گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران:

روایت ناخدا هوشنگ صمدی از آزادسازی خرمشهر: اساتید دانشگاه دافوس طراح عملیات بیت المقدس بودند/ روح امام شاد که به داد ارتش رسید/ سربازی ما تمام نشده است

صمدی چند بار تاکید می کند ارتش بدترین وضعیت را در زمان جنگ داشت اما در عین حال به بهترین نوع خود وارد جنگ شد. می گوید بعد از فتح خرمشهر که طراحی اساتید دانشگاه دافوس بود حتی اگر به 50 درصد ارتش دشمن ضربه وارد شده بود باز هم عراقی ها از کل ارتش و سپاه ایران بیشتر نیرو داشتند. اما این غیرت ایرانی ها بود که فرق می کرد.

پایگاه خبری جماران، کیاوش حافظی: تا بازنشستگی اش چیزی نمانده بود که جنگ شروع شد. از بازنشستگی منصرف شد و به جنگ رفت. با وجود آنکه از پایان جنگ نزدیک 31 سال می گذرد و 80 سال سن دارد اما هنوز لباس ارتش بر تن می کند. کاملا سر حال و قبراق است. 

بهانه گفت و گو با ناخدا سرهنگ هوشنگ صمدی، فرمانده یگان تکاوران نیروی دریایی ارتش در زمان جنگ سالروز آزادسازی خرمشهر است. صمدی در این گفت و گو چند بار تاکید می کند ارتش بدترین وضعیت را در زمان جنگ داشت اما در عین حال به بهترین نوع خود وارد جنگ شد. می گوید بعد از فتح خرمشهر که طراحی اساتید دانشگاه دافوس بود حتی اگر به 50 درصد ارتش دشمن ضربه وارد شده بود باز هم عراقی ها از کل ارتش و سپاه ایران بیشتر نیرو داشتند، اما این غیرت ایرانی ها بود که فرق می کرد.

در ادامه مشروح گفت و گوی جماران با ناخدا سرهنگ هوشنگ صمدی را می خوانید.

 

ناخدا! در 37 سال گذشته روایت های مختلفی از آزادسازی خرمشهر بیان شده است. روایتی که کمتر شنیده شده کدام است؟

آنچه که بعد از پایان هشت سال جنگ تحمیلی خیلی به چشم نمی خورد و به آن توجه نمی شود وضعیت ارتش و رزمندگان اسلام است. به ویژه به ارتشی ها کمتر توجه شده است. ما با توجه به آن وضعیت نابسامانی که ما در ابتدای جنگ در ارتش داشتیم، در دوران جنگ عملیات های مختلفی را انجام داده ایم. در اوایل انقلاب ارتش متهم بود که با رژیم سابق همدستی و به ملت ایران ظلم کرده است. در صورتی که ارتش هیچ وقت با ملت رو به رو نشد. اگر ارتش به ملت نمی پیوست انقلاب به زودی به ثمر نمی رسید. ارتش همبستگی خود را اعلام کرد و با ملت هماهنگی کامل داشت.

 

بدنه ارتش را می فرمایید ... 

بله، اصل کار بدنه ارتش است. مگر ما چقدر سران ارتش داشتیم؟ از  مدیران ارشد و امرای ارتش، بعد از انقلاب کسی نمانده بود. یک عده از آنها کشته شده بودند، یک عده فرار کردند، یک عده از ارتش خارج شدند. ما از امرای ارتش چیزی نداشتیم. باقی مانده ما از افسران ارشد سرهنگ، سرهنگ2 و سرگرد و بقیه هم افسران جزء بودند. در این ها هم مدیر رده بالایی نداشتیم. این بدنه ارتش بود که مانده بود. ارتش معاندین بسیار زیادی داشت که فکر و ذکرشان انحلال ارتش بود. شعار می دادند ارتش بی طبقه توحیدی می خواهیم. خدا روح آن بزرگ مرد را شاد نگه دارد که به داد ملت ایران و ارتش رسید.

 

امام را می فرمایید؟

بله امام امت در پنج فرمان کل وضع ارتش را روشن کرد. اول فرمود ارتش باید بماند و سپس در پنج بند وظایف ارتش را نسبت به ملت و زیردستان و وظایف ملت را نسبت به ارتش تعیین و ابلاغ کرد. این بود که باعث باقی ماندن ته مانده ارتش شد. با این حال سیاسیون و آنها که معاند ارتش بودند در مسیر تضعیف ارتش قدم برداشتند. تمام همّ و غم آنها تضعیف ارتش بود. مثلا دولت موقت سفارش های تجهیزات که بعضا پول آنها پرداخت شده بود را لغو کرد. حتی کشورهای اروپایی پول هایی که گرفته بودند را پس ندادند. بدنه ارتش همیشه با ملت بوده و هست. ارتش متعلق به ملک و ملت است. ارتش متعلق به کشور و ملت است و نه کس دیگر.

در ابتدای جنگ ارتش ما در بدترین وضع خود قرار داشت. بخشنامه های مختلفی صادر کرده بودند و تصمیمات مختلفی برای تضعیف ارتش گرفته بودند. مثلا خدمت سربازی را از دو سال به یک سال تبدیل کردند؛ می خواستند سربازخانه ها خالی شود. ما از اول انقلاب تا ابتدای جنگ نه سرباز گرفته و نه درجه دار و افسر جدید استخدام کرده بودیم. تعداد زیادی استعفا داده، بازداشت و تصفیه شده و یا خارج شده بودند. اما به جای آنها کس دیگری به ارتش نیامد.

ما بدترین وضعیت را حتی در اردیبهشت و خرداد 1359 داشتیم. من آن موقع جانشین فرمانده پایگاه بوشهر بودم. اطلاعات کافی داشتیم که دشمن در جبهه غرب ما چه کار می کند. از سوی دشمن جابه جایی ها، سنگرسازی ها، جاده سازی ها، آموزش ها و مانورهای مختلفی صورت می گرفت. این در حالی بود که ارتش ما هنوز بی سر و سامان بود و مردم در پادگاه حاضر نمی شدند. وقتی ما یگان های مرزی به ارتش خیلی فشار آوردیم، ارتش پذیرفت که جنگی در پیش است. با این حال سیاسیون هنوز قبول نمی کردند.

ارتش جمهوری اسلامی در یکم مهر 1359 با وجود این وضعیت در بهترین موقعیت جنگید. اگر در یک یگان رزمی توانایی رزمی واحد کمتر از 50 درصد باشد قابل جنگیدن نیست. توانایی رزمی ما از این هم پایین تر بود. با همه این حرفها ارتش قبول کرد که جنگی در پیش است. 18 اردیبهشت1359 ستاد ارتش به هر سه نیروی زمینی، دریایی و هوایی فرمان صادر کرد. پدافند جزء نیروی هوایی بود. فرمان صادر شد که طرح های عملیاتی قدیم خود را مورد بررسی قرار دهید و طرح عملیات جدیدی را بر مبنای تهدید دشمن جدید آماده کنید. این کار انجام شد و طرح های جدید آماده شد. آخر خرداد طرح عملیاتی جدید ارتش تصویب شد و به یگان ها مجددا ابلاغ شد. همه یگان ها با آن طرح، آماده ورود به جنگ شدند.

هوشنگ صمدی

مابقی فرماندهان ارتش هم می گویند ارتش وقوع جنگ را پیش بینی کرده بود. اما کمتر به آن توجه می شد. این بی توجهی به ارتش در حالی صورت می گرفت که اصطلاحا غیرخودی ها از ارتش رفته بودند. چرا به پیکره باقی مانده ارتش بی اعتمادی صورت می گرفت؟ شما از دولت موقت هم صحبت کردید. آیا دولت موقت هم این بی اعتمادی را نسبت به ارتش داشت؟

