با کودکان زلزله زده چگونه رفتار کنیم؟

وقوع بحران‌های ناگهانی و حوادث غیرمترقبه بسترهای مناسبی برای بروز آسیب‌های روانی در میان خیل آسیب دیدگان هستند به همین دلیل هم هست که روان‌شناسان معتقدند برای جلوگیری از ادامه یافتن آسیب‌های روانی در سالهای بعد، خصوصا در دوران بزرگسالی باید از خدمات سلامت روان حرفه ای و تکنیک‌های مداخله در بحران، به شکل تخصصی بهره برد. همزمان با وقوع زلزله در غرب کشور و استان کرمانشاه یکی از متخصصان روانشناسی کودک به ارائه توصیه‌هایی در خصوص نوع مواجهه با شرایط بحرانی و کمک‌رسانی به آسیب دیدگان پرداخته است.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، گوهر یسنا انزانی با اشاره به اینکه شرایط بعد حوادثی مانند بلایای طبیعی یک PTSD  یا اختلال استرس پس از یک ضایعه است گفت: حوادثی مانند سیل یا زلزله در این دسته بندی قرار می گیرند. این سندرم در واقع زمانی پیش می آید  که رویداد رخ داده از  سطح توان روانی فرد بالاتر است. برای مثال فرد خانه و نزدیکانش را از دست می‌دهد و این مساله آسیب‌های زیادی برای او باقی می‌گذارد.

این روان شناس کودک با بیان اینکه بر خلاف تفکر عموم درباره اینکه وجود تعداد زیادی از افرادی که در مصیبت حادثه قرار دارند باعث آرامش و  تسکین روانی فرد نمی شود، اظهار کرد: چنین حوادثی اگرچه برای افراد زیادی اتفاق می‌افتد اما همین مساله باعث می شود تمرکز دیگران از روی یک فرد که امکان دارد یک کودک باشد، برداشته شود و همین مساله میزان آسیب را افزایش می دهد. وقتی فرد در شرایط سوگ قرار می گیرد و برای مثال پدر یا مادرش را از دست می دهد زمانی که به آنها فکر می کند و خاطراتشان را یادآوری می کند، نزدیکانش در کنار او هستند و دلداری می‌دهند، اما در شرایطی مانند زلزله فرد، نه تنها چندین نفر را از دست می دهد بلکه خانه‌اش نیز که محل امن اوست، ویران می‌شود و هر کسی به فکر داغ خود است.

رئیس کلنیک تنفس دوباره در ادامه تصریح کرد: وقتی یک فرد با یک مشکل مواجه می شود او را درمان می کنیم اما وقتی افراد زیادی با مشکل مواجه می شوند به احساسات تک تک آن‌ها توجه نمی‌شود. چراکه همه به دنبال رفع نیازهای جسمی آسیب دیدگان هستند و فرصتی برای رفع نیازهای روحی وجود ندارند، بنابراین امنیت روحی برای افراد تامین نشده و ترس‌ها و اضطراب‌های آنها باعث می شود آسیب پذیر شوند.

انزانی با اشاره به اینکه در این شرایط حتی برای افرادی امکانات و غذا نیز به اندازه کافی فراهم نیست، توضیح داد: وقتی فرد در مرحله اول که انکار واقعیت است قرار دارد تلاش می‌کند تا خودش را صرفا زنده نگه دارد، آرامشش را حفظ کند و به اطرافیان رسیدگی کند، بنابراین فرد مجبور است حجم مشکلات را انکار کند و در نهایت خشم زیادی در درونش انباشته می شود. این خشم باعث ایجاد کابوس، رفتارهای تهاجمی و برهم خوردن تمرکز او خواهد شد. گاهی فرد به این دلیل که کسی نیست با او درباره این خشم صحبت کند نوعی احساس انتقام گیری نسبت به افرادی که در مکان های دیگر زندگی می کنند و خانه هایشان خراب نشده است، پیدا می‌کند.

وی با اشاره به اینکه گاهی حجم  ناراحتی کودکان در بزرگسالی تبعاتی مانند ترس، ناخن جویدن یا شب ادراری به همراه خواهد داشت گفت: حتی ممکن است کودک دوستی را ببیند که مادرش در کنارش است در حالیکه او مادرش را از دست داده؛ این غم باعث می‌شود کودک نسبت به او احساس حسادت پیدا کند. فرد آسیب دیده گاهی مدت کوتاهی به متخصصان مراجعه می‌کند اما اغلب نیاز است تا تحت درمان طولانی مدت و مداوم قرار گیرد، شاید چندین سال و ماه نیاز باشد تا فرد با حادثه رخ داده کنار بیاید.

این روان شناس کودک با بیان اینکه معمولا بعد از این حادثه در ذهن فرد یک «ای کاش» برای بازگشت به گذشته باقی می ماند، اضافه کرد:  این مساله منجر به افسردگی فرد می شود و امکان دارد تا سالها با او باقی بماند.

وی مختل شدن حس امنیت را مشکل دیگری عنوان کرد که در این شرایط به فرد دست می دهد و تصریح کرد: در این شرایط فرد دچار شوک، تحریک پذیری، ناباوری و خوسرزنشی می شود. او فکر می کند « حتما کار بدی کرده ام که خدا جوابم را اینطور داده است» و در اثر همین افکار  به او بی‌خوابی، ضربان قلب بالا، شوک ، میگرن، معده درد و ... دست می دهد. آسیب دیدگان در این مرحله حتی امیدی ندارند. تا زمانی که خانه‌هایشان دوباره ساخته شود مدت ها زمان نیاز است، این درحالیست که حتی با وجود برگشت شرایط زندگی به حالت قبل، عزیزانشان دیگر در کنارشان حضور ندارند.

وی با اشاره به اینکه در کودکان «ترس از جدایی» در حوادثی مانند زلزله باعث می شود آنها مدام به پدر و مادرشان چسبیده باشند افزود: کودکان آسیب دیده بعد حوادثی مانند زلزله از تمام بیگانه ‌ها می‌ترسند و نسبت به دیگران بی‌اعتمادند چرا که فکر می‌کنند اگر پدر و مادرشان قوی‌تر بودند آنها را حفظ می‌کردند اما حالا با این اتفاق دیگر به کسی اعتماد نمی‌کنند. ترس‌های آنها از تاریکی، اشیاء و ... افزایش می‌یابد و دائم دچار رویاهای ترسناک می شوند. همچنین آنها برگشت پذیری به دوران نوزادی دارند. برای مثال رفتارهایی ماند ناخن جویدن، شب اداری، جیغ زدن و ... را از خود بروز می دهند. حتی گاهی برخی از آنها دچار لکنت زبان می شوند. ابتلا به غمگینی و افسردگی شدید در کودکان سنین دبستان بیشتر است.

رئیس کلنیک روانشناسی تنفس دوباره با بیان اینکه در همه افراد ترس از دست دادن والدین وجود دارد گفت: برای این کودکان ترس از دست دادن عزیزان خیلی شدیدتر است و مشکلات تحصیلی و برهم خوردن تمرکز در آنها شیوع بیشتری دارد. همچنین امکان دارد کودک دچار علائم بیش فعالی شود و به او داروهایی داده شود که نباید استفاده کنند. شکم درد، سرگیجه، اسهال ،استفراغ  یا یبوست، رفتارهای خشن مثل کوبیدن سر به دیوار و پرخاشگری در کودکان افزایش می یابد.

این روانشناس کودک با نادرست دانستن این عقیده که فرد این آسیب ها را فراموش خواهد کرد اظهار کرد: اغلب این آسیب تا بزرگسالی ادامه می یابد و در صورت درمان نشدن زندگی او را تباه می کند. در نوجوانان با بیشترین آسیب روبه‌رو هستیم و این آسیب حتی از کودکان بیشتر است. زیرا از نوجوان انتظار بیشتری وجود دارد که «تو بزرگ شده ای» و به او گفته می شود «گریه نکن، درست می‌شود». این درحالیست که نوجوان درک انتزاعی را ندارد و نمی تواند آینده را تصور کند. بنابراین چون اطرافیان به اشتباه یک نوجوان 12 ساله را در حد یک بزرگسال می‌دانند،اجاره نمی دهند تا او با صحبت درباره احساساتش، تخلیه هیجانی شود و یا گریه کند. این نوجوانان در آینده احساس انتقام گیری، دردهای بدنی شدید، تیک های بدنی و پرخاشگری پیدا می کنند.

وی با انتقاد از اینکه معمولا در این حالت کسی فکر نمی کند زلزله چنین آسیب های عمیق روحی به همراه دارد و کسی به آسیب دیدگان کمک های تخصصی ارائه نمی‌کند افزود: گاهی افراد متخصص هم  به محل حادثه می رود اما درباره اصول مداخله در بحران چیزی نمی داند. افرادی که برای کمک به این مناطق می روند باید از قبل مداخله در بحران را آموخته باشند. برای مثال نباید با افراد آسیب دیده «هم دردی» کنند بلکه باید با او «همدلی» داشته باشند. یعنی اگر مشاور هم شروع به گریه با فرد آسیب دید ه کند فرد فکر می کند چه بدبخت است که مشاور هم به خاطر او گریه می کند.

