به گزارش جماران، حریم امام نوشت: دکتر احمد توکلی استاد یار گروه علوم اقتصادی دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه شهید بهشتی است. وی مدرک دکترای اقتصاد خود را از دانشگاه ناتینگهام در انگلستان سال 1375 دریافت کرد و دارای سوابق اجرایی متعدد به عنوان نماینده مردم تهران در دوره هفتم، هشتم و نهم و نماینده مردم بهشهر در دوره اول مجلس شورای اسلامی، وزیر کار و امور اجتماعی و سخنگویی دولت شهید محمدعلی رجایی را در کارنامه سیاسی و فرهنگی خود دارد. آنچه در ادامه میخوانید گفتگو با ایشان در باره مشی سیاسی حضرت امام در موضوعات مختلف است که از نظر خوانندگان گرامی میگذرد:
شیوه و مشی حضرت امام در باره رعایت حقوق مخالفان چگونه بود؟
تفاوت بسیار بزرگی در حکومت تحت نظر یک فقیه عادل با حکومتهای رایج زمانه وجود دارد این است که رهبر این حکومت یک شخصیت سیاسی صِرف نیست. یک شخصیت دینی است که بر اساس ایمان، با مردم ارتباط برقرار میکند و این ویژگی با سیاستمداران معمولی متفاوت است. در اصطلاح عامه گفته میشود که سیاست پدر و مادر ندارد و کسی هم که صاف و ساده برخورد کند میگویند که او فاقد سیاست لازم برای اداره امور است. برخیها سیاست را عرصه دغل کاری و پشت هم اندازی و دادن نسبتهای ناحق به افراد میدانند. اما از منظر حضرت امام از همان ابتدای نهضت سیاست عرصه دغل بازی نبود. حضرت امام از مرحوم مدرس نقل میکردند که سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما است. حضرت امام برای رسیدن به مقصود سیاسی، دروغ گفتن و ریاکاری و کلک زدن را قبول نداشت و خودشان هم هیچگاه از این شیوهها برای پیشبرد سیاستها و حکومتداری خود انجام ندادند. خاطرهای عرض کنم مبنی بر اینکه امام درباره کسانی که نظر مثبت هم نداشت، حقوق او را کامل رعایت میکرد. یک روزی مقام معظم رهبری که آن زمان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع بود، و مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، آقای یزدی، آقای رجایی، مرحوم آقای پرورش، بنده و آقا شیخ محمد منتظری در جماران خدمت حضرت امام رسیدیم و در اتاق کوچک ایشان روبروی امام نشستیم؛ در آن جلسه آیتالله خامنهای یک غزل از حافظ را به صورت گله مندانه خطاب به حضرت امام خواند و از ایشان گله کرد؛ شعرش این بود:
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان / قال و مقالِ عالمی میکشم از برای تو/ دولتِ عشق بین که چون از سرِ فقر و افتخار/ گوشهی تاجِ سلطنت میشکند گدای تو/... و در ادامه گفتند که آقای بنی صدر چنین و چنان میکند؛ در ارتش در حال یارگیری است و سپس یکی از فرماندهان ارتش را ذکر کرد و گفت که انسان مسلمانِ خوبی است ولی ممکن است تحت تاثیر قرار بگیرد. حضرت امام فرمود همه ما همین طور هستیم و به حرفهای آیتالله خامنهای لطافت داد. منظور امام این بود که نباید گفت فلانی تقوا ندارد و ما تقوا داریم! خلاصه آیتالله خامنهای به آقای بنی صدر انتقاد داشت. بعد