اول دی ماه سال 1340 علی امینی به عنوان نخست وزیر به دیدار امام خمینی(س) و چند نفر دیگر از علمای قم رفت. در این دیدار امام خمینی(س) نصیحت هایی به امینی و دولت داشت.
پایگاه خبری جماران، سجاد انتظاری: در راستای اهداف استعماری نوین آمریکا مبنی بر اصلاحات اجتماعی جهت کنترل خیزش های مردمی و تعارض آن با سیاست های سرکوبگرانه متکی بر نظام پلیسی و قدرت مخوف ساواک شاه، آخرالامر مقامات کاخ سفید، سیاستمدار کهنه کار و طرفدار پروپا قرص خود، یعنی دکتر علی امینی را در تاریخ 27 اردیبهشت 1340 با مأموریت انجام رفرم های مورد نظر خود روی کار آوردند. وی سعی کرد با انتقاد از فساد موجود در دولت های گذشته و وعده و وعیدها خود را به عنوان فردی طرفدار دینداری و مخالف فساد و بی بند و باری معرفی کند.
اول دی ماه 1340 دکتر علی امینی همراه شریف العلماء و چند نفر دیگر، به قم رفتند و پس از زیارت مرقد حضرت معصومه(س)، برای عرض تبریک عید سعید غدیر به محضر مراجع و علما عظام وقت رسید. طبق برنامه، علی امینی نخست به منزل آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و سپس منزل آیت الله نجفی و آیت الله شریعتمداری و در مرحله پایانی به منزل حضرت امام خمینی، رفت و با آقایان دیدار و گفتگو کرد.
در کتاب خاطرات آیت الله پسندیده (برادر امام خمینی) در مورد این دیدار آمده است: دکتر علی امینی ـ بر حسب تمایل آمریکایی ها ـ نخست وزیر شد، شاه و انگلیسی ها با نخست وزیری دکتر امینی موافق نبودند. دکتر امینی انتخاب شده بود که اصلاحات ارضی را انجام دهد و املاک را در ولایات ایران به کشاورزها انتقال دهد. به این خاطر در قم به دیدار مراجع وقت رفت و بنا گذاشت که خدمت امام هم برسد. در آن وقت من هم در آنجا بودم. آقای سعید پسر مرحوم حاج میرزا عبدالله چهلستونی هم در آنجا بود و با یکی از وعاظ تهران ـ که خیلی هم معروف بود و با امینی هم ارتباط داشت ـ آمده بودند که آقا را وادار کنند به امینی احترام کنند!
آقای محمدی گیلانی هم در همان اطاق بیرونی در خدمت امام نشسته بود، ایشان هر دو دستهایش را از عبا بیرون آورده بود و خیلی مؤدب نشسته بود من به آقای گیلانی گفتم وقتی که امینی می آید اینطور ننشین و دستهایت را از عبا بیرون نیاور. امام گفتند که: آقای محمدی همیشه این طوری است، رسماً اینطور می نشیند و خیلی مؤدب است. حالا هم ایشان همینطور هستند، خیلی منظم و مرتب و خوش لباس و با اخلاق پسندیده رفتار می کنند.
در هر صورت دکتر امینی وارد شد. جلوی درب اطاق که رسید، آقای سعید پسر مرحوم حاج میرزا عبدالله به امام اصرار کرد که بلند شوید، سرپا بایستید و احترام کنید! ایشان گوش ندادند و اعتنا نکردند. امینی هم دم در اطاق برای باز کردن بند کفشش عمداً مقداری به بند کفشش ور رفت تا مقداری طول بکشد و آقا بلند شوند و به او احترام کنند. به هر حال دکتر امینی با شریف العلمای خراسانی با هم بودند و وارد شدند. وقتی که به داخل اطاق آمدند و نشستند، آقا بلند شدند و فوراً هم نشستند. ضمناً قبلاً آقای مسعودی گفته بود که شیرینی تهیه کنید و امام نپذیرفتند و فرمودند: فقط یک ظرف گز بیاورید و جلویشان نگهدارید، دیگر شیرینی لازم نیست. وقتی امینی نشست، می خواست صحبت کند ولی آقا اصلاً مجال صحبت کردن به او ندادند و خودشان شروع کردند به صحبت و نصیحت کردن. او هم خداحافظی کرد و رفت. (خاطرات آیت الله پسندیده، صفحه 225 و 226)
شرح این دیدار در صحیفه امام خمینی(س) چنین آمده است:
«امام: حضرت على- علیهالسلام- مى فرماید: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیّته. هر انسانى مسئولیتى دارد و انسانها مسئول آفریده شده اند. این مسئولیت با توجه به شرایط زمانى و مکانى و نسبت به افراد فرق مى کند. مثلًا مسئولیت فرد عادى، با یک فرد عالم؛ مسئولیت یک فرد بازارى، با یک فرد نخست وزیر، مساوى نیست. هر کس که مقام بالاترى دارد مسئولیت بیشترى دارد. حالا که شما نخست وزیر هستید، مسئولیت شما با یک فرد عادى مساوى نیست. این کشور، نخست وزیران فراوانى به خود دیده است.
