حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی به روایتی از اولین باری که امام بر سر مزار حاج آقا مصطفی خمینی حاضر شدند، پرداخته است.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، اول آبان ماه سال ۵۶، حاج آقا مصطفی خمینی، فرزند امام خمینی (س) به طرز مشکوکی در نجف اشرف به شهادت رسید. حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی که از همراهان امام در نجف بود، در خاطره ای از اولین باری که ایشان بر مزار فرزندشان حاضر شدند، اینگونه روایت کرده است:
از خاطراتی که هیچ گاه فراموش نمی کنم دو خاطره است:
یکی این که حضرت امام(س) وقتی از مرحوم حاج آقا مصطفی یاد می کردند، با یک احساس عاطفی و چه بسا با یک آهی از او یاد می کردند.
دومین خاطره این که هیچ گاه ندیدم که امام در این رابطه (شهادت فرزند ارشد خود مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی(ره) ) حتی یک قطره اشک بریزد و با این کار خود پشت دشمن را لرزاند. دشمن دقیقاً کمین کرده بود که عکس العمل این جنایت خود را به نحوی در چهره و رفتار امام ببیند و در این رابطه تعدادی از مهره هایش را در دو مرحله خیلی دقیق و حساس مأمور کرده بود تا در اولین دقایق شنیدن این خبر ناگوار، عکس العمل امام را دریابند. یکی در اولین لحظه ای که حضرت امام(س) خبر شهادت فرزند خود را می شنود. رژیم در این رابطه یکی از مطمئن ترین مهره های خود را به منزل امام فرستاد و آن کسی بود که کینه ای جنون آمیز با خود امام و نیز حاج آقا مصطفی(ره) داشت؛ او شخصی بسیار وقیح، بی شرم، لجوج و مهرۀ کارآمدی برای رژیم شاه بود و حضور این شخص نزد امام(س) در لحظه ای که این خبر به امام می رسد، می تواند خیلی معنادار باشد. اولاً می توانست به مثابه نمکی باشد بر زخمی که بر جگر امام گذاشته بودند، ثانیاً می توانست دقیقترین گزارش را در رابطه با عکس العمل امام(س) از شنیدن این خبر به رژیم ارسال کند.
دوم، لحظه ای بود که حضرت امام(س) برای اولین بار بر سر قبر فرزند خود حاضر می شدند، این جا هم یکی از مهره های سر سپردۀ رژیم که مأموریتهای خارج از کشور داشت، آن لحظه حاضر شده بود تا ببیند امام چه عکس العملی بر سر قبر فرزند خود نشان خواهد داد. در آن لحظه همه اشک می ریختند و ضجه می کردند، اما امام مثل یک کوه استوار بودند و خیلی عادی با مسأله برخورد کرده در میان ضجه و هیاهوی حضار وارد اتاق شدند و با متانت هر چه تمامتر سؤال کردند که: «قبر مصطفی کدام است؟»
افراد داخل اتاق که پیوسته اشک می ریختند، قبر شهید مصطفی را نشان دادند. امام در کنار قبر نشستند و فاتحه ای خواندند و چون قبر مرحوم آیت الله کمپانی فیلسوف بزرگوار نیز در آن جا بود، فرمودند برای ایشان هم فاتحه ای بخوانید.
شخصیتهای دیگری هم در آن جا بودند و امام از حضار خواست تا برای آنها نیز فاتحه ای بخوانند در حالی که در طول این مدت مثل کوه استوار بودند و حتی قطره اشکی هم نریختند، خیلی عادی با مسأله برخورد کرده و بازگشتند و این نحوۀ برخورد برای آن جمع بسیار آموزنده بود.
اما رژیم که تصور می کرد با این دو صحنه (یعنی یکی در لحظه شنیدن خبر مرگ فرزندشان و دیگری در لحظه حاضر شدن بر سر قبر) می توانست یک حالت شکستگی و دردمندی از امام ببیند ناکام شد، بلکه خود دردمند و شکست خورده گردید و پی برد که نه... فایده ای ندارد... این روح به قدری بزرگ است و عظمت دارد که مسائلی از این قبیل هر چه قدر هم سنگین و ناگوار و تلخ باشد نمی تواند در اراده و روحیه ایشان کارگر باشد.
برشی از کتاب یادها و یادمانها از آیت الله مصطفی خمینی(ره)؛ ج ۱