نشریه حریم امام در خصوص ویژگی های شخصیتی مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور وخدمات ایشان با آیت الله محمدرضا ناصری و حجت الاسلام و المسلمین ابراهیم فاضل فردوسی مصاحبه داشته و از چند نفر هم یادداشت منتشر کرده است.

به گزارش جماران، حریم امام به مناسبت درگذشت حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور با چند نفر از شخصیت های سیاسی مصاحبه داشته و چند یادداشت هم در این زمینه منتشر کرده که در ادامه می آید:

محمدرضا ناصری: اخلاص مرحوم محتشمی پور باعث شد که فعالیت‌هایش مثمر ثمر واقع شود و به نتیجه برسد

آیت‌الله محمدرضا ناصری امام جمعه و  نماینده ولی فقیه در استان یزد و امام جمعه سابق شهرکرد است که از روزهای شروع نهضت، همراه با مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین محتشمی‌پور در کنار و همراه امام‌خمینی چه در دوران تبعید در نجف اشرف و چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است و از دوستان صمیمی و خانوادگی آن مرحوم به شمار می‌آمده  است.

در آغاز گفت‌وگو پیرامون چگونگی آشنایی با مرحوم محتشمی ‎پور توضیح بفرمایید.

آشنایی من با ایشان به سال 42 و حضور در مدرسه آقای مجتهدی بازمی‌گردد. آقای محتشمی‌پور آن زمان لباس شخصی می‌پوشید. خاطرم هست که ایشان را اولین بار با یک پالتو در مدرسه دیدم. ما یک جلسه درس مشترک داشتیم که ایشان هم در آن شرکت می‌کرد.

 بعدها با پدرشان آشنا شدم و مرحوم پدرشان خیلی به من سفارش ایشان را می‌کرد و من هم معمولاً سعی می‌کردم همراهشان باشم.

 ما با هم رفت و آمد خانوادگی هم داشتیم و با پدر و عموی محترمشان که از مبارزین بودند، آشنا بودم.

سال 43 هر دوی ما به قم رفتیم و در آنجا با آقای اوسطی که الان در تهران است یک حجره گرفتیم. تا حدود سال 45 در حجره مدرسه دارالشفا بودیم و هر سه آنجا معمم شدیم.

از چه زمانی وارد فعالیت‌های مبارزاتی و انقلابی شدید؟

ما در همان سال‌ها با طلبه‌های مبارز در ارتباط بودیم و اعلامیه‌های امام را پخش می‌کردیم و در مسجد بالاسر با آقای جعفری گیلانی و تعدادی از انقلابیون جریان مبارزه را پی می‌گرفتیم. پس از سال 45 به فکر عزیمت به نجف افتادیم. چرا که امام هم به ترکیه و پس از آن به نجف تبعید شده بود؛ بنابراین تصمیم گرفتیم که قاچاقی به نجف برویم. یک شب پیش از من آقای محتشمی پور به همراه یک شخص دیگر به نام محسن زندیه از رفقای ما به خرمشهر و آبادان رفتند. شب بعد هم ما حرکت کردیم و با یک هویت جعلی از میان نخلستان‌های خرمشهر و آبادان به سمت بصره حرکت کردیم و از آنجا به کاظمین رفتیم. اربعین را در کربلا گذراندیم و سپس به نجف برگشتیم.

پس از مدتی آقای محتشمی پور به ایران بازگشت و من بیشتر در نجف ماندم. ایشان بعد از ازدواج، دوباره از ایران به عراق برگشت.

 پیش از ازدواج ایشان ما در مدرسه دو حجره جدا داشتیم. ایشان در درس حضرت امام و آقا مصطفی هم شرکت می‌کرد. فکر می‌کنم فرزند اولشان که به دنیا آمد به نجف آمدند.

در آن زمان امام برای حج اعلامیه‌ای صادر کرده بود که با کمک دوستان 40 هزار نسخه از آن را به عربی و فارسی چاپ و در ماشینی جاسازی کردیم و از کویت و ریاض به سمت مکه بردیم.

 وقتی برای پخش اعلامیه در عربستان بودیم من دستگیر و حدود سه سال زندانی شدم. ایشان هم آن سال در عربستان بود و به ایران بازگشت و پس از آن به نجف رفت.

 ما مجموعه‌ای با عنوان «روحانیون مبارز خارج از کشور» متشکل از 15 نفر از روحانیون نزدیک به امام در نجف تشکیل دادیم. خیلی‌ها در آن زمان با امام رفت و آمد داشتند، اما با ایشان در راستای انقلاب و نهضت همکاری نمی‌کردند. ما تعداد معدودی بودیم که در چاپ و پخش اعلامیه‌ها و ضبط برنامه‌ها و انتشار آن‌ها فعالیت می‌کردیم. در همان دوره ارتباطمان با دانشجویان مسلمان خارج از ایران مانند فرانسه پررنگ شد. افرادی مانند آقای حبیبی، دکتر یزدی، بنی‌صدر و آقای طباطبایی به نجف رفت و آمد داشتند و در برخی جلسات ما شرکت می‌کردند. این جلسات یک هسته مرکزی شامل من، آقای فردوسی پور و آقای محتشمی پور داشت که آن دو بزرگوار به رحمت خدا رفته‌اند.

آقای محتشمی پور مسئول تقسیم، توزیع و فرستادن اعلامیه‌ها به مناطق مختلف بود و بسیار هم زحمت می‌کشید.

 من متصدی ارتباطات خارجی بودم.

 آقای فردوسی‌پور هم مسئول ارتباط با امام و برنامه‌ریزی برای اعلامیه‌ها بود و در بحث چگونگی نقل و انتقال و جاسازی آن‌ها نیز همکاری می‌کرد.

