گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

موسوی لاری: آقای دعایی شدیدا ارادتمند امام بود

سید عبدالواحد موسوی لاری، عضو مجمع روحانیون مبارز، به جماران گفت: آقای دعایی شدیدا ارادتمند امام بود و تصنعی و کاسبکارانه نبود. یعنی این طور نبود که به امام نزدیک شود تا به پول، قدرت و مکنتی برسد. زمانی به امام وصل شد که ارتباط با امام منجر به زندان، شکنجه و در به دری بود. دوم اینکه آقای دعایی چه زمانی که در نجف شبه تبعید بود و آن طوری زندگی می کرد، چه سال 59 تا 1401 که نماینده مجلس و نماینده امام و رهبری بود، از نظر شرایط زندگی عوض نشد.

پایگاه خبری جماران: عضو مجمع روحانیون مبارز با اشاره به اینکه آقای دعایی در مسائل اجتماعی – سیاسی آچار فرانسه کارهای امام بود، گفت: چیزی که یاران امام را به هم نزدیک کرده بود این بود که در فضای سکوت و رکود حوزه ها در دوران نهضت امام، این مجموعه در حقیقت صدای امام در عرصه اجتماع بودند.

مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حجت السلام و المسلمین سید عبدالواحد موسوی لاری را در ادامه می خوانید:

به عنوان مقدمه از نحوه آشنایی با مرحوم دعایی برای ما بگویید. ظاهرا اولین جایی که ایشان را دیده اید نجف بوده، اگر خاطره ای آن مقطع دارید برای ما بفرمایید.

آشنایی من با مرحوم دعایی یک آشنایی کاری است که از مجلس اول در سال 59 شروع می شود و یک آشنایی قبل از انقلاب است که از سال های اقامت من در نجف و حضور در مدرسه آیت الله بروجردی و نماز حضرت امام شروع می شود. اواخر سال 46 من برای ادامه تحصیل وارد نجف شدم، در حالی که حدود 15 ساله بودم.

با آقای دعایی سال 51 در مدرسه آیت الله بروجردی محشور بودیم اما بالأخره آنها 10، 15 سال از ما بزرگتر و فعال بودند و به اصطلاح امروز جزو نیروهای کادر یاران امام بودند؛ ما نوجوان و علاقه مند بودیم و به عنوان هوادار یا نیروهایی که علاقه به امام دارند و مقلد امام هستند. به تدریج ما هم کشانده شدیم به سمت اینکه یک سری فعالیت ها از قبیل ارسال بیانیه ها یا درس های امام، به خصوص جزوات ولایت فقیه به ایران از طریق جاهای مختلف به خصوص کشورهای حاشیه خلیج فارس که دوستان و آشنایان زیادی داشتیم.

اما بالأخره آقای دعایی جزء حلقه اول یاران امام در نجف بود و می شود گفت که در مسائل اجتماعی – سیاسی آچار فرانسه کارهای امام بود. شاید این تعبیر خیلی دقیق نباشد ولی نشان می دهد که چه قدر آقای دعایی در حوزه کاری حضرت امام مؤثر بود. کلیه ارتباطاتی که حضرت امام بنا بر ضرورت جایگاه و شخصیت ایشان و مرجعیتشان با مقامات عراقی داشتند و احیانا لازم بود تماسی گرفته شود، از طریق آقای دعایی پیگیری می شد.

در فعالیت های انتقال نظرات و دیدگاه های حضرت امام مجموعه ای از طلاب فعال بودند. ولی به شکل خیلی منظم و منضبط و می شود گفت که متولی کار آقای دعایی و بعضی از دوستان دیگر بودند. برنامه رادیویی «صدای روحانیت مبارز» را آقای دعایی خودش به تنهایی تهیه کننده و مجری بود. یعنی در انتقال مطالب اعم از خبر، تحلیل، نقطه نظرات حضرت امام یا خبرهایی که لازم بود از درون حوزه و جامعه منتقل شود، آقای دعایی متولی این کار بود.