اتفاقا همه نظر ما به دولت موقت است. من شخصا به کل اعمال دولت موقت اعتراض دارم. آقای بازرگان و دکتر یزدی که نخست وزیر و وزیر امور خارجه بودند در ارتباط با ارتش بسیار بسیار بد عمل کردند. ما مجموعه دولت را می شناسیم. ما یک وزیر را نمی شناسیم. وقتی آدم غیر متخصص در ارتباط با یک ارگان که برای کشور اهمیت حیاتی دارد تصمیم می گیرد نتیجه اش همین می شود. غیرنظامی نمی تواند برای نظامی تصمیم بگیرد. غیرنظامی نباید برای ارتش تصمیم بگیرد. ارتش فرمانده، وزیر دفاع، رئیس ستاد، کارشناس، متخصص و آدم های تحصیل کرده و دوره دیده دارد. این آدم ها می دانند که در زمان جنگ چه باید بکنند. همه این ها دوره های مختلف از پایین تا بالا را دیده اند و می دانند باید چه کار کنند. برای هر سازمان و ارگانی در قانون اساسی یک وظیفه در نظر گرفته شده است. وظیفه ارتش هم حفظ حدود و ثغور، منافع ملی کشور و منابع ملی کشور است.

بنابراین اگر یک غیرنظامی بخواهد در ارتباط با عملیات ارتش تصمیم بگیرد مطمئنا تصمیم درستی نخواهد بود.

 

آیا در دوره های بعدی غیرنظامی ها به ارتش دستور نمی دادند؟

دیگر نمی توانستند دستور بدهند. آن موقع دیگر نظامی ها خودشان وارد کار شده بودند و می دانستند که وظیفه شان دفاع از کشور است. همه با هم همدست بودند. ارتشی، سپاهی و نیروهای مردمی همه در این فکر بودند که دشمن را از خاک بیرون کنند. غیرنظامی ها دیگر کاره ای نبودند چون خودشان در وضعی بودند که می دانستند که بود و نبودشان به فعالیت رزمندگان بستگی دارد. می دانستند که اگر شکست بخوریم وجودشان دیگر در ایران موضوعیت نخواهد داشت. بر همین اصل وقتی که ما وارد جنگ شدیم نظامیان آمدند و جنگ را به دست گرفتند. اما حساب کنید مقاومت ارتش تضعیف شده ما در مقابل ارتشی که از سوی 35 کشور پشتیبانی می شد و شرق و غرب پشتیبان این کشور بودند خیلی سخت است. می خواهم بگویم رزمندگان ما نهایت ایثار و دلاوری را داشتند.

در جنگ خرمشهر از سوی دشمن دو تیپ زرهی، سه گردان چترباز، دو گردان جیش الشعب، دو گردان از گارد ریاست جمهوری و شش گردان توپخانه در مسیر شلمچه در حرکت بودند. هدفشان این بود که خرمشهر را یک روزه تصرف کنند. اتفاقا می توانستند این کار را بکنند. فاصله خرمشهر تا شلمچه 16-17 کیلومتر است و یک واحد زرهی می تواند در عرض نیم ساعت یا نهایتا یکی دو ساعت خودش را از شلمچه به خرمشهر برساند. در مقابلش هم هیچ گونه مانع طبیعی مهم یا ارتش منسجم و بزرگی نیست.

  وقتی 31 شهریور حمله شد مدافعین خرمشهر افرادی از سپاه، ژاندارمری، شهربانی و نیروهای مردمی بودند که جمعشان به 600 یا 700 نفر نمی رسید. کسانی که آنجا بودند سلاح سبک داشتند که اغلب تفنگ بود. روزی که گردان تکاوران نیروی دریایی وارد خرمشهر شد اولین واحد ما در ساعت 11 و نیم خودش را به شلمچه رساند. آنجا در کنار مدافعین قرار گرفتیم. تازه وقتی که گردان ما به آنجا رسید خمپاره انداز 81، تفنگ 106 میلی متری، موشک انداز تاو، موشک انداز 120 میلی متری، تیربار کالیبر 50 و دوشکا به وسط آمد. آن بنده های خدا این ها را نداشتند و با دست خالی راه دشمن را سدّ کرده بودند.

