گاهی بین برخی به ویژه نسل جوان این تصور ایجاد میشود که امام جایی بودند و موجی شروع شد و تعبیر میکنند که امام شانس هم داشتند، در حالی که اینگونه نبود و حضرت امام بر کارها اشراف و دقت نظر خاصی داشتند
یک مدرس حوزه علمیه با اشاره به اینکه بعد از دستگیری و تبعید امام، شهر قم دچار فترت شده بود و حرکت و فعالیت انقلابی وجود نداشت، گفت: سال 54 که نسل اولیه مجاهدین خلق مثل حنیفنژاد و دیگران اعدام شدند، امام فکر میکنید که من نمیدانم اینها چه میگویند؟ امام از زیر پتو، دو یا سه کتاب از کتابهای مجاهدین خلق را بیرون آوردند و گفتند که مگر اینها کتابهای مجاهدین خلق نیست؟ اینها همه مبانی مائو و کمونیست هستند و اینها ادای اسلامی بودن را درمیآورند.
به گزارش خبرنگار جماران، حجتالاسلام و المسلمین سید علی برقعی در سومین نشست از مجموعه نشستهای «بازخوانی خاطرات امام و انقلاب» بیت قم امام خمینی(س)، گفت: مرحوم ابوی در ایام جوانی و در مدرسه فیضیه به مناسبت سالگرد کشتار طلاب فیضیه سخنرانی کردند. این سخنرانی در سال 45 مسأله مهمی در شهر قم بود. چون بعد از دستگیری و تبعید امام، شهر قم دچار فترت شده بود و حرکت و فعالیت انقلابی وجود نداشت؛ بنابراین جمعی از انقلابیها جمع شدند تا مجلسی بگیرند و ایشان سخنرانی میکند. نیروهای ساواک پیگیر دستگیری مرحوم ابوی میشوند اما ایشان موفق به فرار میشود. ابوی چند ماهی مخفی بودند تا اینکه بزرگان به ایشان پیام دادند که چون جوان هستی به نجف برو، قم را به هم ریختی و به حکومت فشار آمده، لذا اگر شما را بگیرند اذیتت میکنند. به همین دلیل ایشان به نجف میروند.
این مدرس حوزه علیمه قم افزود: نکته جالب این است که خبر این سخنرانی و شلوغ شدن قم به حضرت امام رسیده بود. مرحوم ابوی به بیت امام در قم رفت و آمد داشتند و حضرت امام، مرحوم ابوی را به عنوان یک طلبه جوان میشناختند. در ذهن مبارک امام این بود که آقایی که سخنرانی کرده و قم را به هم ریخته، آسید مرتضی برقعی از منبریهای شاخص و مطرح قم بود. مرحوم ابوی گفتند که بعد از ورود به نجف، به منزل امام رفتم. اول خدمت حاج آقا مصطفی رسیدم و با هم خدمت امام رفتیم. حاج آقا مصطفی به امام گفتند: آقای برقعی که در فیضیه سخنرانی کردند، آمدند. امام سرشان را بالا کردند و با حالت تعجب فرمودند که تو بودی سخنرانی کردی؟! چون تصورشان این بود که مرحوم سید مرتضی برقعی سخنرانی کرده است.
وی اظهار داشت: خاطره دوم که نقل میکنم، نشاندهنده عمق نگاه مرحوم امام و دوراندیشی و اشراف ایشان به ابعاد مختلف مسائل است. در قضیه شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی، اطرافیان امام مخصوصاً چند نفر مثل مرحوم ابوی و حاج آقا سجادی که با حاج آقا مصطفی بسیار مأنوس بودند، اصرار زیادی داشتند که امام با کالبدشکافی آن مرحوم موافقت کنند تا مشخص شود که ایشان به شهادت رسیدهاند در حالی که حضرت امام بسیار جدی مخالف این کار بودند. مرحوم ابوی میگفتند که ما در دل ناراحت بودیم که چرا امام این کار را نکردند چون خون حاج آقا مصطفی پایمال شد یا قضیه شهادت ایشان مشخص نشد.
برقعی افزود: مرحوم ابوی نقل کرد که بعد از چند ماه، یک روز خدمت مرحوم امام بودیم و من درباره آن قضیه ابراز ناراحتی کردم. امام با یک حالتی که هیجانی هم داشتند، فرمودند که چه فکر میکنید؟ فکر میکنید که خودم نمیخواستم این اتفاق بیفتد؟ اگر من با کالبدشکافی موافقت میکردم، فکر میکنید چه اتفاقی میافتاد؟ حکومت صدام چند نفر از اطرافیان مصطفی را دستگیر و پروندهای درست میکرد که شما وی را کشتید و اوضاع بدتر میشد. یعنی حضرت امام این قدر مراقب بودند که حتی حکومت بعث از این اتفاق سوء استفاده نکند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: مرحوم ابوی تعریف میکردند که سال 54 که نسل اولیه مجاهدین خلق مثل حنیفنژاد و دیگران اعدام شدند، یک روز با حاج آقا سجادی در بیرونی دفتر حضرت امام نشسته بودیم. یکی از آقایان که به رحمت خدا رفته است، وارد دفتر شد و گفت که میخواهم امام را ببینم. ما نمیدانستیم که ایشان چه مطلبی را میخواهد خدمت امام مطرح کند، فرصت را غنیمت شمردیم و سه نفری خدمت امام رفتیم. ایشان از امام درخواست کرد که در محکومیت اعدامها و به نفع مجاهدین خلق، پیام تسلیت بدهید یا پیامی علیه حکومت صادر کنید.
این مدرس حوزه علمیه قم ادامه داد: ایشان هر چه اصرار میکرد، امام قبول نمیکردند تا اینکه حضرت امام با عصبانیت به آن شخص رو کرد که چه میگویی آقا؟! فکر میکنید که من نمیدانم اینها چه میگویند؟ امام از زیر پتو، دو یا سه کتاب از کتابهای مجاهدین خلق را بیرون آوردند و گفتند که مگر اینها کتابهای مجاهدین خلق نیست؟ اینها همه مبانی مائو و کمونیست هستند و اینها ادای اسلامی بودن را درمیآورند. در نهایت به آن شخص بسیار عتاب کردند که شما از اینها دوری کنید.
وی افزود: مرحوم ابوی نقل کرد که ایشان بلند شد تا برود، آقای سجادی هم نیمخیز شد برود، اما من دست آقای سجادی را گرفتم و گفتم بنشین، ما که به دلیل دیگری آمدیم. چرا کاری میکنی تا فکر کنند که با هم برای مطرح کردن این موضوع آمدیم. لذا نشستیم و صحبتهای دیگری پیش آمد.
برقعی تأکید کرد: این چند خاطره را از این جهت عرض کردم که نشاندهنده دقت نظر، دوراندیشی و اشراف امام نسبت به امور و حرکتهای انقلابی است. چون گاهی بین برخی به ویژه نسل جوان این تصور ایجاد میشود که امام جایی بودند و موجی شروع شد و تعبیر میکنند که امام شانس هم داشتند، در حالی که اینگونه نبود و حضرت امام بر کارها اشراف و دقت نظر خاصی داشتند.