life

محمدرضا تاجیک استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی طی یادداشت برای جماران نوشت:

 

یک

خواندم که رئیس جمهور در جلسه سیزده آبان هیئت دولت گفته‌اند:  «اگر اسرائیل آتش‌بس را بپذیرد ممکن است در نوع و شدت پاسخ ایران اثر بگذارد.» پیش خودم گفتم، خسته نباشی رئیس جان ... قربون صداقت و سادگی (در عین پیچیدگی) کنش گفتارت ... تردیدی نباید داشت که دیری نخواهد پایید که اصحاب قدرت آمریکایی‌-اسرائیلی‌، به تاثیر از این کنش گفتار اظهاری، ترغیبی، اعلامی و تعهدی (و البته تا حدودی «عاطفی»)، و برای گریز و پرهیز از دهشتِ شدت پاسخ ایران، امضای خویش در پای هر معاهدۀ آتش‌بسی خواهند نهاد. احساس کردم که کسی در من می‌خندد. علت خنده را پرسیدم. گفت: یاد کنش‌های گفتاری ترغیبی پدر و مادرهایی افتادم که هر وقت در تدبیر بچه دچار استیصال و درماندگی و واماندگی می‌شوند، با بیانی نیمش لطیف و نیمش زمخت، نیمش التماسی و نیمش تحکمی، می‌گویند: «اگر بچه خوبی بودی (شدی)، بی‌ادبی‌ها و کژخلقی‌ها و بدرفتاری‌هایت را فراموش می‌کنیم و احتمالا از تنبیه‌ات صرفنظر می‌کنیم. گفتم: خوب مشکل چنین کنش ترغیبی چیست؟ گفت: دوتاست. نخست، کارآمدی چنین کنشی در مورد کودک هم جای بسی تردید است، چه برسد به مار خورده افعی‌شده‌هایی مثل این بازی‌پیشگان حرفه‌ای عرصۀ سیاست و قدرت جهانی. دو دیگر، هر کنش گفتار، زمانی و مکانی دارد، و چون به‌هنگام و درخور نباشد، سرگنگبینش صفرا می‌افزاید و روغن بادامش خشکی می‌نماید.  گفتم: واضح‌تر بگو، بفهمیم منظورت چیست؟

 

دو

گفت: می‌دانیم کنش گفتار از آن‌رو «کنش» است که صرفا اطلاعاتی را مبادله نمی‌کند، بلکه با خودِ عمل معادل است؛ یعنی »گفتن« با »کنش« برابر است و گوینده با به‌زبان‌آوردن این گزاره‌ها، کاری انجام می‌دهد. کنش گفتاری، در بافتی رخ می‌دهد تا معنای مورد نظر فاعل کنش تحقّق یابد. این بافت، کمک می‌کند تا بهتر و به شکل درست‌تری به مقصود گوینده، دست یابیم. وقتی کنش گفتاری از نوع «کنش ترغیبی» می‌شود، کنش‌گر نخست، باید مخاطب را نیک بشناسد و روزنه‌های ورود به عالم ذهن و کنش (یا تصمیم و تدبیر) او را نیک دریابد، دوم، تکنیک‌ها و تاکتیک‌های «ترغیب» (تکلیف، اجبار، دعوت، پیشنهاد، التماس، تقاضا، توصیه، القا، هشدار، اصرار، اخطار، نصیحت، تمنا، و...) را بداند، سوم، از امکان و استعداد و شرایط انجام آن کنش تعهدی (که اگر بکنی یا نکنی، چنین می‌کنم و چنان) مطمئن شود، چهارم، مطمئن شود که خواسته‌ها و تمایلات و اراده‌اش، چقدر با خواسته‌ها و تمایلات و ارادۀ مخاطبش هم‌سویی دارد (یا می‌تواند آن را هم‌سو بگرداند)، پنجم، تصویری از واقعیت و هیبت و منزلت، و نیز، از ترجمان و تفسیر افعال کنش ترغیبی و اظهاری (تایید، استدلال، معرفی، توصیف، تفسیر، توضیح، نفی، بیان، پاسخ، تصریح، گفته، گزارش و...) خویش،  در آینۀ نگاه و احساس و باور مخاطب خود داشته باشد، ششم، با هنر و زیباشناسی امر ترغیب (و نیز، جنگ روانی و بازی‌های زبانی) آشنا باشد، هفتم، از غنای زبانی و بیانی و بدیعی برای آراستن کنش ترغیبی خویش به زیور پیچیده‌ترین، و در عین حال، ادراک‌پذیرترین، مفاهیم و گزاره‌ها برخوردار باشد، هشتم، اساسا تجربۀ لازم و کافی برای اقدام به چنین کنشی در سطح حرفه‌ای را داشته باشد، نهم، از در باورِ مخاطب نشستن آن‌چه می‌گوید و آن‌چه می‌کند، مطمئن شود، و دهم، سناریوی پشتیبان و جایگزین برای احتمال نتیجۀ معکوس‌دادن کنشِ ترغیبی خویش داشته باشد. 

 

سه

مکثی کردم و گفتم: تو که با دانش و فن و هنر کنش گفتاری ترغیبی آشنایی داری، اکنون از آن کنش ترغیبی‌ با من بگو که مفتاح گوش و هوش بزرگان این مرز و بوم باشد، شاید حداقل بتوانیم آنان را به نگفتن سخنی و انجام‌ندادنِ فعلی، ترغیب و تشویق و تحریک نماییم. گفت: بس کن خدا را. من در گفتن‌های خود تنها صدای شنیدن خود را می‌شنوم، و در گفتار و کردار ترغیبی، تهییجی و تحریکیِ بزرگان اهل تمیز و تشخیص و تصمیم و تدبیر، صدای خنده‌های ارواح شیطانی سرگردان در اطراف و اکناف این سرزمین را. به تجربت می‌دانم که در واکنش به این آن‌چه گفته و می‌گویم، احتمالا خواهم شنید: لاحول، این چه افزون گفتن است ابلهامردا، از قدیم این کارها کار ماست، جن و انس هم از قدیم از ما می‌جویند این ترتیب‌ها و تدبیرها. 

این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند