیم معنایش این است که گروه ها اشکالاتی دارند اما واقعیت این است که همه اهل این کشورند و باید در همین کشور زندگی کنند و غیر از این ها هم کسانی نیستند و باید مشارکت آنها جلب شود و حذف جریان ها هم کار درستی نیست و پیامدهایی دارد بنابراین باید جناح ها اینگونه باشند نه این که همان موقع همه به این اصول پایبند بودند. تعبیرها آرمانی است و از موضع پدرانه است مثل پدری که در خانواده به فرزندان می گوید شما همه فرزندان خوبی هستید و همه خیرخواه هستید در حالی که می داند برخی از آنها بدخواه هم هستند.
در بخشی نیز امام از حضور واسطه هایی که می خواهند القای بدبینی کنند برحذر می دارند و تذکر می دهند اگر گروهی و جناحی بخواهد دیگری را از عرصه حذف کند پیش از آنکه به هدفش برسد به انقلاب و اسلام ضربه زده است. نظر شما در این رابطه چیست؟
به نظر من در این متن یکی از جدی ترین مطالبی که هست همین تذکر است که هر گز جدی گرفته نشد. اخطار این نکته که در شیار و شکاف این اختلافات، جانوران موذی لانه می کنند که خیرخواه هیچ طرف نیستند و می خواهند ریشه و اساس را بزنند. اگر این تذکر جدی گرفته شود در حقیقت همه کار دستگاه های اطلاعاتی این است که این خطر را کشف کنند که تا جایی که اطلاع داریم از اول تاکنون به این مسئله توجه نشده است. شکاف این اختلافات محل حضور و رخنه عناصر موذی و خطرناک است و این همه جا هست و طبیعی است که در ایران بیشتر باشد در کشوری که فاجعه های هفت تیر و هشت شهریور و .. داشته ایم به این عناصر نفوذی باید توجه می شد.
آیا گروه و جریان مشخصی را می توان از این جنس جریان ها شمرد؟ بعضاً از انجمن حجتیه به عنوان یکی از این قسم گروه ها نام برده می شود.
این مسئله خیلی سخت است یعنی این گونه داوری ها خیلی مواقع حاشیه امنی را برای کسانی که خطرناک هستند درست می کند. این که یک تشکیلاتی باشد و با سازماندهی و امکانات در صدد نفوذ و جریان سازی چندان دقیق نیست. این گونه آدرس ها که سر زبان ها هم هست آدرس غلط است و به مجموعه هایی که داخل کشور حضور دارند نمی خورد. اما ارائه تعریف روشن سخت است.
در قرآن کلید واژه شیطان خیلی زیاد به کار رفته است و در فرهنگ ما جدی گرفته نشده و مسئله شیطان شناسی را خیلی جدی نگرفتیم و خیلی وقت ها هم برداشت انحرافی از آن شده است مثل کلمه دشمن. نوعاً ریشه مشکلات به جایی حواله داده می شود که به فرافکنی شباهت دارد. در داستان یوسف پیامبر، برداران یوسف کار بسیار بدی کرده اند و چند نوع جرم و گناه صورت گرفته است و نابخشودنی است که هر کدام به تنهایی جنایت بزرگی است اما تعبیر حضرت یوسف این است که مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی یعنی این کار شیطان بود و گویی که برادران را تبرئه می کند در حالی که جنایت بزرگی توسط آنان صورت گرفته است بنابراین این نیاز به تأملی دارد که بالاخره به این راحتی نمی توان برچسب شیطان بودن به انسان ها زد.
اگر فرض کنید سازمان سیا آمد و در یک گروه نفوذ کرد اشکال را باید در سیا دید نه در این جمع که به هر دلیلی یک فرد یا افرادی در آن نفوذ کرده است. یک گروهی که چند صد هزار و چند ده هزار نفر است در حالی که آن نفوذی یک نفر یا چند نفر باشند نمی شود آن چند ده هزار نفر را سیاه کرد. میکروبی که وارد شده یکی دوتا است و درست است که وقتی وارد شد ممکن است این بیماری گسترش پیدا کند و همه را بیمار کند اما نگاه باید دقیق باشد. بیان و منطبق کردن این نکته با واقعیت های جامعه سخت است که به این سادگی نمی شود به انسان ها به چشم دشمن نگاه کرد. در واقع نباید اینگونه باشد که افراد سخاوتمندانه چند میلیون انسان را در دامن شیطان و دشمن بیاندازد هر کسی یک ذره آلوده شد به او بگوییم دشمن، پس چه کسی می خواهد در این جامعه زندگی کند؟
در میان گروه های سیاسی حزب توده یکی از بدنام ترین آنهاست اما واقعاً وقتی که این حزب در ایران شکل گرفته می بینیم داستان اینگونه نیست که ما امروز می بینیم و بخشی از بهترین روشنفکران ما به این حزب گرایش داشته اند. من به صداقت این آقای عمویی کم آدمی دیده ام هنوز به حزب توده وفادار است و سعی می کند توجیه اشکالات را بیان کند. شوخی را به مرحوم مدرس نسبت می دهند که ایشان می گفته در مجلس شورا یک مسلمان داریم او هم ارباب کیخسرو است که زرتشتی است. روزی که حزب توده شکل گرفته بخش عظیمی از صادق ترین نیروها که آدم های متعهد و مسولیت پذیری هم بودند به این مجموعه پیوسته اند و نگاهی که بخواهد همه این مجموعه ها را سیاه ببیند خیلی نگاه درستی نیست.
امیرالمومنین خطبه ای دارد که از بخش هایی از نهج البلاغه است که کمتر کسی به آن پرداخته است. ایشان اگر بخواهد دشمنی را معرفی کند که از معاویه بهتر کسی نیست که دشمن درجه یک و شیطان مجسم عصر امیرالمومنین است اما در عین حال ایشان به اصحابشان می گوید فکر نکنید اینها دشمن ما هستند دشمن اصلی در واقع عنصر و عاملی است که معاویه را معاویه کرده است و در نهایت می گویند این بزرگ پنداری است که ممکن است در درون شما هم باشد نکته ظریفی است. علاج اساسی این مشکلات فرهنگ سازی است و این نکته شاید با بخش نخست سخنان من در تناقض است یعنی درست است که از موضع معلمی و اخلاقی حرف زدن در کوتاه مدت مشکل را حل نمی کند اما درمان و علاج اساسی در حقیقت همان است.