این ۲ مرد با فداکاری خود توانستند پس از تعقیب و گریز طولانی بالاخره گرگ را تسلیم خود کنند و با نجات کودک از دست این حیوان وحشی و درنده، مادر هراسان و چشم به راه را شاد و مسرور سازند.
سیدعلی موسوی گفت: نزدیک درب منزل مشغول پاک کردن قفس قناری ها بودم که به یکباره فریادهای زنی را شنیدم که در پی حیوانی می دود و چون بیشتر دقت کردم متوجه شدم این حیوان گرگ است.
وی افزود: در نگاه اول فکر کردم که این گرگ، زباله ای را بر دهان گرفته و درحال فرار از دست این زن است اما وقتی فریادهای دادخواهی را شنیدم قفس قناری را رها کرده و در پی آنها دویدم.
این مرد فداکار اظهار کرد: چون نزدیک شدم زن از فرزندش که طعمه گرک شده بود سخن به میان آورد و بی درنگ برای نجات جان این کودک خیز برداشتم و چون این حیوان وحشی و درنده برای بیرون آمدن از دره باید به بالای تپه می آمد به صورت میان بر به نزدیک این نقطه تلاقی رسیده و در فاصله حدود ۱۰ متری با هم رو در رو شدیم و بدن و صورت پسربچه را که دست و پایش بر زمین کشیده می شد خاک آلود دیدم.
موسوی افزود: پسربچه را خونین و بی حرکت در دهان این گرگ نابکار که هیچ ترسی نیز از من به دل نداشت مشاهده کردم و چون دست خالی بوده و وسیله ای برای دفاع نداشتم بنابراین بر حسب غریزه در یک آن خم شده و سنگی را از زمین به منظور پرتاب به طرف این حیوان برداشتم اما ترسیدم سنگ به کودک اصابت کند و کار بدتر از آن چیزی که هست بشود و این فرصتی شد تا از یکدیگر فاصله بگیریم.
وی افزود: وقتی از رسیدن به گرگ ناامید شدم برای برداشتن تلفن همراهم که در این تعقیب و گریز بر زمین افتاده بود به سوی محل بازگشتم و چون به مادر خسته و هراسان این کودک رسیدم به منظور طلب کمک، درخواست گوشی کردم که گفت شارژ باطری تمام شده است که با شنیدن این پاسخ زمین و آسمان به دور سرم چرخید.
موسوی ادامه داد: بی درنگ به دنبال گوشی خود گشتم که لطف و عنایت خداوند منان با من و مادر این کودک یار شد و آن را یافتم چون فرصت تنگ بود و هرلحظه بیم دریدن کودک می رفت بنابراین با یکی از اهالی روستا که در نزدیک همان محل زندگی می کرد تماس گرفته و موضوع را در قالب کلماتی کوتاه بیان کرده و درخواست موتورسیکلت کردم.
وی تصریح کرد: حدود چهار تا پنج دقیقه بعد با موتورسیکلت به ما نزدیک شد و بلافاصله در پی گرگ روان شدیم اما تنها چیزی که مرا برای یافتن این حیوان درنده امیدوار می کرد لباس قرمز رنگ این پسربچه بود که پس از طی مسافتی بالاخره از دور این نشان را مشاهده کردیم و بر سرعت وسیله نقلیه افزودیم.
موسوی افزود: بالاخره به این گرگ نزدیک و نزدیکتر شدیم و چون خود را در چند قدمی ما دید از ترس، کودک را بر زمین گذاشت و پس از نگاهی خشمناک از ما دور شد و وقتی به صحنه رسیدیم کودک را که چشم هایش باز بود و نفس می کشید در بغل گرفتیم اما ترسیده و بدنش نیز شل شده بود.
وی ادامه داد: هنگام بازگشت در میانه مسیر، مادر کودک را که سراسیمه و خسته در پی گرگ بود را دیدیم و با صدای بلند سلامتی خبر جگرگوشه اش را دادیم و برای مداوا و درمان کودک زخمی را با خودرو سواری به بیمارستان امیرالمومنین خدابنده رساندیم.
موسوی گفت: جای دندان های تیز فرو رفته بر ناحیه شکم، پهلو و پشت بدن این کودک هنوز هویدا بود و صورتش و دست و پایش نیز خونین و خاکی بود و حتم دارم که لباس ضخیم و زمستانی کودک مانع از دریده شدن بیشتر بدنش شده بود.
مصطفی قاسمی نیز گفت: در منزل بودم که زنگ گوشی به صدا درآمد و صدای دوستم را شنیدم که درخواست کمک کرد که با توجه به حساسیت موضوع بلافاصله با موتورسیکلت راهی محل شدم و از دور یک زن و مرد را در حال دویدن دیدم و بر سرعت موتورسیکلت اضافه کردم.
وی افزود: هر چه دقت کردم گرگ را در آن دشت و صحرای وسیع ندیدم و چون نزدیک شدم، دوستم را خسته و بی حال دیدم اما درنگ جایز نبود و با سرعت ۱۲۰ تا ۱۳۰ در مسیر حرکت کردم که به یکباره دوستم گفت به سمت آن نشان قرمز رنگ که به صورت نقطه ای کوچک دیده می شود برو.
قاسمی ادامه داد: در حدود سه کیلومتری روستای زواجر به این گرگ خاکستری رنگ نزدیک شدیم و چون ما را در فاصله ۱۵ متری خود دید از صدای موتورسیکلت و فریادهای بلند ما یکه خورد و ترسید و بهتر دید که برای نجات جانش کودک را رها کند و فرار کند.
این جوان روستایی که دانشجوی رشته حقوق می باشد افزود: این گرگ در حالیکه دست و پای کودک بر زمین کشیده می شد سعی داشت به هر طریق ممکن فرار کند اما وقتی سماجت ما را دید به ناچار تسلیم خواسته مان شد و وقتی پسربچه را زنده دیدیم از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدیم.
قاسمی اظهار کرد: کودک در حین انتقال به بیمارستان به هوش بود اما گریه می کرد و بی تاب و بیقرار بود و مادر نیز که خسته و کوفته خود را به ما رسانده بود رنگ به رخسار نداشت.
مادر کودک حادثه دیده نیز گفت: ظهر سه شنبه ۲۹ فروردین ماه، گرگ درنده و بزرگ جثه ای، کودک ۱/۵ ساله ام را در برابر چشمانم به دهان گرفته و با خود می برد و من نیز هراسان و نالان به دنبالش می دویدم.
صغری گنج خانلو افزود: کودکان خودم و بچه برادرم با خیالی آسوده و آرام در مقابل درب خانه مشغول بازی های کودکانه بودند که ناگهان مورد هجوم این گرگ قرار گرفت و اگر آن ۲ مرد همسایه نبودند به حتم اکنون فرزندم در میان ما نبود و هرگز فداکاری آنان را فراموش نخواهم کرد.
وی یادآورشد: کودکم به دلیل مشکلات کبد و ریه هنوز در بیمارستان بستری است و بهبودی کامل نیافته است.
46