 آقای فردوسی‌پور در ایام محرم و صفر و رمضان در کویت نزد مرحوم آقا سید عباس مهری برای تبلیغ می‌رفت.

آن‌چنان که فرمودید حضرت‌عالی با مرحوم محتشمی پور ارتباط نزدیک و خانوادگی داشتید. قدری از خانواده ایشان و همراهی‌شان در جریان سختی‌های مبارزات و دوری از وطن بفرمایید.

همسر ایشان فردی بسیار خوب، با وفا، پر صفا و مهربان بود.

 زمانی که من از زندان عربستان بیرون آمده بودم تا مدتی حال مساعدی نداشتم. امام هم سفارش من را به مرحوم محتشمی‌پور کرده بود. ایشان خانه‌ای در بالای منزلش داشت که مدتی همان‌جا ساکن شدم و از من مراقبت می‌کردند.

خانم ایشان حقیقتاً برای من خواهری و مادری می‌کرد. بسیار بانوی نجیب و صبوری بود. وقتی آقای محتشمی پور به کویت می‌رفت ایشان همان‌جا با سه چهار فرزندش تنها می‌ماند. رابطه من با فرزندانشان هم خیلی صمیمی بود. حتی برای ازدواج من هم همسر ایشان پیش‌قدم شد و می‌توانم بگویم که حقیقتاً مدیونشان هستم.

 به خصوص بعد از 2-3 سال زندان انفرادی در عربستان شرایط بسیار نامساعدی داشتم که مرا در منزل خود تحت حمایت قرار دادند.

من همیشه می‌گفتم که اگر همسر آقای محتشمی‌پور نبود ایشان از عهده کارها برنمی‌آمد. در جریان سوریه و انفجاری که اتفاق افتاد همسرشان پیگیر شدند که برای درمان ایشان را به آلمان ببرند وگرنه همان زمان آقای محتشمی‌پور را از دست می‌دادیم.

 پس از معلولیت هم همسرش پا به پای ایشان همراه بود و از او مراقبت و نگهداری می‌کرد و تا همین اواخر که به نجف رفتند هم همسر وفادارش او را تنها نگذاشت.

قدری از جزئیات فعالیت‌های مبارزاتی مرحوم محتشمی‌پور را برایمان بازگو بفرمایید.

ما در جلسات مجمع روحانیون مبارز دو نشریه داشتیم که یکی تحت عنوان «15 خرداد» و دیگری «روحانی مبارز» بود که چند تن از دوستان روی آن‌ها کار می‌کردند. آقای محتشمی پور گاهی برای انجام کارهایی به تهران می‌رفت و مجدداً بازمی‌گشت. چون گذرنامه ما مشکل پیدا کرده بود و ممنوع‌الخروج بودیم و نمی‌توانستیم به ایران برویم، امور مربوط به ایران به ایشان محول می‌شد.

در نجف هم منزل مرحوم فردوسی‌پور در اختیار ما بود و شب‌ها با دوستان برای انجام کارهای مربوط به اعلامیه‌ها به آنجا می‌رفتیم، چون جریان به شکلی نبود که بتوانیم آشکارا به فعالیت بپردازیم. چون اگر مسئله آشکار می‌شد علیه ما جوسازی می‌کردند و دچار مشکل می‌شدیم. امام هم ناظر فعالیت‌های ما بود و به این جریان توجه داشت.

در زمان هجرت حضرت امام به پاریس هم آقای محتشمی‌پور همراه ایشان بود؟

بله. پس از آنکه مسئله هجرت امام به پاریس پیش آمد، برای مدیریت این جریان هم جلساتی تشکیل می‌دادیم. آقای محتشمی‌پور به کویت و سپس به پاریس رفت و اواخر هجرت امام ایشان یا به ایران یا به نجف بازگشت.

آقای محتشمی‌پور قلب پاکی داشت و در جریان انقلاب حقیقتاً اهل مبارزه بود. ممکن بود به خاطر همان صفای قلبش در برابر برخی رفتارها واکنش نشان دهد اما به هیچ عنوان غل و غشی در وجودش نبود.

برخلاف دیگران که ممکن بود بر اثر خودخواهی‌ها یا وابستگی‌ها، ناخالصی‌هایی داشته باشند، ایشان حقیقتاً سالم و پاک بود. مخصوصاً در دوره‌ای که نجف در کنار هم بودیم و ایشان و خانواده محترمشان به من لطف داشتند بیشتر به وجوه گران‌قدر شخصیتشان پی‌ بردم.

چند روز قبل از وفات ایشان اخوی بنده مانند ایشان بر اثر کرونا فوت کرد و داغ فقدان ایشان هم بر آن مصیبت اضافه شد.

رابطه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه با آقای محتشمی‌پور چگونه بود؟

حضرت امام رضوان الله تعالی علیه نسبت به تمامی کسانی که در نجف کنارشان بودند لطف و محبت داشت. چون معمولاً در آنجا مانع حضور افراد در کنار امام می‌شدند و افرادی مانند آقای محتشمی‌پور با تحمل سختی‌ها و مشکلات فراوان، با امام همراهی می‌کردند. ایشان هم حقیقتاً فردی عاطفی بود و نسبت به آقای محتشمی پور و بقیه دوستان نظر محبت داشت. وقتی که در سوریه ایشان را ترور کردند هم امام برایش سنگ تمام گذاشت و از او تقدیر ویژه کرد. چرا که می‌دانست برای رضای خدا در کنارش بود و اصولاً امام شخصی نبود که فردی بتواند از قبل نزدیکی او به مقام و ثروت دست پیدا کند. ممکن بود اطرافیان دیگر آقایان بهره‌هایی از آن‌ها ببرند، اما امام از همان ابتدا در ایران تکلیف همه را مشخص کرده و گفته بود که فقط برای رضای خدا کار کنید و اگر اتفاقی بیفتد کاری از دست من برای شما ساخته نیست و تنها برایتان دعا می‌کنم.

 لذا دوستانی که آن زمان با امام همکاری می‌کردند نیت خالص داشتند و تنها برای رضای خدا و عزت اسلام فعالیت می‌کردند و همچون پروانه گرد امام می‌گشتند.

چه ویژگی‌های اخلاقی را می‌توان برای مرحوم محتشمی‌پور ذکر کرد؟

ایشان پاک طینت بود و عشق و علاقه عمیقی به امام داشت و حرکت صادقانه در جریان انقلاب هم از ارزش‌های آن وجود بزرگوار بود. نزدیکی به حضرت امام و نصایح ایشان در شخصیت ایشان بسیار اثر گذاشته بود. دوستانی که در آن زمان در کنار امام بودند امروز هم متمایز از سایرین هستند و اختلاف سلیقه‌ها نتوانسته آن‌ها را از مسیر اصلی منحرف کند.

 مرحوم محتشمی پور سید بزرگواری بود که برای خدا با امام همکاری می‌کرد. همواره رضای الهی را در نظر می‌گرفت و در نتیجه همین صدق و اخلاص هم عاقبت به‌خیر شد و این عاقبت به خیری سعادت بزرگی است که آرزوی همه ماست.

جریان اهتمام ایشان در تأسیس حزب‌الله لبنان چگونه شکل گرفت؟

در آن دوره من همراهشان نبودم. گویا حزب الله با یکی دیگر از احزاب اختلافاتی داشت و مرحوم محتشمی پور در حل اختلاف میان آن‌ها حقیقتاً مؤثر بود. ایشان با همکاری برخی دوستان کمک کردند که حزب‌الله در لبنان قدرتمند شود. همین هم باعث سوءقصد و ترور ایشان شد؛ اما اخلاص مرحوم محتشمی پور باعث شد که فعالیت‌هایش مثمر ثمر واقع شود و به نتیجه برسد.

دلیل اصلی پایداری ایشان در راه امام و همراهی با بیت ایشان چه بود؟

آن چنان که گفتم مرحوم محتشمی‌پور از همان نجف با نیت پاک و خالص کنار امام بود و تا پایان عمر نیز به ایشان وفادار ماند.

 خود من به این حسن عاقبت غبطه می‌خورم که در پایان عمر هم در تهران از دنیا رفت. عاقبت ما که مشخص نیست. ان‌شاءالله خداوند ما را پس از این معرکه‌ها عاقبت به خیر کند و مانند ایشان سعادتمند از دنیا برویم.

 

ابراهیم فاضل فردوسی: مرحوم محتشمی پور همیشه رضایت امام را مدنظر قرار می‌داد

حجت‌الاسلام والمسلمین ابراهیم فاضل فردوسی از شاگردان حضرت امام و اعضای دفتر ایشان در نجف اشرف، امام جمعه منصوب حضرت امام در استان بوشهر، عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز  و از دوستان صمیمی مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین محتشمی‌پور است که در گفت‌وگو با حریم امام در باره شخصیت علمی  و اخلاقی آن مرحوم و ارتباط وی  با حضرت امام سخن گفت.

از آغاز آشنایی خود با مرحوم علی‌اکبر محتشمی‌پور برایمان بفرمایید.

آشنایی بنده با آقای محتشمی به سال 1346 در نجف اشرف برمی‌گردد. علاوه بر رابطه شخصی ما، خانواده بنده و ایشان نیز پیوسته از همان زمان تاکنون مرتبط می‌باشند. در مورد آقای محتشمی باید عرض کنم که ایشان از یک اصالت خانوادگی برخوردار بود. پدر، مادر و همچنین برادران وی از افراد بسیار متدین، متعهد و همگی مقلد مرحوم امام بودند.

بعد از ماجرای 15 خرداد سال 1342 رژیم شاه تهدید کرده بود که اگر مغازه‌ای به نشانه اعتراض بسته شود، از آن پس جلوی آن را با آجر سد خواهند کرد. مغازه پدر مرحوم آقای محتشمی در میدان گمرک بود که آن را به همین شکل بستند. منظورم این است که همه اهل این خانواده مبارز و متعهد بودند. همگی مقلدین واقعی امام بودند. خصوصاً خود آقای محتشمی همیشه متوجه فرمایشات امام راحل و خواسته‌های ایشان بود و سعی می‌کرد به آن‌ها عمل کند. خاطرات بسیاری در این زمینه، حتی از زمانی که در نجف بودیم به یاد دارم. به دنبال تبعید امام، ما منتظر فرصتی بودیم که به نجف برویم. به همین خاطر وقتی که در سال 1346 شرایط مهیا شد با خانواده به نجف رفتیم. البته آن هم به صورت عادی نبود و برای خود داستانی دارد. مرحوم آقای محتشمی نیز با خانواده خودش به فاصله چند ماه به نجف آمد.

 از آن زمان هر دو نفر ما در درس فقه امام که بیع مکاسب بود شرکت می‌کردیم. من و آقای محتشمی قبل از تشریف آوردن امام برای تدریس در مسجد مرحوم شیخ انصاری با یکدیگر مباحثه کرده و پس از حضور امام به درس ایشان گوش می‌دادیم.

البته قبل از این درس، بنده در مشهد مقدس شاگرد مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی بودم. همیشه به دنبال آن بودم که استادی داشته باشم که واقعاً مرا راهنمایی کرده و به راه نجات برساند. از این رو در مشهد، شاگرد مرحوم شیخ مجتبی قزوینی بودم. ایشان مردی بزرگ بود و از مبارزات ایشان هم خاطراتی به یاد دارم. پس از وفات و مراسم چهلم شیخ مجتبی قزوینی یعنی صبح چهل و یکم، از مشهد به تنهایی راهی نجف اشرف شدم و پس از گذشت حدود سه ماه به ایران بازگشتم. این بار به همراه خانم و دخترم که کوچک بود به نجف رفتیم.