در این شرایط دشمن از شلمچه فقط سه یا چهار کیلومتر جلوتر آمده بود. در حالی که قاعدتا باید خرمشهر را رد می کرد. ورود ارتش عراق به این نیت نبود که در شلمچه بماند بلکه می خواست روز اول خرمشهر را بگیرد، روز سوم خوزستان را تصرف کند و در روز هفتم صدام در میدان آزادی یا به قول خودشان شهیاد مصاحبه رادیو-تلویزیونی بین المللی داشته باشد. اما چه شد؟ کجا رفت؟ گردان تکاوران با 700-800 نفر در محوریت مدافعین خرمشهر قرار گرفت. ما در 10 روز اول مشکل زیاد داشتیم؛ تبعیت نبود، وضع خیلی بد بود و پشتیبانی نداشتند. به ویژه آنکه وسایل مخابراتی نبود. فرمانده مجرب نبود و وحدت فرماندهی نبود. به تدریج از 10 مهر به بعد گردان تکاوران کل رزمندگان را زیر چتر خود گرفت و هم پشتیبانی تدارکاتی و هم پشتیبانی سلاح و مهمات آنها را انجام داد.

 

در واقع مرکزیت با گردان تکاوران نیروی دریایی بود.

بله. محوریت مدافعین خرمشهر با گردان تکاوران نیروی دریایی بود.

 

حتی در آزادسازی خرمشهر؟

در آزادسازی خرمشهر نه. در آزادسازی خرمشهر کلا یگان های نیروی دریایی قسمتی از جبهه بودند. طراحی عملیات بیت المقدس در قرارگاه لشگر 92 اهواز انجام شد. البته قرارگاه اصلی قرارگاه کربلا بود. چهار محور اصلی عملیات داشتیم. اینها کلا زیر امر قرارگاه کربلا بودند. در هر قرارگاه تعدادی ارتشی، تعدادی غیرارتشی و سپاهی با هم مخلوط بودند و عمل می کردند. سه قرارگاه مستقیما در حمله مستقیم عملیات شرکت داشت. یک قرارگاه در احتیاط بود. سپس نیروی دریایی با تمام قدرت وارد شد. 300 فروند قایق تندرو که هر صد فروند آن را در اختیار یک گردان قرار دادیم، حدود هفت فروند هلی کوپتر، حدود پنج فروند هاورکرافت، دو گردان تکاور، پنج گردان تفنگدار دریایی و یک گروهان غواص نیروهای نیروی دریایی بودند که در عملیات بیت المقدس شرکت کردند.

هوشنگ صمدی

مغز متفکر  این عملیات که بود؟ شهید صیاد شیرازی و شهید نیاکی یا محسن رضایی و شهید حسن باقری؟

عملیات مشترک بود. اداره کننده عملیات قرارگاه کربلا بود که در آن ستاد مشترکی از همه نیروهای عمل کننده تشکیل شده بود. معمولا از سپاه و ارتش آنجا بودند. اساتید دانشگاه جنگ یا دافوس (متعلق به نیروی زمینی) طراح کل عملیات بودند، مجری هم یگان هایی بودند که در اختیار سپاه و ارتش قرار داشتند.

 

این اولین بار بود که اساتید دانشگاه جنگ وارد شدند؟

نه. قبل از این هم ارتش و سپاه دو عملیات مشترک مختلفی را با هم انجام داده بودند که هر دو هم موفق آمیز بود. البته اولین عملیات زمینی موفق ما در قرارگاه مقدم جنگ در جبهه جنوبی (جبهه اروند) انجام شد.

19 مهر یکی از لشکرهای عراق از کارون در شمال تلمبه خانه مارد عبور کرد و قصد محاصره کل آبادان را داشت؛ اولین عملیات موفق در آنجا اتفاق افتاد. وقتی این لشکر حرکت کرد قصد داشت که محاصره آبادان را تکمیل کند. می خواست از پل هفتم و دوازدهم آبادان و از بهمن شیر عبور و محاصره آبادان را تکمیل کند. اما نتوانست و به این لشگر اجازه ندادند.  به سمت جنوب شرقی رفت و در منطقه ای به نام ذوالفقاریه پل شناور زد. از بهمن شیر عبور و سرپلی را اشغال کرد. یک آبادی آنجا به نام «سیّد» هست که آن را نیز تصرف کرد.