در یک کلام، آشنایی ما با آقای دعایی بیشتر آشنایی نیروهایی بود که علاقه مند و ارادتمند به امام بودند و با یاران امام از قبیل آقای دعایی هم در اصل جهتگیری و هدف اشتراک داشتند. اما آنها بالأخره پیشکسوت بودند و کارهای خیلی سنگینی را دنبال می کردند و ما در مراحل بعدی بودیم و کارهای کوچکتری؛ ولی در حد وسع خودمان مدافع امام و اندیشه و فکر امام و انتقال دهنده پیام امام بودیم. به خصوص سال های 49 تا 50 فرصت بیشتری داشتیم و مقداری هم با کار آشنا شده بودیم.

بعد از پیروزی انقلاب بنده اواخر 57 و اوایل 58 فکر می کنم به مدت شش ماه، فعالیت های مربوط به تأسیس و راه اندازی دفتر حزب جمهوری اسلامی در منطقه لارستان را داشتم و بعد هم انتخابات مجلس شد و مجلس اول جزو نمایندگان بودیم و آقای دعایی هم از همان اول جزو نمایندگان تهران بود. به صورت طبیعی آن آشنایی دیروزی، یعنی سال های حضور در نجف، در هم مجلس هم نوعی همفکری و همگرایی بین ما به وجود آمده بود. با این تفاوت که من نماینده شهرستان بودم و علی الاصول دغدغه های مربوط به حوزه انتخابیه داشتم و آقای دعایی نماینده تهران بود و دغدغه مسائل کلی تر داشت.

باز در یک نقطه با هم مشترک بودیم و آن اینکه در اولین اجلاس کنفرانس بین المجالس که در رُم تشکیل می شد، در هیأتی که از طرف مجلس شورای اسلامی اعزام شد بنده و آقای دعایی و بعضی از دوستان دیگر هم عضو بودیم. آقای دعایی به عنوان رئیس گروه انتخاب شد و تا آخر در کنار هم بودیم و فکر می کنم افراد دیگری مثل آقای صباح زنگنه، دکتر صلواتی، عطاء الله مهاجرانی و آقای دکتر روحانی هم بودند.

همزمان با دوره اول مجلس، آقای دعایی به عنوان نماینده امام در روزنامه اطلاعات انتخاب شد و تا جایی که من می دانم همان زمان آقای خاتمی به عنوان نماینده امام در روزنامه کیهان انتخاب شد. آقای دعایی و آقای خاتمی در این دوره بیشتر با هم مأنوس بودند. آقای دعایی به دلیل اینکه مسئول یکی از مؤسسات مطبوعاتی بزرگ کشور بود و آقای خاتمی هم در این باب که مسئولیت روزنامه کیهان را داشت، هم همکار او بود و هم از سال 61 که ایشان در دولت آقای مهندس موسوی به عنوان وزیر ارشاد انتخاب شد، مطبوعات و از جمله روزنامه اطلاعات با وزارت ارشاد ارتباط کاری داشتند.

ما هم که معاون پارلمانی و حقوقی و بعدها معاون امور استان ها شدیم، در حقیقت ارتباطمان با مطبوعات و رسانه ها، نمایندگان مجلس و همچنین مجموعه هنرمندان، سینماگران و نویسندگان به دلیل موقعیت شغلی برقرار شد. یعنی من علاوه بر آشنایی که با آقای دعایی قبل از انقلاب داشتم و بعد از انقلاب در مجلس شورای اسلامی، یک نوع ارتباط کاری هم داشتیم. گرچه حوزه معاونت من جدای از معاونت مطبوعاتی بود، ولی بالأخره بخش امور عمومی وزارت ارشاد به این حوزه مربوط می شد.

یکی دیگر از مقاطع آشنایی ما با مرحوم آقای دعایی تأسیس مجمع روحانیون مبارز بود؛ که در حقیقت یکی از منشأهای شکل گیری این مجمع داستان اختلاف نظری بود که دوستان ما با جامعه روحانیت در مورد آقای دعایی بود. آنها می خواستند آقای دعایی را در لیست نگذارند و ما طرفدار این بودیم که ایشان باشد.

 

مرحوم آقای دعایی در انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت چه نقشی داشت؟

آقای دعایی در این مقطع نقشی نداشت ولی یکی از منشأهایی این اتفاق پافشاری جامعه روحانیت برای حذف آقای دعایی بود. بعد از شکل گیری مجلس دوم یک کمی فضا عوض شد. جریان نفاق و ترور و مشکلاتی بود که نمی خواهیم بازگو کنیم. ولی بالأخره این دوستان از مجلس اول با هم همکاری داشتند. امثال آقایان کروبی، هاشمیان، آیت الله بیات، منتجب نیا و سید هادی خامنه ای جلساتی داشتیم و به مقطع انتخابات مجلس سوم رسیدیم.

در انتخابات مجلس سوم طبق روال گفتیم هم دوستان ما در شهرستان ها لیست تهیه کنند و هم در تهران لیست تهیه کنیم. فرض هم بر این بود که تعدادی از نیروهای ما در لیست مشترک با جامعه روحانیت باشند. اما جامعه روحانیت با توجه به فضایی که به وجود آمده بود احساس می کرد نیازی به همکاری با جمع دوستان ما ندارد. حتی کسی مثل آقای دعایی که به تعبیر ما «صلح کلی» بود؛ هم با آنها رفاقت داشت و هم این طرف حضور داشت، این را هم بر نتابیدند. پافشاری آنها روی این مسأله باعث شد که بگوییم ما لیست جدا می دهیم. منظورم همین دوستانی بود که به صورت محفلی دور هم جمع بودند و حزب و تشکیلاتی نداشتند.

وقتی قرار شد ما لیست مستقل بدهیم، گفتند شما باید تشکل باشید. تحت چه عنوانی می خواهید لیست بدهید؟ بالأخره بحث شد و گفتیم ما هم یک مجموعه روحانی هستیم و «مجمع روحانیون مبارز» می گوییم. یعنی واژه ای را می آوریم که معلوم شود ما آنها نیستیم ولی در عین حال با آنها مشترکاتی به نام روحانی بودن داریم و تفاوت نظرهایی هم راجع به مسائل اجتماعی و سیاسی و نوع نگاه به مطبوعات داشتیم و همان عاملی شده بود که کمی فاصله بین ما و آنها ایجاد شود و داستان آقای دعایی و بعضی دوستان دیگر هم در حقیقت مزید بر علت شد.

جمع دوستان به این نتیجه رسیدند که ما تشکلی لازم داریم. بحث مجمع روحانیون شد و جمع بندی اینکه ما تشکیلاتی به نام «مجمع روحانیون» داشته باشیم و قرار شد دو نفر از بزرگان جمع ما خدمت حضرت امام بروند و موضوع را با ایشان در میان بگذارند؛ چون بالأخره تشکیل دو ساختار برای روحانیت شاید مطلوب امام نباشد. آقای موسوی خوئینی ها و آقای توسلی یا آقای امام جمارانی قرار شد بروند، من نفر دوم را با تردید می گویم.

آقای موسوی خوئینی ها خدمت امام رفته بود و داستان اختلاف نظر ما و جامعه روحانیت و بعد شکل گیری مجمع روحانیون را خدمت ایشان مطرح کرده و گفته بود اگر حضرتعالی مخالفتی ندارید ما این کار را می کنیم؛ حضرت امام  هم گفته بودند چه اشکالی دارد؟! بعد هم آن نامه را نوشتیم، امضا کردیم و خدمت ایشان فرستادیم.

 

نامه آقای محمدعلی انصاری؟

خیر؛ نامه ای که مؤسسین مجمع روحانیون خدمت حضرت امام نوشتند که ما احساس کردیم با دوستانمان در جامعه روحانیت در حوزه مسائل مختلف سیاست داخلی و خارجی و مسائل اقتصادی، اجتماعی و حوزه های مختلف فرهنگی اختلاف نظر داریم؛ و به این جمع بندی رسیده ایم که ضمن احترام به دوستان، تشکلی داشته باشیم که بیان کننده نقطه نظرات خودمان باشد. حضرت امام هم نوشتند هیچ اشکالی ندارد و تأییدیه حضرت امام هم ایشان ذیل نامه ما نوشتند و بعد از آن رسما به عنوان «مجمع روحانیون مبارز» اعلام موجودیت کردیم.

 

اشاره داشتید به اینکه حضرتعالی از دوران نجف و سال های اول انقلاب جزو یاران و همراهان حضرت امام بوده اید. به نظر شما ویژگی برجسته یاران حضرت امام چه بود که آنها را از دیگر افراد جامعه متمایز می کرد؟

البته من خودم را در حد یاران امام نمی دانم؛ ما جزو ارادتمندان امام بودیم. بالأخره امام در قله بود و ما هم پایین بودیم. ولی جزو دوستداران و محبین امام بودیم و در حد وسع خودمان کاری از دستمان بر می آمد در حوزه مسائلی که امام رسالت خودش را در ابلاغ آنها می دیدید، ما هم کمک می کردیم؛ مثل اینکه اعلامیه پخش کنیم. به خاطر همین مسائل قبل از انقلاب دو سال زندان رفتیم و برخوردهایی شد.

چیزی که یاران امام را به هم نزدیک کرده بود این بود که در فضای سکوت و رکود حوزه ها در دوران نهضت امام، این مجموعه در حقیقت صدای امام در عرصه اجتماع بودند. رژیم وقتی امام را به ترکیه تبعید کرد گفت که مسأله امام تمام می شود و دیدند نشد. تصمیم گرفتند با کمک حزب بعث امام را به نجف بفرستند و گفتند نجف اقیانوسی است که امام در آنجا محو می شود. آنجا علما، مراجع و شخصیت های بزرگ علمی هستند و صدای امام دیگر منحصر به فرد نخواهد بود و یا اگر هم باشد در اقلیت قرار می گیرد.

نجف یک حوزه علمیه خیلی قدرتمند بود و فقهای بزرگی مثل مرحوم آیت الله خویی، میرزا باقر زنجانی، شیخ حسین حلّی و آیت الله حکیم بودند و سن و سال امام از اینها کمتر بود، آنها فکر می کردند اگر امام به آنجا برود در کنار درس آقای خویی یا آقای حکیم، درس ایشان رنگی نخواهد داشت. ولی امام که درسشان را در مدرسه شیخ انصاری شروع کردند، درس امام به اصطلاح ما گل کرد و خیلی ها آمدند. بزرگانی مثل آیت الله راستی کاشانی و آیت الله مدنی هم به درس امام کشیده شدند. افرادی مثل آیت الله اشرفی شاهرودی و شخصیت های زیادی بودند که درس امام رفتند.

امام با اثبات خودش در حوزه علم و دانش توانست آنجا رشد کند. یعنی نشان داد که پهلوانی است در حوزه فقه و فقاهت با اضافاتی که داشت. ایشان در حوزه فلسفه و عرفان هم مزیت هایی داشت که بقیه فقهای نجف نداشتند و جامعیت امام خیلی بیشتر از آنها بود.

از نظر فعالیت ها، همین مجموعه بودند که امام را در آنجا مطرح کردند. یعنی امثال آقای دعایی و دوستانی مثل مرحوم اسماعیل فردوسی پور و آقای محتشمی بودند که دور امام محکم ایستادند و صدای امام شدند. صدای امام از طریق این مجموعه به همه جا منتقل شد. ویژگی اینها این بود که با دنیای امروز کم و بیش آشنا بودند. نمی گویم خیلی علمی، ولی دنیای امروز را می شناختند و موقعیت امام در جامعه را خوب تشخیص می دادند.

 

سیره زندگی یاران حضرت امام از جمله مرحوم دعایی، چه درس هایی برای نسل جوان امروز دارد که متأسفانه حضرت امام را مستقیما درک نکرده اند؟

یاران امام علاوه بر اینکه دنیا را خوب می شناختند، حاضر بودند ریسک کنند و هزینه بدهند. یعنی زندان بروند، شکنجه شوند و دردسر تحمل کنند تا صدای امام منتقل شود. آقای دعایی در این مسأله یکی از پیشکسوتان بود. البته من هیچ وقت مطلق انگاری نمی کنم که بگوییم یاران امام نقصی هم نداشتند و یا همه آنها در یک سطح بودند. هر کدام در یک سطحی کار می کردند و ارزش وجودی آنها به کاری بود که انجام می دادند.