انزانی در ادامه گفت: فرد متخصص نباید کسی را قضاوت کند. بلکه باید بپذیرای حس آسیب دیدگان باشد. وقتی اعلام می کنیم به کمک روانشناسان احتیاج داریم روانشناسان باید بدانند که اگر مداخله در بحران را نمی دانند به این مناطق نروند چرا که آسیب های بیشتری برای افراد ایجاد خواهند کرد. متخصصان توصیه می کنند کودک را نباید از والدین یا فرد امنی که برای او باقی مانده جدا کرد. باید اجازه داد بچه ها حرف بزنند و بازی کنند. کودکان قبل 12 سال با بازی کردن می تونند هیجاناتشان و خشم هایشان را تخلیه کنند.

رئیس کلنیک روانشناسی تنفس با تاکید بر اهمیت ابراز محبت به کودکان در شرایط بحرانی اظهار کرد: کودکان را باید در آغوش بگیریم. فکر نکنیم یک پسر نوجوان 12 ساله دیگر بزرگ شده است و به آغوش گرفتن نیازی ندارد. حتی توصیه می کنیم تا والدین و نزدیکان کودک و نوجوان را سریع از خود جدا نکنند و اجازه دهند در آغوش آنان آرام بگیرد.

وی در ادامه تصریح کرد: در این شرایط اگر مدرسه ای در چادر دایر شد، نباید انتظار زیادی برای انجام تکالیف و ... از بچه ها داشت. شاید کودک بخواهد درباره اتفاقی بارها و  بارها صحبت کند و باید اجازه داد او تا زمانیکه می خواهد درباره کابوس و مشکلات صحبت کند. باید ترس و اضطراب کودک را درک کرد. همچنین کودکان قبل 5 سال  درک درستی از مرگ ندارند، بنابراین نباید با آنها با استفاده از کلمات و مفاهیم دشوار صحبت کرد. نباید از آنها مدام سوال کرد الان چه حسی داری؟ بلکه باید اجازه داد خودشان صحبت کنند. حتی یک جمله ساده ولی اشتباه برای یک کودک قبل 12 سال و نوجوان قبل 18 سال ممکن است یک فاجعه در بزرگسالی خلق کند.

انزانی در ادامه با اشاره به اینکه باید بپذیریم ممکن است کودک به دلیل ترس ها نتواند در جمع حاضر شود و با سایر کودکان بازی کند توضیح داد:  باید اجازه دهیم کودک حتی حسادت‌هایش را بیان کند. همچنین نباید او را مجبور کنیم به مکانی که قبلا بوده دوباره برگردد. می توان کودکان را با چیزهای کوچک مانند یک هدیه کوچک دل خوش کرد. همچنین باید احساس گناه او را بپذیریم. مثلا اگر کودک فکر می کند که فرد خوبی نبوده است که پدر و مادرش را از  دست داده، نباید به او بگوییم: « تو خیلی پسر خوبی بودی و این خواست خدا بوده است» بلکه باید احساس او را  بپذیریم چراکه کودکان کوچک معمولا درکی از خداوند ندارند.

این روان شناس کودک در ادامه توصیه کرد: ناآرامی کودکان و بزرگسالان را باید پذیرفت. آنها حتی گاهی دچار دردهای عضلانی می شوند به همین دلیل باید از آنها بخواهیم نفس های عمیق بکشند. در این شرایط معمولا بیشتر از روان پزشکی کمک گرفته می شود و برای آسیب‌دیدگان دارو تجویز می شود. این حیطه اگرچه به شکل مقطعی می تواند کمک کند اما روان شناسی با گفتگو، هنردرمانی، بازی درمانی و... به بهبود رفتارها و شناخت افراد کمک می کند تا فرد دیگر تنها با دارو به دنبال حل مشکلاتش نباشد. با دارودرمانی فرد مجبور می شود در سالهای بعد تنها دوز داروهایش را بدون حل مشکل افزایش دهد. دارو گرچه روی وضعیت خواب افراد تاثیر می گذارد اما آنها را به وضعیت انکار می برد و باعث می شود برای مثال کودک دیگر درباره هیجانش صحبت نکند. بنابراین حضور یک روان پزشک در کنار روانشناسان  کمک کننده‌تر خواهد بود.

 

دیدگاه تان را بنویسید