به خرمشهر خبر رسید که عراقی ها از بهمن شیر عبور کردند. این اتفاق روز هشتم آبان 1359 یعنی چهار یا پنج روز بعد از سقوط خرمشهر بود. سرهنگ حسنی سعدی (آن موقع فرمانده عملیات خرمشهر بود) هرچه پرسنل داشت جمع کرد و شبانه به ذوالفقاریه حرکت کردیم. باز هم تکاوران محور عملیات بودند. شبانه سرپل عراقی ها را گرفتیم و آنهایی که از رود عبور کرده بودند را برگرداندیم. سپس به آن سمت رودخانه رفتند تا آنکه فردای آن روز یک گردان مشهد دوباره به کمک ما آمد. گردان سرهنگ کیفری به کمک ما آمد. روز نهم عملیات بسیار موفقی را انجام دادیم و لشکر شکست خورده عراق را از ذوالفقاریه تا نزدیکی میدان تیر شمال آبادان عقب نشینی دادیم. منطقه بسیار وسیعی آزاد شد. آنجا اولین شکست دشمن بود. دشمن از این بابت سرخورده شد. صدام پیش از این به سرعت جلو می رفت و می گفت من ایران را تصرف می کنم، کیسینجر هم گفته بود عراق 10 روزه همه ایران را خواهد گرفت. اما سرانجام صدام که می گفت قادسیه دوم را به ایرانیان نشان خواهم داد اولین شکست را در ذوالفقاریه پذیرفت، عقب نشینی کرد و تلفات سنگینی هم پرداخت کرد.

پشت سر این عملیات دو یا سه عملیات در همان منطقه شمال آبادان انجام شد. اولین عملیات مشترک بعدی متعلق به لشکر 77 مشهد بود که به نام شکست حصر آبادان در خرمشهر انجام شد. دشمن از میدان تیر شمال آبادان تا بعد از جاده اهواز-خرمشهر عقب نشینی کرد. این جاده هم آزاد شد. این عملیات، عملیات ثامن الائمه بود که بسیار مهم بود. پشت سر آن نیز دو عملیات موفق و مشترک انجام شد که وقتی دشمن  به این ترتیب سه چهار شکست پشت سر هم را پذیرفت فرماندهان تصمیم گرفتند که دشمن در حال فرار را رها نکنند و خاک هایی که در اختیار دشمن است از جمله خرمشهر آزاد شوند. بیت المقدس در چهار مرحله انجام شد. حدودا از 22 اردیبهشت شروع شد و سوم خرداد به پایان رسید.

در این عملیات دشمن بزرگترین شکست را متحمل شد و همه خاک ایران را ترک کرد؛ مرزهای بین المللی آزاد شد؛ ما به شلمچه رسیدیم. امر امام هم بر این بود که وارد خاک دشمن نشویم و ما در همانجا ماندیم. منطقه کلا پاکسازی شد و فقط 17 هزار نفر اسیر گرفتیم. دشمن تلفات سنگینی داد.

 سوم خرداد از این جهت برای ما مهم است که صدام گفته بود خرمشهر را یک دژ غیرقابل تصرف درست کردم، اگر ایرانی ها بتوانند آن را از من بگیرند کلید طلایی بصره را به آنها خواهم داد. اما فرزندان ایران زمین همت و قدرت کردند، خرمشهر را گرفتند و به صدام ثابت کردند که تو آن که می گویی نیستی؛ بلکه عروسک کوکی هستی که کوک ات کردند، راهت انداختند و از تو پشتیبانی کردند اما باز هم از پس ایرانیان بر نیامدی.