مرحوم آیتالله هاشمی در این زمینه حرفهای خود را به امام گفت. سپس آقای یزدی که عضو گروه حکمیت بود صحبت کرد. آقای رجایی چیزی نگفت. سپس مرحوم آقای پرورش و آقای اشراقی که عضو گروه حکمیت بودند، صحبت کردند و نوبت به من رسید عرض کردم که آقا شما به ما میفرمایید که حرف نزنید! ما هم از شما اطاعت میکنیم اما آقای بنی صدر از دزفول نوار کاست پر میکند و به مجلس حمله میکند! در میدان آزادی سخنرانی میگذارد به مجلس حمله میکند! نامه سرگشاده بر ضد مجلس مینویسد! در روزنامه انقلاب اسلامی سرمقاله مینویسد بر ضد مجلس! آن وقت به ما میفرمائید حرف نزنیم. به ایشان نیز بفرمائید. حضرت امام فرمود که شما هم کارهایی انجام میدهید! عرض کردم ما؟! اشاره کرد به آقای محمد منتظری و گفت که نامهای که ایشان دو سه روز گذشته نوشت خوب بود؟! داستان از این قرار بود که مرحوم آقای شیخ محمد منتظری نامهای محرمانه ( که البته تکثیر کرده و به همه داده بود) به بنی صدر نوشت و خیلی از انتقاداتش را به آقای بنی صدر نوشت. اولا حضرت امام از موضوع خبر داشت ثانیا به خاطر اینکه بنی صدر در جلسه حضور نداشت و عدهای دارند در باره او حرف میزنند، مثل یک وکیل مدافع عمل کرد. در جلسه گفته شد که بنی صدر میگوید: ما که 14 معصوم بیشتر نداریم و حضرت امام که معصوم پانزدهم نیست! حضرت امام خندید. هر چند حضرت امام نظر مثبتی نسبت به بنی صدر نداشت ولی چون رئیس جمهور بود و چون طرف مقابل ما بود، از او دفاع کرد و میخواست به ما بفهماند که اینگونه نیست که شما هیچی نگوئید. شیخ محمد منتظری هم یک لبخندی زد و گفت که آقا بنی صدر، صد تا گفته و نوشته یکی هم ما نوشتیم! واقعا حق با شهید منتظری بود که اون زیاد به ما حمله میکرد ولی حضرت امام از او به عنوان رئیس جمهور و به عنوان کسی که در جمع ما حضور نداشت و امکان دفاع برای او فراهم نبود، دفاع کرد.
امام نسبت به مخالفین خود هم جانب انصاف را رعایت میکرد و خیرخواهی در باره آنها را ترک نمیکرد...
بله همینطور است؛ میبینیم که حضرت امام در ماجرای فرار بنی صدر از موضع خیرخواهی با او حرف زد و فرمود حالا که رفتید به فرانسه تحقیقات عمیقی انجام بدهید و بیشتر در مفاهیم اسلام تحقیق کرده و نویسندگی کنید. حضرت امام به محمدرضای پهلوی هم خطاب کرد و گفت: حالا که از کشور رفتی به درس خودت ادامه بده و خودت را تربیت کن. حضرت امام با همه به عنوان یک طبیب دلسوز الهی برخورد میکرد و اجازه نمیداد که از موضع اسلام و به اسم سیاست کسی دغل کاری کند. حتی نسبت به انسانهایی که خوب هم نبودند و بر علیه افکار و نظرات حضرت امام موضع داشتند هم مانند یک طبیب دلسوز الهی رفتار میکرد و از منظر امام سیاست مبتنی بر اخلاق و دین بود. از این دست نمونهها در رفتار امام زیاد است که امام نسبت به مخالفین خود هم جانب انصاف را رعایت میکرد و خیرخواهی را ترک نمیکرد.
به هر حال این عمل امام درس بزرگی برای دولتمردان دارد که از هر ابزاری برای رسیدن به اهداف خود نباید استفاده کرد.