اما در حوزه شخصی، الآن دیگر آقای دعایی نیست که آدم چیزی بگوید تا او خوشش بیاید، ویژگی آقای دعایی چند مسأله بود. یکی اینکه آقای دعایی شدیدا ارادتمند امام بود و تصنعی و کاسبکارانه نبود. یعنی این طور نبود که به امام نزدیک شود تا به پول، قدرت و مکنتی برسد. زمانی به امام وصل شد که ارتباط با امام منجر به زندان، شکنجه و در به دری بود. دوم اینکه آقای دعایی چه زمانی که در نجف شبه تبعید بود و آن طوری زندگی می کرد، چه سال 59 تا 1401 که نماینده مجلس و نماینده امام و رهبری بود، از نظر شرایط زندگی عوض نشد. همان سال های اولی که از نجف وارد ایران شدند در ستارخان خانه ای گرفتند و تا وقتی از دنیا رفت همان خانه را داشت.

نکته بعد اینکه آقای دعایی اهل کینه نبود. من نمی دانم چه طور می توانم این را منتقل کنم. چه کسانی که با او خوب بودند و چه کسانی که با او بد بودند، وقتی آقای دعایی به آنها می رسید، سلام و علیک می کرد. با آنها پرخاشگری نداشت؛ ممکن است سر یک مسأله عقیدتی اختلاف نظر پیدا کند و حتی داد بزند ولی من احساس نکردم آقای دعایی از کسی کینه به دل داشته باشد. خیلی از کسانی که آقای دعایی با آنها رفت و آمد داشت، منتقدین آقای دعایی بودند. از اعضای جامعه روحانیت مبارز گرفته تا افرادی مثلا از نهضت آزادی، با همه ارتباط داشت. این اواخر آقای دعایی ملجأ کسانی شده بود که در جامعه سرکوب شده بودند و پناهگاهی نداشتند.

من یادم می آید یک روزی داخل اتاقم در وزارت کشور نشسته بودم و به من خبر دادند که آقای دعایی جلوی در آمده و خانمی همراهش است. گفتم  قراری داشته ایم؟ گفتند ما قراری نگذاشته ایم ولی آقای دعایی آمده اند. ما جلوی در رفتیم و سلام و علیک کردیم و گفتیم بفرمایید داخل اتاق؛ آمدند و دیدم همراه آقای دعایی خانم پروانه فروهر است. مشکلشان این بود که می خواستند برای فروهر و خانمش مراسم سالگرد بگیرند؛ مسجد فخرآباد به آنها اجازه نداده بود و گفته بودند در خانه هم مشکل هست. آقای دعایی پیش من آمده بود تا نیروی انتظامی را وادار کنم مزاحم مراسم اینها نشود. همه هنرمندان یا چهره هایی که تقریبا در گوشه قرار گرفته بودند، آقای دعایی از نماز میت گرفته تا مراسمات آنها رفت و آمد داشت. با جریان اصولگرا هم همین طور رفاقت داشت و با اصلاح طلبان هم که اصلاح طلب بود.

نکته آخر هم این است که آقای دعایی توانست مدلی از اداره مطبوعات ارائه کند که دوستان اصلاح طلب ما اگر هم نقدی داشتند، نقد بود نه اینکه آقای دعایی را تخریب کنند. دوستان اصولگرا هم نمی توانستند گزکی از آقای دعایی ببینند. همین هم شد که بعد از وفات ایشان نکته ای که رهبری روی آن تکیه کرد «مشی آقای دعایی در روزنامه اطلاعات» بود که به آقای سید عباس صالحی توصیه کردند شما همان مسیر را بروید. این نشان می دهد آقای دعایی در انتخاب مسیر اشتباه نکرده بود.

در مراسم تشییع ایشان همه نوع آدم از چهره های علمی و فرهنگی و مطبوعاتی دیده می شد و اگر می خواستیم دعایی را تعریف کنیم بهتر از ترکیبی که در مراسم تشییع ایشان آمده بود نمی توانستیم ارائه بدهیم. ان شاء الله خداوند ایشان را غریق رحمت کند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.