 

تحلیل خیلی از سیاسیون این بود که ایران با فتح خرمشهر به 50 درصد ارتش عراق ضربه زد. بعد از آن استراتژی ایران و عراق تغییر کرد. ایران هجومی شد و عراق دفاعی. اما چرا ایران در عملیات های بعدی به مراد خود نرسید؟

فکر نکنید ارتش عراق یک ارتش ضعیف بود. ارتش عراق یک ارتش بسیار مجهز بود. 35 کشور از این ارتش پشتیبانی می کردند. ما از همه کشورهای عربی اسیر داشتیم که پول می گرفتند و می جنگیدند. از تعدادی از کشورهای آفریقایی و همچنین افغانستان و پاکستان اسیر داشتیم. این ها مزدورانی بودند که برای کمک به عراقی ها آمده بودند. همه 35 کشور هم پشتیبان های مختلف داشتند. ادوات شیمیایی از کجا آمد؟ مگر از آلمان نیامد؟ هواپیماهای میراژ و سوپر سوپر اتاندارد،  هلی کوپترهای سوپر فرلون و  موشک های اگزوسه از کجا آمدند؟ اگر هواپیمای روسی عراق را می انداختیم روز بعد هواپیمای فرانسوی جایگزین آن می شد.

 

پس این تحلیل که ما با فتح خرمشهر به 50 درصد ارتش عراق ضربه زدیم غلط بود؟

می دانید ارتش عراق چقدر بود؟ اگر 50 درصد ارتش عراق هم باقی مانده بود باز از کل ارتش و رزمندگان ما  بیشتر بود. پشتیبانی، سلاح و تجهیزاتش هم خیلی بیشتر بود. اما غیرت ایرانی و غیرت عراقی خیلی فرق می کرد. ایرانی می گفت می میرم، اما اسیر نمی شوم. زندگی با عظمت می خواهیم نه زندگی با ذلت. اما عراقی ها با یک فشار دست هایشان را بالا می بردند. اینها را داشتیم. اگر شما روز اول و دوم خرداد در مرز عراق یا در خرمشهر بودید دسته دسته اسیر شدن عراقی ها را مشاهده می کردید. هنوز جنگ به خاتمه نرسیده بود. هنوز همه نیروهای ما به خرمشهر وارد نشده بودند. اینها از ترسشان گروه گروه تسلیم می شدند.

 

 

هوشنگ صمدی

 

لطفا در ارتباط با نقش ارتش و سپاه در فتح خرمشهر به صورت جداگانه توضیح دهید. چه وظایفی بر عهده ارتش قرار داشت و چه وظایفی روی دوش سپاه بود؟

عملیات مشترک بود. همانطور که گفتم قرارگاه کربلا اداره کننده عملیات بود. ستاد فرماندهی عملیات در آنجا بود. هم از سپاه و هم از ارتش آنجا بودند. رده های بالای هر دو یگان در آنجا بودند. طرح برای هر دو با هم تهیه شده بود. واحدها هم با هم مخلوط بودند. مثلا دو لشگر نیروی زمینی با سه لشگر سپاه مخلوط شده بودند و با هم عمل می کردند. هیچ کدام جداگانه عمل نمی کردند. عملیات، عملیات مشترک نیروی زمینی بود. نیروهای هوایی و دریایی در پشتیبانی عمومی بود. هوانیروز در پشتیبانی بود و سه قرارگاه برای آزادی خرمشهر حرکت کردند.

در کتاب خاطرات تان  و مصاحبه های دیگر هم گفته اید که قبل از جنگ درخواست بازنشستگی داده بودید اما با شروع جنگ از بازنشستگی منصرف شدید و به جنگ رفتید. اگر این شرایط چه با عراق چه با کشورهای دیگر تکرار شود دوباره وارد جنگ می شوید؟

سرباز یک وظیفه دارد و وظیفه اش همانطور که در ابتدای عرایضم گفتم دفاع از مُلک و ملت است. سربازی ما تمام نشده است؛ اگر باز هم خدای ناکرده کشور مورد تعرض کسی قرار بگیرد چشم بسته جلو می رویم. چون وطن ماست. آب و خاک ماست. ما در این وطن  آموزش دیده ایم و برای دفاع از این وطن ساخته شده ایم. نمی توانیم بگوییم وظیفه من نیست و شما باید بروی. همه سربازیم و تا آخر عمر سربازیم. ممکن است مثل قبل جست و خیز نداشته باشم اما می شود از فکر، تجربیات و اطلاعات قدیمی من استفاده کرد.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
17 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.