بعضى از این نخست وزیرها خدمت کردند به مردم و در بین مردم، الآن هم حرمتى دارند، یک منزلتى دارند. بعضى ها هم خیانت کردند. شما سعى کنید از آن نخست وزیرهاى «ملعون» نباشید؛ از نخست وزیرهاى «مرحوم» باشید. من راجع به دولت و راجع به مسائل حوزه چند مطلبى داشتم، خواسته هایى داشتم و نظریاتى داشتم. در زمان حیات آیت اللَّه بروجردى- رضوان اللَّه تعالى علیه- پیشنهاداتم را به ایشان منتقل کردم؛ و نوشتم که ایشان به دولت برسانند؛ نمى دانم ایشان به دولت نرساندند، یا ایشان به دولت رسانیدند اما دولت عمل نکرد. من از تقواى آیت اللَّه بروجردى بعید مى دانم که یک مسائلى که در رابطه با سرنوشت مسلمین بود نرسانده باشند. تحقیقاً ایشان رسانیده اند، دولت بوده که به این درخواست ها عمل نکرده. حالا شما به عنوان مسئول دولت آمده اید از حوزه و از روحانیت نظر مى خواهید راجع به اوضاع کشور! من چند مسأله مى گویم و جدّاً مى خواهم که به آنها عمل شود: اولین مسأله اینکه این حوزه که شما آمده اید، طلاب و علما اینجا زندگى مى کنند، با حداقل [لوازم] زندگى. آنها براى دین مردم و تربیت مردم فعالیت مى کنند؛ تا کشور را از نظر معنوى، از نظر اخلاقى تربیت کنند. اینها در واقع خدمتگزاران بى مزد و مواجب کشور هستند. هیچ توقع و انتظارى هم از دولت ندارند. تنها خواست آنها این است که مورد اذیت واقع نشوند. اما آن چهار نکته اصلى که مورد نظر بود: اول مسأله دانشگاه هاست. من نمى دانم چه ارتباطى بین بى دینى و خلاف اخلاق با دانشگاه ها وجود دارد؟ چه ارتباطى بین این دو مسأله هست؟ آنها که دانشگاه مى روند و از دانشگاه ها فارغ التحصیل مى شوند، واقعاً از نظر اخلاقى و دینى بسیار ضعیف هستند. واقعاً ضد اخلاق و ضد دین مطرح مى شوند. چه ارتباطى بین این مسأله هست، من هنوز پى نبردم. ببینید این وضعیت از اساتید اینها هست؟ از محیط دانشگاه است؟ از وضعیت دولت است؟ بالاخره از هر منشأ هست جلوگیرى کنید. این دانشگاه شوخى نیست. اگر کتاب هایشان بدآموزى دارد، اگر معلمین آنها بدآموزى دارند، اگر محیط دانشگاه اینطورى است، باید به این جوان ها رسید. اینها سازندگان آینده کشور ما هستند.»
امینى: تقصیرش با شماست. مسئولیت به عهده روحانیت است.
امام: مگر روحانیت مى خواهد افراد بى دین بار بیایند؟ مخالف مسائل اخلاقى بار بیایند، ضداخلاق بار بیایند؟
امینى: نه! منظور من این نیست. منظور من این است که در پدیدآمدن این مسأله، روحانیت مسئولیت دارد. وقتى این روش جدید آموزشى وارد کشور ما شد، آن موقع در کشور ما جز روحانیون، افراد باسوادى وجود نداشتند. رشته تعلیم و تربیت، بسته به روحانیت بود. بعد از تأسیس دانشگاه و بعد از روى کار آمدن نظام تحصیلى جدید، روحانیون به جاى اینکه بیایند همکارى کنند و سر نخ را به دست بگیرند رفتند در حوزه ها و مساجد گوشه نشین شدند؛ و افراد غیر شایسته جایگاه اینها را گرفتند. من اعتراف مى کنم که در بین استادان دانشگاه از هر صنفى وجود دارد حتى از گروه ها و اقلیت ها و غیراقلیت ها.
امینی: این هم مسئولیتش به عهده آقایان روحانى است.
امام: آقا! مى دانید آن موقع حکومت دست کى بود؟
امینى: مشخص است، تأسیس دانشگاه بر مى گردد به سال 1313 حاکم مشخص بود؛ معیّن بود.
