حوادث تلخ یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، حملات خونبار در عراق پس از سقوط صدام، ظهور دولت افراطگرای داعش، بمبگذاریهای خونین در مادرید، لندن، و عملیات تروریستی و ضد انسانی شب گذشته در فدراسیون روسیه، و دهها اتفاق ناخوشایند دیگر، همگی دلالت بر ماهیت تکثیریابندگی هستههای خشونت بنیادگرایان دارد.
یک مدرس دانشگاه در یادداشتی اختصاصی برای جماران، به تحلیل ریشههای حادثه تروریستی ۲۳ مارس شهر مسکو پرداخت. در یادداشت دکتر محمد محمودی کیا آمده است:
هر چند طی دو دهه اخیر موج اسلامهراسی ناشی از رشد فزاینده بنیادگرایی اسلامی و ظهور جنبشهای سلفی تکفیری جهادی، به یکی از مهمترین و پربسامدترین و در عین حال، فوریترین تهدیدات علیه صلح و امنیت جهانی ارتقا یافته و حوادث خونین در نقاط مختلف جهان را به نام خود ثبت کرده است، با این همه، آنچه بیش از هر زمان دیگر، در کانون هجمات قرار دارد، نه بنیادگرایان اسلامی، که اصل شریعت اسلام است که در کانون امواج اسلامستیزانه قرار دارد. با این حال، برای هر آن کس که با نظام ارزشی اسلام اندک آشنایی دارد تردیدی باقی نمیگذارد که هیچ سنخیتی میان تعالیم اسلام با ترور، خشونت و نفرتپراکنی وجود ندارد و آنچه از دل این تحولات ضدبشری به نام اسلام مثبوت است، تنها یک خوانش حداقلی، بهحاشیهراندهشده و مطرود از اسلام و با اقلیت بسیار کم از وفاداران است که دائم بر طبل نفرت میکوبند و بر آتش تنور خشونت میدمند.
قرآن کریم به حفظ و حرمت جان انسانهای بیگناه اهمیت فراوان داده است. این اهمیت و ارزش، به اندازهای است که قتل یک انسان بیگناه را معادل قتل همه مردم دانسته و از این رهگذر، بشدت مؤمنان را از ارتکاب گناه کبیره قتل عمد انسان بیگناه منع فرموده است: «هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین (انسان بیگناهی را) بکشد چنان است که گویی همه انسانها را کشته است».
این موضوع یعنی دست نیالودن به خون بیگناهان بقدری حائز اهمیت است که خداوند متعال یکی از ویژگیهای عبادالرحمن (بندگان خاص خود و اولیاءالله) را عدم قتل نفس ذکر فرموده است: «و (عبادالرحمن) کسانی هستند که... انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده (و بیگناه است) جز به حق (بخاطر قتل نفس یا موارد دیگری که براساس قوانین اسلام مستحق قتل شده) نمیکشند.»
بس بدیهی است هیچ نسبتی میان ترور، خشونت پراکنیها با منشأ قومی، مذهبی، سیاسی و نژادی با تعالیم اسلام برقرار نیست. اما آنچه به بازتولید و تکثیر اقدامات خشونتطلبانه برخی افراطگرایان اسلامی منجر میشود را میتوان در ورای برخی زمینهها جستجو کرد.
به نظر میرسد عواملی چون بهحاشیهراندگی، توسعهنیافتگی، یا توسعهیافتگی نامتوازن، جهانیشدن، حرکت شتابنده در دموکراتیزاسیون فناوری و وجود نظامات سیاسی بسته و غیردموکراتیک، و... سهم قابلتوجهی از رشد بنیادگرایی را به خود اختصاص دهد. در کنار تمام این مولفهها، با الهام از نظریات تبیینی جنبشها که عقلانیت سیاسی آن را به عنوان مولفه کانونی شکلگیری جنبشها مورد تأکید خود قرار میدهند، به باور نگارنده به نظر میرسد مهمترین عاملی که موجب ظهور هنجارهای جایگزین در رفتار جمعی افراطگرایانه نسبت به محیط پیرامونی میشود، عدم کارآمدی نظم هنجاری درون گفتمان غالب جهانی برای ایجاد یک کنش فراگیر موثر به منظور تعقیب مطالبات جریانهای معترض است. چنانچه در مورد جنبش ضد سرمایهداری تسخیر وال استریت، جنبشهای حقوق بشری و محیطزیستی و یا ضد جهانیشدن میتوان شواهد پر رنگی از هنجارهای نوظهور که مبنای شکلگیری جنبشهای معترض فراگیر شده است را مشاهده کرد. جنبشهایی با ماهیت هستیشناختی کوانتومی، جهانیشده و جهانیشمول.
بنیادگرایی دینی با جلوههایی از خشونت عریان نسبت به مظاهر مدرنیته، و برخوردار از ماهیتی ساختارشکن و هنجارگریز نیز میتواند در راستای جنبشهای مبتنی بر هنجارهای نوظهور مورد مطالعه قرار داد چراکه نمیتوان آن را بر مبنای جریان اصلی اسلامگرایی فهم نمود.
حوادث تلخ یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، حملات خونبار در عراق پس از سقوط صدام، ظهور دولت افراطگرای داعش، بمبگذاریهای خونین در مادرید، لندن، و عملیات تروریستی و ضد انسانی شب گذشته در فدراسیون روسیه، و دهها اتفاق ناخوشایند دیگر، همگی دلالت بر ماهیت تکثیریابندگی هستههای خشونت بنیادگرایان دارد؛ امری که میتواند به عنوان یک حربه جنگی علیه دیگر جوامع تحت کنترل نیروهای بیرون از اسلامگرایان قرار گیرد و خارج از اراده نخست بنیادگرایان به کار گرفته شود چرا که مبنای عمل بنیادگرایی نه عقلانیت سیاسی متداول، که کنش ایدیولوژیک قدرتمندی است صرفاً با هدف هدم نمادهای گفتمان فاسد مهاجم به کار بسته میشود.
با تمام این اوصاف، ترور و کشتار بیگناهان با هر هدفی و انگیزهای، خواه اهداف به ظاهر مقدس، نفرتبرانگیزترین کلماتی است که بشر در کتاب تاریخ خود با آن مواجه بوده؛ کلماتی که هم خانواده خوناند و ویرانی!
فرقی ندارد قربانیان و یا عاملین و آمرین آن به کدام جغرافیا، زبان، نژاد، مذهب و مرامی متعلق باشند، ترور محکوم است و غیراخلاقی و غیرانسانی!
هر یک انسان بیگناهی که به قربانگاه جهالت و تعصب درانداختن شود، هدم «تمام انسانیت» است.
در مجموع آنچه موجب بروز کنشهای قدرتمند و مخرب از سوی بنیادگرایان شده است، نیروی درونی نظم هنجاری سرمایهداری لیبرال جهانی برای بهحاشیهراندن جریانهای غیرسرمایهداری است که موجب شده در ساحت گفتمانی جوامع انسانی به تولید هنجارهای نوظهوری به عنوان مبنایی برای ایجاد جنبشهای ضد سرمایهداری اقدام نمایند.
--------------------------------------------------------------------------
*عضو هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی