پایگاه خبری جماران: صدمین سالگرد تولد محمدرضا پهلوی مناسبتی بود که شبکه های فارسی زبان خارج از کشور به مناسبت آن، برنامه هایی را در خصوص عملکرد حکومت پهلوی پخش کردند. در این برنامه ها به ویژه رسانه هایی که غلظت سلطنت طلبی شان بیشتر بود، تلاش کردند فضایی غیرواقعی از زمان پادشاهی محمدرضا پهلوی به تصویر بکشند و او را فردی وطن پرست و مترقی معرفی و انقلابیون و به ویژه روحانیت را متحجر جلوه دهند.
یک استاد دانشگاه و تاریخ نگار در همین زمینه محمدرضا پهلوی را مجموعه ای از ویژگی های مثبت و منفی خواند – هر چند که معتقد است سویه های منفی شخصیت او بر سویه های مثبتش می چربد – و تاکید می کند آنچه که رسانه های خارج نشین تا کنون نمایش داده اند، هویتی گزینش شده از اوست.
تصویر سیاه و سفید یا حق و باطل از چهره های تاریخی تصویر نادرستی است
علیرضا ملایی توانی با بیان اینکه اساسا سیاه و سفید، حق و باطل، خیر و شر و یا مطلق دیدن شخصیت های تاریخی امر درستی نیست به جماران گفت: نمی توان بسیاری از شخصیت ها را به طور کلی و به صورت مطلق چهره های درخشان و فاقد هر نقص و عیبی دید. در عین حال نمی توان چهره ها و شخصیت های دیگر را یک سره در گمراهی و ضلالت و حرکت های ضدمیهنی نگاه کرد. در تاریخ معاصر ایران به ویژه در 200 سال اخیر اسناد و مدارک روشن تری درباره پادشان و شخصیت های تاریخی در دسترس است و این اسناد و مدارک به ما کمک می کند که بسیاری از نگاه ها و باورها را تغییر دهیم.
این استاد دانشگاه افزود: دکتر غلامحسین زرگری نژاد کتابی درباره آقامحمد خان نوشته اند که در آن تصویر اولیه درباره آقامحمد خان را تغییر داده اند. در حالی که خود آقای دکتر زرگر نژاد پیشتر تصویری تیره از آقامحمد خان تصویر کرده بود. شما این وضعیت را درباره بسیاری از پادشاهان قاجار مثل ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، احمد شاه و بعدها در دوران پهلوی در مورد رضاشاه و محمدرضا هم مشاهده می کنید.اینکه ما یک سره آنها را چهره های ضدّ میهن، ضدایران و یکسره منفعت طلب و افرادی ببینیم که به دنبال مطامع شخصی خودشان بوده اند و ایران را به عنوان ابزاری برای تمطع و بهره گیری از امیال مادی و معنوی خود می دیدند تصویر نادرستی است.
وی افزود: از آن طرف هم اگر یکسره آنها را چهره های مترقی، نوگرا، ایران دوست و هوادار پیشرفت بدانیم درست نیست. این شخصیت ها مجموعه ای از این ویژگی ها را داشتند و آمیخته ای بودند از ویژگی های مثبت و منفی. البته این در مورد اغلب شخصیت های تاریخی صدق می کند.
پرده اول؛ شاه جوان، از سقوط پدر تا سقوط مصدق
ملایی توانی با بیان اینکه در زندگی محمدرضا پهلوی سه دوره قابل شناسایی است، گفت: در دوره اول ما با محمدرضاشاه جوان سر و کار داریم؛ این دوره از زمان سقوط رضاشاه و آغاز پادشاهی محمدرضا پهلوی تا کودتای 28 مرداد 32 است. در آنجا محمدرضا هنوز در کسوت رضا شاه ظاهر نشده است و هنوز در حال تجربه اندوزی و آموختن و قدرتمندتر شدن است.
این مورخ افزود: این دوره هم در دو مقطع است؛ تا سال 1326 مقطع اول است و از سال 26 به بعد که او به بازنگری در قانون اساسی و افزایش اختیاراتش شروع می کند، مقطع دوم است. قدرت محمدرضا پهلوی در دوره دکتر مصدق به شدت کاهش پیدا می کند. این یک مقطع مهم است که در آن محمدرضا شاه چهره ای در فرآیندهای کلان کشور خیلی اثرگذار نیست. هرچند که او یکی از بازیگران موثر در قدرت است. اما در این دوره نمی توان چهره حقیقی محمدرضا را به درستی ترسیم کرد. چرا که محمدرضا همچنان که به بلوغ دست پیدا می کند و تجربیات او افزایش پیدا می کند آنها را در دهه بعد بهتر می توان دید.
محمدرضا در جستجوی رضاخان
این استاد دانشگاه با بیان اینکه محمدرضا پهلوی در دهه بعد به شدت در حال تبدیل شدن به رضاشاه دیگری است گفت: محمدرضا پهلوی از از سال 32 تا 42 تا حدی به دهه اول پادشاهی رضاشاه یعنی از 1304 تا 1312شباهت دارد.
این مورخ افزود: دوره بعدی محمدرضا شاه هم از سال 42 تا 56 تقریبا به رضاشاه 1312 تا 1320 شباهت دارد. محمدرضا در این دوره یک شخصیت یکه تاز و یکه سالار و یک استبدادگر تمام عیار در صحنه سیاسی ایران است. اگر او را به عنوان یک استبدادگر منوّر بدانیم که برای ترقی ایران تلاش می کرد می توانیم شواهد، عناصر و داده های زیادی پیدا کنیم که نشان دهنده تلاش های زیادی برای صنعتی کردن ایران، پیشرفت ایران و توسعه کشور در برخی از ابعاد و زمینه ها باشد، به ویژه به هم ریختن ساختار کهن جامعه ایران، به هم ریختن سیستم ارباب رعیتی، انجام اصلاحات عرضی، انقلاب سفید، صنعتی شدن و رشد دورقمی اقتصاد ایران نشانه هایی از تلاش های نواندیشانه، نوگرایانه و ایران گرایانه محمدرضا پهلوی است.
ملایی توانی با بیان اینکه رسانه های بیرونی فقط همین ابعاد از شخصیت محمدرضا پهلوی را برجسته می کنند، افزود: سویه دیگری از او وجود دارد که آنها آن را کمتر می بینند و اتفاقا منتقدان محمدرضا این وجه از شخصیت او را خیلی برجسته می کنند: شخصیت خودکامه سرکوبگر و تنگ کننده فضای تنفسی برای مخالفان منتقدان و آزاداندیشان و نوگرایان ایران گرا و اسلام گرا.
با سرکوب جریان دموکراسی خواه، اسلام سیاسی جای آن را گرفت
وی افزود: این وجه دیگری از شخصیت اوست که در حقیقت فضا را طوری آماده می کرد که جریان های دموکراسی خواه، مشروطه خواهان پیشین و هواداران اسلام سیاسی احساس می کردند در پرتو نوسازی های یک جانبه محمدرضا پهلوی منافع کلان کشور در مخاطره افتاده، ارزش ها و مواریث علمی فرهنگی و معنوی به شدت آسیب دیده است و باید آنها را احیاء کرد. در اینجا یک منازعه بزرگ فکری، فرهنگی و سیاسی در کشور شروع می شود، فضای سیاسی به شدت سرکوبگرانه و بسته است بخشی از این حرکت ها به سمت جنبش های مسلحانه، زمینی شدن و خشونت آمیز سوق پیدا می کند و جنبه دیگر شوک فرهنگی و فکری است که خود مرحوم امام خمینی، دکتر شریعتی و بسیاری از نواندیشان دینی هوادار این تفکر هستند.
این مورخ گفت: چون جریان دموکراسی خواه و جریان مشروطه خواه که دکتر مصدق و جبهه ملی آن را رهبری می کردند به شدت سرکوب شده بود و امکان آزادی عمل نداشت، جای خود را به اسلام سیاسی می دهد. جریان چپ مارکسیستی حزب توده و جریان های وابسته به آن هم به سرکوب شده و به حاشیه رفته بودند.
وی با بیان اینکه منازعه، منازعه دو ایدئولوژی دو تفکر و نوع نگاه به آینده ایران است که نهایتا جریان های مذهبی اسلام گرا پیروز می شوند. تصاویری که از محمدرضا پهلوی ساخته می شود، متأثر از این دو نوع نگاه است. هر دو نوع این نگاه ها اشتباه است که ما یکسره او را تقدیس کنیم یا یکسره او را تقبیح کنیم. من فکر می کنم در کارنامه محمدرضا پهلوی به دلیل به عقب راندن حرکت متعالی که در جنبش ملی شدن نفت به رهبری مصدق آغاز شد سویه های منفی به جنبه های دیگری که امروزه در رسانه های بیرونی تبلیغ می شود می چربد.
روایت یک سویه برخی مورخان
این استاد دانشگاه ادامه داد: در مجموعه ای از فرآیندهای تاریخی هزاران رخداد خُرد و ریز اتفاق می افتد تا مجموعه آنها یک تحول و یک پدیده تاریخی را شکل دهد. شما می توانید در درون رخدادها بخشی از آن ها را گزینش و برجسته کنید و بقیه را نادیده بگیرید و یک روایت یک سویه بسازید. این کاری است که بسیاری از مورخان انجام می دهند.
ملایی توانی تاکید کرد: ممکن است همه این ها درست و واقعی باشد، اما همه حقیقت نیست؛ بلکه بخشی از هویت گزینش شده است. بنابراین قضاوت و روایت واقعی تاریخی زمانی ساخته می شود که این ها در کنار هم قرار بگیرند.
این مورخ در ارتباط به با روایت برخی سلطنت طلبان که سعی می کنند در ماجرای آزادی آذربایجان شاه را قهرمان جلوه دهند، گفت: ماجرای آذربایجان پدیده بسیار پیچیده ای است. ایران در یک مرحله گذار در نظم جهانی قرار گرفته بود؛ جهان پس از جنگ جهانی دوم به سمت یک جهان دوقطبی پیشروی می کند و منازعه جهانی بین ابرقدرت ها، بلوک شرق و بلوک غرب در حال شکل گیری است. بحران آذربایجان یکی از نخستین علائم بروز جنگ سرد است.
وی افزود: شوروی بسیار نیرومند بود و تا میانه های اروپا نیز پیش رفته بود. این پرسش پیش می آید که کشوری که تا میانه های آلمان رفته از آنجا عقب نشینی نکرد چگونه از ایران عقب نشینی کرد؟ دلایل مختلفی وجود دارد. بخشی از آن به توافق نامه تهران که قدرت های بزرگ یعنی چرچیل و استالین منعقد کرده بودند برمی گردد. آنها متعهد شده بودند که شش ماه بعد از پایان جنگ ایران را تخلیه کنند. بنابراین، ما یک سند آشکار داشتیم. در حالی که در تصرف آلمان و پیشروی های شوروی در اروپا ما چنین چیزی نبود و آنها بخشی از جبهه جنگ محسوب می شدند.
پیگیری های قوام بخشی از دلایل خروج روسها بود
این استاد دانشگاه پیگیری های احمدی قوام، نخست وزیر آن دوران را نیز از دیگر دلایل آزادی آذربایجان عنوان می کند و می گوید: قوام السلطنه پیگیری های حقوقی این موضوع را در سازمان ملل دنبال کرد. طبیعتا وقتی این شکایت جنبه حقوقی پیدا می کرد و در عرصه جهانی طرح می شد شوروی محکوم بود. بنابراین، فشار زیادی به شوروی وارد می شد.
این مورخ افزود: نکته بعدی بازیگری های قوام و تلاش هایی است که روس ها دنبال می کردند. روس ها دنبال این بودند که بخشی از نفت شمال ایران را به دست بیاورند. قوام به آنها این وعده را داد و در واقع توافقی صورت گرفت که روسیه محترمانه از این عرصه خارج شود. از طرف دیگر نیز بلوک غرب پشتیبان ایران بود. طبیعتا آنها توافق کردند که امتیاز نفت شمال به روس ها واگذار شود و آنها از این موضوع صرف نظر کنند.
به اعتقاد ملایی توانی، ایجاد یک حکومت کمونیستی در آذربایجان اساسا زمینه اجتماعی نداشت. این یک کارگردانی بود که بخشی از نخبگان وابسته این کار را انجام می دادند. بدنه اجتماعی به هیچ وجه به چنین حرکتی روی خوش نشان نداد و آنها هم احساس می کردند که این فرقه سازی دموکرات ها در آنجاست. طبیعتا یک تفاهمی صورت گرفت که آنها ایران را ترک کنند. به همین خاطر شوروی در قبال دریافت امتیاز نفت شمال حاضر شدند از آذربایجان دست بکشند و این جنبش به راحتی فروپاشید، البته ما این تجربه را قبلا هم داشته ایم. روس ها یک بار دیگر درباره جنبش جنگل هم این کار را کرده بودند. آنجا هم پشت جنبش جنگل را خالی کردند.
شاه و مجلس قادر نبودند جنبش ملی شدن نفت را رهبری کنند
این مدرس دانشگاه همچنین در ارتباط با تحریف واقعه 28 مرداد 32 و اینکه سلطنت طلبان مدعی هستند شاه حق داشت مصدق را مثل نخست وزیران دیگر در هر زمان برکنار کند، گفت: در جنبش ملی شدن نفت هم استدلال آنها این است که چون در آن زمان مجلس منحل شده بود، شاه طبیعتا می توانست نخست وزیر را جابجا کند. اما اگر ما به نسل آن جنبش نگاه کنیم می بینیم که در سالهای 27-28 یک جنبش بزرگ اجتماعی در ایران رخ داده است که بعدها به جنبش ملی شدن نفت و درآمدن حکومت دکتر مصدق از درون آن تبدیل شد. بنابراین، یک جنبش اجتماعی بزرگ در ایران رخ داده بود و این یک پدیده تاریخی از سنخ رخدادهای متعارف نیست.
وی یادآور شد: در آن زمان نخست وزیران در غیاب مجلس یا با رأی اعتماد مجلس می آمدند و می رفتند، اما آن بار سخن از یک جنبش اجتماعی بود که جامعه ایران را درگیر کرده بود و یک رهبری ملی و یک رهبری مذهبی داشت که آنها به صورت مشترک به دنبال تحقق خواسته ای بودند که نه شاه و نه مجلس به طور عادی قادر نبودند آن را رهبری کنند و پیش ببرند. بنابراین جنبش با همه ویژگی های خودش و آرمان های خودش، مرامی که داشت، ایده هایی که طرح کرده بود و رهبری که داشت در مسیری در حال پیشروی بود.
28 مرداد از سنخ تغییر و انتخاب نخست وزیر در غیاب مجلس نبود
این مورخ ادامه داد: این جنبش از جایی دچار تنش هایی شد، انشقاق ها و انشعاب هایی در داخل آنها رخ داد و ترکیب نمایندگان مجلس تغییر کرد. دکتر مصدق با انحلال مجلس دنبال این بود که بی درنگ بتواند انتخابات بعدی را برگزار کند. بنابراین دخالت شاه در این موضوع یک دخالت عادی نبود و از سنخ زمانی نبود که شاه نخست وزیر را در غیاب مجلس انتخاب کند وگرنه چرا نیاز به توپ و تفنگ و درگیری نظامی بود؟ وقتی رهبران جنبش این را نمی پذیرند، نشان می دهد که آنها از یک جنبش اجتماعی سخن می گویند؛ یک جنبش اجتماعی را هدایت می کنند و این جنبش را به راحتی نمی توان در اختیار شخصی قرار داد که همین جنبش امروز باعث فراری دادن او و خاندانش از کشور شده است. این واقعا آرمان مشروطه خواهان و آرمان واقعی جنبش ملی شدن نفت بود. بنابراین منازعه بر سر دموکراسی یا دیکتاتوری بود.
ملایی توانی در پایان گفت: دکتر مصدق و جنبش ملی شدن نفت در راستای تحقق واقعی آرمان های مشروطه تلاش می کردند تا یک دموکراسی واقعی از سنخ مشروطه در ایران پدید بیاید و شاه به عنوان یک چهره سمبلیک تنها سلطنت کند و نه حکومت. در حالی که شاه، درباریان، فسادگران و سرکوبگران و کودتاچیان به دنبال این بودند که استبداد و خودکامگی را بر مشروطه مسلط کنند. آنجا هم یک منازعه تاریخی گسترده بود که بر اساس تعریف های استانداردی که از کودتا صورت گرفته است دقیقا مصداق واقعی کودتا است؛ نوع فرایندهایی که در اینجا طی میشود دقیقا با کودتا شباهت تام دارد و همه کسانی که در این باره مطالعه و تحقیق کرده اند آن را کودتا خوانده اند. با این حال از آن «جنبش» یا «رستاخیز» یاد می کند که نشان می دهد این حرکت واکنشی و قهرآمیز است که منجر به سرنگونی حکومت قانونی شد.