نگاه حضرت امام به سیاست هم یک نمونه دیگر است. حضرت امام از هر ابزاری برای رسیدن به اهداف خود استفاده نمیکرد. یک خاطره عرض کنم که نمونه برخوردی است که امام با یکی از مخالفین صدام داشت. آقای محسن رفیق دوست برای من تعریف میکرد که یک روز آقای شهید رجایی خدمت حضرت امام رسید وقتی برگشت با من تماس گرفت و گفت که امام فرمود فلان کس که مخالف صدام است به ایران آمده و در ایران اکنون دارند از او پذیرایی میکنند! او را بیرون کنید برای اینکه او شایسته پذیرایی نیست! و چون صرفا مخالف صدام است ما باید او را تحویل بگیریم؟! آقای رجایی گفت چشم من این کار را انجام میدهم. آقای رفیق دوست گفت که اولین تماس آقای رجایی با من ساعت ده بود و سپس یازده و نیم دوباره زنگ زد که آیا بیرونش کردید؟! رفیق دوست گفت به رجایی گفتم مگر به این سادگی است؟! او میهمان ماست به این فوریت که امکانپذیر نیست! آن زمان آقای رفیق دوست مسئول تدارکات سپاه بود و خریدهای سپاه را انجام میداد و اگر به مشکلی بر میخورد و برای تهیه اسلحه به او ارز نمیدادند، یا خودش و یا نماینده اش میرفتند سراغ آقای دکتر رجایی و ایشان هم تلفنی فشار میآورد، آنها ارز را پرداخت میکردند. اتفاقا آن روز برای خرید اسلحه به او ارز ندادند. نماینده رفیق دوست رفت تو اتاق آقای رجایی و گفت من رفتم ارز بگیرم به من ارز ندادند! دکتر رجایی گفت خوب من چه کار کنم؟! گفت شما دستور بدهید که به ما ارز بدهند! دکتر رجایی پرسید تو کی هستی؟ نماینده رفیق دوست گفت تعجب کردم این چه سوالی است آخه؟! گفتم حاج محسن مرا فرستاده! گفت حاج محسن کیه؟! برو بیرون من ایشان را نمیشناسم! رفیق دوست تعریف میکرد که نماینده من آمد و قضیه را تعریف کرد. من با تلفن سیاسی به شهید رجایی زنگ زدم گفتم از کی تا حالا منو نمیشناسی؟! گفت از همان موقع که تو برای اجرای دستور حضرت امام گفتی که احتیاج به وقت بیشتری داری!! هر وقت اون شخص را بیرونش کردی بفرست ارز بگیرند! امام در این پیام که به شهید رجایی دادند میخواستند بگویند که چون ما مخالف صدام هستیم از هر کاری برای رسیدن به مقصود نباید استفاده کنیم!
این مشی امام و این روحیه امام آیا به دولتمردان هم منتقل شد؟
به هر حال در سیاست مداران ما که ذیل رهبری چنین مرد بزرگی خدمت کردهاند نیز جلوههای زیبایی از این رویکرد دیده میشود. به عنوان مثال خاطرهای عرض کنم؛ شما توجه کنید که در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، کشورهای کویت و عربستان خیلی به صدام کمک کردند. وقتی قطعنامه پذیرفته شد و اوضاع آرام شد، صدام کویت را در عرض چند ساعت اشغال کرد! امیر کویت و خاندانش جواهرات خود را فوری جمع کرده و به آمریکا و عربستان گریختند. صدام یکسری از هواپیماهایی که از کویت به غنیمت گرفت به یکی از فرودگاههای ایران فرستاد و در آنجا پارک کردند. در آن قضیه ایران اولا حمله عراق به کویت را محکوم کرد چرا که قاعده سیاست خارجی ما این بود که ما تجاوز را هیچگاه و در هیچ کجای دنیا تایید نمیکردیم. و ثانیا اینکه؛ مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، نامهای در جواب نامه صدام نوشت که بسیار نامه تاریخی و افتخار آمیز است چرا که به طور صریح سیاست خارجی ایران را در این نامه توضیح میدهد و دفاع میکند که ما نان به نرخ روز نمیخوریم! و هر کاری را برای پیشبرد امورات سیاست داخلی و خارجی انجام نمیدهیم. صدام در نامه اش نوشت حالا که ما با هم جنگ نداریم، بیائیم با هم متحد شویم و این کشور تحت سلطه امپریالیسم را تنبیه کنیم! آقای هاشمی جواب داد خیر تنبیه به دست تو امکانپذیر نیست! چون شما رفتید کویت را اشغال کردید و ما با اشغالگری مخالف هستیم هر چند که با حکومت کویت میانهای خوب نداریم! و به دست تو به ما جفا کرده است ولی ما حاضر نیستیم با تو همدست شویم و علیه کویت اقدام کنیم! این در حالی بود که وزیر خارجه کویت چندی بعد آمد پیش آقای هاشمی و ایشان با زیرکی او را به کنجی هدایت کرده و پرسید خوب چگونه در کوتاهترین زمان وسائل خود را جمع کرده و از کشورتان گریختید؟ و حقارت شان را به او نشان داد! ولی در عین حال از نظر سیاست خارجی از راه با ثبات جمهوری اسلامی ایران که حضرت امام به خوبی آنرا ترسیم کرده بودند، عدول نکرد. این نمونه نشان میدهد که جمهوری اسلامی در سیاست خارجی راستگو است نه به این معنا که ساده اندیش باشد و پای ارزشها میایستد ولو اینکه به ضرر کوتاه مدت خودش نیز باشد. در نهایت ایران هواپیماهای کویت را به خودش برگرداند. نه برای خودش مصادره کرد و نه به صدام اجازه داد که آنها را در تصرف خود بگیرد.
