پایگاه خبری جماران: عدالت بسیار بیش و پیش از آن که به مقام «توزیع» (و «بازتوزیع») راجع باشد، به «کثرتگرایی» در سه مقام دیگر از تکاپوهای حیات جمعی ناظر است. به بیان دقیقتر، عدالت توزیعی (و بازتوزیعی) مشتقی ناگزیر از به ثمر نشستن عدالت به این سه معنای درهمتنیده است:
(۱) «حق بهرسمیتشناختهشدنِ» تنوعات فکری و سیاسی و فرهنگی و زیستی («حق» بهمعنای حقانیت «مطالبه»)؛
(۲) «حق مشارکت» در تولید قدرت و ثروت («حق» بهمعنای «سزاواری»)؛ و
(۳) «تکلیف بازنُمایی و نُمایندگی» در ساخت رسمی قدرت و منزلت («تکلیف» بهمعنای «پاسخگویی» و «حسابرسی»).
عدالتخواهی درواقع باید مطالبه و کوشش برای برپایی سامانی سیاسی باشد که «کثرتگرایی» در این سه مقام را بهتر و بیشتر تضمین و تأمین کند. «عدالت توزیعی» (و بازتوزیعی) خود، ناگزیر، از پی خواهد آمد.
هر که کارد قصد گندم باشدش
کاه خود اندر تبع میآیدش
✅به نظر میرسد هیچوقت در فرهنگ ما عدالت، اینچنین که امروز، جاهلانه بر سر عدالت تیغ نکشیده است. چندی است عدالتخواهی که نام خانوادگی بسیاری از جنبشهای ناراضیان و آرمانخواهان است، در فرهنگ سیاسی ما به نام خاص یکی دو جماعت سیاسی نوظهور تبدیل شده است که درشتترین سابقهی آنها حمایت از دولت مهرورز عدالتفروش و دنبالههای آن است، هرچند دیگر امروز یادآوری این سابقه را خوش نمیدارند. شعارها و مطالب و مطالبات عدالتخواهانهی این گروهها (از جمله متنی موسوم به «نامهی سرگشاده به مسؤولان نظام» از سعید زیباکلام) شواهد مؤید دیگری فراهم میآورند بر سطح نازل و عامیانهی درک بخشی بزرگ از نخبگان و بسیاری از کنشگران ما از عدالت (فرقی هم نمیکند درقدرت، منتقد، یا برقدرت؛ معتدل یا افراطی؛ چپ یا راست؛ سیاستخوانده یا بیگانه با دانش سیاسی؛ اقتدارگرا یا دموکراسیخواه؛ و دینگرا یا دینستیز یا دینگریز).
در روزگاری که ظاهراً اصل بر عدماجماع است، طُرفه اجماعی در جامعهی ما میان عارف و عامی از صنوف و در ردههای مختلف قدرت و از گرایشهای گوناگون برای بدفهمی عدالت شکل گرفته است. چنین اجماعی انصافاً درمورد هیچ مفهوم اخلاقی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دیگری به این وسعت و عمق و غلظت یافت نمیشود. گویا همگی (بهجز انگشتشماری از نویسندگان مهجور و اندیشهورزان خلافجریان) طی توافقی نانوشته تصمیم گرفتهاند که عدالت را به معنای شکلی خاص (و البته یکسره مبهم) از «توزیع امکانات و داراییهای بیتالمال» بفهمند و طلب کنند. اگر قدرت بسیجگرانه و تودهفریبانهی این کلیگوییهای غلطانداز را کنار بگذاریم، انصافاً این بدفهمی از مفهوم عدالت و پافشاری بر آن هیچ هنر دیگری ندارد.
در دههی اخیر، کوشیدهام با تحلیل این مفاهیم همپیوند و تبیین رابطهی آنها با دیگر حوزهها و جوانب زندگی جمعی، عدالت بهمثابهی اصلی راهنما و ارزشی رهاییبخش را بهتفاریق و در مواضع گوناگون توضیح دهم.