بعد از ما به فاصله حدود سه ماه، آقای محتشمی به همراه خانواده خود به نجف اشرف تشریف آوردند.

در آنجا بیشتر از درس کدام اساتید بهره می‌گرفتید؟

علاوه بر درس امام خمینی ما در کلاس درس حاج آقا مصطفی خمینی نیز که اصول فقه بود حضور پیدا می‌کردیم. این کلاس در منزل حاج آقا مصطفی برگزار می‌شد و من و آقای محتشمی و تعداد دیگری از دوستان شرکت داشتیم. بعدها به درس تفسیری که ایشان در مسجد شیخ انصاری شروع کرد هم رفتیم. به‌طور کلی آقای محتشمی از یاران و شاگردان برجسته امام بود. می‌توان گفت او در تمامی جهات به امام وابستگی داشت. با همه مشکلات، سختی‌ها و تهمت‌هایی که در آن زمان به یاران امام می‌زدند، حتی از جانب کسانی که نمی‌خواهم اسمی از آن‌ها ببرم، آقای محتشمی بسیار علاقه‌مند به امام و فرمایشات ایشان بود. به لطف الهی با همه مسائل آن دوران ما تا آخر در خدمت امام ماندیم. شب‌ها امام در مدرسه مرحوم آیت‌الله بروجردی و اواخر هم ظهرها در مسجد شیخ انصاری نماز اقامه می‌کرد و ما پیوسته در این مراسم‌ها شرکت کرده و با دفتر ایشان مرتبط بودیم.

یک‌بار که مرحوم آقای بهشتی به نجف تشریف آورده بود تمایل داشت جلسه‌ای با دوستان برگزار شود. بر این اساس جلسه‌ای در طبقه سوم مدرسه آیت‌الله بروجردی تشکیل دادیم. در آن جلسه که خیلی از دوستان هم حضور داشتند، آقای بهشتی مفصل صحبت کرد و گفت: شما مبارز هستید ولی بیشتر سعی شما بر این است که اطلاعیه‌های امام را به هر وسیله ممکن به ایران برسانید تا نشر یابد. البته این نوع مبارزه بسیار خوب است ولی باید گروهی با یک هسته مرکزی تشکیل بدهیم که تصمیم‌ها به صورت دقیق و با درایت در اتاق فکر گرفته شود. خوب می‌دانید که آقای بهشتی فردی بسیار منظم و منضبط بود و به خاطر همین روحیه چنین پیشنهادی داد. آقای محتشمی و بنده گفتیم که ما در این رابطه حرفی نداریم اما باید این تشکیلات اولاً با اجازه امام ایجاد شود و ثانیاً زیر نظر خودشان باشد. مراد ما این بود که هیچ‌گونه تخطی نسبت به امام نداشته باشیم. به همین خاطر آقای بهشتی وقتی خدمت امام تشریف برد این مسئله را مطرح کرد و نظر امام را جویا شد. امام هم در جواب فرمود: با این وضع من معتقدم باید آقایان روحانی پس از تهذیب، بر اساس وظیفه شرعی خود عمل کنند و حزب و گروه موجب ضلالت و گمراهی می‌شود و بهتر است دوستان چنین تشکیلاتی را نداشته باشند. با این فرمایش امام، آیت‌الله بهشتی دیگر حتی جلسه دوم را هم تشکیل نداد؛ زیرا احساس کرد امام راضی نیست. در اواخر هم به خاطر درگیری حزب بعث و شاه و برگرداندن عده زیادی از ایرانی‌ها به کشور، تعداد ما به حدود 17 نفر رسیده بود. ولی ما تا آخر در خدمت امام ماندیم.

لطفاً درباره سطح علمی و تسلط ایشان بر مبانی فقهی و اصولی بفرمایید.

ایشان از طلبه‌های فاضل و مقید به درس و همچنین اهل مبارزه در کنار آن بود. سطوح را در حوزه تهران گذرانده بود. در نجف هم عمده مباحث مربوط به خارج فقه امام، خارج اصول حاج آقا مصطفی خمینی و همچنین اصول مرحوم آیت‌الله سید حسن بجنوردی می‌شد. البته در درس‌های دیگری چون درس آیت‌الله سیستانی هم گاهی شرکت می‌کرد؛ ولی درس اصلی ایشان همان درس امام بود. در اواخر هم که امام می‌خواست به سوریه تشریف ببرد آقای محتشمی واسطه ایشان و سوریه بود. امام علاقه خاصی به کسانی که تا آخر ایستاده بودند داشت. حتی در ایران هم ما برای ملاقات تسهیلات خوبی داشتیم و امام لطف زیادی به این دوستان مخصوصاً آقای محتشمی داشت. در تمامی مراحلی که ایشان مناصب مختلفی در تهران داشت، سفیر ایران در سوریه بود و مدتی هم که وزیر کشور بود همیشه رضایت امام را مدنظر قرار می‌داد. برای مثال در قضیه‌ای بین ایشان در وزارت کشور و آستان قدس اصطکاکی پیش آمد. آقای محتشمی گفت: می‌خواهم خدمت امام بروم و این موضوع را با صراحت و صداقت عرض کنم، حال هرچه امام فرمود به آن عمل می‌کنم.

منافقین که آن زمان مجاهدین خلق گفته می‌شدند هم در آن دوره کارهای خاصی انجام می‌دادند. خیلی از نوشته‌های آن‌ها و تشکیلاتشان به اروپا رفته چاپ می‌شد و سپس به نجف می‌آمد. ما آن‌ها را مطالعه می‌کردیم. در ابتدا حتی خواص در ایران به امام فشار می‌آوردند که شما تقدیری از این افراد بکنید. حتی فردی از آن‌ها که اصالتاً مشهدی بود مدتی به نجف آمد و حدود یک ماه خدمت امام رفت و آمد داشت و با گریه، نهج‌البلاغه و قرآن‌خوانی می‌خواست به امام بگوید که از ما حمایت کنید. در این میان دوستانی هم بودند که اگرچه تابع امام بودند از روی صداقت دلشان می‌خواست به آن‌ها کمک شود. آقای محتشمی جزو افرادی بود که درباره ارتباط و قابل‌اعتماد بودن این گروه می‌گفت: امام باید اجازه دهد وگرنه ما حاضر نیستیم رسماً برای آن‌ها تبلیغات کنیم.

در پایان اگر سخنی در خصوص آن شخصیت بزرگوار باقی مانده بفرمایید.

ایشان در همین اواخر خانه‌اش را فروخت و با ارثیه‌ای که از پدرش به دست آورده بود در ولنجک خانه‌ای را به‌عنوان بیت الزهرا با شرایط خاصی وقف کرد. مراسم‌های خوب و شادابی با پیروی از امام و یاران ایشان در آن بیت گرفته می‌شد و ان‌شاءالله امیدواریم که ادامه پیدا کند.

آن مرحوم در تمام مسائل هم و غمش این بود که از راه امام پیروی کند. روی همان عشق و علاقه‌اش به امام، به نجف اشرف هجرت کرد و به من هم می‌گفت بیا ولی شرایط من به‌گونه‌ای نبود که به ایشان ملحق شوم. به خاطر ارادتش به امام در نشر آثار امام خدمات خوبی داشت و می‌گفت که به آقایان در قم بگویم که اگر کتاب‌های اضافی دارند خود ما می‌آییم و آن‌ها را می‌گیریم و به کتابخانه‌ای با نام امام منتقل می‌کنیم. همچنین ایشان در جهات تهذیبی و اخلاقی از شاگردان مرحوم مجتهدی بود. من به یاد ندارم در این مدت پنجاه سال آشنایی، حتی یک خلاف شرع و یا خلاف راه امام و انقلاب از ایشان سر زده باشد. بسیار با اخلاص و شخصیتی حقیقتاً شریف بود. خداوند ان‌شاءالله رحمتشان کند.

 

حریم امام همچنین یادداشتی از احمد زیدآبادی با عنوان «سیاستمدار ضد صهیونیست» منتشر کرده که در آن آمده است:

سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور بر اثر کرونا چهره در نقاب خاک فرو کشید. آن مرحوم کینه‌ای عمیق از آمریکا و اسرائیل به دل داشت و به همین جهت نیز نگاهش به مسائل جهانی و منطقه‌ای به خصوص مسئله فلسطین، بسیار تند و رادیکال بود. او در زمان سفارتش در دمشق، گویا در تأسیس حزب‌الله لبنانی نقشی تراز نخست داشت و به همین علت نیز هدف سوءقصد عوامل اسرائیل قرار گرفت و سلامت جسمی‌اش را از دست داد.

مرحوم محتشمی‌پور مانند دیگر مقام‌های جمهوری اسلامی مخالف راه‌حل سیاسی برای مسئله فلسطین بود و همین موضوع سبب شد که به نوشته‌های مطبوعاتی من در دوران اجرای توافقنامه اسلو بین ساف و حزب کارگر اسرائیل، حساسیت شدیدی نشان دهد.

او ظاهراً از دفاعم از صلح در خاورمیانه و انتقادات گاه و بی‌گاهم از گروه‌های اسلامگرای فلسطینی به قدری عصبانی می‌شد که احساس می‌کردم سایه‌ام را با تیر می‌زند! این موضوع به خصوص هنگامی برایم ملموس شد که در روزنامه اعتماد ملی، مطلبی در نقد حماس نوشتم و او با ادبیاتی توفانی به آن پاسخ داد. روزنامه‌نگاران اعتماد ملی بعدها گفتند که برخی عباراتِ نوشته مرحوم محتشمی‌پور را حذف و یا تعدیل کرده‌اند وگرنه متن نخستین بسیار تندتر و آتشین‌تر از متنِ منتشرشده بوده است.

از آنجا که عواطف «ضد امپریالیستی» و «ضد صهیونیستی» او را به خلاف بسیاری مدعیان دیگر، صادقانه می‌دانستم، در پاسخش، زبانی ملایم به کار گرفتم و به جای دامن زدن به منازعه، از گفتار شجاعانه او در ماجرای حمله به سیدهادی خامنه‌ای ذکری به میان آوردم.

این نوع پاسخ به نظرم از خشم و ناراحتی مرحوم محتشمی‌پور کاست، هر چند که اصلِ اعتراض او، به عمر ستون هفتگی‌ام در روزنامه اعتماد ملی پایان داد.

در واقع، او را برای نخستین بار در مراسمی به مناسبت جنگ 33 روزه بین حزب‌الله و اسرائیل در دفتر حزب سیدهادی خامنه‌ای از نزدیک دیدم. خدا را شکر که هنگام سخنرانی‌ام حضور نداشت وگرنه بسیار بعید بود انتقادات صریحم از نقش حزب‌الله در آغاز آن جنگ را تاب آورد، انتقاداتی که حتی سید محمد بجنوردی هم آنها را تحمل نکرد و علاوه بر اعتراضش در همان جلسه، گلایه و شکایتی هم نزد شیخ مهدی کروبی برد که چرا به انتشار نوشته‌هایم در روزنامه‌اش علاقه نشان می‌دهد.

به هر صورت، مرحوم محتشمی‌پور با تأخیر به آن جلسه رسید و در سخنرانی‌اش نیز مدعی شد که دولت اهود اولمرت نخست وزیر اسرائیل، قصد کنار آمدن با اقدام حزب‌الله در گروگان گرفتن سربازان اسرائیلی داشته، اما «دولت خبیث آمریکا» او را وادار به جنگ کرده است.

در پایان مراسم او زیرچشمی نگاهی به من انداخت و با احساسی دوگانه سلام و علیکی رد و بدل کرد.

آن سال‌ها گذشت و مرحوم محتشمی‌پور در جریان وقایع پس از انتخابات 88 به دلیل صراحت و شجاعتش در حمایت از مهندس میرحسین موسوی تحت فشار شدید امنیتی قرار گرفت و ظاهراً به نشانه قهر و ابراز نارضایتی ایران را ترک کرد و در نجف ساکن شد.

آخرین بار او را پس از آزادیم از زندان در حاشیه کنگره مجمع ایثارگران دیدم که برای مسافرتی کوتاه از عراق به تهران آمده بود. این بار با خوشرویی تمام به سراغم آمد و با اصرار به نجف دعوتم کرد تا در محیط آزاد آنجا «گعده» بگذاریم و درباره مسائل مختلف بحث و گفتگو کنیم. من به چنین گفتگویی بسیار علاقه نشان دادم اما به دلیل نداشتن پاسپورت از مسافرت به نجف عذرخواستم.

من بعد از سال‌ها تجربه به این باور رسیده‌ام که اختلاف نظر سیاسی و عقیدتی حتی اگر بنیادی باشد، دلیل موجهی برای خصومت و کینه شخصی بین آدمیان نیست. انسان‌ها می‌توانند در کنار شدیدترین اختلاف‌نظرها با هم تعاملی اخلاقی و توأم با احترام و خیرخواهی متقابل داشته باشند.

در هر صورت، من از درگذشت نا به هنگام سید علی  اکبر محتشمی‌پور واقعاً متأسف شدم. خداوند او را بیامرزد و به خانواده و دوستانش صبر دهد.

 

حریم امام همچنین به قلم مهرداد خدیر با عنوان «20 بُرش از زندگی علی‌اکبر محتشمی‌پور» نوشت:

 با درگذشتِ حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر محتشمی‌پور، یکی از سیاست‌مدارانِ ترازِ دهه 60 و از نمادهای چپ سنتی چشم از جهان بست. در حالی که حتی هادی غفاری هم آن پوسته را شکسته بود محتشمی‌پور اما تا پایان در حال و هوای دهه 60 نفس کشید.

  شاید به همین سبب، صدا و سیما خبر درگذشت او در پی ابتلا به کرونا و در 75 سالگی را انعکاس می‌دهد هر چند مطابق با ادبیات رسمی تعبیر «شهادت» را نیز می‌توانند درباره او به کار برند چرا که در سال 1362 و هنگامی که سفیر ایران در سوریه بود هدف عملیات تروریستی اسراییل قرار گرفت و به شدت مجروح شد.(به لحاظ فنی البته "شهادت" هنگامی به کار می‌رود که مرگ ناشی از عوارض جانبازی باشد اما مگر جسم او به خاطر صدمات در برابر کرونا آسیب‌پذیر‌تر نشده بود؟)

  وقتی بسته پُستی را گشود از ناحیه هر دو دست آسیب دید به حدی که یکی تا مچ و از دست دیگر نیز چند انگشت قطع شد. بمب، به چشم و گوش او نیز صدمه زد و به این اعتبار «جانباز» به حساب می‌آمد.

  شهرت او اما بیشتر به عنوان وزیر کشور در دولت دوم میر‌حسین موسوی و مدیریت روزنامه توقیف‌شده «بیان» در دوره اصلاحات است و البته مسؤولیت «کمیته صیانت از آرا» در سال 88. عنوانی که خشم اصول‌گرایان را برانگیخت.

  با این حال نقش او در تأسیس حزب‌الله لبنان، وضعیت جسمانی ناشی از عملیات تروریستی، نامه‌ای درباره نهضت آزادی که به امام خمینی منتسب می‌کرد و ضدیت با آمریکا و اسراییل، سبب شده بود اصول‌گرایان نگاه متفاوتی به او داشته باشند و کیهان چون دیگران بر او نتازد مگر بر سر همان کمیته صیانت از آرا.

  با این همه در سال 88 حضور او در جایگاه دبیرکل کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین تحمل نشد و از علی لاریجانی خواستند او را کنار بگذارد و او هم به این خواست، تن داد و پس از آن محتشمی‌پور به نجف رفت و در واقع به نجف بازگشت و 10 سال آخر عمر را در نجف سپری کرد و به خاطر درمان به تهران آمده بود.

  محتشمی‌پور از جوان‌ترین اعضای حلقه روحانی گرداگرد امام خمینی در نجف و نوفل لوشاتو به حساب می‌آمد و گزاف نیست اگر گفته شود تمام زندگی خود را وقف رهبر فقید انقلاب کرد و نزد امام بسیار گرامی و مورد اعتماد بود چندان که مسؤولیت‌های حساس را به او می‌سپرد.

  او را می‌توان اصول‌گرا‌ترین اصلاح‌طلب و اصلاح‌طلب‌ترین اصول‌گرا هم لقب داد.  چرا که در نقد نهضت آزادی، مخالفت با آیت‌الله منتظری و مواضع ضد‌آمریکایی و ضد‌اسراییلی چون رادیکال‌ترین اصول‌گرایان بود که انگار روح کیهان در او حلول کرده ولی در دفاع از بیت امام و مخالفت با نظارت استصوابی با اصول‌گرایان مرزبندی می‌کرد.

  20 بُرش از زندگی او هم نقبی است به تحولات تاریخی و هم چهره روشن‌تری از سید علی‌اکبر محتشمی‌پور ترسیم می‌کند:

  1. زاده 1325 خورشیدی در تهران بود و به این ترتیب در سال 1357 و در پاریس جوانی 32 ساله بوده چه رسد به دوران اقامت در نجف که کم‌سن‌و سال‌تر و پُر جنب و جوش‌تر از دیگران بود.

  معیار محتشمی‌پور برای قضاوت درباره دیگران میزان نزدیکی و دوری آنان به امام خمینی و به تعبیری ذوب در او بود و مخالفت با انجمن حجتیه را از این زاویه می‌توان تحلیل کرد چرا که نمی‌خواست کسانی که با امام و انقلابی به رهبری او همراهی نکردند عهده‌دار مناصب حساس شوند.

  2. در دولت اول میر‌حسین موسوی(60 تا 64) سفیر ایران در سوریه شد و دریافت، ایران نباید تمام تخم‌مرغ‌های خود را در سبد جنبش امل به رهبری «نبیه بری» بچیند خاصه این که امام موسی صدر هم ناپدید شده بود. محتشمی‌پور را می‌توان یکی از پایه گذاران حزب‌الله لبنان دانست. هر چند خود اصرار نداشت به این موضوع بپردازد.

  3. در همین دوره بود که اسراییل در صدد حذف او برآمد. در سال 1362 بمبی را در قالب یک بسته پُستی به سفارت ایران در دمشق فرستادند و  سفیر تا گشود تا مرز مرگ رفت و اگرچه نجات یافت اما چنان‌که گفته شد به شدت آسیب دید. با این حال دو سال دیگر هم سفیر ماند و سوریه را ترک نکرد.

  4. میر حسین موسوی در دولت دوم خود وزیران راست‌گرا را کنار گذاشت و اگر علی اکبر ولایتی و محسن رفیق‌دوست به عنوان وزیران خارجه و سپاه باقی ماندند به خواست امام و ارتباط حوزه‌های آنها با جنگ بود. بدین ترتیب به جای علی‌اکبر ناطق نوری عضو جامعه روحانیت مبارز، علی‌اکبر محتشمی‌پور را به عنوان وزیر کشور معرفی کرد که چندی بعد از پایه‌گذاران مجمع روحانیون مبارز شد.

  5. یکی از مهم‌ترین اتفاقات دوران وزارت او قتل دکتر کاظم سامی در اول آذر 1367 و اصرار محتشمی بر غیر‌سیاسی دانستن قتل و اعلام خودکشی قاتل - محمود جلیلیان- در حمام برلیان اهواز بود که او را بیش از پیش از چشم نیروهای ملی‌مذهبی انداخت و این فقره را به سخنرانی‌های او علیه مهندس بازرگان و دکتر یزدی افزودند.

  6. پس از وزارت کشور به نمایندگی مجلس سوم درآمد. در همین مجلس پی‌گیر تصویب طرحی با عنوان تعیین 13 آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی بود و اصرار داشت عبارت «به سرکردگی آمریکا» هم در پی آن بیاید.

  در سال 1369 و پس از حمله عراق به کویت و اشغال آن از سیاست بی‌طرفی در قبال جنگ دوم خلیج فارس انتقاد و صدام حسین را تلویحاً به «خالد بن ولید» تشبیه کرد. به این معنی که اکنون در سپاه مقابل کفر قرار دارد. نکته قابل توجه این که اصول‌گرایان که آن زمان به عنوان جناح راست شناخته می‌شدند در حالی بعدتر مدام این داستان را در مقام سرزنش یادآور می‌شدند که آیت‌الله علی مشکینی رییس مجلس خبرگان رهبری و تازه در جایگاه رسمی موضع مشابهی اتخاذ کرده بود.

  7. هر چند مجمع روحانیون مبارز در انتخابات سال 68 از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی حمایت کرد اما از کنار گذاشتن محتشمی‌پور از وزارت کشور در دولت دوم و به رغم نامه نمایندگان، رنجیدند.

  هاشمی رفسنجانی هم چاره را در این دید که به جای نیروی راست، عبدالله نوری را که بینابین بود برای وزارت کشور معرفی کند. اگر چه در مجلس چهارم که به لطف رد صلاحیت‌ها به دست راست سنتی افتاده بود دوباره نوری را معرفی نکرد و با انتصاب علی محمد بشارتی جهرمی گردش به راست خود را اعلام کرد.

  8. با شروع سیاست‌های تعدیل، محتشمی‌پور به کار رسانه‌ای روی آورد و در مجله بیان به تندی به دولت هاشمی می‌تاخت. لحن او با خروج سید محمد خاتمی از دولت سازندگی و پایان مجلس سوم تندتر هم شد. روزنامه بیان در دوره اصلاحات البته به حال و هوای اصلاح‌طلبان مدرن نزدیک‌تر بود.

  9. با پیروزی سید محمد خاتمی عضو ارشد مجمع روحانیون مبارز در دوم خرداد 1376 برخی تصور می‌کردند محتشمی‌پور دیگر عضو مجمع دوباره وزیر کشور می‌شود. خاتمی اما چنین نکرد و با نقش پررنگ کارگزاران در پیروزی خاتمی و سابقه محتشمی‌پور در ضدیت با هاشمی از یک سو و تمایل رییس جمهوری جدید به تنش زدایی با آمریکا از جانب دیگر، چنین امکانی فراهم نبود و  مسؤولیت مهمی در دولت اصلاحات به او سپرده نشد و  خاتمی او را به عنوان مشاور اجتماعی منصوب کرد که قابل قیاس با موقعیت عضو دیگر - موسوی لاری- نبود که ابتدا معاون حقوقی رییس جمهوری و بعد وزیر کشور شد.

  10. خاتمی و دوم خرداد به دهه 60 بازنگشتند تا به نقش آفرینی محتشمی نیاز افتد. دور، دور اصلاح‌طلبان پوست‌اندازی کرده و جبهه مشارکت و تنش‌زدایی بود و محتشمی اگرچه در اردوگاه چپ تعریف می‌شد اما همان پیشینه‌ها سبب شد در انتخابات مجلس ششم در بهمن 1378 در مرحله اول انتخاب نشود و کار او به مرحله دوم کشید. به خاطر این که مبنای حضور او در مرحله دوم دخالت شورای نگهبان در ابطال 700 هزار رأی بود مجال مخالفت با اعتبار نامه حداد عادل هم عملا ستانده شد چرا که با همان مکانیسم راه یافته بود.

  11. نقش ممتاز او در راه اندازی روزنامه بیان و تلاش برای جبران توقیف‌های گسترده و جذب روزنامه‌نگاران بیکار شده از مهم ترین فعالیت‌های او در آغاز دهه 80 است هر چند در نهایت سراغ او هم رفتند.

  12. با این اوصاف روشن است که تا چه حد از نامزدی میر حسین موسوی در سال 88 خرسند بود. انتخاب او به عنوان مسؤول کمیته صیانت از آرا با هوش‌مندی انجام پذیرفت چرا‌که پیش‌تر 4 سال وزیر کشور و با ساز و کار انتخابات نیک، آشنا بود و انگ لیبرال هم بر او نمی‌نشست. با این حال بعد از وقایع 88 مثل دیگران دچار مشکل نشد.  هم به این خاطر که فتیله را پایین کشیده بود و هم به سبب حادثه ترور در دمشق.

  13. انتصاب او به عنوان دبیر کل کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین از جانب علی لاریجانی در آغاز ریاست مجلس پیام مثبتی به اصلاح‌طلبان تلقی شد اما همین به پاشنه آشیل او بعد از اتفاقات 88 بدل شد و آن قدر فشار آوردند که به تغییر محتشمی تن داد.

  14. در فضای بعد از 88 ترجیح داد به نجف بازگردد تا از کانون التهاب، دور باشد. زندگی بسیار ساده‌ای را در نجف شروع کرد و گاه برای تهیه بلیت سفر با مشکل رو به رو بود. رنج او به خاطر آن نبود که پس از سال‌ها سفارت و وزارت و وکالت و مسؤولیت در جمهوری اسلامی مثل یک روحانی عادی به نجف بازمی‌گردد. از شور و نشاط جوانی هم فاصله گرفته و دو دست او دچار مشکل شده و مهم‌تر این که دیگر امام خمینی‌یی هم در نجف نبود که گرد او پروانه‌وار بچرخد اگرچه برای شیعیان بارگاه امام علی علیه‌السلام، امتیاز اصلی نجف است اما محتشمی یک روحانی سنتی نبود و با سیاست، پیوند خورده بود.

  15. خبر اقامت گوشه‌گیرانه یار امام که به یادگار امام رسید، سید حسن خمینی تصمیم گرفت مسؤولیت احیای دفتر و آثار و خانه امام را در نجف به او بسپارد و این بهترین اتفاق برای محتشمی‌پور بود.

  16. در شهریور 1393 که آیت‌الله خامنه‌ای در بیمارستان بستری شدند محتشمی‌پور یکی از معدود چهره‌های جناح چپ بود که امکان یا اجازه عیادت از ایشان را یافت و به همین خاطر تصور می‌شد حلقه اتصال مجدد اصلاح‌طلبان با رهبری است ولی بازگشت او به نجف نشان داد در این چارچوب نبوده است.

  17. با این که طی سال‌ها اقامت در نجف گرایشی به آیت‌الله خویی نداشت و دلیل آن هم تعلق خاطر تام و تمام او به امام خمینی بود اما در مصاحبه‌ای با مجله آسمان احتمال قتل آقای خویی در اواخر حکومت صدام را زیاد دانست و از تعبیر «شهادت» استفاده کرد. اظهار نظری که موجب شگفتی بسیار شد زیرا آقای خویی یکی از محافظه‌کارترین مراجع تقلید بود که هواداران امام ضمن احترام، تعلق خاطری به او نداشتند و این فاصله در سال‌های جنگ بیشتر هم شده بود. مصاحبه محتمشی‌پور اما تصویر دقیق‌تری از مرجع فقید ارایه داد و یاران امام در نجف را به جانشین آقای خویی - آیت‌الله سیستانی- نزدیک کرد.

  18. در اوج بحران سوریه گفت و گوی دیگری از او و با همان «آسمان» درباره کشتاری که حافظ اسد علیه نیروهای اخوان المسلمین انجام داده بود نیز پر از اطلاعات بود و نشان می‌داد حمایت تعصب‌آمیز از دولت دمشق ندارد.

  19. با این که پس از 88 به عراق رفت و عملا صحنه سیاسی را ترک کرد اما به خاطر حضور فعال فخرالسادات محتشمی‌پور دختر عموی او در فضای مجازی، یک محتشمی‌پور دیگر را جامعه شناخت: همسر سید مصطفی تاج‌ زاده.

 20. احمد زیدآبادی اگرچه دیدگاه‌هایی کاملا متفاوت و حتی مغایر با او در زمینه اسراییل دارد اما ساعتی پس از انتشار خبر درگذشت وی، محتشمی‌پور را «بسیار رادیکال اما صادق» توصیف کرده ونوشته است: به رغم اختلاف نظر فراوان در حاشیه نشستی سراغ من آمد و مرا به نجف دعوت کرد تا با هم بر سر این موارد بحث کنیم و من البته عذر خواستم و گفتم: «نمی‌توانم به عراق بیایم چون پاسپورت ندارم.»

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.