موارد بسیاری در ثابت قدم بودن در رفتار حضرت امام در اصولگرایی، قائده مندی و ضابطه گرایی دیده ایم که دارای اصولی ثابت بوده و از آن عدول نکرد و هیچگاه نان به نرخ روز نخورد. قرآن کریم در سوره مبارکه ابراهیم آیه 27 میفرماید: یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَفِی الآخِرَةِ وَیضِلُّ اللَّهُ الظّالِمینَ وَیفعَلُ اللَّهُ ما یشاءُ خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار میدارد؛ هم در این جهان، و هم در سرای دیگر! و ستمگران را گمراه میسازد، (و لطف خود را از آنها برمیگیرد)؛ خداوند هر کار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام میدهد. مسئله تاکید بر مشی حضرت امام و احکام اسلام است و نشان میدهد که امام در اداره کشور به یک مشی سیاسی ثابت استوار است بدون اینکه مصالح گذرا را از دست بدهد بر اساس آن عمل میکرد. یک بار خدمت حضرت امام رسیدیم بدون اینکه اسمی از کسی بیاورند گفت که آقایی از مسوولان آمد پیش من و به من گفت که تو کانالیزه هستی! به آن آقا گفتم که من همه گروهها را میبینم و شما میآئید دوستان و مخالفان و منتقدین شما هم میآیند، و حرف هایشان را میزنند به برخی از رسانههای بیگانه هم گوش میدهم، خبر نامههای مختلف سازمانها و نهادها را میبینم و برداشت شما اشتباه است. گویا که آقای بازرگان خدمت حضرت امام رسید و گفت که احمدآقا شما را کانالیزه کرده است. حضرت امام با دلیل و منطق و بر اساس مشی سیاست مبتنی بر اخلاق، ایشان را متوجه اشتباه خود کرد.
با توجه به اینکه شما در دوران زعامت حضرت امام در مجلس شورای اسلامی حضور داشته اید اگر نمونهای از موارد قانونگذاری در مجلس که به توصیه ایشان پیگیری کرده و در سطح جامعه به اجرا درآمده، دارید بیان فرمایید.
گاهی در حکومتداری در انقلاب اسلامی به شرایطی بر خوردیم که نمیتوانستیم احکام اولیه را به اجرا بگذاریم. یعنی وقتی میخواستیم احکام اولیه را اجرا کنیم دچار مشکل میشدیم. به عنوان مثال سیستم بانکی در آن زمان ربوی بود. ربا جنگ با خدا و رسول خداست و خداوند هیچ حرامی را اینگونه در قرآن تقبح نکرده است. حال آنکه سیستم بانکی ما داشت به آن صورت عمل میکرد! حضرت امام در این فکر بود که اگر بخواهند یک مرتبه ربا را از سیستم بانکی حذف کنند کارها مختل شده و مشکلات بانکی بسیار بزرگی پیش میآمد. عقل نیز اقتضا میکرد که مشکل ربا در بانکها مرحله به مرحله اصلاح شود. این مثال را عرض کردم از این حیث که بعضی وقتها حکومت به سرعت نمیتوانست یک حکم اولیه را به اجرا بگذارد. حضرت امام نیز حرکت مرحلهای برای حذف ربا را قبول داشت و در عین حال به احکام اولیه نیز خیلی اهمیت میداد. لذا به مجلس دستور داد که مسئله را بررسی و حل کند. بعضی اوقات مجلس مصوباتی را در این زمینه تصویب میکرد که با اصول قانون اساسی سازگار نبود و شورای محترم نگهبان هم تایید نمیکرد. یعنی قوانین تصویب شده بعضی وقتها در چارچوب احکام اولیه قرار میگرفت و بعضی وقتها هم قرار نمیگرفت. به هر حال اگر قرار بود مصلحت مسلمانان تامین شود و احکام اولیه مانع باشد، باید موقتا احکام ثانویه به اجرا در آمده و با حکم حکومتی اجرا شود. حضرت امام برای اینکه این مشکل را حل کند اول به مجلس اختیار داد که مجلس در باره احکام ثانویه تصمیم بگیرد. مثلا در باره قانون زمین شهری اینگونه بود که در دست دولت نگهدارد که به افرادی که مستحق تامین مسکن هستند با قیمت اندک واگذار کند. یا یکسری زمینهای شهری که متعلق به افراد است وادار به فروش به غیر کند. خود وادار کردن فروش به غیر یعنی با احکام مالکیت در تعارض است. ولی حضرت امام گفت که اگر مجلس تصمیم گرفت انجام شود. سال 1361 بود که مجلس تصمیماتی زیادی در این زمینه گرفت و دفعات آن متعدد شد. رفتیم خدمت حضرت امام ایشان بحثی مطرح کردند که احکام اولیه شما دنبال مصلحت هستید مصلحتی که خداوند در اجرای احکام اولیه قرار داد مهمتر و بزرگتر از تامین مصلحت احکام ثانویه است که شما میخواهید تامین کنید. زود از مصلحت موجود در احکام اولیه منصرف نشوید زمانی که مجبور شده اید، آنگاه بروید سراغ احکام ثانویه آن هم در زمان موقت.
حضرت امام هر کجا اجرای حکم ثانویه با نظر کارشناسی لازم بود و تشخیص میدادند، در اجرای حکم ثانویه کوتاهی نمیکرد چراکه حکم ثانویه حکم خداست مانند اینکه روزه گرفتن بر ما واجب است ولی اگر برای بدن مان ضرر داشته باشد نه تنها روزه نباید بگیریم بلکه حرام است. اینکه حضرت امام حکم ثانویه را برای موارد اضطراری قبول دارد و میگوید زود از حکم اولیه برنگردید برای این است که حکم اولیه ثبات جامعه را تامین میکند این نشاندهنده این است که برای حفظ حکومت احکام اولیه را همیشه نمیشکند بلکه در آنجا که واقعا مصلحت مسلمانان حکم میکند با کار کارشناسی صورت گرفته، اجرای احکام اولیه امکان پذیر نباشد، آنوقت میپذیرد. بر اساس این مطلب وقتی در مجلس دفعات تصمیم گیری در این باره زیاد شد حضرت امام مجمع تشخیص مصلحت نظام را تشکیل داد که افرادی خبره و مسلط باشند و تصمیمی که میگیرند واقعا با مصلحت سازگار باشد و به آنها اجازه بدهد که احکام اولیه را نادیده گرفته و به سراغ احکام ثانویه و احکام حکومتی بروند. در این زمینه هم شورای نگهبان کمک بسیاری کرد و ملاک ضابطه گرایی شد که حضرت امام آنرا بنا نهاد. در مجموع آنچه که از حضرت امام به یاد دارم این است که با ضابطه عمل میکردند ضوابط امام دینی و اسلامی بود و هیچگاه اخلاق ماکیاولیستی نداشت.