امام: شما نمى توانید بگویید، ولى من مى توانم بگویم. آن موقع حکومت دست رضاخان بود. و مىدانید که رضاخان دست نشانده انگلستان بود. اجنبى ها رضاخان را روى کار آورده بودند. شما آقاى امینى! مى فرمایید آقایان علما مى آمدند با فردى که دست نشانده اجنبى بود همکارى مى کردند و دست به دست او مى دادند؟ نه! علما هرگز این کار را نمى کردند و نمى کنند. آنها در انتظار این بودند که یا توان و امکاناتى به دست آورند تا خودشان حکومت را اداره کنند، یا اگر چنین توانى نداشتند در انتظار بنشینند؛ در خانه شان، در مساجد، در حوزه ها و در جاهایى که تماسى با حکومت نداشته باشد. بنابراین از روى حساب نمى توانستند با حکومت دست نشانده اجنبى همکارى کنند.
امینى: دولت در خدمت علماست. ما وظیفه داریم که آقایان هر چه فرمودند اجرا کنیم. حالا، از جمعى از استادان درخواست شده که در کتاب هاى درسى تجدیدنظر کنند. در جمع استادان، بعضى از چهره هاى روحانى هم هستند، اینها مأمور شده اند که در اصلاح کتاب هاى درسى گامى بردارند. به نظر حضرت عالى هم خواهد رسید.
امام: خانواده، مبناى جامعه ماست. اگر خانواده ها- از نظر اخلاقى- متزلزل شوند، تمام جامعه ما متزلزل خواهد شد. در رابطه با مسائل خانواده، دو مسأله مطرح است: یکى مسائل بى بند و بارى ها، و بعد این ادعاى تساوى حقوق [زن و مرد]، و پاره اى از مسائلى که امروز مطرح است.
اینها چه مى گویند؟ اینها چه ادعایى دارند؟ اینها مگر ایرادى به اسلام دارند؟ اگر چنین است ما تکلیفمان را روشن کنیم، تکلیف آنها را هم روشن کنیم. اگر یک ضعف هایى هست؛ یا خلاف عدالت هایى از نظر اجرایى در کار هست شما حلش کنید تا کار به این وضعیت نکشد.
معاون مذهبى نخست وزیر، آقاى شریف الزمانى: بله آقا! اینها تعداد انگشت شمارى از زنان هستند، اینها مشهور هستند، تعداد ایشان از تعداد انگشتان دست بیشتر نیست! به چشم! ترتیبى داده مى شود.
امام: رسیدگى به ازدواج و طلاق در محضرها هم لازم است. من به مسئولین امور اطلاع داده ام که مسأله طلاق خیلى مهم است. شرایطى که در ازدواج هست، خیلى سهل است، اما در رابطه با طلاق خیلى سخت گرفته شده. در مسأله طلاق، باید دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشد؛ بعد نصیحتى صورت بگیرد. حتى الامکان سعى شود کانون گرم خانواده متلاشى نشود. ولى این آقایان و محضری ها براى اینکه به حق ثبت خودشان برسند، تا یک زنى مراجعه مى کند و از شوهرش شکایت مى کند فورى کارى مى کنند که طلاق صورت بگیرد- بى آنکه این صیغه طلاق را پیش دو نفر عادل بخوانند- در نتیجه، آن خانم هم خیال مى کند طلاق گرفته مى رود؛ در حالى که طلاق نگرفته، در واقع امر مى رود و ازدواج مى کند، و این پایه یک امر نامشروع قرار مى گیرد؛ و به این ترتیب جامعه از نشر مسائل [خلاف] عفت، به این روز مى افتد که مى بینید.
[مسأله دیگرى که امام در اینجا مطرح فرمودند، مسأله رسیدگى به امور مردم بود. مردم در ناراحتى به سر مى بردند. آن سال، سال سختى بود. زمستان بسیار سردى داشت. معروف بود که در همدان تعدادى از بى بضاعت ها از سرما خشکیدند.]
امام: به وضع مردم برسید. خانواده هاى گرفتار زیاد هستند، باید با آنها کنار بیایید. به اینها کمک کنید، نه اینکه همیشه به فکر خودتان باشید.
[هنگام ظهر بود، نخست وزیر مى خواست برود. امام تعارف کردند: با نان و پنیر طلبگى قناعت کنید! شریف الزمانى گفت: منظور آقا این است که با علما هم غذا شوید تا ببینید آقایان علما چه مى کشند! بعد نخست وزیر گفت: نه! ما در سالاریه مهمان هستیم؛ اگر حضرت عالى هم افتخار دهید، اتومبیل مى فرستیم، ناهار تشریف بیاورید. آقا فرمودند: نه! من معذور هستم، نمى توانم. نخست وزیر رفت.] (صحیفه امام، ج21، ص477)
در خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید رضا برقعی تبعات این دیدار آمده است: «همان موقع شنیدیم که امینی پس از رفتن، درباره امام گفته بود که این تنها شخصیتی است که حکومت باید از او حساب ببرد؛ آدم پخته ای است که برخورد با سیاسی ها را بلد است و با دیدنشان دست و پایش را گم نمی کند و تشریفات خاصی برایشان قائل نمی شود. اهمیت این سخنان در آن است که سیاست مدار کهنه کار شصت ساله ای مثل او این حرف ها را بیان می کند. (همراه دوران غربت، صفحات 9 و 10)